جریان مسیحیت تبشیری صهیونیستی شیطانی در دستیابی به اهداف خاص خود، از روش هایی استفاده می کند که در ادامه بخش سوم، به شرح زیر، به آن می پردازیم.
- برجسته کردن رویکرد سکولاری در مواجهه با جامعه هدف
- همرنگی با دین و فرهنگ جامعه هدف
ویژگی دهم: برجسته کردن رویکرد سکولاری در مواجهه با جامعه هدف
در تعالیم اسلامی، از جدال غیر احسن نهی شده است[1]، زیرا که در این نوع از استدلال، نوعی بی اخلاقی، بی تقوایی و اغراء به جهل نهفته است، هرچند که مخاطب نتواند پاسخ استدلال را بدهد. بنابراین صرف جذب مخاطب به اسلام مجوز استدلال غیر اخلاقی را صادر نمی کند. در روایتی، امام صادق علیه السلام به یکی از یارانشان به دلیل استفاده از باطل و ناحق در پاسخ گویی، انتقاد می کنند.[2]
اما با فقدان وجدان سلیم، چگونه مبلغین تبشیری صهیونیستی، برای جذب مخاطب و اظهار وجود، به چه راه های غیر اخلاقی، بلکه غیر شرعی تمسک می جویند، حتی برفرض حقانیت کتاب مقدس، معنی ندارد برخلاف این کتاب، تبلیغ مسیحیت کرد. کتابی که به ادعای خود تبشیری ها، اخلاق مدار است و مفاهیمش بالاتر از شریعت است.
اما مشکل اینجاست وقتی تبشیری ها وارد فاز تبلیغ و تاثیر در جوامع مختلف می شوند، هدفشان از تعلیم کتاب مقدس به نفی دین و فرهنگ آن جامعه، از طریق ترویج تفکرات سکولاری، که منشأ آن بی دینی است روی می آورند! به عبارت دقیق تر، مبلغ تبشیری با مشاهده ی تقید و تدین مردم یک کشور به دینشان، از روش هایی که فقط در تفکرات بی دین ها، بلکه ضد دین ها جای دارد، استفاده می کنند تا به اعتقادات مردم حمله کرده، آن ها را سست کنند، سپس دین ساختگی خود را جایگزین دین قبلی مردم بکنند.
یعنی یک تبشیری صهیونیستی حاضر است با اقناع مردم به عمل و رفتار غیر دینی- حتی مخالف با آموزه های مسیحیت- از تقید مردم بکاهد. چرا که پرواضح است تا جامعه ای مقید و متدین به شرع مقدس خودش باشد و معارف در قلبش رسوخ کرده باشد، فریب حیله ها و عقائد ساختگی تبشیری ها را نمی خورد.
ویژگی یازدهم: همرنگی با دین و فرهنگ جامعه هدف
یکی دیگر از راه های غیر اخلاقی و نفاق گونه ی مبلیغین صهیونیستی، ظاهر شدن با نقاب هم رنگ با دین و فرهنگ جامعه هدف است. حقه ای که در این روش وجود دارد، سوء استفاده از ظواهر و آدابیست که شخص متدین، خداوند را با آن شناخته است.
هر شخصی عقائد زندگی خود را در گرو ظواهری انجام می دهد که به نوعی این ظواهر را علامت و نشانه ای برای عقائد حقه ی خود می پندارد. بنابراین هر کسی که با ادیان دیگر مواجه می شود، اعمال دینی آن فرقه، برایش غریب و متفاوت به نظر می آید و به نوعی حالت خوف برای شخص ایجاد شده و ناخودآگاه حصار و مرزی بین خود و آن دین ایجاد می کند. این مرزبندی باعث می شود در حاشیه امن اعتقادی خود باقی بماند و در نتیجه نفوذ و تاثیر گذاری در این شخص سخت خواهد بود.
کاری که بسیاری از مبلغین تبشیری انجام می دهند، القاء عقائد خود در قالب ظواهر دینی مخاطب خودشان می باشد. به این صورت که از مخاطب خود می خواهند همانگونه که قبل از این مشغول انجام عبادات خود بوده اند، به کارشان ادامه دهند و لزومی ندارد تمام اعمال گذشته را ترک کنند، و فقط کافیست که قلب خود را به خداوند مسیح بدهند!
در این روش، سلائق و مراحل مختلفی وجود دارد، که بسته به مقدار تدین یک جامعه، تبشیری ها این مراحل را به کار می گیرند. یعنی هرچه تدین کمتر باشد و حس غریبه انگاری مخاطب با مسیحیت کمتر باشد، همرنگی کمتری نیاز می باشد و هرچه تدین و تقید شخص به دینش بیشتر باشد انعطاف و همرنگی بیشتری از خود به نمایش می گذارند .
به عنوان مثال، گاهی با صحبت کردن به زبان و لهجه یک جامعه، خودشان را انیس مردم معرفی می کنند و پذیرش مسیحیت را عادی و طبیعی جلوه می دهند، گاهی با استفاده از الفاظ و ادبیات دینی جامعه هدف، گاهی با ادعای دین نبودن مسیحیت و بی مشکل بودن انجام اعمال عبادی سابق توسط مخاطب.
در هر صورت گذشتن بی حساب و کتاب از آداب و سنن مسیحیت، صرفا جهت جذب مخاطب، مفهومی جز این ندارد که این مبلغین اصلا دعوت به مسیحیت نمی کنند! بلکه صرفا می خواهند مخاطبانشان را تا حد امکان از دین و فرهنگ خود جدا کرده و حد الامکان به اهداف خود نزدیک تر کنند. بدیهی است چنین کاری هدفی سیاسی را دنبال می کند تا اینکه بخواهد، معنویت و آخرت مردم را مد نظر داشته باشد.
[1]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج1، ص: 21
[2] – لکافی (ط – الإسلامیه)، ج1، ص: 173