خداانگاری

خداانگاری بزرگان زمانی شکل می‌گیرد که شخص یا گروه از راه راست و توحید منحرف شوند لذا انسان در تمام حیطه‌های اعتقادی و رفتاری باید تابع حضرات معصومین علیهم‌السلام باشد. شخص در صورت عدم تبعیت از حضرات معصومین علیهم‌السلام، در حیطه‌های  اعتقادی، گرایشات و منشها(رفتارها) دچار انحراف خواهد شد. بهائیت و متصوفه به خاطر عدم اعتقاد به اطاعت کامل از حضرات معصومین علیهم‌السلام، خیلی از آموزه‌های خود را بر اساس تعالیم آنها پی‌ریزی نکرده، به این خاطر بزرگان این جریان‌ها دچار شطحیات‌گویی شده‌اند. یکی از نقاط اشتراک بین متصوفه و بهائیت، این است که برخی از سران این جریان‌های انحرافی، دچار خداانگاری خویش شده‌اند.

خداانگاری بزرگان در بهائیت

بهاءالله با خداانگاری خویش در کتاب اقدس آورده است: «یا ملأ الانشاء اسمعوا نداء مالک الأسماء انه ینادیکم من شطر سجنه الأعظم انه لا اله الا أنا المقتدر المتکبر المتسخر المتعال العلیم و الحکیم انه لا اله الا هو المقتدر علی العالمین» [1] «ای مردم بشنوید ندای مالک اسم‌ها، همانا او از زندان بزرگ صدا می‌زند که خدایی جز من مقتدر و متکبر… نیست.» یا در نامه‌ای که برای هادی دولت‌آبادی نگاشته، خطاب به او می‌گوید: «خف عن الله، ان المبشر قال: انه ینطق فی کل شأن اننی انا الله لا اله الا الله أنا المهیمن القیوم» [2] «از خدا بترس و مبشر (باب) گفته که او (من یظهره الله) همواره و همه وقت چنین سخن می‌گوید که من خدایم، جز من مهیمن قیوم خدایی نیست

حداانگاری بزرگان در تصوف

همین رویکرد در بین بزرگان متصوفه بوده، به گونه‌ای که مولوی درباره بایزید بسطامی نقل کرده:

«با مریدان آن فقیر محتشم                                با یزید آمد که نک یزدان منم

گفت مستانه عیان آن ذوفنون                             لااله الا انا ها فاعبدون»[3]

یا حسین بن منصور حلاج، عقوبت و به هلاکت رساندن قوم عاد و ثمود را به خود نسبت داده و گفته: «انا مُهلک عاد و ثمود»؛[4] «من هلاک‌ کننده قوم عاد و ثمودم» از گزاره‌های نقل شده، چنین مطلبی روشن می‌شود که جریان تصوف و بهائیت دارای آموزه‌های مشترکی هستند، یکی از این آموزه‌ها  خداانگاری است که بزرگان این دو جریان برای خویش قائل بوده و با توجیهاتی این آموزه‌های انحرافی را به مریدان خویش القا می‌کنند.

تحلیل امام خمینی رحمه‌الله‌علیه  یکی از بهترین تحلیل‌هایی است که برای این‌گونه شطحیات بیان شده است؛ ایشان ریشه این گونه شطحیات را خودبینی و انانیت اشخاص دانسته و در این رابطه می‌نویسد: «و ما وقع من الشطحیات من بعض اصحاب المکاشفه و السلوک و ارباب الریاضه فهو لنقصان سلوکهم و بقاء الانانیه فی سرهم او سر سرهم فتجلی علیهم انفسهم بالفرعونیه»؛[5] «آنچه به‌عنوان شطحیات از بعضی از اصحاب مکاشفه و سلوک و ارباب ریاضت صادر شده به سبب ناقص بودن سلوک و بقاء خودخواهی و انانیت در درونشان یا درون درونشان بوده است و به سبب آن، نفس آن‌ها همچون فرعونی بر آن‌ها تجلی کرده است (و این کلمات ناموزون و ادعاهای باطل را گفته‌اند)».

لازم به ذکر است آموزه خداانگاری برخی از سران متصوفه و بهائیت، مخالف مبانی دینی و اسلامی بوده و هیچ‌گاه حضرات معصومین علیهم‌السلام، خود را خدا ندانسته و همیشه با جریانات غالی به مبارزه پرداخته‌اند. در روایتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است: «هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ مُحِبٌ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَال»؛[6] «دو کس  درباره من هلاک شدند: دوستی که در دوستیش غلو کند و دشمنی که در دشمنیش افراط ورزد». این روایت نشان‌‌دهنده این بوده که حضرات معصومین علیهم‌السلام، به شدت از غلوکنندگان  درباره خویش اظهار برائت و بیزاری جسته و همه آنها را اهل هلاکت می‌دانند. پس قائلین به خداانگاری اشخاص، اهل هلاکت و ضلالت هستند و راه و روش آنها مورد تأیید حضرات معصومین علیهم‌السلام نخواهد بود.

 

پی‌نوشت:
[1]. میرزا حسینعلی نوری، اقدس، فقره ۱۳۲.
[2]. میرزا حسینعلی نوری، اشراقات، بی‌جا، ص ۱۵۸. نمونه‌های دیگر، شبیه این سخن در کتاب اشراقات، صص ۹۰، ۱۹۴،۲۴۰ و ۲۶۵ آمده است.
[3]. مولانا جلال‌الدین محمد بلخی (مولوی)، مثنوی معنوی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی – تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۳، ص ۵۷۲.
[4]. روزبهان بقلی شیرازی، شرح شطحیات، ترجمهٔ محمدعلی امیر معزّی، انتشارات طهوری، چاپ چهارم، ۱۳۸۲، ص ۳۳۰.
[5]. موسوی خمینی، سید روح‌الله، مصباح‌الهدایه، نشر آثار امام (ره)، ص ۵۳.
[6]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، هجرت، قم، اول، ۱۴۱۴ ق، ص ۴۸۹ .

 

منبع

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.