پیام بیت العدل

فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران

بیت العدل در پیام نوروزی خود مدعیست که بلاخره خواسته‌های مردم جهان به تعالیم بهائیت نزدیک شده است! اما آیا تعالیمی که از آن‌ها نام برده می‌شود، اختراع بهائیت هستند یا حاصل کپی‌ برداری از دیگر ادیان و افکار؟! آیا خود بهائیت به این تعالیم پایبندی عملی داشته یا تنها در حد شعار با خود یدک می‌کشد؟!

در بخشی از پیام بیت العدل به مناسبت نوروز 1402 آمده که جامعه بشری پس از سال‌ها به این درک رسیده که به تعالیم بهائی و آنچه حسینعلی نوری آورده نیاز دارد.

از این‌رو در بخشی از پیام بیت العدل می‌خوانیم: «به وضوح مشهود است که اکنون بسیاری از خواسته‌های مردمان جهان و مطالبات حقّه عالمیان با تعالیم الهی و آنچه قلم اعلی برای بهبود عالم و بنای مدنیّتی جدید رقم زده است، همسو شده و در آرمان‌هایی مانند تساوی حقوق زن و مرد، برابری انسان‌ها، صداقت و امانت زمامداران، عدالت اجتماعی و تعدیل معیشت به معنای برچیدن بساط فقر از یک‌سو و ثروت گسسته عنان جمعی قلیل از سوی دیگر، حفظ محیط زیست، رفع تعصبات قومی و دینی و ردّ نژادپرستی متبلور گشته است. جامعه ایران نیز از این پدیده کلی مستثنا نیست.»(1)

اما آرمان‌هایی که تشکیلات بهائیت ادعا دارد مردم جهان به ضرورت آن‌ها پی برده‌اند، آیا ابداع بهائیت است؟! و به فرض که این تعالیم ساخت بهائیت باشند، تا چه میزان پایبندی به آن‌ها در این فرقه وجود دارد؟!

اول: تعالیمی که بیت العدل به پیشوایان خود نسبت می‌دهد و آنها را نیاز روز مردم جهان معرفی می‌کند، در واقع کپی‌ برداری پیشوایان بهائی از دیگر ادیان و مکاتب فکری هستند. سطح کپی‌ برداری رهبران بهائی به قدری وسیع بوده که به اعتراف بهائیان حتی، رهبران بهائیت حرف‌های کوچه بازاری را هم به نام وحی الهی، به خورد پیروانشان می‌دادند.

چنانکه در یکی از آثار بهائی می‌خوانیم: «در حقیقت برای اولین مرتبه در تاریخ ادیان الهی، نه تنها کلام انبیاء، بلکه بسیاری از افکار رشیقه و احساسات متعالیه و آراء و عقاید صائبه‌ی بعضی از ادباء و عرفای بنام عرب و عجم، حتی پاره‌ای از کلمات نغز عامیانه متداول در بین اهل کوچه و بازار، شرافت آن را یافته است تا در آثار این دور صمدانی، به صورت جزئی از عنصر کلام الهی درآید.»(2)

برای وضوح بیشتر، به ذکر یک مثال بسنده می‌کنیم. فرقه بهائیت مدعیست که تعلیمی به نام تطبیق دین با علم و عقل را اختراع کرده؛ حال آنکه در جایی دیگر صراحتاً اعتراف دارد که پیش از بهائیت این تعلیم در اسلام مطرح شده است: «حضرت علی (علیه السلام)، داماد حضرت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرموده‌اند: هر مسئله‌ای با علم موافق است، باید با دین نیز موافق باشد.»(3)

دوم: فرقه بهائیت مدعیست که نیازهای مردم جهان با تعالیم بهائی همسو شده! اما چگونه ممکن است تعالیم بهائی الگوی نیازهای بشر قرار گیرد در حالی که پشت پرده شعارهای فریبنده، واقعیتی از لگدمالی این تعالیم نهفته است.

بطور مثال فرقه بهائیت شعار تساوی زن و مرد می‌دهد، اما خود با تضییع حقوق زن‌ها در ارث (4) و یا محرومیت از عضویت در بالاترین ساختار رهبری‌اش(5)ناقض حقوق زن و شعار تساوی است. فرقه بهائیت شعار عدالت و صداقت زمامداران سر می‌دهد، اما همیشه خود چاپلوس دیکتاتورها، متجاوزین و ستمگران بوده است.(6)

شعار تعدیل معیشت می‌دهد اما هیچ راهکار عملی برای آن نداشته و حتی بر خلاف آن گام برداشته است.(7) شعار رفع تعصبات دینی و نژادی می‌دهد، اما خود متعصب‌ترین گروه دینی و نژادی بوده است.(8)

آری؛ جامعه آرمانی که بهائیت قصد دارد با تخریب فرهنگ‌ها و نابودی تمدن‌ها بنا کند، جامعه‌‌ای است که زیربنایش با دروغ، کلک و فریب پی‌ریزی شده است.

پی‌نوشت:

1- پیام بیت العدل، پیام نوروز 1401 ش، (180 بدیع)، صص 3-2.

2-وحید رأفتی، مأخذ اشعار در آثار بهائی، بی‌جا: مؤسسه معارف بهائی به لسان فارسی، 147 بدیع، ج 1، ص 3.

3- اشراق خاوری، پیام ملکوت، هند، 1986 م، ص 88.

4- ر.ک: حسینعلی نوری، اقدس، نسخه الکترونیکی، ص 23، بند 25.

5- ر.ک: عباس افندی، منتخباتی از مکاتیب، نسخه الکترونیکی، ج 1، شماره 38، ص 77.

6-نظیر چاپلوسی پیامبرنمای بهائی برای استعمار روس: ر.ک: علاءالدین قدس جورابچی، بهاءاللّه موعود کتابهای آسمانی، ص 203؛ یا چاپلوسی عبدالبهاء برای انگلیس جهان‌خوار: ر.ک: عباس افندی، مکاتیب، مصر: فرج‌الله زکی کردی، 1921 م، ج 3، ص 347؛ یا چاپلوسی شوقی افندی برای هیتلر و نظام آلمان نازی: ر.ک: The light of divine Guidance, Vol 1, p.54 (نور هدایت الهی، ج 1، ص 54.)؛ \1943.http://reference.bahai.org/en/t/se/LDG1/ldg1-35.html(link is external)(link is external)

7- جهت مطالعه بیشتر، بنگرید به مقاله: بهائیت: رباخواری یا تعدیل معیشت!

8-ر.ک: عباس افندی، مکاتیب، مصر: کردستان العلمیه، 1910 م، ج 1، ص 331؛ خلیل شهیدی، خاطرات خلیل شهیدی، نسخه خطی، ص 152.