چرا ادیان و مکاتب به فرقه ها و شعبه های مختلف و گوناگون تقسیم می شوند؟

همه ادیان مکاتب و آیین های اعتقادی ادیان الهی و مکاتب بشری در مسیر تحول خود دستخوش انشعاب و چند دستگی شده و مذاهب و فرقه های متعددی از آنها به وجود آمده است. هر چه از زمان نشأت گرفتن یک مکتب یا دین فاصله می گیریم بر تعداد فرقه ها و شاخه های آن افزون شده است. باید مشخص نمود که اساسی ترین علل انشعاب و تفرق در ادیان و مکاتب و چند دستگی پیروان آنها چیست؟

مهم ترین علل و عوامل انشعاب و گونه گون گشتن پیروان ادیان و مکاتب و آیین های اعتقادی را می توان چنین بر شمرد:

1-  طبیعت اندیشه بشری

شاید بتوان نخستین عامل بروز چند دستگی در مکاتب را طبیعت اندیشه بشری دانست، زیرا هرگاه انسانها در زمینه مسائل نظری و فکری تعمق می کنند به رهیافت های گوناگونی دست می یابند و برداشتها و تلقی های مختلفی به وجود می آیند. این موضوع در رابطه با همه مسائل نظری و تئوریک غیر از ریاضی صادق است. لذا هیچ گاه دو اندیشمند را که در رابطه با یک مسئله نظری به طور دقیق اتفاق نظر داشته باشند، نمی توان یافت. این عامل در مورد ادیان الهی به عنوان مکاتب فکری نمود بیشتری داشته است.

2- زیرا چنانکه می دانیم ادیان مجموعه ای از اصول نظری جهان بینی و ایدئولوژی هستند که توسط متولیان و عالمان دینی مورد تفسیر و تحلیل قرار گرفته اند و هر چه اصول نظری دین بیشتر و متنوع تر بوده است مجال برای بروز تحلیل های گوناگون بیشتر بوده است. دیگر اینکه دین مجموع انسانها را مخاطب قرار می دهد و با همه ابعاد زندگی انسانها سروکار دارد، لذا همه مردم خود را مجاز می دانند که در مورد اصول و مبانی دینی اظهار نظر کرده و آنها را بررسی و تحلیل نمایند. همچنین در ادیان و مکاتب، شاخص ثابت و مورد اتفاقی که بتوان با آن تلقی های گوناگون و مختلف را محک زد تا منجر به وفاق و وحدت آرا گردد، کمتر وجود دارد. حتی نگرش پیروان ادیان به شاخص های موجود نیز متفاوت و متنوع است. بنابراین منشأ و سبب بروز اختلاف و دسته بندی همچنان باقی خواهد بود.

2- تحولات اجتماعی

می دانیم که جوامع بشری دائماً در حال تغییر و تحول بوده و همواره شرایط اجتماعی جدیدی در زندگی بشر به وجود می آید. عامل تغییرات و تحولات اجتماعی ضرورت بازنگری در باورهای اعتقادی و اصول رفتاری دینی را ایجاب می کند و عالمان دینی و ایدئولوگهای مکاتب در صدد تفسیر و تحلیلهای جدیدی از دین بر می آیند تا با نظر و گمان خود، آیین اعتقادی مورد نظر خود را با شرایط جدید اجتماعی تطبیق داده و مانع عقب افتادگی مکتب از تحولات اجتماعی و در نتیجه از میان رفتن آنها کردند.

از سوی دیگر هرگاه متولیان و عالمان دینی دریابند که تفسیر و تلقی پیشین آنان از اصول اعتقادی، قادر نیست جوابگوی خواستها و نیازهای بشری باشد و به عبارت دیگر نتوانسته است سعادت را برای پیروان خود به ارمغان آورد، تعریف ها و تحلیل های جدیدی از دین و مکتب خود ارائه می دهند که این به معنای به وجود آمدن دیدگاهی جدید در دین و در نهایت تکوین فرقه و مذهبی جدید می باشد. گذشته از آن بروز نیازها و پدیده های جدید ضرورت پاسخگویی دینی را به دنبال می آورد به این معنا که هر گاه پدیده ها و عناصر جدیدی مانند محصولات جدید صنعتی، هنرها و فنون جدید و توانایی های پزشکی نوین پا به عرصه زندگی انسان می گذارند عالمان دینی با انبوهی از پرسش ها مواجه می شوند که دیدگاه دین را در آن موارد می طلبند. در این موارد نیز نحوه پاسخ یابی و پاسخگویی عالمان دینی و ایدئولوگ ها، سبب بروز برداشت ها و تفسیرهای گوناگون از دین می گردد.

3- مقاصد و منافع

تاریخ نشان می دهد که اعتقادات دینی مردم همواره از سوی صاحبان سلطه قدرت وثروت مورد بهره برداری های سودجویانه و منفعت طلبانه قرار گرفته است.

در زمان حیات بنیان گذاران دین یعنی پیامبران، صاحبان سلطه و قدرت هرگاه دیده اند، مبارزه با دین پیامبر و تلاشهایشان برای به شکست کشانیدن او به ثمر نرسیده است از در دینداری در آمده و با زدن نقاب دین به چهره خود درصدد تحریف آیین پیامبر از درون برآمده اند. آنان با حلیه ها و ترفندهای گوناگون به دستکاری تحریف و تفسیرهای دلخواه از اصول و مبانی دین پرداخته و تا توانسته اند به مخدوش کردن و پنهان کردن دیدگاه ها و مبانی دینی پیامبران مبادرت کرده اند. پس از درگذشت بنیان گذار نیز همواره افرادی تلاش کرده اند تا دین را بر اساس هواهای نفسانی و اغراض شخصی و دنیوی خود تفسیر و تحلیل کرده وصورت تحریف شده ای از آن را به مردم انتقال دهند.

علاوه بر کسانی که به خاطر منافع شخصی یا قومی و صنفی به تحریف و تفسیر در ادیان دست زده اند؛ گروهی با همین هدف به ساختن دین و مذهب جدید مبادرت کرده اند؛ خصوصاً استعمارگران و سلطه جویان جهانی در طول تاریخ برای استیلا بر مردم و چپاول منافع و ثروت های آنان بارها از ناآگاهی و ساده لوحی مردم عوام استفاده کرده و آنان را به سوی اعتقادات ساختگی و خرافی سوق داده اند. مثل بهائیت در تشیع و یا وهابیت در اهل سنت و …

۴- تلقی انحراف

با گذشت زمان و افزایش فاصله از مبدأ تأسیس دین و آیین و طرح دیدگاهها و تفسیرهای مختلف از دین همپای تغییرات و تحولات اجتماعی، زمینه بازنگری فراهم می آید. عالمان دین و دینداران با ابراز تردید نسبت به تفسیرهای موجود، احتمال وقوع انحراف و تحریف در مبانی دینی را مطرح نموده و خواهان تجدید نظر در آن می شوند. حاصل این بازنگری ارائه چهره و تفسیر جدیدی از دین خواهد بود که نسبت به برداشت های موجود متفاوت بوده و آیین و مذهب جدیدی به شمار می آید. نمونه بارز نقش و تأثیر این عامل مذهب پروتستان می باشد.

پیروان ادیان و مکاتب با توجه به وجود عوامل زمینه ساز فوق، انشعاب در دین را به عنوان یک واقعیت در نظر می گیرند. اما هر یک پیروان سایر فرقه ها را بر خطا دانسته و تنها دیدگاه و مذهب خود را بر جاده حق و حقیقت به شمار می آورند. این موضوع سبب شده است که گفتگو و بحث و جدل بسیار میان پیروان فرقه های مختلف برای اثبات حقانیت و ردّ نظرات یکدیگر به وجود آید و هر یک برای چیرگی بر طرف مقابل در جستجوی دلایل قوی تر و محکم تری برآید.

علاوه بر این محققانی نیز بوده و هستند که بدون توجه به موضع اعتقادی خود خواسته اند علل و ریشه های تاریخی تفرق و انشعاب را در ادیان و زمینه های جامعه شناختی آن مورد مطالعه قرار دهند. این دو نوع تلاش (تلاش پیروان فرقه ها برای اثبات حقانیت و تلاش محققان برای شناخت و عوامل تفرق) سبب تأسیس علل دو رشته علمی بسیار مهم یعنی علم کلام و علم ملل و نحل گشته است. «علم کلام» عهده دار بررسی و استدلال پیرامون مبانی عقیدتی ادیان و مذاهب است. متکلمان هر دین و مذهب سعی می کنند با استفاده از برهان و جدل به اثبات حقانیت دین و آیین خود و بطلان اعتقادات مذاهب دیگر بپردازند. علم ملل و نحل بیشتر به بررسی های تاریخی و چگونگی شکل گیری ادیان و مذاهب و بررسی های مقایسه ای بین مذاهب و ادیان مختلف می پردازد.

منبع

محمودی، سید احمد، شناخت مذاهب اسلامی، جلد اول، پژوهشگاه بین المللی المصطفی(صلی الله علیه و آله)، چاپ سوم،  01394 صص 15-17

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.