حمید مریدیان
مقدمه
بیان اندیشه در قالب قصه و داستان، از دیرباز تاکنون، از مهمترین راههای گسترش اندیشههای بشری بوده و هست، پائولو کوئیلو با بهرهگیری هنرمندانه از این تکنیک و با توجه به درک خلأ معنایی و معنوی در غرب، به بیان اندیشههای سکولاری و لیبرالیستی خود میپردازد. او اینگونه اندیشهها را با رنگ و لعابی از معنویتگرایی و عرفانمداری و با ظرافت خاص، لابهلای قصهها و حکایتهای کوتاه و بلند میگنجاند.
نکته بسیار مهم این است که مباحث معنوی و عرفانی که او مطرح میکند، بسیار سطحی است و از همه مهمتر اینکه در لابه لای این مطالب سطحی و تحریف شده، باورهای انحرافی برگرفته از اندیشههای پلورالیستی و لیبرالیستی، فراوان به چشم میخورد؛ اما از آنجا که این اندیشههای انحرافی در لباس قصه و حکایت و خاطره بیان میشود، تأثیر ژرفی بر خوانندگان ـ به ویژه جوانان ـ میگذارد که متأسفانه بیشتر آنان از انحرافها و اشکالهای آن خبری ندارند. در واقع، مهمترین رمز موفقیت کوئیلو در این است که او بهترین قالب را برای بیان افکار انتخاب کرده و از این قالب، با مهارت و استادی بهره گرفته است.
مهمترین محور داستانهای او، قهرمانان و شخصیتهای ویژهای هستند که کوئیلو در سرتاسر داستانهایش آنها را به عنوان الگو و انسان ایدهآل خویش معرفی میکند. شخصیتهای داستانی کوئیلو بیانگر یک یا چند ویژگی از انسان معیار در نگاه او است که ویژگیهای انسان مطلوب کوئیلو را منعکس میکنند. این شخصیتها طوری انتخاب و در داستانها ساخته میشوند که اغلب دارای ویژگیهای مشترک هستند و به یکدیگر پیوسته و مرتبطاند. انسانهای آرمانی وی کسانی هستند که در زندگانی خود دچار مشکلات و متحمل رنجهای بسیاری شدهاند- چنانچه کوئیلو در زندگی خویش با مشکلات بسیاری روبهرو شده است- و یکسره با باورهای سنتی خود سرجنگ دارند. آنها در پی برپایی دنیای جدیدی هستند که در آن دیگر خبری از رنجها و محنتهای روحی و جسمی نیست و قوانین اجتماعی و قواعد عقلانی، آنها را اسیر و در غل و زنجیر نکرده باشد. به عبارتی آنها به دنبال دنیای نوینی هستند که در آن عشق و آزادی، حرف اول را بزند و سختگیریهای مذهبی و اجتماعی وجود نداشته باشد. آنها برای فرار از چنگال غم و غصه، به شراب نوشی میپردازند و در آن افراط میکنند، سیگار میکشند، در روابط جنسی آزادی مطلق را میپسندند و با والدین خود مشکل دارند.
ویژگی بعدی آنها پناه بردن به هر وسیلهای است که به نوعی آرامشدهنده و نجاتدهنده آنها از بحرانهای بهوجود آمده باشد. این قهرمانان، نماینده نسل جوان دنیای غرب هستند که در بحرانهای مختلفی گرفتار شدهاند و برای نجات خود از این گرداب پوچی و بیهویتی، دست به دامان هر وسیلهای میشوند. کوئیلو برای اینکه این شخصیتها را به عنوان الگوی آرمانی و معیار در ذهن خوانندههای خود القاء کند، از افسانهها، اساطیر و قصههای قدیمی ملل مختلف استفاده میکند تا ویژگی خاصی به رمانهایش ببخشد.
این کار سبب شده است آثار او رنگوبویی جهانی و فرامرزی پیدا کند و هر شخص با هر فرهنگ و ملیتی که باشد، اثری از فرهنگ و تمدن و افسانههای ملی خود را در کتابهایش بیابد و با علاقه و اشتیاق بیشتری به مطالعه آثار او بپردازد. این روش کوئیلو موجب شده است که تصویر او در ذهنِ خوانندگان، چهرهای بسیار مثبت و قابل اعتماد باشد؛ زیرا او را فردی آگاه از فرهنگ و تمدن بشری نشان میدهد که برای همه مردم در سرتاسر دنیا پیامی دارد و میخواهد همگان را به سویِ معنویت فرا بخواند. با یادآوری این مقدمه و بر شمردن ویژگیهای داستانی او، به بیان ویژگیهای اعتقادی – رفتاری انسان ایدهآل از منظر کوئیلو میپردازیم و همچنین در قسمت دوم مقاله به بررسی و نقد آنها خواهیم پرداخت.
1. ویژگیهای اعتقادی انسان ایدهآل از منظر پائولوکوئیلو
1.1. جبرگرایی (مکتوب)؛
«خداوند راهی را که هر انسان باید بپیماید، در جهان نوشته. تنها باید آنچه را که برای تو نوشته شده بخوانی» (کوئیلو، ت 1384: 46).
از ویژگیهای اعتقادی شخصیتهای محوری در داستانهای کوئیلو ،که قهرمان و الگو معرفی میشوند ـ اعتقاد به سرنوشت محتوم است که مکتوب نامیده میشود و از نظر کوئیلو قابل تغییر نیست. او بر این عقیده است:
«(مکتوب) سرنوشت ما است؛ آنچه برای ما رقم خورده است. سرنوشت محتوم و حکمی تغییر نکردنی و از پیش تعیین شده است» (سایت کارون، 1379).
در حقیقت او با مطرحکردن سرنوشت حتمی برای انسانها، در پی آن است که جبرگرایی را بپذیرد، به این دلیل که همه چیز از پیش تعیین شده است. اعتقاد به جبر، موجب شده پائولو دو کتاب خود را به نام عربی «مکتوب» نامگذاری کند. او با استفاده از این واژه، در رمان کیمیاگر نیز به خوانندگان خود القاء میکند که نباید از سرنوشت مکتوب خود بگریزند. به نظر او در این اندیشه، سالک راه باید بیاموزد همه نشانههایی که در راه میبیند، پیام مکتوب است و نه یک تصادف. او در داستانهایش با اشاره به جبر تاریخی که راه فراری از آن وجود ندارد، مینویسد:
«مهمترین پیامی که کتابها میتوانند داشته باشند تأکید بر همین نکته است که انسانها از انتخاب در تعیین سرنوشت خویش ناتوان هستند و باید به سرنوشت تن دهند.» (کوئیلو، ت 1384: 35).
با مطالعه آثار این نویسنده میتوان دریافت که مراد وی از مکتوب همان جستوجوی افسانه شخصی است که هرشخص با پیروی از نشانهها برای رسیدن به آن یکسره در حال نبرد است. به طوریکه با پذیرش افسانه شخصی، سرنوشت شخص با رویاهایش پیوند میخورد و از این طریق رویاها سرنوشت محتومی میشود که بدون اختیار شخص در ذهن جای گرفتهاند؛ از اینرو برای رسیدن و تحقق رویاها چارهای جزء پیروی از آنها نیست.
2.1. گوش سپردن به ندای درون
از ویژگیهای اعتقادی انسان آرمانی کوئیلو سفر به اعماق روح است، تا بهوسیله آن بتوان به آرزوها دست یافت که او از آن تعبیر به «گنج درون» میکند. او برای کشف این گنج معتقد است که باید به ندای درون گوش فرا داد. کوئیلو در حقیقت میخواهد بگوید که دل آدمی راهنمای او در زندگی است و آنچه مخالف دل و خواستههای درونی انسانها است، در تضاد با کمال آنها قرار دارد، از اینرو دل اشتباه نمیکند و ملاک سنجش خوبی و بدی، سخن دل است (کوئیلو، ث1384: 112).
به عقیده کوئیلو منشأ گوشسپاری به ندای درون هیچ اهمیتی ندارد و به گفته خودش در این مسیر ندای خوب و بد معنا ندارد؛ (کوئیلو، 1388: 117) حتی اگر قلب، انسان را به گمراهی برد و قصد خیانت به انسان را داشته باشد، بازهم گوش سپردن به فرمان قلب است که باعث حیات معنوی انسان میشود (کوئیلو، (ج)1384: 124). او پیروی از همه نداهای درونی را توصیه میکند؛ چه شیطانی باشد و چه الهی؛ زیرا میتواند شور و علاقهای در زندگی ایجاد کند. راهنمایی او این است که:
«از این دعوتها استقبال کنید، گاهی شیطنت کنید و گاهی مثل فرشتهها باشید؛ اما هیچگاه بیشور و اشتیاق و افسرده نباشید.» (کوئیلو، الف1385، ص 25).
در نظر او مهم این است که آرزو و افسانهای برای زندگی وجود داشته باشد و انسانها در راه آن مبارزه کنند؛ زیرا به عقیده او در جنگ برای آرمانها، هر دو طرف (نیک و بد) خیر هستند (کوئیلو، پ1384: 16).
«به فرمان قلب باید گوش داد»… جملهای است که بارها و بارها در کتابهای وی آمده است. نقش ندای درون در معنویت کوئیلو از اینرو قابل توجه است که میتواند انسان را به افسانه شخصی راهبری کند. او به این علت گوش کردن به ندای درون را توصیه میکند که این کار دل را به رؤیاها فرامیخواند و زندگی را به لحظههای ابدی و الهی پیوند میزند و راه گذر از رنجها و ضعفها را بهسوی نیروهای جادویی و شادکامی سحرآمیز نشان میدهد (کوئیلو، الف1387: 108).
به عقیده کوئیلو، با پیروی از ندای درون است که فرد به نیروهای سحرآمیز رسیده، نه فقط زندگی خود، بلکه زندگی دیگران را نیز متحول میکند. او این عقیده را در داستان کوه پنجم با پیامبری به نام ایلیا مطرح میکند که از دوران کودکی قدرت گفتوگو با فرشتگان را داشته و به همین علت از سوی کاهنان، پیامبری او تأیید و به عنوان نبی معرفی شده است؛ اما بر اثر درخواست پدر و مادر به این آواها ـ که نمادی از فرشته درونی و ندای دل است ـ بیتوجهی میکند و به تدریج این آهنگ خاموش میشود.
او تا سن بیستوسه سالگی بدون شنیدن صدایی زندگی کرده، به نجاری رومیآورد تا اینکه آن صداها دوباره تکرار میشود (کوئیلو، 1383: 14و19) و او اینبار از آزمون پیروز برآمده، ندا را اجابت میکند. سرانجام کار به جایی میرسد که وی بر اثر دستیابی به این نیروی درونی، سرزمین خود را از شرّ ملکه کافر کیش و پرستش بعل و سایر بتها نجات میدهد و زندگی خوبی را برای دیگران به ارمغان میآورد.
2. ویژگیهای رفتاری انسان آرمانی از منظر پائولوکوئیلو
1.2. رقص و میخواری
از ویژگیهای فردی و رفتاری انسان آرمانی کوئیلو، رو آوردن به رقص و باده نوشی است که در موارد بسیاری کوئیلو در داستانهای خود درباره آن صحنهپردازی میکند. توصیف بادهنوشی و مستی ناشی از خوردن شراب، کوئیلو را در فرازهای مختلف آثارش بر آن داشته که از میخانه، بادهنوشی، شراب، الکل و میکده سخن به میان آورد و بدینوسیله اندیشههای خود را درباره شخصیتهای داستانیاش بازتاب دهد که انسان معیار او به حساب میآیند. مهارت او در نویسندگی با اینها آمیخته شده است. اینک گوشهای از این موارد را نقل میکنیم:
«استاد ادامه داد: هرگز شرم نداشته باش، آنچه را زندگی به تو ارائه میدهد، بپذیر و سعی کن از جامهایی که پیش روی داری، بنوشی. تمام بادهها باید نوشیده شوند. برخی فقط یک جرعه و بقیه تمام تُنگ … فقط کسی که باده تلخ را چشیده باشد، باده خوب را میشناسد.» (کوئیلو، الف1384: 212).
«ادوارد و ورونیکا گرانترین رستوران لیوبلیانا را انتخاب کردند. بهترین غذاها را سفارش دادند و سه بطری باده گرانبهای 1988 نوشیدند!…. ادوارد گفت بهتر است کمی دیگر باده بنوشیم! یک بار (شرابفروشی) در آن نزدیکی بود. ادوارد دو بطری خرید. هر دو نشستند و به نوشیدن ادامه دادند!» (کوئیلو، د1384: 107).
کوئیلو رقص و موسیقی را ابزاری برای ورود به عالم خلسه برمیشمارد و وسیلهای برای عبادت و پرستش خدا میداند. او حالات خود را در موقع رقص اینگونه توصیف میکند:
«موقع رقص زنی آزادم یا در واقع روحی آزادم که میتواند در تمام کیهان سفر کند. اکنون را ببیند، آینده را پیشبینی کند، به انرژی ناب مبدل شود.» (کوئیلو، 1386: 66)
وی حتی رقص و موسیقی را عامل تقرب به خدا معرفی میکند و آن را وسیله آمرزش گناهان برمیشمارد.
«چشمهایم را بستم و گذاشتم موسیقی با من نیز بیامیزد، روحم را از ترسها و گناهان بشوید. اندک اندک متوجه شدم که موسیقی فرایم گرفت، انگار زنده بود و میتوانست مرا هیپنوتیسم کند … موسیقی حالم را بهتر کرد، روحم را شاد کرد، مرا به دورانی برد که خدا به من نزدیکتر بود و کمکم میکرد.» (کوئیلو، پ1384: 35).
2.2. خودکشی و پوچگرایی
از جمله اعتقاداتی که کوئیلو درصدد ترویج آن در داستانهای خویش است، خودکشی و پایاندادن به زندگی دنیا است که او آن را راهی برای فراموشی ابدی و پایان دادن رنج و یکنواختی زندگی دنیا میداند.
وی در داستان ورونیکا که بازتابی از اندیشههای نهیلیستی[1] وی بهشمار میرود، قهرمان داستان را شخصی معرفی میکند که به رغم برخورداری از امکانات مادی، دست به خودکشی میزند و با رسیدن به پوچی، بهترین گزینه را از نظر کوئیلو انتخاب میکند. او در فرازی به نقل از قهرمان داستان، اینگونه مینویسد:
«مادرم که به خاطر خودکشی من از نگرانی دیوانه شده، از این ضربه بهبود مییابد و باز از من میپرسد که میخواهم با زندگیام چه کار کنم … تا اینکه یک روز دوباره به خودکشی میاندیشم! … در مورد تصمیم کسانی که تصمیم میگیرند بمیرند چه قضاوتی میشود کرد؟ هیچکس نمیتواند قضاوت کند! … بعد به همه گفت میخواهد خودش را بکشد! هیچکس حرفش را باور نکرد. بعد یک روز صبح روی منشی تلفنی پیامی گذاشت و خداحافظی کرد و با گاز خودش را کشت! چند بار آن پیام را گوش دادم، هرگز صدایش را آنقدر آرام نشنیده بودم.» (کوئیلو، د1384: 43-45).
اگرچه ورونیکا از این اقدام جان سالم به درمیبرد و با انتقال به تیمارستان زندگی تازهای را شروع میکند؛ اما کوئیلو این اقدام را نهتنها محکوم نکرده، بلکه آن را نوعی افتخار و شهامت میداند و اینچنین میستاید:
«ورونیکا به این نتیجه رسید که سرانجام زمان آن رسیده تا خودش را بکشد … افتخار ملتش دیگر برایش مهم نبود. وقت آن بود که به خودش افتخار کند. وقتش رسیده بود که باور کند قدرت انجام این کار را داشته که سرانجام شهامتش را یافته و به زودی این زندگی را ترک میکند. چه لذتی!» (همان، 53).
وی حتی برای اینکه اندیشه نهلیستی را در ذهن مخاطب القاء کند به بیان انواع راههای خودکشی میپردازد و بعضی را بر بعض دیگر ترجیح میدهد:
«از آن گذشته، داشت اینکار را به شیوهای انجام میداد که در رؤیایش بود … با خوردنِ قرصهای خوابآور که هیچ اثری از خود به جای نمیگذاشتند. خودکشی با گلوله، پریدن از بالای یک ساختمان بلند، خود را به دار آویختن، هیچکدام از این روشها با سرشت زنانهاش سازگار نبود …. زنها وقتی خودشان را میکشند، روشهای شاعرانهتری انتخاب میکنند، مانند: بریدن رگ دستشان یا خوردن تعداد زیادی قرصهای خوابآور.» (کوئیلو، د1384: 47-49).
3. راههای وصول به انسان آرمانی از منظر پائولوکوئیلو
1.3. سحر و جادو
کوئیلو راههای دستیابی به دنیای نامرئی را ـ که انسان همواره به دنبال آن است ـ سحر و جادو میخواند و معتقد است که انسان با ارتباط برقرار کردن با دنیای نامرئی به حقیقت زندگی دست مییابد و در این صورت زندگی برایش معنا میدهد (کوئیلو، الف1384: 79 و80).
او برای فعالکردن و به کارگیری نیروهای روانی که با نیروهای مادی فیزیکی متفاوت است و با کنترل تصورات و احساسات امکانپذیراست ـ جهانی تخیلی به نام جهان نامرئی ساخته و تسلط بر آنها را با نام نمادین سحر و جادو معرفی کرده است. هیجانهای شادی، امید، لذت، خشم و نفرت، نیروهای جادویی جهان نامرئی پائولو است که اگر به زندگی راه یابد، میتوان کارهای بزرگی انجام داد و زندگی را متحول کرد.
او از جادو به عنوان وسیلهی ارتباط با خرد اعظم و روح جهان یاد میکند که در این صورت انسان به همه خواستههای دستنایافتنی رسیده است و به تمام آرزوها و آرمانها دست پیدا کرده است. او میگوید:
«جادو یک پل است؛ پلی که اجازه میدهد از جهان مرئی به جهان نامرئی راه پیدا کنی و از هر دو جهان درس بگیری … جادوگری ابزاری است که میتوان بهوسیله آن با روح جهان ارتباط برقرار کرد.» (همان: 222).
در حقیقت او تحتتأثیر آیین سرخپوستی برای طبیعت نیروهای اسرارآمیزی قائل است که با کشف آنها میتوان به مسیر خود ادامه داد و هر روز به حقایق جدیدی دست یافت. از اینرو پائولو خود را یک جادوگر میخواند که توانسته به وسیله آن به اسرار زیادی دست پیدا کند. جادوگری که میداند چگونه زبان اسرارآمیز اشیاء و رویدادها را در مسیر سلوک و سرنوشت شخصی خویش بخواند و تفسیر کند (کوئیلو، 1379: 93).
با اینکه وی همواره علاقهمند است که نیروهای جادویی را در زندگی بشر تأثیرگذار بداند و جادوگری را بر زندگی روزمره انسانها جاری نماید؛ اما نیروی جادو از نگاه او به دو دسته تقسیم میشوند: جادوی سفید و جادوی سیاه که هرکدام از لحاظ منطقه تصرف با یکدیگر فرق میکنند. به عبارت دیگر، جادوی سفید که مدنظر کوئیلو است به کار بستن نیروهای جادویی در زندگی فردی است، به خلاف جادوی سیاه که به معنای دخالت در زندگی افراد است.
او در حالیکه جادوی سیاه را رد میکند و از پیامدهای تیرگی آن میگریزد، ایمان به قدرت آن را یقینی میداند. مانند آنچه درباره حلول شیاطین در انواع شکلهای حیوانی در شخصیتهای داستانیاش توصیف میکند (ر.ک: والکری ها، خاطرات یک مغ، شیطان و دوشیزه پریم، کوه پنجم).
2.3. عشق
از محوریترین مسائلی که کوئیلو مطرح میکند، مسأله عشق است که در داستانهای مختلف به آن پرداخته میشود. در نظر او عشق، زندگی است. عشق هرگز خطا نمیکند و زندگی تا زمانی که عشق هست، به خطا نمیرود … هنگامی که هر چیز دیگری به پایان میرسد، عشق میماند (کوئیلو، ب 1385: 99).
در نگاه کوئیلو معنای زندگی، متعلق به ساحت نامرئی عالم است و انسان برای برقراری ارتباط میان جهان مرئی و نامرئی باید تغییر کند و از سطح مرئی زندگی فراتر آمده، پیوند میان ابعاد پیدا و پنهان جهان را در خود تحقق بخشد، آنگاه است که معنای زندگی کشف میشود. در نظر کوئیلو آنچه میتواند این دگرگونی را در هر کس پدید آورد، عشق است (کوئیلو، ت1384: 156).
از دیدگاه کوئیلو عشق تنها راه تکامل انسان است که سعادت انسان در گرو رسیدن به آن است.
«عشق یک لحظه شیفتگی نیست؛ عشق تجلی نیرومند و سخاوتمندی از زندگی ما است و عشق یعنی شخصیت انسان در کاملترین مرحله نموّ خود.» (کوئیلو، الف1384: 76).
در این مرحله از رشد است که عملکرد فرد به کمال رسیده، با توان و اشتیاق بالایی انجام میشود. روح او با عشق کامل، با هر چیز مواجه شده، همه را میپذیرد: سختیها، شکستها، شادیها و موفقیتها را. کوئیلو به طور کلی هدف از زندگی انسان را در عشق خلاصه میکند و وظیفه انسانها را عشقورزی میداند. او معتقد است که هدف از زندگی انسان، آموختن عشقورزی است. وی در مورد رسالت انسانها چنین موعظه میکند
«همه ما وظیفه داریم، عشق بورزیم و بگذاریم عشق به هرشکلی تجلی یابد که بهتر میداند. نمیتوان و نباید بترسیم وقتی قوای تاریک فقط برای کنترل دل و ذهن ما سعی میکند، صدایش را به گوش ما برساند.» (کوئیلو، 1386: 254).
در نگاه کوئیلو عشق به عنوان توجیهگر زندگی عنوان میشود و بدترین سرنوشت هر کسی تنها زیستن و تنها مردن است، بدونِ عاشق شدن و بیمعشوق بودن. کسی که عشق میورزد، رستگار است. او که نه عشق میورزد و نه معشوق است، محکوم است. کسی که در عشق، شادی مییابد، در خدا شادی مییابد؛ چرا که خدا عشق است. البته چیزی که در آثار وی مشهود است گرهخوردن عشق با ارتباط جنسی آزاد است که وی بین این دو ارتباطی ناگسستنی ایجاد میکند (کوئیلو، الف1384: 76).
4. موانع انسان آرمانی از منظر پائولوکوئیلو
با مطالعه داستانهای کوئیلو به مواردی برمیخوریم که کوئیلو به عنوان موانع رسیدن به سعادت از آنها یاد میکند. از جملهی این موانع میتوان به ترس، دین و مذهب و شریعت…. اشاره کرد که در این مقاله به دو موضوع ترس و دین و مذهب میپردازیم:
1.4. ترس
ترس در قاموس داستانهای کوئیلو در مقابل شهامتی است که افراد باید برای رویارویی با ناملایمیها و هیجانهای زندگی از خود نشان دهند. در حقیقت وی ترس را از موانعی میداند که بر سر راه سالک قرار دارد و به همین دلیل معتقد است که بدون شهامت نمیتوان به طرف جهان نامرئی رفت و به کشف نیروهای جادویی رسید.
به نظر او پیروی از نشانهها و دنبال کردن افسانهی شخصی بدون شهامت، امکانپذیر نیست؛ از اینرو شهامت یعنی فهم زبان نشانهها و دنبالروی آنها؛ در حالیکه ترس مانع درک نشانهها و فهم زبان آنها است. در جای جای داستانهای کوئیلو این عقیده دنبال میشود که انسان ایدهآل، آن کسی است که ترس را در برابر رویاهایش کنار بگذارد و با پیگیری حادثهها، شهامت را به ارمغان بیاورد. او میگوید:
«کسی در یکی شدن با جهان موفق است که شهامت دنبال کردن رؤیاهایش را داشته باشد. کسی که بایستد و آماده باشد تا ناملایمیها را از سربگذراند، یگانگی با جهان را تجربه میکند.» (کوئیلو، 1388: 116 و 86).
کوئیلو ترس را مقدمه شکستی میداند که انسان را از دستیابی به رویاهایش بازمیدارد و بدین سبب انگیزهای برای زنده ماندن برای او وجود ندارد. او میگوید:
«کسی که افسانه شخصیاش را ترسیم میکند، با همه راز و ابهامی که پیش روی خویش دارد، هرآنچه را که باید بداند، در موقع مناسب میفهمد. فقط یک چیز میتواند یک رؤیا را به ناممکن تبدیل کند: ترس از شکست» (کوئیلو، ث1384: 211).
به نظر او وقتی انسان شهامت خود را در باور به نداهای جهان نامرئی و دنبال کردن رؤیاها از دست بدهد، احساساتش از دست میرود و اشتیاقی به آرزوها و رؤیاهایش باقی نمیماند. (کوئیلو، 1388: 128).
2.4. دین و مذهب
دین در نگاه کوئیلو یک امر فردی و خصوصی شمرده میشود که هر فردی میتواند برای خودش داشته باشد و از اینرو قابل توصیه به دیگران نیست. کوئیلو در کتاب «اعترافات یک سالک» دربارهی دین و مذهب مینویسد:
«وقتی کسی میآید به تو میگوید: خدا این است و خدا آن است یا خدای من قویتر از خدای توست، تنها راه در دام نیفتادن این است که بفهمی جستوجوی معنویت یک مسؤولیت شخصی است که تو نه میتوانی به کسی منتقل کنی و نه به دیگران توصیه کنی.» (کوئیلو، 1379: 33).
او در جایی دیگر داشتن مذهب را حریم خصوصی افراد معرفی میکند که به نظر او بهتر است انسان اشتباه کند و به دنبال نشانههای غلط برود تا اینکه به دیگران اجازه بدهد برای سرنوشتش تصمیم بگیرند (همان).
کوئیلو مذهب را حداکثر «نیایش جمعی» بشر میداند نه بیشتر (همان: 33). به عبارتی از منظر کوئیلو مذهب یک سرگرمی معنوی است، نه راه واقعی برای سعادت بشر! در نتیجه همانطور که سرگرمی هنری و ادبی نیاز روح کوئیلو است، مذهب هم به عنوان یک سرگرمی معنوی برای روحیهی جمعی بشر نیاز است (کوئیلو، پ 1384: 6).
او مذهب را به گونهای میبیند که حتی روسپی و فاحشه هم میتواند فردی با ایمان باشد، تا جایی که بیشتر روسپیها اعتقاد مذهبی خود را حفظ میکنند و از «انزال جنسی» به حالتی معنوی یاد میکند که میتواند با خلسه عرفانی عرفا بعد از سالها ریاضت و پرهیزگاری برابری کند (کوئیلو، ت 1385:110).
در داستان ماریا – قهرمان داستان فردی فاحشه است ـ تسلیم شدن ماریا در ارتباط جنسی را در چند جای داستان به «رویت نور» تعبیر میکند.
«ماریا تسلیم شده بود و احساس میکرد که بیشتر از آن مقاومت فایدهای ندارد. گفت من نور دیدم» (کوئیلو، 1385ت: 97).
او حتی میپذیرد روسپیگری تاریخی مقدس دارد که در بعضی از برههها، نزدیک شدن به خدا، مشخصه آن بوده است (همان: 244).
منابع
کوئیلو، پائولو (1379) اعترافات یک سالک (خوان آریاس در گفتگو با پائولو کوئلیو)، دلآرا قهرمان، تهران، بهجت.
________ (الف1384) بریدا، آرش حجازی و بهرام جعفری، چاپ هشتم، تهران: کاروان.
________ (الف1385) زهیر، آرش حجازی، چاپ دوم، تهران: کاروان.
________ (ب1385) عطیه برتر، آرش حجازی، چ دوازدهم، تهران، کاروان.
________ (الف1387) خاطرات یک مغ، آرش حجازی، چ دهم، تهران، کاروان.
________ (1383) کوه پنجم، آرش حجازی، چ سوم، تهران، کاروان.
________ (1386) ساحره پورتوبلو، آرش حجازی، چ سوم، تهران، کاروان.
________ (پ1384) کنار رود پیدار نشستم و گریستم، آرش حجازی، چاپ دهم، کاروان.
________ (1388) شیطان و دوشیزه پریم، آرش حجازی، چ چهاردهم، تهران، کاروان.
________ (ت1384) کیمیاگر، آرش حجازی، چاپ یازدهم، تهران: انتشارات کاروان.
________ (ث1384) مکتوب، آرش حجازی، چاپ نهم، تهران: کاروان.
________ (ج1384) والکریها، سوسن اردکانی، چاپ دوم، تهران: نگارستان کتاب.
________ (د1384) ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، ترجمه: آرش حجازی، چاپ دهم، تهران: کاروان.
________ (ت1385) یازده دقیقه، کیومرث پارسایی، چ2، تهران، نی.
ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com
