چکیده

فرقۀ وهابیت از آغاز ظهور تا به امروز، با تبعیت و تکیه بر عقائد و افکار افراطی محمد بن عبد الوهاب دست به جنایات خشنی همچون؛ غارت اموال مسلمانان، محو اثار اسلامی، قتل و ترور آنان، اعم از شیعه و اهل سنت، و… زده است.این‌گونه رفتارها سبب شد تا اندیشمندان فرقه‌های مختلف اسلامی با افکار مخرب این فرقه منحرف و افراطی، به مخالفت برخاسته و آثار فراوانی به نگارش درآورند. و حتی باعث تغییر عقیده برخی از علمای وهابی ازجمله شیخ محمد عبدالواحد الحنبلی شود. وی سابقا یکی از شخصیت های تحصیلکرده وهابی بوده که از عقیده خود برگشته است و خیلی از عقائد فرقه وهابیت را مورد نقد قرار داده است. ایشان ثابت کرده محمد بن عبدالوهاب، شخصیتی تکفیری بوده و بسیاری از علما حتی شیوخ خود و علمای دیگر شهرهای مسلمین را از دم تیغ تکفیر، گذرانده است. همچنین، مباحثی مانند استغاثه به اموات، تقلید از مذاهب اربعه را جایز می داند. علاوه براینکه نگاه وی نسبت به تعریف عبادت و بدعت، متفاوت از دیدگاه وهابیت است و مسئلۀ توسل، احتفال به مولد النبی، جواز شدّ رحال و تبرک را که وهابیت از مصادیق بدعت می‌دانند، جایز دانسته است.

مقدمه

جریان افراطی وهابیت، با همۀ تبلیغاتی که برای مطرح ‌نمودن خود به ‌عنوان نماد اسلام حقیقی به راه انداخته، اما مبانی سُست، همراه با اقدامات و رفتارهای سراسر خشن و بی‌رحمانه وهابیت و دست ‌پرورده‌ های آن ها، علاوه بر مخدوش شدن وجهه اسلام شده است، سبب رویگردانی و تغییر عقیده برخی از علمای وهابی شده است که در این زمینه می توان به شیخ محمد عبد الواحد الحنبلی اشاره کرد. ایشان روزگاری وهابی بود، و تمام سعی و تلاشش را صرف دعوت مردم به آیین وهابیت می کرد، اما به تدریج با دیدن تناقضات فکری و رفتاری وهابیت، و ضعف علمی آن ها و افترائاتشان بر علیه علماء اهل سنت همچون احمد حنبل و دیگران متوجه شد که وهابیت اصل و ریشه ای ندارد، و باید از آن دست برداشت. حال چند سالی هست که برای جبران گذشته خود و بیان راه صحیح، به نقد وهابیت مشغول است. ایشان وهابیت را «فرقه انحرافی که ترکیبی از بدعتگزار، بی عقل، دارای اخلاق خشن» و«منحرف تنگ نظر[1]» معرفی می کند . در بین تالیفات او، کتاب تقریرات الساده الحنابله حول الاستغاثه یکی از آثار مهمی بشمار می رود که در خصوص جواز استغاثه به رسول الله(ص) از دیدگاه حنابله است.

این مقاله در پی جمع‌ آوری و تحلیل مجموعه انتقادات شیخ محمد عبدالواحد بر افکار افراطی وهابیت است که بدون داشتن پیشینۀ مستقل، به این امر پرداخته و می‌خواهد نشان دهد که افراط‌گرایی، مانندِ تفریط، انسان را به بیراهه می‌کشاند و سبب می‌شود افراد معتدل و حتی متعصب ولو از نظر مذهب با او یکی باشند، از او فاصله بگیرند و زبان به انتقاد از او بگشایند؛ چنان‌که محمد عبدالواحد چنین کرده است. در ادامه به انتقادت عبدالواحد الحنبلی بر وهابیت، پرداخته می‌شود.

شخصیت شناسی

ابوعبدالله محمد بن عبدالواحد بن کامل در تاریخ 21 ذی الحجه 1402(ق) در شهر قاهره مصر به دنیا آمد. وی در یک خانواده مذهبی و اهل علم و دانش رشد یافت. پدرش شیخ الازهری یکی از خطبای آن شهر بود که به دینداری و خوش اخلاقی معروف بود. عبدالواحد از همان سنین کودکی زیر نظر و توجه پدرش، قرآن را حفظ کرد. پدرش او را کلاس اول ابتدای در مدارس الازهری ثبت نام کرد. با گذراندن تمام مراحل (ابتدایی – مقدماتی – متوسطه – دانشگاهی) به دانشکده شریعت اسلامی دانشگاه الازهر پیوست. و در کنار تحصیل دروس اکادمیک، نزد بسیاری از علمای بزرگ نیز کسب علم می نمود.

نقطه آغازین تمایل وی به تفکر سلفی از آنجایی رقم می خورد که ایشان، در سن 15 سالگی به حج عمره می ورد  و در آن جا با ابن عثیمین، شیخ البانی و برخی دیگر از علمای وهابی آشنا می شود و در مدتی که آنجا بود، در کلاس های آنها شرکت می کند و به مطالعه کتب آنها می پردازد. ایشان علت سلفی بودن خود را با اینکه هم خودش و هم پدرش در دانشگاه الازهر تحصیل کرده بودند، چنین بیان می کند: « اولا اینکه: برخورد و علکس العمل نامناسب پدرم نسبت به نهی از حضور من در کلاس ها و مطالعه کتب علمای وهابی که سبب ترغیب و طمع زیاد من برای مطالعه کتب سلفی ها شد و بصورت مخفیانه به مطالعه کتب سلفی و حضور در دروس آنها می پرداختم.

ثانیا: از آنجایی که داعیه و سردمداران امر تبلیغ همگی از جریان های سلفی بودند و در آن زمان (دهه 1980 و 1990)، گروه های غیر سلفی، در مساجد فعالیت تبلیغی نداشتند و الازهر  نیز در این دوره، نقشی بسیار کمرنگ و نزدیک به صفر داشت. علاوه براین که اساتید دروسی که  در آنها شرکت می کردم نیز، همه سلفی بودند. و چنین شد که من سلفی شدم و علت این امر نیز محیطی بود که من در آنجا پرورش یافتم. مضافا براینکه کتاب های سلفی در همه جا در دسترس بود. رساله ها، نوار ها، سی دی های داعیان سلفی و..آنها حتی سایت ها را نیز اِشغال کرده بودند. این سایت ها تاثیر زیادی بر من داشت و باعث شد به یک سلفی متعصب تبدیل شوم.»

اما به تدریج با دیدن تناقضات فکری و رفتاری وهابیت، و ضعف علمی آنها و افترائاتشان بر علماء اهل سنت همچون احمد حنبل و دیگران متوجه شد که وهابیت اصل و ریشه ای ندارد. و باید از آن دست برداشت و به مذهب حنبلی گروید و  برای جبران گذشته خود و بیان راه صحیح، به نقد وهابیت مشغول است. عمده فعالیت وی در شبکه های اجتماعی مانند: تلگرام، یوتیوب، فیس بوک است. ودر جهت روشنگری علیه فرقه وهابیت فعالیت می کند[2]

ایشان بر بیش از 25 کتاب مختلف شرح و تعلیقه زده است و اساتید معروفی داشته است.

نقد  بر وهابیت و محمد بن عبدالوهاب

هرچند وهابیت در صدد تطهیر چهره تکفیری خویش با انواع و اقسام شگرد است، اما با نگاه به کتب تاریخی که در مورد تاریخ نجد و وهابیت نگاشته شده متوجه خواهید شد که ایدئولوژی این دو شباهت زیادی به هم دارند.

شیخ عبدالواحد در این خصوص می نویسد:

« وهابیت و داعش در اصول و عقیده یکی هستند. تنها فرق وهابیها و داعش در این است که  گاهی بعضی از وهابیها به اصولشان التزام ندارند و همین باعث شده آنها با هم فرق داشته باشند.  همین تفاوت هم باعث شده داعش، وهابیت معاصر را تکفیر کند و وهابیت معاصر، داعش را تبدیع و لعن می کند[3]. »

همچنین در جایی دیگر نیز، وهابیت را منشا داعش و جریان های تکفیری معرفی می کند و می گوید:

« وهل تنبه المغفلون إلى منبع داعش وأخواتها؟ وهل فهمتم أن محاربه الغلاه تبدأ من محاربه هذا الفکر الخبیث؟ إذا فهمت هذا: فلا یغرنک لبسهم مسوک الضأن، ونعومتهم ولینهم فی الکلام، وابتسامتهم الصفراء عند الدعوه. »

« آیا نااگاهان منشأ داعش و خواهرانش را می دانند؟ آیا می دانید که مبارزه با افراط گرایان از مبارزه با این افکار بدخواهانه (وهابیت) آغاز می شود؟ اگر این را فهمیده اید پس فریب پوشیدن لباس، و نرمی گفتار و لبخند شان را نخورید[4]

نقد محمد بن عبدالوهاب

هرچند که مروّجین عقیده وهابیت، تکفیری بودن محمد بن عبدالوهاب را بر نمی تابند و منکر این مساله هستند؛ ولی شیخ عبدالواحد بـا نظـر ایـن جماعـت، مخـالف است و معتقد است محمد بن عبدالوهاب با شناخت ناقص و نادرستی که نسبت به توحید داشت، عموم مسلمانان را تکفیر کرد و حتی تمام جنگهای  با مسلمانان بود. ایشان می گوید:

از زمانی که وهابیت پا به عرصه وجود گذاشت، گروه های مختلفی از مسلمین را از دم تیغ تکفیر گذراند. وهابیون کسانی که قبوریون را، تکفیر نمی کردن نیز کافر می شمردند و خون، مال و آبروی آنها را حلال می دانستند.گرچه صراحتا مخالف کار های قبوریون بودن با این حال باز هم آنها را کافر می دانستند. آنها تمام شهر های مسلمین را بلاد کفر قلمداد می کردند. »1

و در ادامه خطاب به علمای وهابی می گوید:

آیا این حکم تکفیر فقط مختص مردم عام و ضُعفا ست؟ یا علمایی که به این امر اعتراف می کنند و به آن دعوت می کنند نیز تکفیر می کنید؟ حکومت و دولتی که آنها را یاری و حمایت میکند چه حکمی دارد؟ آیا حکم کفر فقط برای افراد ضعیف و عوام است؟ و علما و حاکمان و سلاطین را معذور می کنید ولی عوام و نادان و بی سواد را معذور نمی کنید[5]؟»

الازهری همچنین در مورد تکفیر شدن شیوخ محمد بن عبدالوهاب به دست او، می نویسد:

« محمد بن عبدالوهاب، مشایخ، شیوخ مشایخ خودش را نیز، تکفیر کرده است و تمامی اهالی شهرش را نیز تکفیر کرد و هیچ استثنایی قائل نشد. چنان که صراحتا علامه ابن فیروز حنبلی، صالح بن عبدالله را تکفیر کرد ونسبت به او و برخی دیگر از علما توهین هایی روآ داشت و گفت: « لقد طلبت العلم، واعتقد من عرفنی أن لی معرفه، وأنا ذلک الوقت لا أعرف معنی لا إله إلا الله، ولا أعرف دین الإسلام قبل هذا الخیر الذی منّ الله به! وکذلک مشایخی ما منهم رجل عرف ذلک ! [فمن زعم من علماء العارض أنه عرف معنى لا إله إلا الله، أو عرف معنى الإسلام قبل هذا الوقت، أو زعم عن مشایخه أن أحدا عرف ذلک؛ فقد کذب، وافترى، ولبّس على الناس، ومدح نفسه بما لیس فیه». من تا قبل از اینکه به این عقیده برسم، حقیقت لا اله الا الله (توحید ) و دیـن اسـلام را نمـی دانسـتم. «انا ذلک الوقت لا اعرف معنی لا اله الا الله… » همچنین هیچکدام از شیوخ من، معنای لا اله الا الله را نمیدانست؛ لـذا هـرکس از علمای منطقه «العارض »که فکر میکند معنی « لا اله الا الله » و اسلام را قبـل از این میدانسته یا گمان کند که اساتید او قبل از این  معنای این کلمه رامیدانسـتند ،به خدا قسم که دروغ  و افترا بسته است و بر مردم تلبیس نموده است و خـود  را به چیزی مدح کرده که در او نیست[6]».

همچنین در مورد مذهب محمد ابن عبدالوهاب می نویسد:

« محمد بن عبدالوهاب حنبلی نیست. وهابیت پیرو مذهب حنابله نیست. بعضی از جهال تصور میکنند وهابیها حنبلی هستند و به مذهب حنبلی خدمت کرده اند در حالیکه محمد بن عبدالوهاب دو کتاب مهم و اصلی فقه حنبلی را رد کرده و گفته:  فهؤلاء الحنابله من أقل الناس بدعه; وأکثر الإقناع، والمنتهى، مخالف لمذهب أحمد ونصه، یعرف ذلک من عرفه[7]».

دیدگاه وی درمورد ابن تیمیه

از آنجایی که ابن تیمیه، افکار و عقاید فرقۀ وهابیت، از او نشأت گرفته است. لذا نزد وهابیون اعتبار ویژه ای برخوردار است و بعضا نیز در مورد وی غلو می کنند (بزار،ابوحفص،1396 هـ،ص 53). اما شیخ عبدالواحد چنین نگاهی نسبت به ابن تیمیه ندارد و معقتد است که ابن تیمیه، یک عالم بزرگ است. اما یگانه وبی نظیر نیست، او یک استوانه و ستون از هزاران ستون علمی در میان حنابله است، سخنان او قابل اخذ و رد است، نباید مانند جماعت موسوم به سلفیه، در او ذوب شد، نباید چشم و گوش بسته حرفهای او را پذیرفت .من مانند سلفی ها نیستم که مقلد محض ابن تیمیه باشم بلکه با او مانند سایر علما برخورد می کنم[8]. »

و در ادامه می گوید:

« ابن تیمیه حنبلی بود، اما هیچگاه نماینده رسمی مذهب حنبلی نبوده است. حتی نماینده به حق حنابله هم نبوده است. او اَحَق و مقدم از احمد بن حنبل نیست. حتی ابن تیمیه برای مصادره سخنان احمد بن حنبل در برخی موارد سخن او را برخلاف ظاهرش حمل کرده و تاویل می برد تا بتواند از ظرفیت احمد بن حنبل استفاده کند؛ لذا می توان گفت 30 درصد از مطالبی که ابن تیمیه به احمد بن حنبل نسبت می دهد قابل مناقشه است»(همان)

انتقادات مبنایی

الف:توحید و شرک

1).نقد وهابیت دربارۀ شرک مشرکین مکه

وهابیت معتقد است که مشرکین عصر جاهلیت در ربوبیـت خداونـد موحـد بودنـد، و در توحیـد الوهیت دچار شرک شدند (الفوزان، 1420،ص16) حتی معتقدند که مشرکین زمان جاهلیت از مسلمین عصر حاضر نسبت به توحید  داناتر بودند؛ اما شیخ عبدالواحد برخلاف وهابیت معتقد که مشرکین مکه علاوه بر شرک الوهی، شرک ربوبی هم داشتند.

ایشان با استناد به سخن علامه سلامه قضاعی عزامی ثابت می کند که، مشرکین بخاطر اینکه اعتقاد به ربوبیت بت ها داشتند اعمال آنها عبادت بت ها محسوب می شد و کافر شدند. عزامی شافعی بعد از اینکه عبادت را به «.«انجام دادن عمل عبادی، با نهایت و غایت خضوع قلبی همراه با اعتقاد به ربوبیت مخضوع له یا چیزی شبیه چنین اعتقادی2» تعریف می کند. و می نویسد: « فإن انتفى ذلک الاعتقاد: لم یکن ما أتى به من الخضوع الظاهری من العباده شرعًا فی کثیر ولا قلیل، مهما کان المأتی به، ولو سجودًا… وإنما کفر المشرکون بسجودهم لأوثانهم ودعائهم إیاهم وغیرها من أنواع الخضوع: لتحقق هـذا القید فیهم، وهو اعتقادهم ربوبیه ماخضعوا له، أو خاصه من خواصها.» اگر چنین اعتقادی (اعتقاد به ربوبیت) منتفی شود عملی انجام شده، شرعا عبادت محسوب نمی شود؛ گرچه آن عمل سجده باشد. چنان که مشرکین با چنین اعتقادی نسبت به بت ها یشان کافر شدند؛ زیرا آنها اعتقاد به ربوبیت بت ها داشتند [9]»

ایشان با تکیه بر چنین قاعده ای و با استناد به سخنی از ابن حجر هیتمی ثابت می کند که تعظیم به پیامبر (صلی الله علیه و اله) تا زمانیکه همراه با اعتقاد ربوبی آن بزرگوار نباشد، مشکل ندارد بلکه حق نیز همین است[10].

2).تعریف عبادت

تعریف وهابیت از عبادت به گونه ای است که بسیاری از اعمال مسلمین از جمله؛ استغاثه، ذبح، تبرک و غیره، از مصادیق عبادت به شمار می آید که در نهایت بر شرک بودن آن اعمال حکم می کنند و خون و مال مسلمین به دست این فرقه حلال شمرده شود. چنانچه شیخ عبدالواحد الازهری می گوید:

داعش و وهابیت به خاطر فهم غلطی که از مفهوم عبادت دارند اعمال مسلمانان اهل شهادتین را کفر و شرک می خوانند. مسلمانان را قبلا کشته اند و در آینده هم می کشند. فهم وهابی ها و داعشی ها از این مفهوم یکسان است که برای همین کشتار می کنند[11]

همچنین در جایی دیگر با استناد به سخن علامه سلامه القضایی شافعی می نویسد:

«شیخ سلامه قضائی العزامی شافعی می گوید: اشتباه در معنای شرعی عبادت، از بزرگ ترین لغزشگاهی است که باعث ریختن خون های بی شماری شده و در آن حرمت های بی شماری هتک شد. وهابیت عبادت را به غایت الخضوع تعریف کرده و اراده معنای لغوی کرده اند. اما معنای شرعی عبادت اخص از این است و آن:       « الاتیان بأقصى غایه الخضوع قلبًا باعتقاد ربوبیه المخضوع له، أو قالبًا مع ذلک الاعتقاد؛ اتیان همراه با نهایت و غایت خضوع قلبی همراه با اعتقاد به ربوبیت مخضوع له یا چیزی شبیه چنین اعتقادی. » که اگر چنین اعتقادی(اعتقاد به ربوبیت) منتفی شود عملی انجام شده شرعا عبادت محسوب نمی شود گرچه آن عمل، سجده باشد3.چنان که مشرکین با چنین اعتقادی نسبت به اوثان و بت ها یشان کافر شدند زیرا آنها اعتقاد به ربوبیت بت ها داشتند.»

3).استغاثه به اموات

یکی از مولفه های مهم در اندیشه فکری وهابیت مساله استغاثه به اولیاء الهی است که نقش مهمی در تکفیر مسلمین دارد. وهابیت استغاثه به پیامبران و اولیاء الهی را شرک تلقی کرده و به شدت با  این عملکرد مسلمانان، مقابله می کنند و حکم شرک و بعد هم به قتال با آنها می پردازند؛  چنان که محمد بن عبد الوهاب در کتاب اصول الدین مع قواعد الاربع خودش استغاثه به اولیاء اللهی را شرک اکبر می داند و می گوید: « وأن الاستغاثه به – فضلا عن غیره من الأولیاء وأصحاب المشاهد  شرک بالله تعالى، والتعلق بغیر الله تعالى فی جلب خیر أو دفع شر، استقلالاً أو وسیطاً: شرک ».(تمیمی النجدی،1410ه؛ص30)

اما محمد عبدالواحد الازهری با این عقیده مخرب مقابله کرده و با استناد به بیان چندی از علمای مطرح اهل سنت این مساله را اثبات کرده که علاوه بر اینکه استغاثه به اموات شرک نیست، بلکه مشروعیت هم دارد که در ادامه به بیان چندی از این استنادات اشاره می شود:

1).علامه نجم الدین طوفی که از شاگردان مبرّز ابن تیمیه و از اعلام و اکا بر حنابله به حساب می آید، ذیل آیه 19 سوره قصص در تقریر اشکال شمس الدین جزری بر ابن تیمیه، می نویسد:

«ابتدا باید به حقیقت استغاثه توجه داشت. استغاثه یعنی یاری خواستن و فریاد خواهی است. علامه طوفی در ادامه اضافه می کند که یک فرد یهودی از حضرت موسی(علیه السلام) طلب یاری کرد و حضرت موسی نیز اجابت کرد و این در واقع استغاثه مخلوق به مخلوق است و قران نیز بر این امر صحه گذاشته است و نبی اکرم(صلی الله علیه و اله) نیز این مساله را انکار نکرده است .با این حال وقتی استغاثه به حضرت موسی جایز است، استغاثه به حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) به طریق اولی جایز است زیرا افضل انبیاست. »

ایشان در ادامه شبهاتی که متوجه این بیان می شود را رد می کند. و می نویسد:

«اگر گفته شود این آیه خارج از محل نزاع است زیرا اولا: حضرت موسی زنده بود (و ما استغاثه به میت را جایز نمی دانیم) .ثانیا: استغاثه مرد یهودی در امر مالایقدر الالله نبود بلکه یک امر ممکن بود در حالیکه استغاثه به مخلوق در امری که ممختص به خداست جایز نیست. زیرا این شرک است.

در پاسخ شبهه اول گفته می شود: زماینکه استغاثه به حی جایز باشد، استغاثه به میّتی که هم رتبه با اوست به طریق اولی جایز است چه برسد به کسی که افضل از اوست. زیرا :الف).میت در دار کرامت و پاداش است ولی شخص حی در دار تکلیف است.ب). میت از عالم طبعیت جدا شده و به عالم آخرت رسیده درحالی که انسان حی تا هنوز در همین عالم است.ج). شهداءدر این دنیا محدود هستند در حالی که در آخرت نزد پروردگارشان زنده هستند و روزی می خورند.

پاسخ اشکال دوم: اینکه درخواست امر مالایقدر از مخلوق شرک است مجمع علیه است. و کسی نزاعی ندارد.  ( اما در امر ممکن اشکالی ندارد) چنانچه مردم از پیامبر(صلی الله علیه و اله) نیز امر ممکن می خواستند نه فراتر از آن. مثلا می گفتند یا رسول الله اشفع لنا»، «یا الله ببرکه نبیک اغفر لنا و…» (الازهری، بی تا، ص87)

2).سبکی شافعی می نویسد: و یحسن التوسل و الاستغاثه و التشفع بالنبی صلی الله علیه وسلم الی ربه حتی جاء ابن تیمیه فانکر ذلک » (توسل ،استغاثه و استشفاع به پیامبر(صلی الله علیه و اله) نیکوست و این مساله را کسی از سلف و خلف منکر نشد تا اینکه ابن تیمیه ظهور کرد و منکر این مساله شد. (سبکی،1419 ه،ص357)

شیخ عبدالواحد در تبیین دیدگاه ابن تیمیه چنین می نویسد:

ابن تیمیه توسل و استشفاع را ممنوع نکرد بلکه استغاثه در امور مالا یقدر الا الله را منکر شد مثل غفران ذنوب، نزول باران اما استغاثه به پیامبر(ص)در امور ممکن را جایز دانسته است. و حتی به احادیثی همچون حدیث ضریر استناد کرده که به شرح ذیل است:

عن عثمان بن حنیف: «أَنَّ رَجُلاً ضَرِیرَ البَصَرِ أَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: ادْعُ اللَّهَ أَنْ یُعَافِیَنِی»، قَالَ: «إِنْ شِئْتَ دَعَوْتُ، وَإِنْ شِئْتَ صَبَرْتَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکَ». قَالَ: «فَادْعُهْ»، قَالَ: «فَأَمَرَهُ أَنْ یَتَوَضَّأَ فَیُحْسِنَ وُضُوءَهُ وَیَدْعُوَ بِهَذَا الدُّعَاءِ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ نَبِیِّ الرَّحْمَهِ، إِنِّی تَوَجَّهْتُ بِکَ إِلَى رَبِّی فِی حَاجَتِی هَذِهِ لِتُقْضَى لِیَ، اللَّهُمَّ فَشَفِّعْهُ فِیَّ» مرد نابینایى به حضور پیامبرصل الله علیه و آله آمد و گفت: از خداوند بخواه چشمان مرا شفا دهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او دستور داد که وضو گرفته، دو رکعت نماز بخواند و این دعا را بخواند: «اللّهُمَّ إنّی أَسأَلُکَ وأتوجَّه إلیک بِنَبیِّکَ محمَّد نبی الرَّحمَه یا محمَّد إنّی تَوجَّهتُ بکَ إلى ربّی فی حاجَتی هذه لِتُقضَى، اللّهمَّ شَفِّعهُ فِیَّ؛..خدایا، از تو درخواست مى­کنم و به‌وسیله پیامبرت محمد، پیامبر مهربانی و رحمت، به تو روی مى­آورم. اى محمد، من به وسیله تو به خدایم روی آوردم تا حاجتم برآورده شود. خدایا، او را شفیع من قرار بده.» (الازهری،بی تا،ص20)

3).ابن قدامه مقدسی در توصیه نامه ای که به برخی نوشته بود دارد که:

هرگاه از خدا حاجتی داشتید وضوء بگیر و دو رکعت نماز بخوان و بر حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) صلوات بفرست سپس بگو: «..اللهم انی اسالک و اتوجه الیک بنبینا محمد(صلی الله علیه و اله) نبی الرحمه یا محمد انی اتوجه بک الی ربی و ربک عزوجل فیقضی لی حاجتی، و یذکر حاجته » (مضمون دعا این است که: یا رسول الله ما به تو روى آورده‌ایم براى رفتن به‌سوى خدا درباره قضاى حاجاتمان.)(همان،ص175)

4).استغاثه احمد بن حنبل به ملائکه:

از عبدالله بن حنبل نقل شده که «سمعت أبی ، یقول : « حججت خمس حجج ، اثنتین راکبا ، وثلاث ماشیا ، أو ثلاث راکبا ، واثنتین ماشیا ، فضللت الطریق فی حجه ، وکنت ماشیا فجعلت أقول : یا عباد الله ، دلونی على الطریق » قال : فلم أزل أقول ذلک حتى وقفت على الطریق »

عبدالله پسر  امام احمدبن حنبل نقل می‌کند: از پدرم شنیدم که می‌گفت: «من پنج بار حج گزاردم که دو بار آن سواره و سه بار آن پیاده بود، یا دو بار آن پیاده و سه بار آن سواره بود. در یکى از سفرها راه را گم کردم. در حالى که پیاده بودم، شروع به گفتن این جمله نمودم: «یا عباد الله دلّونی على الطریق؛ اى بندگان خدا ما را به مسیر سفر راهنمایى کنید.» همین طور که این جمله را تکرار می‌کردم ناگهان خود را در مسیر یافتم .

شیخ عبدالواحد با استناد به عمل احمد بن حنبل اساتید سابق سلفی خود را مورد انتقاد قرار می دهد که استغاثه به ملائک را شرک می دانستند و می گوید: آیا احمد بن حنبل را نیز مشرک می دانید؟ چرا او به اشخاص غایب استغاثه کرد[12].

 

 

[1]https://t.me/Rwaq_manhaji/3710)

[2] – ( https://t.me/manhagia/58

[3] – https://t.me/Rwaq_manhaji/4813)

[4] – B2n.ir/a39463

[5] – https://t.me/Rwaq_manhaji/4413)

[6] – ( B2n.ir/r40050

[7]  – https://t.me/sabil_arrashad/2077)

[8]  – ( https://t.me/sabil_arrashad/211)

[9] – (B2n.ir/s38356

[10] –  https://t.me/Rwaq_manhaji/3258

[11] – https://t.me/sabil_arrashad/2237)

[12] –      ( https://t.me/sabil_arrashad/412)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.