آتئیست در دو مفهوم محدود و جامع کاربرد دارد. در مفهوم محدودتر، آتئیست به معنای بی خدایی است که هیچ خدایی وجود ندارد. آتئیست در مفهوم جامع تر به معنای بی خدایی به سادگی، عدم باور به وجود هر گونه خداست. نظریات آتئیست ها و بی خدایان در مقابل خداباوری قرار می گیرد. در کلی ترین شکل، آتئیست به معنای انکار خدا می باشد.

اصول آتئیسم

آتئیست ها برای خود قوانین و اصول خاصی دارند که هر کسی وارد این مسلک می شود، کم و بیش به آن اعتقاد پیدا می کند. آنها برای هر چیزی توجیه علمی می آورند. به طور کلی اصول آتئیست را می توان در چند مورد خلاصه کرد:

  • نظر آتئیست نسبت به جهان آفرینش
  • آتئیست برای توضیح اینکه چگونه جهان آفرینش به وجود آمده است به هیچ عنوان به نام خدا تکیه نمی کنند.
  • آتئیست بر این نظرند که اگر انسان ها به رشد و کمال رسیده باشند، بدون دین هم می توانند اصول اخلاقی و راه درست را در پیش بگیرند.
  • آتئیست ها معتقدند که انسانها خود می توانند واضع قوانین رفتاری و اصول اخلاقی باشند، بنابراین هیچ نیازی به دین و مکاتب مذهبی نیست که قانون اخلاقی وضع کنند.

چارچوب فکری آتئیست

با وجودی که بسیاری از آتئیست ها سکولار هستند و از انسانگرایی، طبیعت گرایی و عقل گرایی پیروی می کنند اما هیچ ایدئولوژی یا چارچوب فکری مشخصی ندارند که همه آتئیست به آن پایبند باشند. برخی از آنها ممکن است متعادل، برخی دیگر افراط گرا و برخی نیز در سطح خفیف هستند.

 

راهکاری های شهید علامه مرتضی مطهری در مقابله با آتئیست ها(خداناباوری)

از نظر علاقه مندان به بسط و اشاعه ی کلمه ی توحید که نجات انسانیّت را در گرو خداشناسی و خداپرستی می دانند، معنویّت را از ضرورت های زندگی فردی و اجتماعی انسان می شناسند، اذعان دارند بشریّت منهای معنویّت امیدی به بقایش نیست، خودش را و تمدّنش را و زمینی را که بر آن قرار گرفته به دست خود نابود خواهد ساخت- آری، از نظر این افراد- چاره چیست و چه باید کرد؟

اگر بررسی های گذشته را ملاک قرار دهیم باید:

  • اوّلاً مکتب الهی را به طور معقول و علمی و استدلالی صحیح عرضه بداریم؛
  • به خداوند تصویر انسانی ندهیم،
  • برایش چشم و گوش نسازیم،
  • میان چشم چپش و چشم راستش فاصله معیّن نکنیم،
  • او را در لابراتوارها و یا در بالای ابرها و ما فوق آسمانها و در قعر دریاها جستجو نکنیم،
  • مسأله ی تنزیه را که قرآن کریم فراوان بر آن تکیه کرده است در نظر بگیریم؛
  • او را برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم بدانیم،
  • او را فقط آغاز کننده ی جهان ندانیم،
  • میان او و علل زمانی تقسیم کار برقرار نکنیم،
  • با تصوّرات نامربوط درباره ی علم ازلی و اراده ی ازلی مبارزه کنیم
  • و خلاصه جلوی هرگونه لغزش فکری را در مسائل الهیّات بگیریم.

البتّه این کار وقتی میسّر است که به یک مکتب استدلالی سیستماتیک الهی که پاسخگوی این نیاز باشد، بپیوندیم. معارف اسلامی از این نظر فوق العاده غنی است و می تواند پاسخگوی خوبی به این نیاز باشد. حکمای اسلامی با الهام از قرآن کریم و کلمات رسول اکرم (ص) و ائمّه ی اطهار (ع) توانسته اند یک مکتب مستدل و مستحکمی در این زمینه به وجود آورند. کسی که با این مکتب آشنا باشد:

  • نمی گوید معنی علّت نخستین این است که یک شی ء خودش پایه گذار وجود خودش باشد؛
  • نمی گوید اگر همه چیز را علّت نخستین به وجود آورده است، خود علّت نخستین را چه چیز به وجود آورده است؟
  • نمی گوید مشکل علّت نخستین لا ینحلّ است؛
  • نمی گوید اگر قائل به خدا شویم برای زمان باید ابتدای زمانی قائل شویم؛
  • نمی گوید اگر خدا را اثبات کنیم باید آزادی را نفی کنیم؛
  • نمی گوید یا خدا یا آزادی و امثال اینها.

در گذشته ی هم در تاریخ اسلامی، اشعریان و حنبلیان، جمود و قشریّتی به وجود آوردند که الهیّات اسلامی را تهدید می کرد، ولی نتوانست در مقابل تحرّک و تعالی ای که معارف عمیق اسلامی در برداشت مقاومت کند. متأسّفانه اخیرا گروهی از نویسندگان به اصطلاح روشنفکر مسلمان عرب، تحت تأثیر فلسفه ی حسّی غرب از یک طرف و سوابق اشعریگری از طرف دیگر، نوعی جمود فکری و لاادریگری در الهیّات را تبلیغ می کنند و یک نوع اشعریگری پیوند خورده با فلسفه ی حسّی را رواج می دهند.

فرید وجدی و تا حدّی سیّد قطب، محمّد قطب، سیّد ابو الحسن ندوی از این طبقه اند. کم و بیش موج این طرز تفکّر به میان ما هم رسیده است. این طبقه تحت عنوان اینکه ما وراء الطّبیعه وادیی است ناشناخته و برای بشر مجهول است و از حدود توانایی عقل و اندیشه ی بشر خارج است و ما هم شرعا مکلّف نیستیم وارد این وادیهای ناشناخته بشویم، به طور کلّی باب معارف را سدّ می کنند.

این همان مطلب مهمی که آتئیست های دوران اخیر مثل ریچارد داوکینز، دنیل دنت، سم هریس، کریستوفر هیچنز و ویکتور استنجر مطرح می کنند.

اینها خیال می کنند حدّ نهایی الهیّات این است که در نظامات خلقت مطالعه کنیم و انگشت حیرت به لب بگیریم؛ انگشت حیرت به دندان گزیدن حدّ اکثر خداشناسی است؛ بنابراین یک دوره تاریخ طبیعی مطالعه کردن برای همه ی مسائل الهیّات کافی است؛ کتاب های امثال موریس مترلینگ یک الهیّات کامل است.

اینها نمی دانند که مطالعه ی نظام خلقت، قدم اوّل است نه قدم آخر؛ حدّ اکثر این است که با این قدم تا مرز میان طبیعت و ماورای طبیعت می رسیم نه بیشتر.

ما در جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم راههای مختلف خداشناسی و از آن جمله راه حسّ و علم، یعنی راه مطالعه ی طبیعت را ارزیابی کرده ایم و حدود آنها را مشخّص کرده ایم و ثابت کرده ایم :

که اوّلاً راه انسان برای تحصیل معارف الهی و ما وراء الطّبیعی به مانند یک علم متقن و مبرهن باز است و بسته نیست؛

 ثانیاً از نظر اسلام، انسانها مکلّف اند و یا لااقل مجازند که با معارف ما وراء الطّبیعی به مانند مسائل تحقیقی و استدلالی و برهانی، نه تقلیدی، آشنا بشوند؛

و ثالثاً راه حسّ و علم یا راه طبیعت، جادّه ای است که از طبیعت تا مرز ماورای طبیعت کشیده شده است و نه بیشتر. نمی گویم جادّه ای است که از طبیعت تا مرز الوهیّت کشیده شده است و به اصطلاح برای سفر «من الخلق الی الحقّ» کافی است، بلکه می گویم جادّه ای است که تا مرز ماورای طبیعت کشیده شده است؛ یعنی همین قدر ثابت می کند که طبیعت، ماورایی دارد و مسخّر آن ما وراء است؛ امّا خود آن ما وراء، مخلوق است یا نه؟ یعنی آیا قدرت ما وراء الطّبیعی، همان خالق کلّ است یا خود او نیز به نوبه ی خود مخلوق و مسخّر ماورای خود است؟ فرضاً او خود ماورایی ندارد، آیا او خودش بسیط است یا مرکّب؟ واحد است یا کثیر؟ علم و قدرتش متناهی است یا غیر متناهی؟ فیضش محدود است یا نامحدود؟ بشر در برابر او مجبور است یا آزاد؟ . . . و دهها پرسش دیگر، به هیچ یک از این پرسشها نمی تواند پاسخ دهد.

  • امّا علم و فنّی هست که به همه ی این پرسش ها پاسخ می دهد؛
  • می تواند ما را با اصول برهانی خود، هم از خلق تا حقّ به پرواز در آورد؛
  • و هم می تواند ما را «بالحقّ فی الحقّ» سیر و حرکت دهد و با یک سلسله معارف مربوط به عالم ربوبی آشنا سازد.

 

اما نسخه مبارزه به خداناباوری و مادیگرایی

 به هر حال، یک گام مبارزه با مادّیگری، عرضه کردن یک مکتب الهی است که بتواند پاسخگوی نیازهای فکری اندیشمندان بشر باشد.

در مرحله ی دوّم باید پیوند مسائل الهی با مسائل اجتماعی و سیاسی مشخّص شود. مقام مکتب الهی از نظر پشتوانه بودن حقوق سیاسی و اجتماعی روشن گردد. دیگر قبول خدا ملازم با قبول حقّ زورگویی و استبداد حکمران تلقّی نگردد.

خوشبختانه از این نظر نیز تعلیمات اسلامی غنی و رساست، هر چند کمتر عرضه شده است. وظیفه ی دانشمندان روشنفکر اسلامی است که مکتب حقوقی اسلام را از وجهه های سیاسی و اقتصادی- و بالاخص از وجهه ی اقتصادی- معرّفی کنند.

در مراحل دیگر باید با هرج و مرج تبلیغی و اظهار نظرهای نامتخصّص مبارزه شود.

وقدم بعدی به مسأله ی محیط مساعد اخلاقی و اجتماعی که هماهنگ با مفاهیم متعالی معنوی باشد، باید کمال اهمیّت داده شود. مسأله ی محیط مساعد- که از نظر اسلام امر به معروف و نهی از منکر برای چنین منظوری است- گذشته از سایر جهات از جنبه ی ایجاد زمینه برای رشد مفاهیم عالی معنوی فوق العاده ضروری است.

از همه ضروری تر اینکه در عصر ما باید علاقه مندان و آشنایان به مفاهیم واقعی اسلامی سعی کنند بار دیگر حماسه را که رکنی از مفاهیم اسلامی بود، بدانها برگردانند. البتّه بازگردانیدن حماسه به مفاهیم اسلامی نیازمند است به جهادی فکری و قلمی و زبانی. . . و جهاد دیگری عملی.

منبع

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، صص: 582-584

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.