مصاحبه با آقای «مهدی اسماعیل تبار»، نویسنده و روانشناس

نیمه دوم سال ۱۴۰۱ بود که خبری مبنی بر شیادی شخصی با مدرک شهرسازی در پوشش روانشناس انگیزشی منتشر شد. «ف.ق» با برگزاری کارگاه های غیر رسمی، اقدام به کسب درآمد از طریق طرح دعاوی مانند شفای بیماریهای جسمی و روحی، بخشش گناهان و ارائه سبک زندگی مثبت نمود که به سبب برخی مفاسد اخلاقی و اعتقادی و نیز سرکیسه شدن افراد، در کنار بهره برداری غیر قانونی از عنوان روانشناس تحت پیگرد قضایی قرار گرفت. در این داستان برخی روانشناسان نقش مهمی در افشاگری ترفندهای وی و کمک به آسیب دیدگان جریان مزبور ایفا کردند. آقای مهدی اسماعیل تبار نویسنده و روانشناس از آن جمله اند که به خصوص با نشر مطالبی در فضای مجازی کمک شایانی به آگاهی بخشی افکار عمومی و جلوگیری از فریب افراد تازه کردند، از این رو در این شماره سراغ ایشان رفتیم تا ضمن تحلیل مسئله فوق الذکر، جریان روانشناسی انگیزشی و مثبت را نیز مورد تبیین و واکاوی قرار داده و از تازه ترین فراز و نشیب های آن در دنیای دیجیتال سخن بگویند در ادامه مشروح این گفتگو تقدیم مخاطبان میشود:

برای شروع معرفی از خود داشته باشید؟

بسم الله الرحمن الرحیم، مهدی اسماعیل تبار هستم در سه رشته مدیریت آموزشی، مدیریت فرهنگی و روانشناسی به تحصیل پرداختم. کارم را در رسانه با سردبیری و راه اندازی مجله خانواده سبز شروع کردم و حدود سه دهه در این زمینه  به فعالیت پرداختم در کنار رسانه، تجربه دو دهه تدریس در دانشگاه را هم دارم. ازدواج کرده و صاحب سه فرزند هستم و هم اکنون در مجموعه «مدرسه مهارتهای زندگی» در حوزه سلامت روان کار می کنم. همچنین چیزی نزدیک به یکصد عنوان کتاب و محتوای تصویری در حوزه سلامت روان و روانشناسی تولید کرده ام.

آنچه امروز با عنوان «روانشناسی مثبت و انگیزشی شناخته می شود در کجا ریشه دارد و چه فراز و نشیبی طی کرده است؟

ببینید داستان شکل گیری روان شناسی مثبت و انگیزشی مثل تلفن است که از شکل آنالوگ به دیجیتال تبدیل شد؛ یعنی شما یک تلفن سیمی داشتید، تبدیل شد به تلفن بیسیم، در سالهای بعد یک اینترنت ثابت داشتید مبدل شد به اینترنت همراه رفت به سمت متاورس دیجیتال و دنیای نادیده ها. در اینجا با دو مفهوم مواجهیم «انگیزش» و «مثبت». من با تفکر میتوانم به تو حال مثبت یا منفی بدهم، چرا انسان به روانشناسی مثبت و انگیزشی نیاز دارد؟چون به مردم می گوید ما کاری می کنیم که کیفتان کوک شود. شما باشید نمی پذیرید؟ این یک فرصت است خدا در قرآن می فرماید: «قالهمها فجورها و تقواها»[1] این همان اشاره به روح است. روح و روان با انگیزش بالا و پایین می شود. روانشناسی مثبت و انگیزشی هم روی همان چیزی دست گذاشته که خدا در قرآن می فرمایند منحصر به فرد و متعلق به من است. مهم ترین جنبه وجود انسان انگیزش و روان است که خدا همین را مونیتور می کند. می گوید تو نفست این است. و تغییر دادن این نفس، امری است دشوار. امام خمینی (رضوان الله علی) روی چه چیز کار کرد؟ انگیزش و روانشناسی مثبت. جمله اول امام در سال 42 خطاب به محمدرضا شاه پهلوی راببینید،توهین نمی کند. می گوید: «آقای شاه، شاه باش». این مفهوم عزت نفسی است که مسئله شاه مملکت ما بود و مسئله کلیدی در گرایش به روانشناسی مثبت و انگیزشی است.

در واقع این مهم ترین بخش زندگی ماست. اصلاً فرقه هایی مثل بابیت، بهائیت و داعش همه روی این مینا درست شد. عزت نفس تکفیری هایی که برای عملیات انتحاری داوطلب می شوند. چطور به این باور رسیده اند؟ با کار روی عزت نفس. اگر در قرون گذشته غربی ها حمله نظامی کردند. الآن نیاز به حمله نظامی و این حرف ها نیست و حملات فکری جواب میدهد چون متأسفانه عزت نفس نداریم .من می توانم به موارد زیادی اشاره کنم که یک فرقه چطور افراد را جذب می کند. دختری ۲۷ سال در پایگاه «اشرف» بود. گفتم می خواهم بدانم توی دانشجوی خوشفکر چطور جذب «سازمان مجاهدین» شدی؟ گفت: فقط ایدئولوژی می تواند این کار را بکند و تحمیل ایدئولوژی، ریشه در فقدان عزت نفس دارد. چرا من انسان برده فناوری شدم؟ چون عزت نفس ندارم و من ارزش بدهد. نیازمندم کسی با چیزی به و همین نقطه سو استفاده فرصت طلب ها و فرقه هاست.

اساساً مثبت اندیشی و انگیزش نیاز انسان هزاره سومی و از نان شب واجب تر است. در این شرایط اگر یک نفر برای شما عرفان هندی یا سرخپوستی بیاورد، جذاب نیست؟ نیاز بشر به حوزه مثبت اندیشی و به انگیزش مختص ما هم نیست و در تمام دنیا وجود دارد. بشر نیاز دارد به اینکه یک نفر به او صلح و آرامش بدهند. حالش را را خوب کنند. به او بگوید تو خیلی با ارزشی . دلیل آن ضعف عزت نفس و خودشناسی تو است که سقراط در یک جمله میگوید «خود را بشناس» این خود را بشناس به به عزت نفس می رسد. از آنجا که عزت نفس نداریم سراغ کسی می رویم که به ما می گوید . من کاری میکنم که شما حس کنید فوق العاده اید. در جهان دیجیتالی امروز  مرجعیت مراجع و علما با احاطه فضای مجازی بر زندگی کمرنگ    می شود و آدم های دیگری جای آنها را می گیرند. به هر حال این خلا در عزت نفس و خودشناسی وجود دارد. لذا باید به مسئله سلامت روان توجه کنیم تا آن ها نتوانند از زخم های ما سوء استفاده کنند.

در این رابطه، قانون ارزشمندی خیلی مفهوم مهمی است. شما مفهوم زیبایی را نگاه کنید. از دوره قاجار، دختر زیبا دختری بود که سبیل داشت و چاق بود. اما امروز معیار یک دختر زیبا چقدر تغییر کرده؟

پس ارزش ها می تواند تغییر کند. ما با انسان دیجیتال با مجازی مواجه هستیم. درست مثل الهیات سایبر. ما روانشناسی دیجیتال را هم باید به رسمیت بشناسیم. عجیب است که دنیا به شدت دارد به سمت همان توصیفی می رود که ما در مبنای دینی مان داریم توصیفی که برای نفس و روان ارزش بسیار قائل است.

یکی از مصادیق این فرصت طلبان در حوزه روانشناسی که به تازگی رسوا شد و خود شما هم در افشای شگردهای فریبکارانه وی ایفای نقش کردید «فرق» بود. قدری در این رابطه توضیح دهید؟

من خیلی اتفاقی و از طریق یکی از مراجعه کننده ها با این کیس آشنا شدم. اولین بار یک خانم به من گفت برای مشاوره نزد شخصی رفته که به او توصیه کرده با همسرش رابطه زناشویی نداشته باشد. این برای من خیلی عجیب بود. رفته رفته کیس ها از یکی دو مورد بیشتر شد، برایم جالب بود و کنجکاو شدم که اصلاً موضوع چیست و این فرد کیست؟ ما با جمعی مواجه شدیم که خیلی هایشان تحصیلکرده بودند. سؤال این بود که اگر قرار است کمکی به تو بشود خب برای درمان دردهای جسمی و روحی می رفتی بیمارستان یا حوزه محله تان، چرا این اتفاق افتاد؟ چون آن شخص می توانست حداقل در کوتاه مدت دردهای آنها را درمان کنند. دقیقاً مثل عملکرد هروئین و مورفین در کوتاه مدت مکن است اما آیا درمان واقعی انجام می شود؟ به هیچ وجه.

من فهمیدم جلسات این شخص به صورت پنهانی برگزار می شود و رسمی نیست. در اوج شیوع کرونا که همه جا تعطیل بود در یکی از دانشکده های یکی از دانشگاه های مطرح کشور این کار را انجام می دهد. آنهم یواشکی بعد هم می گویند به همدیگر نگویید با خود گفتم شاید ما داریم به او حسادت میکنیم، آن شخص دارد نانی در می آورد به ما چه ربطی دارد؟ بعد دیدم خیر مبانی خیلی اشتباه است. فرد به زن شوهردار بگوید با شوهرت نباش؟ یعنی چه؟ من جلوی جمع بگویم فلان خطا را کردم؟ چه کسی این شان را به من داد که نماینده خدا باشم، بعد از سه سال بگویم گناهت را بخشیدم، حالا آهنگ بادا بادا مبارک بزنیم و برقصیم ؟!

ما متوجه شدیم، آدم هایی با زخم های شدید در آن فضاها هستند و از طرفی رویه پنهان کاری آن استدلال منطقی و علمی ندارد و در آن پای کاسبی به میان است. یک نقطه عطف که در فرقه ها باید به آن توجه کنیم پول است. اگر طرف برای رضای خدا کار کند باز قابل قبول است اما رضای خدا به هیچ وجه مطرح نیست.

به هر حال این شخص در سه دهه زندگی اش به گفته خودش تجربه اعتیاد کمپ و خیلی مخاطرات دیگر را داشته است. او در مقابل جمع ابراز کرده که ۹۵ درصد مردم ایران مورد تجاوز قرار گرفته اند و احتمالاً خودش هم این تجربه را داشته با دست گذاشتن روی این مفاهیم که برای مردم جذاب بود در نهایت روی قانون ارزشمندی که پیش تر اشاره کردم تکیه کرد و توانست عده ای را گرد خود جمع نماید.

تبلیغات رسانه ای هم تأثیرگذار است. امروز ما با پیامبران اینستاگرامی طرف هستیم که مدعی اند روش زندگی را می دانند و آن را عرضه می کنند. شخصی یک زخم در تنش بوده دوا نشده و به این فرد مراجعه می کند. اگر یک آدم نرمال و بدون مشکل به جمع آنها و کارگاهشان برود عصبانی شده و می گوید این چرا مزخرف می گوید؟ اما شخص زخم خورده شاید زودتر تحت تأثیر قرار بگیرد روز اول همکارم در توصیف کارگاه ها و جلسات این شخص گفت: جایی است عین قیامت و رستاخیز که اصلاًتصورش را نمی توانی بکنی، این ها آهنگ بادا بادا می زنند و می رقصند. بعد همه گریه می کنند. بعد جیغ می کشند، خود رستاخیز است. بعد در سال ۱۴۰۱ چطور ممکن است یک نفر با مدرک پزشکی، مهندسی، روحانی وحتی روانشناسی به چنین رستاخیزی پای بگذارد؟ اما می دیدیم خانم دکتر روانشناس به این جمع رفته و بعد ویدئو فرستاده من فلانی هستم و شفای زخم گرفته ام. ببینید گاهی مردم در فضایی قرار می گیرند که اصلاً من و شما درک نمیکنیم. من حداقل با ۱۰ نفر از این افراد صحبت کردم یکی از آنها پزشک بود، می گفت من سه نوع سرطان دارم و شفا پیدا کردم. من با خود میگفتم امامزاده «ق» ببینید این شخص چیزی نزدیک ۱۵۰ برنامه و کارگاه آموزشی اجرا کرد ۳۰۰ هزار تومان وجه ورودی را به ۳ میلیون تومان افزایش داد، چون وسط پاندومی کرونا بود. توانست دانشکده را مجاب کند که فضایی در اختیارش قرار دهد. من از جزئیات این امر اطلاع دارم، رفت و پولی به شخصی داد. ما کلی داد و بیداد داشتیم آیا دانشگاه … اصلاً اطلاع دارد سالن دانشکده خود را در اختیار چه کسی قرار می دهد؟ یا چه کسی به او مجوز می دهد؟

این خلاصه داستان روانشناس دارای مدرک شهرسازی یعنی آقای «ق» بود. بعد که ما فهمیدیم و پیگیری کردیم خیلی به من توهین کرد، حتی تهدید به مرگ شدم، تماسهای تلفنی و خیلی چیزهای دیگر. اما رویکرد من این بود و باید افشا می کردم. هر چند میدانستم در داستان «محمد علی طاهری» سرکرده فرقه «عرفان حلقه»، یک نفر هم کشته شد. اما بالأخره آدم جانش را از دست می دهد دیگر، یکبار می میرد و تمام می شود. به نظر من آدم با هوشی مثل «ف ق» فقط بدشانسی آورد و خیلی های دیگر هم مانند او هستند که اصلاً ما نمی دانیم و نمی شناسیم. این نیازمند دقت و پیگیری است.

 

[1] – سوره شمس آیه ۱۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.