عشق در بیشتر داستانهای کوئلیو معطوف به جنس مخالف است و در مابقی آنها نیز متعلقی ناسوتی دارد. عشقی را که اشو ترویج میکند و قابل احترام میداند، هیچگونه متعلقی ندارد و بسیار مطلق و مبهم است. عشق مورد نظر او سمت و جهتی نداشته و متوجه هیچکس نیست.
پریسا گودرزی[1]
چکیده
از آموزه های عمده و مسائل اساسی در عرفانهای جهان، مساله ی عشق است. این مسئله از دیرباز محل توجه عموم و موضوع نقض و ابرام اصحاب دین و عرفان بوده است؛ همچنین از سوی اصحاب عرفان های نوظهور نیز از موضوعات اصلی و مورد توجه آنان قرار داشته و دارد. طبیعی است که تعاریف عارفان و عرفان های گوناگون از عشق، متنوع باشد، زیرا عرفا در تعریف عشق و انواع آن تابع عوامل متعدد و پیچیدهای از قبیل: موقعیت خاص مخاطب، موقعیت معرفتی – سلوکی خود، هنجارهای دینی – فرهنگی جامعه و غیر آن بودهاند. پائولوکوئلیو و اشو در موضوع عشق، عقاید خاصی دارند. عشق در بیشتر داستانهای کوئلیو معطوف به جنس مخالف است و در مابقی آنها نیز متعلقی ناسوتی دارد. عشقی را که اشو ترویج می کند و قابل احترام می داند، هیچگونه متعلقی ندارد و بسیار مطلق و مبهم است. عشق مورد نظر او سمت و جهتی نداشته و متوجه هیچکس نیست.
واژگان کلیدی: جنبشهای نوپدید دینی، عشق حقیقی، عشقمجازی، اشو، پائولوکوئلیو.
مقدمه
از آموزه های عمده و مسائل اساسی در عرفان های جهان، مساله ی عشق است؛ این مسئله از دیرباز محل توجه عموم و موضوع نقض و ابرام اصحاب دین و عرفان بوده است، همچنین از سوی اصحاب عرفان های نوظهور نیز از موضوعات اصلی و مورد توجه است. طبیعی است که تعاریف عارفان و عرفان های گوناگون از عشق، متنوع باشد، زیرا عرفا در تعریف عشق و انواع آن تابع عوامل متعدد و پیچیدهای از قبیل: موقعیت خاص مخاطب، موقعیت معرفتی – سلوکی خود، هنجارهای دینی – فرهنگی جامعه و غیر آن بودهاند.
اما به راستی، حقیقت عشق چیست؟ مسلم است که پاسخ دقیق و روشنی به این سوال نمی توان داد، زیرا عشق مانند هستی، مفهومی دارد که اعرف الاشیاء است و در عین حال، کنه و حقیقت آن در غایت خفا است.
هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم، خجل باشم از آن
با اینحال، عشق از سوی مشهورترین رهبران عرفانهای نوظهور نظیر اشو و پائولوکوئلیو نیز دغدغه ای مورد بحث و نظر بوده است. اما آیا عشقی که پائولوکوئلیو و یا راجنیش اشو از آن نام می برند همان عشقی است که به شکلی عام در تصوف و عرفان اسلامی و به خصوص در آثار ابن عربی از آن یاد شده است؟
در این مقاله برای رسیدن به پاسخ نخست، ابتدا به معناشناسی عشق پرداخته و به دنبال آن عشق را از دیدگاه پائولو و اشو مطرح کرده و در نهایت به بررسی تطبیقی عشق از منظر عرفان اسلامی و این دو دیدگاه خاص می پردازیم.
معناشناسی عشق
الف. معنای لغوی عشق
آنچه از کتاب های لغت درباره عشق برمی آید این است که عشق همچون نیروی کشش و جاذبه ای قدرتمند است که از حد عادی فراتر می رود و صاحب خود را در حالت حاصل آمده درهم میپیچد. ازاینرو گاه آن را «به حد افراط دوست داشتن، دوستی مفرط، محبت تام تعریف کرده اند.» (معین،1387، ص1623) و گاه درباره آن گفته اند: «عشق، دوستی بیش از حد را گویند» و از غزالی آمده که هر چیزی که محبوب انسان است یعنی میل نفس به طرف آن است و اینجا میل آنقدر در نفس، قوی می شود که به آن عشق می گویند (طریحی، 1280، ص 459). در تأکید بر افراطی بودن و بیان پیچیدگی عاشق به معشوق است که گفته اند: عشق، زیادی دوست داشتن است و گفته شده که حیرت محب به محبوب است که در حب پیچیده شد. (ابنمنظور، 1284، ص123)
ب. معنای اصطلاحی عشق
عشق، مهمترین رکن طریقت است و این مقام را تنها انسان کامل که مراتب ترقی و کمال را پیموده است، درک می کند. عاشق را در مرحله کمال عشق، حالتی دست میدهد که از خود بیگانه و ناآگاه می شود و از زمان و مکان فارغ و از فراق محبوب می سوزد و می سازد.
عطار گوید:
عاشقان را با خود و با هیچکس تدبیر نیست عین و شین و قاف را اندر کتب تفسیر نیست
ابن عربی گوید: عشق افراط محبت است که در قرآن از آن به شدت حب تعبیر می شود؛ که خدای بزرگ فرماید: «والذین آمنوا اشدّ حبّاً لله» (بقره/165) «آنانی که ایمان آوردند، عشق شدیدتری به خدا دارند.» و در جایی دیگر نوشته است: «هیچ مذهب و آیینی عالی تر و بالاتر از مذهبی نیست که پایه و اساس خود را بر عشق و شوق به معشوقی که می پرستم و ایمان دارم، قرار داده باشد. این خود یک امتیاز ویژه مسلمانان است، که مقام عشق کامل با عشق محمدی تناسب دارد. بدین سان، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم- که برتر از پیامبران دیگر است و خداوند وی را به عنوان «حبیبش» برگزیده است» (سعیدی،1386، ص532).
نیز در جایی دیگری و در مقام بیان وجوه مرکب و عدیده ی آن می گوید: «عشق از عواطفی است که مرکب از تمایلات جسمانی، حس جمال، حس اجتماعی، تعجب، عزت نفس و غیره. علاقه بسیار شدید و غالباً خواسته نامعقولی است که گاهی هیجانات کدورتانگیز را باعث می شود و آن از مظاهر مختلف اجتماعی است که غالباً جزء شهوات به شمار می آید.(سیف، 1383، ص 334،386)
اینک به بررسی عشق از منظر کوئلیو و سپس اشو می پردازیم و کوشش می کنیم که با استناد مستقیم به آثار آنها از هرگونه پیش داوری در این زمینه پرهیز کنیم.
عشق از منظر پائولوکوئلیو
با مطالعه آثار کوئلیو برای خواننده معلوم می گردد که عشق در شالوده ی فکری وی، نقشی بسیار کلیدی دارد تا جایی که او عشق را دارای انرژی عظیمی می داند که اگر روزی بتوان از نیروی عظیم آن استفاده کرد، تاریخ عوض خواهد شد (کوئلیو، 1384، ص114). و هرکس از این انرژی عظیم بهره مند باشد، به خوشبختی و شادی نایل خواهد آمد (همان، ص147). پس از این نشان خواهیم داد که چگونه اشو نیز با تعبیری نزدیک به کوئلیو، به صراحت عشق را بالاترین رهایی دانسته و معتقد است با دستیابی به آن، میل دیگری برای رهایی باقی نخواهد ماند (وکیلی و مدنی ،1389، ص60).
شاید بتوان عشق را مهمترین عنصر رمان های کوئلیو نیز معرفی کرد، نگینی که در تمامی رمانهایش چشم نوازی کرده است. عشقی که کوئلیو از آن صحبت می کند، چیزی است که خود آن را جوهره آفرینش می خواند (کوئلیو، 1384، ص79). او اعتقاد دارد تنها چیزی که ما را منزه و آزاد می کند و هوش و خلاقیت را در ما فعال می سازد عشق است (کوئلیو، 1384، ص114). کوئلیو در اولین کتاب خود (خاطرات یک مغ) عشق را به سه دسته تقسیم می کند : اروس، فیلوس و آگاپه.
او اروس را احساسات میان دو نفر می داند و فیلوس عشقی است که تحت نام و شکل دوستی قرار دارد. هنگامی که اروس توانایی ندارد و عشقش رو به سردی می گذارد، این فیلوس است که زوج ها را متصل نگه می دارد و آگاپه که در اروس و فیلوس نهفته است درباره اش نمی توان سخن گفت، زیرا که هر شخصی به تنهایی باید آن را تجربه کند. از نظر کوئلیو آگاپه، بزرگترین شکل عشق است و همان عشقی است که عیسی مسیح% به نوع بشر احساس می کرد. آگاپه همه خلاءها را پر میکند و باعث میشود که هرگونه وسوسه خشونت آمیز در نطفه خفه شود. البته آگاپه دو نوع است و نوع اولش همان است که درباره عیسی(ع) گفته شد. نوع دوم آن هم اشتیاق و شیفتگی است. کوئلیو شیفتگی را همان آگاپه هدایت شده به سمت یک عقیده و یا معطوف بر یک چیز می داند؛ یعنی هنگامی که از عمق روحمان به چیزی عشق می ورزیم و یا اعتقاد پیدا می کنیم (کوئلیو، 1385، ص111 ـ 123). این شیفتگی در بیشتر داستان های کوئلیو معطوف به جنس مخالف است و در مابقی آنها نیز متعلقی ناسوتی دارد. برای مثال در رمان «بریدا»، ابتدا از عشق به جادو صحبت می شود تا اینکه در انتها این عشق، عشق به جادوگر منتهی می گردد. در « کیمیا گر» نیز شیفتگی یا آگاپه چوپان برای یافتن گنج به تصویر کشیده شده است. در «یازده دقیقه» عشق به یک روسپی مطرح شده و در «رودخانه پیدرا»، عشقی تصویر شده که روبه نزول است، یعنی کشیشی که در مسیر عشق الهی قرار داشته و در این مسیر حرکت می کرده، به عشق دوران طفولیت خود مراجعه می کند و تغییر مسیر می دهد و در این راه حاضر است از تمامی توفیقاتی که داشته دست بکشد، تا با او ازدواج کند.
نگاه و توجه افراطی کوئلیو به عشق تا آنجایی است که او از عشق با عنوان حقیقت یاد و توصیه می کند که انسانها تنها حقیقت را بجویند که عشق همان است (کوئلیو، 1384، ص270). وی همچنین عقیده دارد که زندگی روحانی در عشق خلاصه می شود و هرچه که بیشتر عشق بورزیم، تجربه روحانی مان نیز بیشتر خواهد شد (کوئلیو، 1384، ص12).
طرح بحث نیمه ی گمشده هم در میان افکار و آثار کوئلیو قابل بررسی است. به طور کلی او معتقد است هر انسانی نیمه ی گمشدهای دارد، حتی تمام زندگی یک انسان روی زمین را در پیدا کردن بخش دیگرش خلاصه می کند و اگر شخصی نتواند بخش دیگر خود را پیدا کند هرچه به دست بیاورد ناقص است (کوئلیو، 1384، ص102). این پیدا کردن بخش یا نیمه دیگر وجود و ملاقات با آن، که عشق نامیده می شود (همان، ص77) از دیدگاه او آنقدر حائز اهمیت است که معتقد است انسانها تنها از طریق آن می توانند با خدا یکی شوند (همان، ص 103). البته کوئلیو هیچگاه درباره این یکی شدن با خداوند و عشق الهی توضیح نمی دهد و بیشترین تلاش خود را برای توضیح و توصیف همان عشق بین انسانها معطوف می دارد. بدین خاطر است که اصل درک عشق میان انسانها را بسیار دشوارتر از درک عشق به یک ذات برتر می داند (همان، ص 272).
گفتنی است که کوئلیو در میان ارزشها عشق را از همه چیز بالاتر می داند و با صراحت به خاطرش از بسیاری از ارزشهای دیگر چشمپوشی و در مورد آنها هنجارشکنی می کند، حتی معتقد است که ژرفتر از عشق چیزی وجود ندارد (کوئلیو، 1384، ص60). شاهد مثال این مدعا را در رمان بریدا داریم که شخصیت بریدا با وجود همسرش عاشق مرد دیگری- استاد جادوگری- می شود و عشق او را از دلش بیرون نمیکند و یا در داستان زهیر، از روابط عاشقانه ی پنهانی صحبت می شود که باعث تداوم زندگی مشترک کوئلیو و همسرش شده است. همچنین از نظر کوئلیو همه چیز، حتی پیوند زناشویی میان دو نفر را می توان فدای عشق کرد، اما عشق را نباید فدای چیز دیگری کرد چرا که عشق از همه چیز بالاتر است و بزرگترین هدف بشر، درک آن است (کوئلیو، 1385، ص151). چنانکه در داستان زهیر، استر نیز از زندگی مشترک با همسرش خسته شده و از مردی دیگر- عشقی دیگر- باردار میشود و این مساله، هیچ مانعی ندارد چون همه چیز مجاز است به جز قطع تجلی عشق (کوئلیو، 1385، ص 69). این چنین عشقی، قادر است سرنوشت ما را تعیین کند (کوئلیو، 1385، ص148).
عشق از منظر اشو
در میان آثار راجنیش باگوان معروف به اشو که بیش از 600 عنوان کتاب را شامل می شود، عشق از جایگاه ویژهای برخوردار است. اشو مبلغ عشق است و ارزش بسیاری برای آن قایل است. به اعتقاد او تولد، عشق و مرگ، سه رویداد مهم زندگی انسان هستند (اشو، 1384، ص 107).
گفتنی است که مهمترین تکنیک اشو، مراقبه است. او مراقبه را تنها راه درمان تمام دردهای روح، جسم و همچنین مبدا تمام تحولات روحی و سلوک انسان می دانست. اشو بین مراقبه و عشق، نزاعی نمی دید و معتقد بود هرچه مراقبه، عمیق تر و ژرف تر باشد، انسان در عشق توانایی های بیشتری می یابد و بالعکس هرچه عشق ورزی فزونتر باشد مراقبه گر، تواناتر خواهد بود (اشو، 1383، ص134).
اشو در میان قوانین، قانون عشق را برتر میدانست، او معتقد بود، عشق تنها چیزی است که میتواند رازهای نامحدود زندگی را درک کند. (اشو، 1380، ص171). از نظر اشو، عشق آنچنان ارزشمند است که بدون آن هیچ عبادتی به خدا نمیرسد و با بودن آن حتی لازم نیست عبادتی انجام گیرد (اشو، 1382، ص18). همچنین میل به عشق است که قاطعانه ترین نشانه برای اثبات وجود خدا است و گواه دیگری دراین باره وجود ندارد؛ چون انسان عشق می ورزد، پس خدا وجود دارد (اشو، 1380، ص52).
اشو معتقد است نه تنها هیچ دلیلی برای وجود خداوند جز عشق نیست، بلکه هیچ راهی نیز برای پرستش او به جز عاشق شدن وجود ندارد (همان، ص 107). او در جایی دیگر به مخاطبان خود توصیه می کند که خدا را فراموش کنند، حقیقت را فراموش کنند و تنها به دنبال عشق باشند؛ چراکه باقی چیزها خود به دنبال آن می آید (اشو، 1382، ص10). اشو در جایی، تمام اهمیت و توجه اش به عشق را این چنین ادا کرده است: «من به خدا و بهشت چندان علاقمند نیستم، بلکه علاقمند به عشقم، زیرا کسی که بداند عشق چیست، ناگزیر می داند خدا چیست؛ اما نه برعکس» (اشو، 1385، ص31). البته این عشق، عشقی نیست که ما را به خدا برساند، چرا که در نظر اشو عشق در اصل، وسیله ای برای رسیدن به هدفی دیگر نیست، بلکه خود فی نفسه ارزشمند است (اشو، 1383، ص377). در حقیقت این عشق است که ارزش دارد نه معشوق و آنچه جالب توجه است این است که عشقی را که اشو ترویج می کند و قابل احترام می داند، هیچگونه متعلقی ندارد و بسیار مطلق و مبهم است. عشق مورد نظر او سمت و جهتی نداشته و متوجه هیچکس نیست (اشو، 1380، ص71). طوریکه حتی خداوند هم یکی از جنبه های آن است، نه برعکس (اشو، 1385، ص87). او به مخاطبان خود توصیه می کند هر نوع عشقی را که ممکن است، تجربه کنند (اشو، 1384، ص89). و در نهایت به آنها یادآور می شود که وقتی به الهه عشق تسلیم میشوید، دیگر خیلی مهم نیست که شریکتان با شما باقی بماند یا شما را ترک کند یا حتی شما او را ترک کنید چراکه شما به عشق تسلیم شده اید نه به شریک خودتان(اشو، 1383، ص245).
ملاحظاتی انتقادی بر عشق از دیدگاه کوئلیو
1- در بررسی آثار کوئلیو مشاهده می کنیم عشق تنها راه رسیدن به حکمت، تجربه روحانی – معنوی است و بدون عشق امکان ورود به چنین ساحتی از ما گرفته خواهد شد. البته کوئلیو در آثار خود از تجربه عملی عشق یاد می کند که در حقیقت همان عشق مادی و ظاهری است که در عرفان اسلامی ازآن با عنوان عشق مجازی نام برده می شود. از نقطه نظر او هرچه میزان این عشق ورزی بیشتر باشد، تجربه روحانی ما نیز بیشتر خواهد شد (کوئلیو، 1384، ص12). اما نکته اصلی این است که کوئلیو برای عشق میان انسانها اهمیت بیشتری قائل است و آنرا حساستر از عشق به یک ذات برتر (خدا)می داند (کوئلیو، 1384،ص272). این دقیقاً برعکس نظر او را نتیجه می دهد زیرا که عشق مادی عمدتاً معطوف به ظاهر محبوب بوده، با هدف دستیابی جنسی به او شکل می گیرد و این سازوکار با حصول تجربه ای روحانی و معنوی ذاتا متفاوت است و به آن نمی انجامد.
عشق مورد نظر کوئلیو از اساس با عشق مورد انتظار در عرفان اسلامی، متفاوت است زیرا عشق در عرفان اسلامی برآمده از شوقی الهی است که مهمترین دستمایه ی عارفان در مسیر سلوک است و از طریق پاکیزه سازی و تطهیر قلب سالک از اغیار، در او شکل می گیرد و در نهایت به اوج قداست و پاکیزگی خود نائل می شود و کاملاً بیگانه با عشقی است که کوئلیو از آن نام می برد و متعصبانه از آن دفاع می کند.
دیرینگی عشق نسبت به عرفان و پیوند این دو با هم، ما را به دستیابی عرفان به وسیله عشق رهنمون می سازد، پس دور نیست اگر بگوییم عشق دستمایه ی عرفان و عرفان برآمدِ عشق است. در عرفان اسلامی، عشق از جایگاه رفیعی برخوردار است به قدری که برخی از عرفا آن را فرض راه دانسته اند (همدانی، 1377، ص96).
از نقطه نظر عرفان اسلامی، عشق دارای دو مرتبه ی حقیقی و مجازی است زیرا عشق حقیقی، به ذات حضرت حق تعلق دارد. یعنی معشوق حقیقی و عاشق حقیقی فقط اوست و همه ی عاشقها و معشوق های دیگر، نمادی مجازی و جلوهای از این حقیقت هستند. از اینجاست که در عرفان، عشق را به مجازی و حقیقی تقسیم می کنند. حال این سوال مطرح می شود که آیا جز عشق حقیقی، همه ی عشق های دیگر بیهوده و بی ارزش هستند؟
پاسخ عرفا به این پرسش، منفی است. آنان عشق مجازی را به دلایل زیر در جای خود بها می دهند:
اول: عشق مجازی به عنوان نشانه ای از حساسیت انسان به جمال و کمال، دلیلی بر تعالی جوهری انسان است. از اینرو عرفا، افراد عاشق پیشه و نظر باز را که از کنار زیبایی های جهان گذرا بی تفاوت نمی گذرند، ستوده، در مقابل آن، افراد بی تفاوت در برابر جمال و کمال را به شدت نکوهش کرده اند.
دوم: شِق مجازی با برانگیختن احساسات معنوی جذبه های الهی، انسان را گام به گام از درجات مختلف معشوقها عبور داده، سرانجام او را با عشق حقیقی، آشنا می کند، و از اینجاست که گفته اند: مجاز پل حقیقت است.
سوم: عشق مجازی می تواند به عنوان تمرین تحمل زحمات عشق، انسان را برای تحمل مشکلات عشق حقیقی، مهیا سازد.
چهارم: عشق مجازی ما را در فهم زبان عرفا یاری می بخشد. از آنجا که عرفا، سرِ دلبران را در حدیث دیگران نهفته اند، کسانی می توانند با اشارات آنان آشنا شوند که لااقل تجربه ای در عشق مجازی داشته باشند تا زبان آنها را در یابند.
به رغم توجیهی که درباره ی عشق مجازی از سوی عرفا اعمال می گردد، وقوف در این مرحله به هیچ وجه توصیه نمی شود. برای نمونه، ابن عربی، عشق را به نوع طبیعی، روحانی و الهی تقسیم می کند. از نظر او حبّ الهی، عشق خالق به مخلوق و عشق مخلوق به خالق است. عشق روحانی، عشق مخلوق به «مظهر» خالق است و عشق طبیعی یا جسمانی، امری مشترک میان بهائم و انسان است (ابن عربی، 1402، ص327).
نکته اساسی این است که همانگونه که انسان، مرکب از تن، نفس و روح است، طبعا از سه گونه اصلی عشق که بر او عارض می شود، بهره مند است. عشق جسمانی، عشق روحانی، عشق الهی و در این میان تنها انسان های فرزانه قادرند این گونه عشق را به صورتی متوازن و هماهنگ از قوه به فعل در آورده و عشق را رشته پیوندی میان خود و خدا قرار دهند (ستاری، 1375، ص 120). سایر انسانها تنها در همان مرتبه عشق جسمانی و طبیعی باقی می مانند و فکر می کنند حقیقت عشق همان است. اینان کسانی هستند که از نردبان عشق مجازی بالا نرفته و به مراتب عالی عشق نرسیدهاند و به همین خاطر است که آن را برتر از عشق حقیقی می دانند. کوئلیو یکی از این افراد است – به رغم آنکه به عنوان نویسندهای نام برده می شود که درباره معنویت می نویسد- اما در آثار او از مراتب بالای عشق، نشانی نیست.
2- از دیگر ابهامات موجود در آثار کوئلیو درباره عشق این است که او اعتقاد دارد، عشق فقط حرکت است (کوئلیو، 1384، ص109). اما هیچگاه در مورد این حرکت توضیحی به دست نمی دهد، خواننده نمی داند که این حرکت از کجا آغاز شده، به کجا منتهی می شود و چه نتیجه ای برای عاشق در پی دارد. او صرفا خوانندگان خود را به عشق دعوت می کند و یادآور می شود که بزرگترین هدف بشر، درک عشق است(کوئلیو، 1385، ص 151). اما با دقت در آثار کوئلیو می توان به این نتیجه رسید که عشق مورد نظر او نه مبدأی دارد و نه مقصدی و اساساً جهتی برایش متصور نیست.
اما در عرفان اسلامی برخلاف دیدگاه کوئلیو، عشق، براق عروج به ملکوت محسوب می شود و اساساً همانگونه که عشق- براساس حدیث کنز مخفی ـ عامل ایجاد عالم در سیر نزولی بوده است عامل بقاء و حرکت صعودی است و عالم بر اساس حرکت حبی در چرخش است. عشق، مشوق انسان برای حرکت به سوی آسمان است. در حقیقت، در عرفان اسلامی نه تنها خود عشق، مبدأ و مقصد مشخصی دارد، بلکه به عاشق، هدف و جهت هم میدهد. اگر در فرهنگ اسلامی به عشق مجازی هم توصیه میشود از اینروست که انسان را در این حرکت حبی، آماده ی ورود به ساحت عشق الهی گرداند. و همانگونه که جامی می گوید: «عشق مجازی به منزله بویی بوده است از شرابخانه عشق حقیقی و محبت به مثابه پرتویی از آفتاب محبت ذاتی، اما اگر آن بوی نشنیدی به این شرابخانه نرسیدی و اگر این پرتو نیافتی از این آفتاب بهره نیافتی» (جامی، 1360، ص141). البته این نوع عشق، متضمن این خطر است که عاشق در آن متوقف شده و سرگرم همین ظاهر گردد. چنانکه کوئلیو اینگونه است. این چنین عشقی اگرچه برای مدتی به ما احساس خوشبختی و شادی می بخشد اما در نهایت هیچگاه احساس رضایت، آرامش و امنیت را با خود نخواهد داشت. امام خمینی(ره) در کتاب شرح حدیث جنود عقل و عشق می گوید انسان به طور فطری به دنبال عشق حقیقی است و همان است که به دلهای پریشان همه آرامش می بخشد.
3- دیگر ویژگی قابل نقد در مورد عشق در آثار کوئلیو این است که او معیار همه چیز را انسان، تمایلات و احساساتش می داند. بنابراین، اگر به عشق هم توصیه می کند بدین خاطر است که عشق، انرژی سرشاری دارد که با استفاده از آن انسان می تواند به شادی و لذت برسد. بنابراین عشق مورد نظر کوئلیو هیچگونه پشتوانه فکری و اعتقادی ندارد و هیجانی صرف و یا احساسی مطلق است که بدون هیچ دلیلی به یک شخص متمایل می شود. این شخص می تواند همان نیمه گمشده انسان باشد و یا نباشد که در این صورت به راحتی پس از مدتی می توان از او جدا شد و به دیگری ابراز عشق کرد. این کار می تواند آنقدر ادامه پیدا کند تا عاشق نیمه دیگر وجودش را بیابد و به آن رضایت دهد. در این میان آنچه مهم به نظر میرسد این است که انسان به هر قیمتی- حتی به بهای صدمه زدن به دیگران و احساسات آنها- به خواسته خود برسد، حتی در صورتی که این کار بدون فکر و انتخاب صحیح باشد، باز هم حق با او است (کوئلیو، 1386، ص56). در اینگونه عشق، نوعی خودخواهی و خود پرستی وجود دارد که هیچگاه از عشق جدا نمی شود، چراکه هدف تنها لذت بردن و بهره مندی از انرژی عظیم عشق است و به خاطر این هدف، حتی بی اعتنایی به معشوق و خواست او هم، فاقد اشکال است.
و این در حالی است که یک عارف موحد، بینش و نگرشی خدا محور دارد. خدا محور بودن بدین معنی است که خداوند، مرکز و محور تمامی اعمال قرار میگیرد و همۀ حرکات، سکنات، نیات و افکار را دربر میگیرد. آنگاه که کسی تمام موارد فوق را خالصانه و بی ریا در راه محبوب و خدا به کار گیرد و همه را به خاطر خدا و برای او به چرخش درآورد، بر مدار خدا محوری سیر می کند و چنین کسی بی هیچ شک و تردیدی از خودی خود رها یافته و به تمام معنی آزاد گشته است.
درنظر عرفای اسلامی، بدترین و خطرناکترین شرکی که بشر ممکن است به آن گرفتار شود و در دامنش قرار گیرد «خودپرستی» و متابعت از هواهای نفسانی است که هیچ علاج قطعی و یکبارهای برای آن وجود ندارد. دارویی که می تواند شفای این بیماری مهلک باشد چیزی جز عشق نیست؛ عشق تنها وسیله درمان این بیماری است. حتی عشق مجازی هم تا حدی توان حل این مشکل را دارد و بدین خاطر برخی از عرفای اسلامی بدان توصیه کرده اند. چنانکه خواجه عبدالله انصاری بدان اشاره کرد و می گوید: «معشوقه طرفه بر غرقه دیده ای و وی را کرشمه جلالی است یا از لطف کمالی است، اگر همه امیرمحتشمی و خواجه محترمی، به نظری که برتو اندازد و ساعتی که با تو پردازد، گویی زهی صورت دلربا، خوش دولتی مرحبا، دل را بنده کنی برای او و خود را فدا خواهی به جای او و عشق مجازی، شیر را کند آهو، به خصوص مهر و محبتی که افتد با هوجل جلاله» (انصاری، 1367، ص607). پس در واقع نقش عشق مجازی در عرفان اسلامی، لطیف کردن وجود آدمی و از بین بردن نفسانیت او است تا با کنار رفتن خودخواهی، زمینه شکوفایی محبت الهی فراهم آید.
4- مشخصه دیگر عشق در آثار کوئلیو این است که عشقی که او ترویج می کند فرار از مسئولیتها همراه با نوعی بی قیدی و توجیه های بی منطق و رسیدن به آزادی است. البته آزادی در مفهومی که کوئلیو می گوید، عبارت است از عدم مسئولیت در برابر همسر، زندگی مشترک و دیگر موارد. چنین عشقی هیچگونه تکلیفی هم برای عاشق به همراه نمی آورد. آنچه اهمیت دارد رسیدن به تمایلات نفسانی و خواهش های جسمانی است و این کاملاً با عشق واقعی در تضاد است زیرا از ویژگی های بارز عشق، این است که انسان را به سختی و مشقت می اندازد و تکالیف سنگینی بر دوش معشوق می گذارد.
گرچه در عرفان اسلامی نیز عشق، قرینِ آزادی است اما آزادی در اینجا به معنای بی قیدی و بی مسئولیتی نیست. عاشق خدای تعالی از هرگونه تعلقی، آزاد است. او در قبال این آزادی، تکلیف و مسئولیت دارد نه اینکه از هر کار و تکلیفی برکنار باشد. از دیدگاه عارفان اسلامی، در دل آزادی، نوعی چارچوب بندی، نظم و نسق هم وجود دارد البته به این معنا که سالک عاشق باید در مداری حرکت کند که حرکت حبی او در حد فاصل دو قوس صعود و نزول واقع شود. درحقیقت، مفهوم والای عشق در آثار کوئلیو تغییر کرده و به سمت سکس، هرزگی و بی قیدوبندی تمایل یافته است و این همان چیزی است که در عرفان اسلامی نسبت بدان هشدار داده شده، چنانکه به طور نمونه در انیس التائبین میخوانیم: «اما بدان اگر کسی عشق و عاشقی چنین می داند که مردی بر زنی یا بر غلامی یا بر چیزی که شهوت او خواهد، عاشق شود البته که نشاید، این چنین عشق و عاشقی به کفر نزدیکتر باشد از آنکه به ایمان. اگر عشق و عاشقی چنین میدانی این نشاید و این راه ضلالت است.»(جامی، 1368، ص234).
ملاحظاتی انتقادی بر عشق از دیدگاه اشو
اشو از مفهوم عشق، حداکثر بهره برداری را کرده و دیدگاه خود را در اینباره کاملاً کاربردی کرده است. همانطور که گفتیم او عشق را محور و مدار اصلی تعالیم خود قرار داده و نظریه اصلی و نوآوری بزرگ او در این است که عشق جنسی و مراقبه را به هم آمیخته و ترکیبی از این دو را برای تأمین معنویت بشر دنیایی این روزگار پیشنهاد می کند.
عشق اشویی، علاوه بر ویژگی های مشترکی که با عشق کوئلیویی دارد، از خصوصیات و شناسه های منحصر به فردی برخوردار است که در ذیل به آنها اشاره می کنیم:
1- عشق اشویی مبدأ عشق را سکس و غریزه می داند. از نظر او عشق از آمیزش جنسی زاییده می شود و آنگاه عبادت از آن پدید می آید و چنین عبادتی خدا را در انسان متجلی می سازد (اشو، 1382، ص316). پس می توان نتیجه گرفت که مبدأ همه چیز از نظر او شهوت است و کسانی که از این نیرو استفاده نمی کنند، اصلاً قادر نخواهند بود به خدا برسند. بر همین مبنا است که اشو دائم از قدیسان انتقاد کرده و به آنها اعتنایی ندارد. در حالیکه در عرفان اسلامی، عشق، مبدأی الهی دارد و مقوله ای جدای از شهوت است و عشق از این منظر را اصلاً عشق نمی دانند و یا پایین ترین حد عشق مجازی، که نقطه اشتراک میان انسان و حیوان است می دانند. در تفکر اسلامی، عشق مجازی هم دارای اقسامی است که یکی از آن اقسام، عشق نفسانی و دیگری، عشق حیوانی است و آنچنان که خواجه نصیرالدین طوسی در شرح عبارت بوعلی راجع به «عشق عفیف» بیان می کند، تنها عشق نفسانی است که موجب عروج نفسِ اماره شده و بدان کمک می کند تا به مراتب عالی تر صعود کند (طوسی، 1375، ص380-384). در حالیکه عشق حیوانی، قادر به چنین کاری نیست. این عشق از شهوت آغاز شده و مبدأی جز غرایز حیوانی ندارد، پس چگونه می تواند کمال انسان، محسوب شده و مایه رشد او در مسیر الهی شود.
البته این انتقاد بدان معنا نیست که تفکر اسلامی با امیال طبیعی از جمله شهوت و میل جنسی مخالفت کرده آن را سرکوب می کند زیرا اسلام، شهوت و میل جنسی را همانند سایر امیال و نیازهای طبیعی نیازمند به آن می داند که نه مورد سرکوب قرار گیرند و نه به صورتی بی ضابطه و آزاد رها شوند و شاهد این گواه، احادیث معروفی است که نکاح را سنت پیامبر اکرم، معرفی می کنند[2].
2- عشقی که اشو مورد تأکید قرار داده است امری مطلق و مبهم است یعنی نه موضوعی خاص را می توان برایش تصور کرد و نه متعلقی خاص را و فقط خود عشق است که اهمیت دارد. آن هم به این دلیل که سرشار از انرژی است و انسان می تواند از آن بهره مند گردد. اشو عشق را برای عشق میخواهد نه برای هیچ چیز دیگری و اساساً عقیده دارد عشق وسیله ای برای رسیدن به هدفی دیگر نیست(اشو، 1382، ص 262). در حالی که در تفکر اسلامی عشق فی نفسه و بالذات با ارزش نیست. عشقی که نه موضوع مشخصی دارد و نه مخاطب مشخصی چگونه می تواند ما را به مقصد مشخصی برساند، علاوه بر این هنگامی که عشق تا این اندازه عام و مطلق در نظر گرفته می شود، هر کسی میتواند به دلخواه خود، موضوع و مخاطبی را برایش در نظر بگیرد. در صورت نداشتن جهت و هدف در همه چیز ولو عشق، حرکت در مداری بسته می ماند که ثمرهای جز خستگی و نارضایتی ندارد.
- یکی از ویژگی های بارز اشو در نوشته ها ضد و نقیض گویی است که این خصلت، دقیقاً در مورد نگرش انحصار طلبانه اش در مورد عشق دیده می شود. او با صراحت می گوید:
- تنها دلیل و نشانه وجود خدا عشق است.
- تنها راه پرستش او عاشق شدن است.
- تنها دین واقعی عشق است.
- تنها عبادتی به خدا می رسد که با عشق همراه باشد.
این نوع نگرش نه تنها از منظر اسلامی درست نیست، بلکه با سخنان خود اشو در حوزه نسبی گرایی و عدم قطعیت هم در تضاد است. او که به مخاطبان خود می گوید: هیچ چیز قطعی ای درباره هیچ چیز نمی توان گفت، چگونه با قطعیت تمام، عشق را تنها دلیل و نشانه وجود خدا می داند. در حالیکه تمام هستی، دلیل و نشانه وجود اوست و در اصل چون او هست، عشق هم هست و انسان قادر است عاشق شود، نه اینکه چون انسان عشق میورزد پس خدا وجود دارد.
در تفکر اسلامی اینگونه نیست که تنها راه پرستش خدا عاشق شدن باشد، اگرچه بهترین راه، عاشق شدن است؛ آن هم البته عاشق خدا شدن نه صرف عاشق شدن که مورد توجه اشو است. در عرفان اسلامی برای سلوک، دو نوع اساسی برشمرده می شود یکی سالک مجذوب شدن است و دیگری مجذوب سالک شدن و این دومی دقیقاً به معنای عاشق شدن است زیرا سالک قبل از عاشقی، جذب شده که خود این جذب شدگی مدیون اندک معرفت فطری است که نصیب چنین سالکی شده است. اشو معتقد است کسی که بداند عشق چیست ناگریز می داند که خدا چیست و نه برعکس؛ در حالیکه عارفان مسلمان معتقدند که این محبت است که ثمره ی معرفت است. پس هر که خدای تعالی را بهتر بشناسد، او را بیشتر دوست خواهد داشت(غزالی، 1378، ص 598).
4- اشو همانند کوئلیو، عشق را برابر با آزادی و رها شدن از هر مسئولیتی می داند. در عشق اشویی نیز، نوعی بی بندوباری و لاقیدی نسبت به همه چیز به خصوص خانواده مشهود است. اشو به صراحت اعلام می دارد وقتی به الهه عشق تسلیم می شوید، دیگر مهم نیست که شریکتان با شما باقی بماند یا شما را ترک کند و یا حتی شما او را ترک کنید چراکه شما به عشق تسلیم شده اید نه به شریک خودتان (اشو، 1383، ص245). در واقع یکی دیگر از تناقض گویی های فاحش اشو در مورد ازدواج است زیرا به رغم اینکه وی اذعان دارد ثمره ی ازدواج، ثبات و آرامشی دائمی است اما این ثبات و آرامش را خطرناک جلوه داده و زیرکانه به مخاطبان خود القاء می کند که چنین آرامشی، مصنوعی و ساخته ی دست بشر است، چراکه از نظر او با ازدواج کردن، انسان به یک اسباب بازی، شیء پلاستیکی و مصنوع بشر قانع می گردد (اشو، 1382، ص230). در مقابل این تفکر، قرآن می فرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمته ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون» (سوره روم آیه 21). طبق این آیه ی شریفه، خداوند آرامش و ثباتی را که در ازدواج وجود دارد از نشانه های لطف خود دانسته و اعلام می دارد در این امر آیات و ادله هایی از حکمت وجود دارد که تنها اهل فکرت، آن را درک می کنند و به آن واقف میشوند. پس کسانی که اهل بینش و نظر نیستند، قدرت درک عظمت و شکوه این مساله را نخواهند داشت و از آن انتقاد میکنند. چنانکه اشو دائم از آن انتقاد کرده و می گوید: اوج عشق، آزادی است، آزادی محض و هر پیوندی که آزادی را از بین ببرد، بی ارزش است (اشو، 1383، ص148). بنابراین او سخت از نظریه «عشق آزاد» حمایت کرده و در این راه به هر چیزی که به رغم خودش مانع این آزادی شود حمله کرده و آن را مذموم می شمرد. این در حالی است که او معنای عشق و آزادی را تغییر داده و به صورتی خاص بیان می کند نه آن آزادی که ما در عرفان اسلامی قرین عشق می دانیم. عشق در عرفان اسلامی، انسان را به جایی می رساند که جز خدا چیزی نبیند و نخواهد. او با پای نهادن بر نفس اماره ابتدا از انانیت، رها می گردد و سپس به مرتبه ای می رسد که از خدا تنها خدا را طلب می کند و همچون رابعه عدویه نه به دلیل ترس از جهنم یا طمع بهشت بندگی می کنند و این دقیقاً همان مرتبه عبادت احرار است. در حالی که آزادی و عشقِ اشویی کاملا منطبق با خودخواهی و خودمحوری است و حد و مرزی هم ندارد. اینگونه عشق ورزی در فرهنگ اسلامی نه تنها مقرون به آزادی نیست، بلکه اوج اسارت و بندگی نفس اماره، محسوب میشود و مصداق این آیهی شریفه از قرآن است که «افرأیت من اتخذ الهه هواه» (سوره جاثیه، آیه 23).
نتیجه گیری
ارتباطی که کوئیلو و اشو بین معنویت و عشق به مفهوم و معنای بی بندوباری برقرار کرده اند یک انحراف واضح و مغالطه ی روشن در باب ارزش و اهمیت عشق است که در نتیجه، یک آسیب اجتماعی- اخلاقی را برای اجتماع در پی دارد و کج راهه ای برای انسانهای معنویتگرا ایجاد می کند. کوئلیو و اشو درصدد توجیه لذتطلبی اند و برای این کار از خدا، عرفان و معنویت مایه میگذارند. آنان معنویت و عرفان را در هواپرستی تزریق کرده و تفسیری نوین از عرفان ارائه میکنند که بسیاری از تابوها در آن شکسته شده و کامجوییهای بشری را در نظرات شخصی خویش به عنوان معنویت، مورد تقویت قرار میدهند. آنها در این راه از میراث و ادبیات عرفانی شرق و غرب، نهایت سوء استفاده و تحریف را به عمل میآورند.
عشق در نظر آنان، در واقع، مترادف با بوالهوسی و شهوترانی است و مجوز هرگونه لاقیدی و بی مسئولیتی است. به تعبیری می توان ادعا کرد که مفهوم والای عشق در آثار اینان تغییر کرده، به سمت سکس و هرزگی تمایل یافته و در نتیجه از عشق، چیزی جز یک پوسته پوچ و میان تهی باقی نمانده است. در سنن دینی از جمله سنت اسلامی، انسان به صرف ادعای عشق، متّصف به صفت عاشقی نمی شود. او در قبال این عشق تکلیفی دارد که باید آن را مسئولانه انجام دهد. در واقع کسی که معشوقش خداست در برابر همۀ خلائق مکلف می شود و همۀ آنها را مظاهر خداوند می بیند. و چه تفاوتی عمیق است میان عشق از دیدگاه اسلامی و عشق از دیدگاه پائولو و اشو!
فهرست منابع
1 -ابن عربی، الفتوحات المکیه، دار صادر، جلد2، بیروت، 1422.
2 – ابن منظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، دار الاحیاء للتراث العربی، بیتا.
3 -اشو، الماسهای اشو، مرجان فرجی، فردوس، چاپ چهارم، تهران، 1382.
4 ـــــــــــــ، پیوند، عبدالعلی براتی، نسیم دانش، چاپ دوم، تهران، 1383.
5 ـــــــــــــ، در هوای اشراق، فرشید قهرمانی و فریبا مقدم، کتاب آوند دانش، چاپ دوم، تهران، 1383.
6 ـــــــــــــ، دل به دریا بزن، مجید پزشکی، هودین، چاپ اول، صفهان، 1385.
7 ـــــــــــــ، باخود یکی شو، مجید پزشکی، هودین، چاپ اول، اصفهان، 1385.
8 ـــــــــــــ، شکوه آزادی، ترجمه میرجواد سیدحسینی، هودین، چاپ سوم، اصفهان،1384.
9 ـــــــــــــ، راز بزرگ، روان کهریز، باغ نو، چاپ دوم، تهران، 1382.
10 ـــــــــــــ، شورشی، ترجمهی عبدالعلی براتی، نسیم دانش، چاپ دوم، 1383.
11 ـــــــــــــ، عشق رقص زندگی، بابک ریاحی پور وفرشید قهرمانی، آویژه، نگارستان کتاب، چاپ سوم، تهران، 1380.
12 ـــــــــــــ، و آنگاه نبودم، سیروس سعدوندیان، نگارستان کتاب، چاپ اول، تهران، 1380.
13 -کوئلیو، پائولو، بریدا، آرش حجازی و بهرام جعفری، کاروان، چاپ سیزدهم، تهران، 1384.
14 ـــــــــــــ، خاطرات یک مغ، چاپ دوازدهم، 1385.
15 ـــــــــــــ، زهیر، آرش حجازی، چاپ چهارم، 1384.
16 ـــــــــــــ، کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریستم، آرش حجازی، کاروان، چاپ نهم، تهران، 1384.
17 ـــــــــــــ، والکیریها، آرش حجازی و حسین شهرابی، چاپ اول، 1386.
18 ـــــــــــــ، یازده دقیقه، کیومرث پارسای، نی نگار، چاپ اول، تهران، 1385.
19 جام، احمد، انیس التائبین، توس، چاپ اول، تهران، 1368.
20 – جامی، لوامع و لوایح، منوچهری، تهران،1360.
21 – ستاری، جلال، عشق صوفیانه، مرکز، چاپ دوم، تهران، 1375.
22- انصاری، خواجه عبدالله، مجموعه رسائل فارسی، توس، جلد2، تهران، 1367.
23 -طوسی، خواجه نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، نشرالبلاغه، چاپ اول، جلد3، قم، 1375.
24 – سعیدی، گل بابا، فرهنگ جامع اصطلاحات عرفانی ابنعربی، زوار، تهران، 1387.
25 – سیف، علی اکبر، روان شناسی تربیتی، دانشگاه پیام نور، چاپ دوازدهم، 1383.
26 – همدانی، عین القضات، تمهیدات، منوچهری، چاپ پنجم، تهران، 1377.
27 – غزالی، کیمیای سعادت، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، تهران، 1378.
28 – طریخی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، بیتا.
29 – معین، محمد، فرهنگ معین،چاپ دوم، امیرکبیر، 1387.
30 – وکیلی، هادی و آزاده مدنی، اشو از واقعیت تا خلسه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1390.
[1] . دانشجوی دکترای عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.
[2]. محمد بن محمد، شعیری، جامع الأخبار، ص 101، مطبعه حیدریه، نجف، بىتا. و نیز نگ: مسعود، انصارى، پیام پیامبر، ص 8، منفرد، تهران، 1376 ش.
ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com