گنابادی

فرقه پژوهی

درباره تناقض گویی های فرقه صوفیه گنابادی بارها و بارها موارد زیادی مشاهده که درذیل این گفتار به تحلیل این موضوع می پردازیم

سید هبه الله جذبی، در کتاب رساله باب ولایت و راه هدایت، ص112درباره اطات محض داشتن از قطب و تطبیق آن به شاه  می نویسد:” بر اساس اندیشه‌های این جریان، در بین افراد آگاه و باسواد، کسی نمی تواند بدون مجوز از قطب در امور دینی دخالت کند، اجازه قطب در تمام امور مذهبی شرط اساسی است. از این رو جذبی می‌نویسد: ” دخالت در هر یک از امور مذهبی بدون اجازه… جایز نمی دانند… همان طوری که بدون حکم و فرمان شاه کسی نمی تواند در امور دولتی دخالت کند ولو هر قدر عالم به قوانین اداری یا حقوقی یا مالی باشد، همچنین در امور مذهبی هم به صرف دانستن احکام جایز نیست” در این عبارت، اطاعت از شاه در امور دولتی با اطاعت از رهبران مذهبی و فرقه‌ای در امور دینی شبیه و همسان دانسته شده است.

از اینرو طبق این تفکر علی (محبوب علیشاه) تابنده، در کتاب خورشید تابنده ص 134و135 اوده است: یکی از دلایل همکاری مشایخ گنابادی با حکومت و عدم دخالت آنان در سیاست، عبارت است از: ” هر گاه سیاست دینی و روحانی کار فرما باشد، چون جزء احکام شرع است، باید طبق دستورات علما و مراجع تقلید در آن باره رفتار نمود؛ ولی سیاستی که بر خلاف موازین دینی و اخلاقی باشد؛ مانند سیاست مصطلح امروز که لازمه آن دروغ و تفتین و نقض عهد و ظلم و اذیت وآزار باشد، باید از آن دوری کرد و علما و مراجع نیز از آن نهی می‌کنند، چون برخلاف شرع و وجدان است”

در دنباله نظر مذکور که خواست اقطاب گنابادی می‌باشد، شیوه عملی دیگری هم سفارش شده که همچنین سید هبه الله، جذبی،در کتاب رساله باب ولایت و راه هدایت ،ص 113 می نویسد “پیروان این سلسله اجازه ندارند در سیاست دخالت کنند (البته مشاغل دولتی جزو کسب و کار است) یا در احزاب و دستجات سیاسی وارد گردند. و در مجامع فقری هم هیچ گونه مذاکرات سیاسی نباید بشود بلکه در آن مجامع، امور مادی و دنیوی هم صحبت نشود و فقط به یاد خدا و امور روحی و معنوی پردازند و در عین حال قوانین مملکتی را محترم شمرده، مطیع باشند و تا بتوانند از وظایف شخصی تجاوز ننموده؛ به کار خود مشغول و متوجه خوب و بد دیگران نباشند و ساعی باشند که حتی الامکان خود را اصلاح نمایند”

 

در مجله وحید، باموضوع سلسله‌های صوفیه گنابادی”، ص354 صالح علی شاه هم برای خود و مریدانش عدم دخالت در امور سیاسی را تجویز و در این باره متذکر شده است ” اگر من شخصا بعنوان یک فرد دخالتی کرده یا نظری اعلام دارم پیروان آن نظر را بمنزله فتوی و لازم الرعایه تلقی خواهند کرد و حال آنکه رهبری امور حاد سیاسی امروز مستلزم داشتن اطلاعات خاص و خصوصیاتی است که من شخصا فاقد آن بوده و علاقمند نیز به کسب آن نیستم. دایره وظیفه خاص من تربیت اخلاقی و اجتماعی مردم بر اساس تعالیم مذهبی و اخلاقی اسلام است تا جامعه‌ای مبتنی بر اخلاق اسلامی تشکیل گردد”

همزمان با آرا و نظرات مذکور، برخی از اعضاء فرقه گنابادی مسئولیت‌های اجرایی، قضایی، سیاسی، نظامی و انتظامی در ارکان مختلف حکومت داشتند که موید تناقض عمل در بین رهبری و اعضاء این فرقه می‌باشد. آنان از یک طرف دین را از سیاست بدور می‌دانند و از سوی دیگر با اظهار ارادت به درباریان و اعضاء خاندان سلطنت، خود در نقش نوکران و یا همراهان آنان همکاری صمیمانه‌ای با هم دارند. بنابراین با آن که دراویش مجاز نبودند که در امور سیاسی دخالت کنند و آن را در ردیف گروه‌های سیاسی قرار دهند، اما همواره برخی از رجال حکومتی، صوفی و درویش بوده اند؛ مثلا در اوایل مشروطیت دو برادر به نام سید عبدالحسین اعتمادالتولیه و میرسید مهدی معتمدالتولیه که هر دو درویش بودند ؛ سلطان حسین تابنده،همچنین در کتاب  از گناباد تا ژنو،ص324 اورده اعتمادالدوله با دربار محمدعلی شاه در ارتباط بود و دیگری معتمدالتولیه از رهبران مشروطه خواهان بود و مشرب سیاسی شان با هم متفاوت بود. سلطان علیشاه در نامه‌ای خطاب به هر دو گفته بود که مقام برادریتان را فراموش نکنید و هر دو ضمن اعتقاد کامل به روش سیاسی خویش به مسلک درویشی خود نیز کاملا پای بند بودند. وقتی محمدعلی شاه قصد انحلال مجلس شورای ملی را داشت، سلطان علیشاه در نامه‌ای به معتمدالتولیه می‌گوید: به محمدعلیشاه پیغام دادم که امروز مصلحت و مملکت و رعیت در همراهی با مجلس است و مخالفت با این مجلس به صلاح نیست

سفارش به اطاعت از فرامین سلاطین به طور مرتب در توصیه اقطاب به مریدان بوده و شاید هم آنان و ظیفه ترویج این روش را داشتند سید تقی واحدی، در کتاب در کوی صوفیان ص 253 در این باره آورده که سلطان حسین تابنده معتقد بود: ” روحانیون در امور دنیوی که مربوط به امر دیانت نیست، موظف اند به اطاعت سلاطین و مقررات مملکتی و نباید مخالفت کنند”

رهبری فرقه گنابادیه تنها به اطاعت مریدان از دستورات سلاطین و مقررات حکومت سفارش نمی کرد، بلکه وی از روحانیون نیز می‌خواست که از دولت متقاضی کمک و مساعدت برای تربیت و هدایت جامعه باشند سلطان حسین تابنده گنابادی در کتاب  تجلی حقیقت در اسرار کربلا،ص303  در مورد اطاعت از رهبری فرقه می گوید: “راه حل این امر باین است که مقام روحانیت از دولت تقاضای کمک و مساعدت در تربیت روحی جامعه نیز بکند”

همچنین تابنده مخالف روحانیونی می‌باشدکه در طول ادوارگذشته علیه ظلم و استبداد حکومت قیام کرده و به مخالفت با رژیم بر خاسته اند. وی آنها را متهم به مردمی می‌کند که در جرگه روحانیونی وارد شده که وظایفی که بر عهده آنها بوده را انجام نداده اند، به طوری که سلطان حسین تابنده گنابادی در کتاب  تجلی حقیقت در اسرار کربلا،ص302می گوید: ” بلکه در عین حال پا از گلیم خود بیرون کشیده و در امور دنیوی و حتی سیاست که موظف نبودند دخالت نمودند، و احکام ناحق از آنها صادر شد”

البته صوفیان گنابادی امروزی بر عکس دوران حکومت پهلوی، دخالت درسیاست را مجاز دانسته  به طوری که سلطان حسین (رضا علیشاه)، تابنده گنابادی،در کتاب  رساله رفع شبهات،ص132و این گونه می نویسد که صوفیان برای مشروع دانستن دخالت های سیاسی فرقه خود اینگونه می‌گویند: ” سیاست باید تابع دیانت و احکام شرع مطهّر باشد، همان‏طور که رویه علی – علیه‏السّلام – بود و البتّه اگر آن رویه باشد، سیاست نیز جزئی از احکام شریعت مقدّسه می‏باشد، ولی اگر سیاست اصطلاحی امروز درنظر گرفته شود که تقید به تطبیق با احکام شرع نباشد (مانند معاویه که برخلاف علی – علیه‏السّلام – هرکس را به دوستی علی یا مخالفت معاویه متّهم می‏نمودند، او را از بین می‏برد) البتّه این قبیل سیاست برخلاف موازین شرعیه و اخلاق است و باید از آن دوری کرد”. این تناقض گویی ها را ما بارها و بارها در سیره و رفتار صوفیان مشاهده می کنیم که بیشتر این جریانات در امور سیاسی و حول فعالیت های قطب می چرخد. هرجا که به نفع فرقه و قطب باشد ان را مورد پسند قرار داده با هزاران دلیل پوچ و واهی در صدد مستند کردن آن  برمی ایند.به طوری که نمونه دخالت در امور سیاسی را در فرقه گنابادی دراویش خارج نشین امثال مصطفی ازمایش و دوستان ان می توان مشاهده کرد.

با تشکر از گرد آورنده مطلب سرکارخانم   ” م . ا “