ابوالفضل انصاری

ماجرای بهائی شدن

فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران : چگونه ادعای روحانی شیعی بودن و بهائی شدن نیم ساعته ابوالفضل انصاری را می توان پذیرفت درحالیکه روحانی شیعی که غرق مفاهیم عظیم الهی قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت باشد، چگونه با مطالعه نیم ساعته کتابی بشری که تا کنون چندبار اصلاح و ویرایش شده دین عوض میکند و پیرو کسانی شود که از علم و معرفت بیزار بوده و اتصالی به منبع وحی الهی نداشته اند!

ادعای بهائی شدن نیم ساعته با مطالعه کتاب ایقان و پذیرش روحانیِ شیعه بودن ابوالفضل انصاری از جهاتی بسیار عجیب است!

ابوالفضل انصاری فرزند ابوالحسن سرکوهی دارابی، مبلّغ برجسته ۷۶ ساله بهائی، در روز پنجشنبه اول اردیبهشت ماه 1401 بر اثر سکته قلبی درگذشت. نهاد رهبری بیت العدل در پیامی که به مناسبت درگذشت او صادر کرد، وی را با القاب خادم برازنده و دانشمند ارجمند ستود و درگذشت او را مایه اندوه و تأثر دانست و از خدمات او در تبلیغ و وفاداری به بهائیت تجلیل کرد.(1)

در یکی از رسانه های بهائی، در توصیف شخصیت و ماجرای بهائی شدن ابوالفضل انصاری، مواجهه نیم ساعته او با کتاب ایقان را علت ایمانش به بهائیت معرفی شده است: «خانواده ای از علمای شیراز بود و پیش از ایمان به حضرت بهاءالله در حوزه های علمیه خان و آقا باباخان در شیراز تحصیل کرده بود… قلبی چنان بینا و گوشی چنان شنوا داشت که در نخستین مواجهه نیم ساعته با کتاب ایقان از آثار بهاءالله، بی درنگ به حقانیت ظهور جدید شهادت داد.»(2)

ایقان

اما سؤالی که پیش می آید اینست که ابوالفضل انصاری، این روحانی نمایی که بهائیت مدعیست با نگاه کردن نیم ساعته به یکی از کتاب های پیامبرخوانده بهائی این مسلک را برگزید، در واقع به چه چیز ایمان آورد؟!

الف: به علم الهی نویسنده کتاب ایقان و اتصال او به منبع وحی ایمان آورد؟! همان علمی که بهاء آن را مایه گرفتاری و بدبختی خود می دانست؟!(3) همان علم ناقص مثلاً الهی که از بشر فراگرفته بود و به خدا نسبت می داد؟!(4) همان علم ناقصی که بهائیان را مجبور به اصلاح و دست بردن در کتُب مثلاً وحیانی او از جمله ایقان کرد؟! اصلاحات گسترده ای که به اعتراف مبلّغان بهائی، نسخه جدیدی از این کتاب به وجود آورد (5) همان پیامبرنمایی که از سنجش آثارش با علوم هراس داشت و سیاه مشق هایش را ملاک علم می دانست؟!(6) و از عجز خود در برابر علوم مختلف می نالید؟!(7)

ب: یا به علم پیشوای دیگر بهائیت (علی محمد باب) که در کتاب ایقان از حقانیت او دفاع شده ایمان آورد؟! همان علمی که پیشوای دیگر بهائیت یعنی علی محمد باب، از به کارگیری آن برای راحتی بشر، نهی می کرد؟! چنان که از استفاده و معامله انواع داروها منع کرد (8) و اصول ادبی را به واسطه نادانی‌اش شیطانی خواند!(9)در ذکر تاریخ پیامبران هم دچار اشتباه فاحش می شد!(10)، حتی از روشن ترین دلایل قرآنی و روایی در برتری اهل بیت (علیهم السلام) نظیر مباهله، بی‌اطلاع بود!(11)و نهایت دانشش این بود که اگر تخم مرغ را به چیزی بزنید می شکند!(12)

ادعای بهائی شدن نیم ساعته و پذیرش روحانیِ شیعه بودن ابوالفضل انصاری بسیار عجیب است! روحانی شیعی که باید غرق مفاهیم عظیم الهی قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت باشد، چگونه با مطالعه نیم ساعته کتابی بشری که تا کنون چندین بار اصلاح، ویرایش و تغییر ماهیت داده شده، دین عوض کند و پیرو کسانی شود که از علم و معرفت بیزار بوده و اتصالی به منبع وحی الهی نداشته اند!

پی‌نوشت:

1- پیام بیت العدل به مناسبت درگذشت ابوالفضل انصاری، مورخ: 7 اردیبهشت 1401.

2- به نقل یکی از رسانه های وابسته به تشکیلات بهائیت.

3- حسینعلی‌نوری، رهبر بهائیان، از علم و دانش شکایت می‌کند: «یا أیُّها السائِل فَاعلَم بِأنَّ الناس یَفتَخِرونَ بالعِلم و یَمدَحونه و لکن العَبد اشکُو مِنهُ لولاه ما حُبِس البَهاء فی السِجن عَکّا بالذِلّه الکُبری [حسینعلی‌نوری، مجموعه الواح مبارکه، قاهره: مطبعه‌ی سعادت، 1338ق، ص 5.]؛ ای سؤال کننده! بدان که مردم به دانش افتخار می‌کنند و آن را می‌ستایند، ولی این بنده از آن شکایت دارم، اگر علم و دانش نبود، بهاء در زندان عکا با بزرگ‌ترین ذلت و خواری زندانی نمی‌شد.»

4- جهت مطالعه بیشتر، بنگرید به مقاله: میزان علم آموزی پیشوایان بابی بهایی

5- اثری که به ادعای شوقی افندی، نگارشش به گونه‌ای خارق‌العاده و در طول دو شبانه روز صورت گرفت، فقط تا بیست سال بازبینی و غلط گیری شد: ر.ک: خسرو دهقانی، خورشید ایقان پرتو افشان عرصه ایمان، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 34.

6- پیامبرخوانده بهائی: «یا معشر العلماء لاتنزوا کتاب الله بما عندکم من القواعد و العلوم انه لقسطاس الحق بین الخلق قد یوزن ما عند الامم بهذا القسطاس الاعظم [حسینعلی نوری، اقدس، نسخه الکترونیکی، ص 98، بند: 100.]، ای جماعت عالمان، کتاب خدا را با آن قاعده‌ها و علومی که نزد شماست، نسنجید. همانا کتاب الهی ترازوی حق بین خلق است، پس به تحقیق آن‌چه در نزد ملت‌هاست، با این ترازوی بزرگ سنجیده شود.»

7- پیامبرخوانده بهائی: «أنَّ البیانَ أبعَدَنی و علمَ المَعانی أنزلَنی… و الإیجاز صارَ سببَ الأطناب فی ضرّی و بلائی و الصَّرف صَرفَنی عن الرّاحه و النّحو مَحا عن القَلبِ سُروری و بَهجتی [حسینعلی نوری، مجموعه الواح مبارکه، مصر: مطبعه سعادت، 1338 ق، ص 5.]؛ همانا علم بیان مرا از مقصودم دور کرد و علم معانی مرا از جایگاهم پایین آورد..‌. و ایجاز سبب پرگویی در ضرر و بلای من گشت و علم صرف مرا از آسودگی بازداشت و علم نحو، شادی و خوشی را از دلم محو کرد.»

8- «أنتُم الدَّواء ثُمَّ المُسکرات و نوعها تَملِکونَ و لاتَبیعُون و لاتَشتَرون و لاتَستَعمِلون إلّا بِما أنتُم تُحِبُّون أن تصنَعُون[علی‌محمد شیرازی، بیان عربی، نسخه‌ی الکترونیکی، نشر بابیه، ص 42.]؛ شما داروها و مست کننده‌ها و انواع آن‌ها را نخرید و مفروشید و مالک نشوید و به کار مبرید، مگر برای ساختن چیزهایی که دوست دارید آن‌ها را بسازید».

9- «و إذا سَمعتُم قَولاً مِن الذکر الأکبر عَلی الحَق الخالص مِن غیر القَواعد الباطلیهِ الشیطانیه فی أیدیکُم… [ابوالقاسم افنان، عهد أعلی، ص 155.]؛ و هنگامی که شنیدید گفتاری بر مبنای حق خالص از ذکر اکبر که مطابق با قواعد باطل (ادبی) شیطانی که در دستان شما نبود، حق را رد نکنید؛ چرا که ادبیات ملک خداست و هرگونه که بخواهد در آن تصرف می‌کند».

10- به عنوان نمونه، حضرت داوود (علیه السلام) که از انبیاء بنی‌اسرائیل بود را قبل از حضرت موسی (علیه السلام) معرفی می نمود: «نظر کن در اُمّت داوود (علیه السلام)، پانصد سال در زبور تربیت شدند تا آن‌که به کمال رسیدند. بعد که موسی (علیه السلام) ظاهر شد، قلیلی که از اهل بصیرت و حکمت زبور بودند، ایمان آوردند و مابقی ماندند.»[ فاضل مازندرانی، اسرارالآثار خصوصی، بی‌جا: مؤسسه ملّی مطبوعات امری، 129 بدیع، ج 4، ص 109.]

11- «بعد از آن، حاجی ملامحمود پرسید که در حدیث وارد است که مأمون از جانب امام رضا (علیه‌السلام) سؤال نمود که دلیل بر خلافت جد شما چیست؟ حضرت فرمود آیه‌ی انفسنا. مأمون گفت لولا نسائنا. حضرت فرمود: لولا ابنائنا. این سؤال و جواب را تطبیق بکن و مقصود را بیان نما. ساعتی تأمل نموده و جوابی نگفت. بعد از آن مسائلی چند از فقه و سایر علوم پرسیدند. جواب گفتن نتوانست. حتی از مسائل بدیهیه‌ی فقه از قبیل شک و سهو سؤال نمودند؛ ندانست و سر به زیر افکند»: ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الأعداء، عشق‌آباد: بی‌نا، 1337 ق، ص 203.

12- «و لا تضربنَّ البیضَه عَلی شَیءٍ یَضیعَ ما فیه… [علی‌محمد شیرازی، بیان عربی، نسخه خطی، ص 49.]؛ تخم‌مرغ را بر روی چیزی نزنید، چون محتویات آن ضایع می‌شود. خدا آن را روزی نقطه‌ی اولی (لقب جناب باب) از جانب خود در روز قیامت قرار داده است شاید شکرگزار باشید.»