از دیگر افرادی که زرسالاران و صهیونیستها برای نشان دادن سراب معنویت بهجای معنویت حقیقی او را تأیید و حمایت کردهاند، «پائولو کوئلیو»، نویسنده معاصر برزیلی است که گفته میشود آثار او از پرفروشترین کتابهای دنیاست.
او متولد ریودوژانیرو، پایتخت سابق برزیل است و پس از عمری سرگردانی، بستری شدن در بیمارستانهای روانی، تجربه انواع اعتیاد، زندانی شدن به خاطر نوشتن کتابها و تئاترهای جنسی و… سرانجام از عرفانهای کاذبی همچون شیطانپرستی و عرفان ساحری که منبعث از آثار کارلوس کاستاندا و افکار مارکس است، اثر پذیرفت.
آثار وی به ادعای خودش متأثر از نحوه زندگیاش بوده است. او با استفاده از خلا حاصل از معنویت و دین در غرب سعی دارد، مفاهیم غلط و التقاطی را با ابزار رماننویسی در قالب یک شبهمعنویت به خوانندگان آثارش عرضه کند.
برخی از انحرافهای پائولو کوئلیو
با مطالعه آثار پائولو کوئلیو و نگاهی کوتاه به زندگی او میتوان به انحرافهای فکری و عملی او پی برد. برخی از این انحرافها عبارت اند از:
۱. مادی گرایی در آثار پائولو کوئلیو
یکی از اندیشههای مکتب شکست خورده مارکسیسم «مادیگرایی» است که در آثار پائولو کوئلیو فراوان دیده میشود برای نمونه «ماریا»، شخص اول رمان یازده دقیقه که در آرزوی به دست آوردن ثروت فراوان است، برای نیل به این آرزو، تمام انسانیت خود از جمله اخلاق، شرافت و نجابتش را کنار میگذارد و به روسپیگری میپردازد و در نهایت به یکی از زنان ثروتمند تبدیل میشود.
کوئلیو در این کتاب مینویسد: «دستمزد آنان (روسپیها) تقریباً در هر چهار ساعت معادل دو ماه کار در فروشگاه پارچه است… یعنی در یک روز معادل چهار ماه حقوق در فروشگاه پارچه… تنها به حضور در یک میخانه، رقصیدن و ایجاد ارتباط نیاز دارد.»[1]
۲. سحر و جادو در آثار پائولو کوئلیو
سحر و جادو در اندیشه و نوشتههای پائولو کوئلیو موج میزند. برای نمونه اولین کتاب او (خاطرات یک مغ) است که البته نام اصلی آن خاطرات یک جادوگر و موضوع آن نیز یکی از سنتهای جادوگری است. موضوع کتاب دیگر او «بریدا» نیز جادوگری است. کتاب ساحره پورتوبلو نیز درباره یک جادوگر است.
بیان شیوهها و رمز و راز جادوگری و طرح جادو بهعنوان وسیلهای که میتواند از انسان محافظت کند، از جمله مطالب فاسد اوست.
وی در مرحلهای از زندگی خود به جادوگری روی آورده است و میکوشد خوانندگان آثار خود را با این مفاهیم و اهداف مدنظر آشنا کند. پائولو در کتاب والکریها در اهمیت جادو مینویسد:
«چه چیزی برای من خیلی مهم باشد؟ جی (استاد پائولو) قبل از اینکه جواب بدهد، قدری مکث کرد و گفت: جادو. پائولو اصرار داشت: نه یک چیز دیگر. جی گفت: زن! جادو و زن. پائولو خندهاش گرفت و گفت: این دو برای من خیلی مهم است.»[2]
به عقیده کوئلیو، کارهای خارق العادهای که ساحران و جادوگران آثار او انجام میدهند، موجب تحول احساسی و هیجانی در زندگی است که با شورآفرینی و نشاطانگیزی، زندگی را ارزشمند معنادار و جذاب میسازد و به خرد اعظم نزدیک میشوند. او می گوید: «جادوگری یکی از راههای نزدیکی به خرد اعظم است.»[3]
۳. شیطان پرستی در آثار پائولو کوئلیو
آلیستر کرولی اندیشههای شیطانی را به صورت گسترده مطرح کرده است. او شعرهای فراوانی درباره آزادی جنسی بیان و در آنها مفاهیم الحادی را القا کرده است. او مدعی است، پیشرفتهای باطنی و معنوی به قانون اخلاقی و دینی وابسته نیست بلکه از طریق قانونهای جادو بهدست میآید.
کوئلیو، شخصیت کرولی را چنین توصیف میکند:
«مردی اسرارآمیز و معمایی که از او بسیار انتقاد شده است. در زمان او اخلاق دوران ملکه ویکتوریا بر انگلستان حکم فرما بود، به او لقب فاسدترین مرد جهان را داده بودند، اما امروزه نیز نزد کسانی که تصور میکنند کرولی را میشناسند، نام بردن از او با هالهای از فساد و حیلهگری همراه است که از او گونهای جادوگر سیاه یا شاگرد شیطان میسازند.»[4]
به گفته کوئلیو، کرولی در جوانی به جست وجوی مرشدانی برآمد که وی را در سلوک معنوی یاری دهند. او میخواست، به درهای زندگی هدایت شود تا شخصیت افراطیاش را ارضا کند اما عوامل دیگری هم برای این جست وجو وجود داشت؛ از جمله اینکه او میخواست از این طریق زنان را شیفته خود کند.[5]
کوئلیو این شخصیت فاسد را به عنوان نویسنده متنهای عارفانه میشناسد و علناً از عرفان او (عرفان همراه با فساد جنسی، سحر و جادو و عرفان بدون اخلاق) طرفداری میکند.
پائولو در کتابهای بریدا، زهیر و ساحره پورتوبلو از اندیشه و مراسم شیطانپرستی و احضار شیطان سخن به میان آورده است و صریحاً آن را ترویج میکند.
۴. تنقیص خدا در آثار پائولو کوئلیو
در مکتب شبهمعنوی پائولو کوئلیو، خدا محدود و ناقص معرفی شده است و شناختش کاری عبث شمرده میشود. او خداوند را گاه خطاکار اعلام کرده است و گاه بیحکمت، گاهی به خدا نسبت ظلم داده است و گاه او را در خلقت بیبرنامه معرفی میکند.
خدای ترسیمی وی خدایی بیرحم است که همواره میسازد و ویران میکند. او به وجود چهره زنانه برای خداوند معتقد است و میگوید:
«یکی از چهرههای خداوند، چهره یک زن است»[6] و «کلیسای کاتولیک نیز چارهای ندارد که در آینده نزدیک، این چهره مادینه خداوند را به رسمیت بشناسد.»[7]
پائولو راه رسیدن به عشق خدا را در مبارزه کردن با خدا دانسته و در رمان «کوه پنجم»، تجربه ایلیا از زبان این پیامبر بنی اسرائیل میگوید:
«حالا که خدا ما را فراموش کرده، ما هم او را فراموش میکنیم. پیش از این هدفم سرنگون کردن ایزابل بود و بازگرداندن اسرائیل؛ حالا در مبارزه با خدا میخواهم این شهر ویران شده را بازسازی کنم.»[8]
ورای ادعاهای این شبهمعنویت، مبنی بر رساندن خوانندگان کتابهایش به آرامش، عملاً ایمان به خدای خطاکار، ظالم، بیحکمت، بیبرنامه و… سالک را در اضطراب و ترس رها میکند؛ ضمن اینکه در هیچ منطق مبارزه خداوند با بندهاش قابل توجیه نیست.
۵. شریعت گریزی در آثار پائولو کوئلیو
برای پیروان مکاتب معنوی بیمبالات بودن، بیمنطق و خطاکار بودن بسیار مضحک است؛ در حالی که پائولو کوئلیو با بیحکمت معرفی کردن خدا، مقدمه شریعت گریزی، خطاکاری و بیمنطق بودن را ایجاد میکند و میگوید:
«حال که معیاری وجود ندارد، نافرمانی و عصیان هم معنا ندارد. هرکس جایز است، هر کاری بکند. خداوند او را خواهد بخشید. خداوند در نهایت به همه کارهای ما راضی خواهد بود؛ حتی اگر بیجهت، جنگهای صلیبی به راه انداخته شود و هزاران مسلمان کشته شوند و حتی اگر کلیسای قرون وسطی به اشتباه دادگاه تفتیش عقاید به راه اندازند و حتی اگر عیسی را بر صلیب کشند، خداوند همه را خواهد بخشید.»[9]
او در اظهاراتی متناقض به طرفداران خود اجازه نمیدهد، درباره آموزههای او بیمبالات باشند و به تمرینهایی که او برای سالکان تجویز کرده است، عمل نکنند و برخلاف دستورات او رفتار نمایند. به اعتراف خود پائولو وقتی انسان یک راه را انتخاب کرد، باید به تمام لوازم آن مقید باشد.
۶. پلورالیسم دینی در آثار پائولو کوئلیو
از سخنان پائولو برمیآید که او در زمینه معنویت و دینداری به تنوع و تکثر و به اصطلاح پلورالیسم قائل است. وی میگوید:
«باید اعلام کرد که انسان میتواند، مسلمان باشد یا کاتولیک یا بودایی یا لامذهب و این موضوع به کسی ربط ندارد.»[10] در حالی که دین حق در هر زمان یکی بیش نیست؛ زیرا آموزههای ادیان موجود، گاهی متناقض و متعارضاند و معلوم است که نمیشود دو کار متناقض انسان را به یک نتیجه (سعادت دنیا و آخرت برساند) و این از نظر اسلام، قرآن و عقل نیز قابل دفاع نیست.
۷. تناسخباوری در آثار پائولو کوئلیو
به عقیده معتقدان به تناسخ، آنگاه که انسان میمیرد، روح او به این جهان برمیگردد و در این بازگشت، برای خود بدنی لازم دارد که با آن، به زندگی مادی ادامه دهد و این بدن جدید، گاه نبات است و گاهی حیوان و گاه انسان.
با وجود اینکه پائولو، کاتولیک است و باید به معاد معتقد باشد، اما از تناسخ طرفداری میکند. پائولو در رمان بریدا به این آموزه بسیار میپردازد و در برخی دیگر از نوشتههایش اشارهای مختصر به آن میکند.
پائولو کتاب بریدا را با این اشعار آغاز
کرده است:
من ده هزار سال پیش به دنیا آمدم
و در این دنیا هیچ چیز نیست
که قبلاً نشناخته باشم.
برخی از پژوهشگران و نیز طرفداران کوئلیو بر این باورند که کتاب «الف» با محوریت تناسخ نوشته شده است. اوایل این کتاب شخصیتهای داستان قصد سر زدن به پیشینههای تناسخی خود را دارند:
«منظورم این نبود. وقتی حال و روز الان تو را داشت، جوابم را از اتفاقی که قبل از تولد من افتاده بود، دریافتم. الان هم همین پیشنهاد را برای تو دارم. تناسخ؟
اما او که همیشه مرا از سر زدن به زندگیهای گذشتهام نهی میکرد. قبلاً به گذشته سر زدهام. قبل از اینکه با تو آشنا بشوم، این کار را یاد گرفتم. قبلا که برایت گفتم، دو تا حلول قبلی خود را دیدهام: یک نویسنده فرانسوی در قرن نوزدهم و… .»[11]
در ادامه داستان که محوریت آن همچنان تناسخ است، شخصیتهای داستان در پی تناسخ سراغ اسلام میآیند. سامیل که پیگیر تناسخ در اسلام شده است، سرانجام به پاسخ دست مییابد:
«سامیل با کتابی برگشته، کنار ما مینشیند، یادداشتهایش را بررسی میکند و با احترام صفحات کتاب را در حالی که به عربی زمزمه میکند، ورق میزند.
آخرش میگوید: با سه عالم دینی صحبت کردم؛ دوتایشان گفتند، بعد از مرگ فقط آخرت است، اما سومی به من گفت: به این آیات قرآن نگاه کنم. هیجان زده است. این اولیاش است. سوره بقره، آیه ۲۸: چگونه خدا را منکرید با آنکه مردگانی بودید و شما را زنده کرد باز شما را میمیراند و باز زنده میکند و آنگاه به سوی او بازگردانده میشوید؟»[12]
در ادامه داستان او تلاش دارد تا با ذکر مؤیداتی از کتاب مقدس نیز به اثبات تناسخ بپردازد. در فرایند داستان نیز بارها شخصیتهای کوئلیو به سفر در پیشینههای تناسخیشان می پردازند. اینک یکی از دلایل پائولو در اثبات تناسخ را که از آیه ۲۸ سوره بقره استفاده کرده بود. بررسی میکنیم.
در تفسیر نمونه آمده است:
قرآن دلایلی را که در آیات ۲۱ و ۲۲ سوره بقره، در زمینه شناخت خدا ذکر کرده بود، تکمیل میکند و در این آیه برای اثبات وجود خدا از نقطهای شروع کرده که برای احدی جای انکار باقی نمیگذارد و آن مسئله پیچیده حیات و زندگی است. نخست میگوید: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْوانَا فَأَحْیَاکُمْ … چگونه خدا را انکار میکنید در حالی که اجسام بیروحی بودید و او شما را زنده کرد و لباس حیات بر تنتان پوشانید؟»
قرآن به ما یادآوری میکند، پیش از این شما مانند سنگها، چوبها و موجودات بیجان مرده بودید و نسیم حیات اصلاً در کوی شما نوزیده بود، اما اکنون دارای نعمت حیات و هستی هستید. اعضا و دستگاههای مختلف، حواس و ادراک به شما داده شده و این مسئله آن قدر اسرار آمیز است که افکار میلیونها دانشمند و کوششهایشان تاکنون از درک آن عاجز مانده است.
آیا کسی میتواند چنین امر فوقالعاده دقیق و ظریف را که نیازمند علم و قدرت فوق العاده است، به طبیعت بیشعور که خود فاقد حیات است، نسبت دهد؟
اینجاست که میگوییم پدیده حیات در طبیعت، بزرگترین سند اثبات وجود خداست. پس از یادآوری این نعمت، دلیل آشکار دیگری را یادآور میشود و آن مسئله «مرگ» است. میفرماید: «ثُمَّ یُمِیتُکُمْ؛سپس خداوند شما را میمیراند.» آری آفریننده حیات همان آفریننده مرگ است؛ چنان که در آیه دوم سوره ملک میخوانیم: او خدایی است که حیات و مرگ را آفریده که شما را در میدان حسن عمل بیازماید.
قرآن پس از ذکر این دو دلیل روشن بر وجود خدا به ذکر مسئله معاد و زنده شدن پس از مرگ پرداخته است و میفرماید: «ثُمَّ یُحْیِیکُمْ»؛ «سپس بار دیگر شما را زنده میکند.»
البته این زندگی پس از مرگ به هیچ وجه جای تعجب نیست و با توجه به دلیل اول، یعنی اعطای حیات به موجود بیجان پذیرفتن اعطای حیات پس از متلاشی شدن بدن نه تنها کار مشکلی نیست بلکه از نخستین بار آسانتر است؛ هرچند آسان و مشکل برای وجودی که قدرتش بیانتهاست مفهومی ندارد.
در پایان آیه میفرماید: «ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ سپس به سوی او بازگشت میکنید». مقصود از رجوع به سوی پروردگار، بازگشت به سوی نعمتهای خداوند است؛ یعنی در قیامت و روز رستاخیز به نعمتهای خداوند بازگشت میکنید.[13]
صاحب أطیب البیان این آیه را چنین تفسیر کرده است: به تعبیر دقیقتر «کنتُم أمواتاً» اشاره به موت به معنای عدم حیات است که عبارت است از دورانی که انسان جماد بوده و حس و حرکتی نداشته است. «فَأَحیاکُم» اشاره به حیات نباتی و حیوانی و انسانی است که پس از آن به انسان عنایت شده. «ثُمَّ بیتُکُم» اشاره به انتقال انسان از عالم دنیا به عالم برزخ است. عبارت «ثم یحییکم» نیز اشاره به حیات عالم برزخ است و «ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» اشاره به بازگشت روح انسانی و حیوانی به بدن جسمانی است.[14]
پائولو در حالی به آیه ۲۸ سوره بقره برای اثبات تناسخ تمسک میکند که این آیه هیچ دلالتی بر آن ندارد؛ زیرا:
اولاً، عقیدهمندان به تناسخ چنین میپندارند که روح انسان بعد از مرگ در همین دنیا به بدن انسان یا حیوان دیگری وارد میشود؛ در حالی که در آیه مذکور چنین چیزی وجود ندارد.
ثانیاً، عقیدهمندان به تناسخ چنین مطرح میکنند که حیات و مرگ انسان در این دنیا تا رسیدن به نیروانا تائو و… بارها و بارها تکرار میشود؛ در حالی که این آیه میفرماید: شما مجموعاً دو حیات و مرگ دارید: نخست مرده بودید (در عالم موجودات بیجان قرار داشتید)، خداوند شما را زنده کرد. سپس میمیراند و بار دیگر زنده میکند.
اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود.
۸. ترویج مستی و باده نوشی در آثار پائولو کوئلیو
کوئلیو در فرازهای مختلفی از آثارش مست کردن، باده نوشی، پیاله شراب، الکل، میخانه و میکده را ترویج میکند. گویا اگر از ویسکی و جام سخن نگوید، اندیشههایش به انجام نمیرسند. به گوشهای از این تلقینات توجه کنید:
«تا مادرید سفر کردم؛ چون میخواستم ببینمش. میخواستم صدایش را بشنوم. میخواستم در میخانهای با او بنشینم و زمانهایی را به یاد بیاورم که با هم بازی میکردیم. میتوانستم بمانم، دست کم یک روز دیگر با هم شام میخوردیم کمی مست میکردیم… .»[15]
۹. ترویج خودکشی و پوچ گرایی در آثار پائولو کوئلیو
پائولو با تهی کردن کامل ذهن خوانندگان آثارش، پوچ گرایی را تبلیغ میکند و با گرفتن تمامی امید آنها تنها سرمایه انسان برای تحرک، تلاش و پویایی، شروع به آموزش و ترویج روشهای مختلف خودکشی میکند و میگوید:
«ورونیکا به این نتیجه رسید که سرانجام زمان آن رسیده است تا خودش را بکشد. افتخار ملتش دیگر برایش مهم نبود. وقت آن بود که به خودش افتخار کند.
وقتش رسیده بود که باور کند قدرت انجام این کار را داشته که سرانجام شهامتش را یافته است و به زودی این زندگی را ترک میکند.
چه لذتی! از آن گذشته، داشت این کار را به شیوهای انجام میداد که در رؤیاهایش بود. با خوردن قرصهای خوابآور که هیچ اثری از خود به جای نمیگذاشتند.»[16]
او روشهای مختلفی برای این کار پیشنهاد میدهد؛ مانند خودکشی با گلوله، پریدن از بالای ساختمانی بلند و به دار آویختن خود. اما در این میان، روش شاعرانهتری برای زنان پیشنهاد میدهد و میگوید:
«خودکشی با گلوله، پریدن از بالای یک ساختمان بلند، خود را به دار آویختن هیچ کدام از این روشها با سرشت زنانه اش سازگار نبود. زنها وقتی خودشان را میکشند، روشهای شاعرانهتری را انتخاب میکنند؛ مانند بریدن رگهای دستشان یا خوردن تعداد زیادی قرصهای خواب آور.»[17]
پائولو با ترویج پوچگرایی، راه رهایی از مشکلات و آزادی را خودکشی معرفی میکند و میگوید:
ورونیکا در بیست و چهار سالگی وقتی که هر آنچه را میتوانست تجربه کرده بود و پیروزی کمی هم نبود تقریباً یقین داشت که همه چیز با مرگ پایان میپذیرد. برای همین خودکشی را انتخاب کرده بود؛ آزادی مطلق، فراموشی ابدی.»[18]
۱۰. ترویج اباحیگری در آثار پائولو کوئلیو
پائولو با القای مباح بودن حرامها و ردّ ارزشها، بیاعتقادی و اباحیگری را رواج میدهد. او در کتاب والکریها داستان دستهای از زنان همجنسباز تن فروش را روایت میکند و در کتاب یازده دقیقه روسپیگریهای ماریا را تقدس میبخشد و در کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، فساد جنسی و بیبندوباری قهرمان داستان را با شیوهای وسوسهانگیز به تصویر میکشد و میگوید:
«برای تحقق تشرف باید با این نیرو آشنا شوی… چطور آشنا شوم؟ یک فرمول ساده است که در تمام مدت رابطه جنسی از حواس پنج گانهات استفاده کن! اگر در لحظه اوج لذت جنسی همه این حواس باهم از راه برسند، برای تشرف پذیرفته میشوی… خلسهای کاملاً مشابه خلسهای که عرفا پس از سالها پرهیزکاری و ریاضت به آن میرسند.»[19]
با توجه به آثار سوء نوشتههای این نویسنده که تفکراتش برگرفته از مکاتب شکست خورده، ضددین و ضد خداست و عمل به سخنان وی به بحرانهایی رفتاری و معرفتی میانجامد، این پرسش مطرح است که مترجمان، ناشران و ارائه کنندگان آثار افرادی چون پائولو، با شمارگان بالا و بهترین چاپ در پی چه اهدافی هستند و در مقابل آن، تکلیف متولیان امور فرهنگی در کشور اسلامی ما چیست؟
منبع: سعید صدری، روایت انحراف، نشر جمکران، صص ۲۵۴- ۲۶۷
[1]. کوئلیو، یازده دقیقه، ص ۹۹
[2]. همو، والکرىها، ص ۱۵
[3]. همو، بریدا، ص ۲۰۴
[4]. آریایس، زندگی من، ص ۹۲
[5]. همان، ص ۸۹
[6]. همو، کنار رود پید را نشستم و گریستم، ص ۳۱ و ۸۴
[7] . شهرزاد، زندگی و آثار پائولو کوئلیو، ص ۳۸
[8]. کوئلیو، کوه پنجم، ص ۱۹۷
[9]. همو، شیطان و دوشیزه پریم، ص ۱۶۴
[10]. همو زهیر، ص ۹۴-۹۵
[11]. کوئلیو، بریدا، ص ۱۲
[12]. همان، ص ۴۰- ۴۱
[13]. مکارم شیرازی، برگزیده تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۵۸
[14]. طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۹۰
[15]. کوئلیو، کنار رود پید را نشستم و گریستم، ص ۵۲
[16]. کوئلیو، ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد، ص ۴۴
[17]. همان، ص ۴۹-۵۰
[18]. همان، ص ۵۳
[19]. کوئلیو، بریدا، ص۱۹۲ – ۲۰۳
ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com
