نقد و بررسی ویژگی‌های انسان ایده‌آل از منظر پائولوکوئیلو – قسمت اول
نقد و بررسی
1. ویژگی‌های اعتقادی انسان ایده‌آل
1.1. جبرمعلوم (جبرگرایی) در سایه افسانه شخصی

در بیان ویژگی اعتقادی انسان آرمانی، کوئیلو سرنوشت انسان را به مقدرات الهی پیوند می‌زند و معتقد است که خداوند از سرنوشت انسان آگاهی دارد و برای او مقدراتی را تعیین‌کرده است که البته بدون اشکال است؛ زیرا خداوند انسان را بیهوده نیافریده و انسان‌ها ‌به دنبال هدفی که خدا از خلقت انسان داشته، باید مسیر زندگی خود را دنبال کنند؛ اما از آنجایی که کوئیلو این هدف‌گذاری را همان افسانه شخصی می‌خواند و وظیفه انسان را کشف آن می‌داند، حرفش بدون دلیل و بی‌منطقی است؛ زیرا افسانه شخصی همان مکتوب است که کوئیلو بارها در داستان‌هایش بدان می‌پردازد و مکتوب در دیدگاه وی سلب اختیار از انسان‌ها است و انسان هرچه انجام می‌دهد، همان مشقی است که خدا از قبل برایش نوشته است. در حالیکه ایشان بین علم خدا و مقدرات محتوم فرقی نمی‌گذارد و انسان را موجود مجبوری معرفی می‌کند که اختیار برای او بی‌معنا است. اما صحیح آن است که بین آگاهی خداوند به اعمال بندگان و مقدرات محتوم که سبب مجبور بودن انسان‌ها در جهان آفرینش است، فرق بگذاریم. خداوند در عین حال که علم به سرنوشت انسان‌ها دارد و به همه‌ی احوال انسان آگاهی دارد، اما متعلق علم او، انسان مجبور نیست، بلکه متعلق علم، موجود مختاری است که قادر است راه خود را انتخاب کند و با اختیار خود سرنوشت خوبی را برای خود رقم بزند، در غیر این صورت مفهوم انتخاب برای انسان‌ها صددرصد بی‌معنا خواهد بود، در حالی‌که انسان در انتخاب خیر و شر آزاد است (حسینی، 1390).

از سویی دیگر، تعیین سرنوشت از طرف خداوند مساوی است با سلب اختیار از انسان‌ها و با این مقدمه کوئیلو نتیجه می‌گیرد انسان‌ها در قبال کارهایی که انجام می‌دهند، هیچ مسؤولیتی ندارند. او با سلب مسؤولیت در پی جبری است که با میل انسان‌ها صورت می‌گیرد و در عین حال به خداوند ارتباط پیدا می‌کند. بنابراین انسان‌ها در قبال حوادثی که رخ می‌دهد، مسؤول نیستند؛ چراکه به نظر کوئیلو ما از پیش محکومیم و کردارهای ما در این زندگی، کمترین اهمیتی ندارد (کوئیلو، 1388: 35 و 36). اما حقیقت این است، اگر قرار باشد که انسان در این زندگی مجبور باشد و در قبال اعمال خود مسؤول نباشد، خلقت انسان بیهوده خواهد شد. نمی‌توان تصورکرد که خداوند از سر بی‌حوصلگی جهان را خلق کرد تا بازیچه‌ای داشته باشد. او کمال نامتناهی است. جز فیض از او انتظار نیست. او انسان را برای به کمال رسیدن خلق می‌کند و کمال انسان بدون اختیار بی‌معنا است. وجدان، خود استوار کننده این است که انسان در نقش‌آفرینی‌های خود آزاد و مختار است.

1.2. امیال درونی معیار سعادت

آن‌چه کوئیلو در اطاعت و گوش فرا دادن به ندای درون مطرح می‌کند، خواسته دل و رسیدن به رویای شخصی (افسانه شخصی) است که آدمی می‌بایست برای برآوردن خواسته‌های آن، موانع را از سر راه بردارد و هرآنچه را به مخالفت با آن برمی‌خیزد، از بین ببرد. برای او مهم نیست که سرچشمه ندای درون چیست. او مطلق تبعیت از ندای درون را اصالت می‌دهد و از آن به عامل کسب سعادت و رسیدن به کمال نام می‌برد، در حالیکه معیاری برای درستی آن تعیین نمی‌کند. همین عامل باعث شده که سرسپردگی به میل درون را با چشم و گوش بسته تجویز کند وآن را فرمان قلب بخواند. در حقیقت او برای تشخیص اینکه این ندا شیطانی یا رحمانی است، معیاری قرار نمی‌دهد و برای او مهم نیست که ممکن است این الهام او را از سعادت حقیقی بازدارد، بلکه صرف اجابت بدون در نظر گرفتن فرجام آن مدح می‌شود (کوئیلو، 1388: 177).

همچنین آنچه از نوشته‌های کوئیلو برمی‌آید این است که وی با مطرح‌کردن ندای درون و سرسپردگی به فرمان قلب، آن را برای هدایت انسان‌ها کافی می‌داند بدون اینکه برای ادعای خود شاهدی بیاورد. شاهد او در این ادعا، هماهنگی با دل و عدم مخالفت با میل شخصی است. البته این همه‌ی هدف کوئیلو برای مطرح‌کردن اطاعت از ندای درون نیست، بلکه او از این طریق می‌خواهد پیروی از کلام رسولان الهی را بی‌اهمیت و غیرضروری جلوه ‌دهد. به این ترتیب ندای درون راهنمای هدایت انسان می‌شود و دیگر نیازی به هیچ رهبر الهی و دینی نیست. او برای اینکه نقش ندای درون را مهم جلوه دهد، از عشق سخن به میان می‌آورد و معتقد است که عشق با یک چیز حاصل می‌شود و آن هم گوش دادن به نداهای درون و توجه به خواسته‌های دل است بدون اینکه معیاری در کار باشد.

2. ویژگی‌های رفتاری انسان آرمانی
2.1. عادی‌سازی زشتی‌ها

کوئیلو با طرح باده‌نوشی و مستی، سعی در تثبیت سنتی دارد تا از این طریق از زشتی این‌گونه موارد بکاهد. در حقیقت می‌خوارگی از اعتیادهای او بوده است. او در حالی شراب را مایه اندیشه، فرزانگی و خلسه می‌بیند که شراب، عقل را ناپایدار می‌کند و انسان را به جنون می‌کشاند و تعادل را از آدمی می‌ستاند. انسانی که به می‌خوارگی و مستی معتاد شود، هرگز نمی‌تواند متعادل سخن بگوید، متعادل بنویسد و انسان را به تعادل و اعتدال دعوت کند، تا چه رسد از عرفان و معنویت سخن بگوید.

کوئیلو در داستان‌های خود در پی عادی جلوه دادن مسائل غیراخلاقی و مستهجن است به گونه‌ای که با طرح آنها گویا هیچ‌گونه زشتی وجود ندارد و هر شخصی ممکن است به آن دچار شود، از این‌رو بیشتر قهرمانان داستان‌های کوئیلو دچار انحراف جنسی هستند. طرح این انحراف‌ها در حالی است که در همه ادیان و مذاهب، امری ناپسند و خلاف عرف به‌شمار می‌رود و در هیچ کتاب مقدسی رسمیت ندارد. شاید اعتقاد کوئیلو بر این است که هر راهی که دعوت هیجان‌انگیزتری داشته باشد، از همان باید پیروی شود برای همین محدودیت‌های روابط جنسی آزاد که از شرم‌انگیزترین کنش‌های انسانی است برایش بی‌اعتبار می‌شود و در بسیاری از نوشته‌هایش به صحنه‌های جنسی و هرزنویسی می‌پردازد.

2.2. خودکشی راهی برای رهایی (آخرین راه نجات)

آنچه کوئیلو در صدد بیان آن درباره اندیشه خودکشی و رسیدن به پوچی در داستان‌های خود از جمله داستان ورونیکا است، بازتاب زندگی فردی او است. وی چندبار در اوائل نوجوانی اقدام به خودکشی کرده است. بنابراین این اندیشه فردی که به قهرمان‌های داستان خویش نسبت می‌دهد، توجیه اقدام‌های زندگی خویش است و نوعی پذیرش آن. او حتی برای فرافکنی این اقدام را نوعی تجربه شخصی می‌داند که دیگران هم آن را در زندگی آزموده‌اند (کوئیلو، 1379: 47).

خودکشی نشانه‌ای از پوچ‌گرایی و عجز است که انسان رسیده به ته خط آن را به عنوان اولین و آخرین راه برمی‌گزیند. به عبارتی پوچ‌گرایی و اندیشه نهیلیستی اختصاص به افرادی دارد که به لحاظ روحی و ذهنی صددرصد تهی شده‌اند و هیچ روزنه‌ی امیدی برای خود نمی‌یابند. این در حالی است که کوئیلو سعی می‌کند آن را، راه چاره‌ای برای رهایی و آزادی وانمود کند و انتخاب آن را نشانه‌ای از شهامت بداند. از سوی دیگر پوچ‌گرایی نه تنها از لحاظ عقلی نکوهیده می‌شود، بلکه در دین، از خودکشی به هر شکل و صورتی نهی شده است و خداوند به انسان اجازه نمی‌دهد جانی را که امانت الهی است به دست خود بستاند «ولاتلقوا بأیدیکم الی التهلکه» (بقره: 195) در حقیقت شخصی که اقدام به چنین کاری می‌کند کسی است که از درون تهی شده و ناامیدی به او روی آورده است. ناامیدی از رحمت پروردگار که انسان در اثر کفران نعمت و فاصله‌گرفتن از منبع امید و نور دچار آن می‌شود: «انّه لاییأس من رحمه الله الا القوم الکافرون» (یوسف: 87) کسی که ناامیدی بر او چیره شده در دنیای تاریکی به سر می‌برد که راهی برای پایان‌بخشیدن به حیات خویش جز خودکشی نمی‌بیند و ریشه آن را می‌توان در نبود اعتقاد به مبدا غایی و خداوند جست‌وجو کرد؛ زیرا رحمت بی‌کران خدا جایی برای ناامیدی نمی‌گذارد: «لاتقنطوا من رحمه الله» (زمر: 53).

3. راه‌های وصول به انسان آرمانی
3.1. جادو وجه سحرآمیز زندگی

کوئیلو می‌کوشد با طرح مسأله سحر و جادو، به نبرد با نیازهای معنوی بشر برود. به گمان او اگر جنبه سحرآمیز به زندگی ببخشیم، شور و نشاط به زندگی غم‌زدگان تمدن غرب بازمی‌گردد. او متأثر از معنویت سرخ‌پوستی است. عرفان سرخ‌پوستی از نوع عرفان‌های طبیعت‌گراست؛ به این معنا که متعلق شهود در آن، وحدت روح طبیعت و فنای نهایی سالک در نیروی طبیعت است. طبیعت‌گرایی از آنجا آغاز شد که انسان دعوت انبیا را فراموش و به اندیشه این جهانی تکیه کرد و کوشید تا نیاز خود را به قدسیت و پرستش برآورده کند؛ از این‌رو چون روزی و نعمت و نیز بلا و محنت زندگی خویش را در طبیعت دید، باور کرد که طبیعت نیرویی برتر، ناشناخته، رمزآلود و مستقل دارد که می‌توان با آن، معنویت‌گرایی و خداجویی فطری را پاسخ گفت.

از نوشته‌های او بر می‌آید که کوئیلو به وجه جادوییِ هستی ایمان دارد؛ زیرا از دیدگاهِ او، همه ما می‌توانیم توانایی‌های نهفته خویش را بیدار و بارور کنیم و کسانی که مایل به این کار هستند، می‌توانند زبان رمزیِ اشیا را دریابند و به جادوی آن نفوذ کنند. در زمینه جادو نیز او مایل است از تجربه‌های دردناکی پرده بردارد که در انواع سحر و جادو به آنها پرداخته است، حتی سیاه‌ترین جادوها که به گفته خودش، مراسم شیطان‌پرستی در برابر آن هیچ است. وی این‌گونه خطاب را می‌پسندد وبه آن افتخار هم می‌کند. کتاب «والکری‌ها» بازگویی یکی از سفرهای جادویی کوئیلو است. او خود را قهرمان این داستان معرفی می‌کند و همسرش را نیز در این سفر با خود همراه می‌کند (کوئیلو، الف1384: 204). او در حالی به توجیه راه‌های رسیدن به هدفش می‌پردازد که هدف خود را از بیان مسأله سحر و جادو، برقراری ارتباط با جهان نامرئی و مرموز معرفی می‌کند که نیروهای آن دنیای ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند؛ به عقیده او با این کار نیروهای جادویی از جهان نامرئی در دنیای مرئی به کار گرفته می‌شوند و کارهای خارق‌العاده انجام می‌گیرد.

3.2. عشق‌ورزی جنسی جایگزین عشق متعالی

کوئیلو در داستان‌های خود از دو نوع عشق سخن می‌گوید که یکی در مقابل ایمان است و دیگری عشق زمینی و جنسی است که اغلب در تمام آثارش از آن سخن به میان آورده است. او در عطیه برتر در مقایسه بین عشق و ایمان، عشق را بالاتر از ایمان می‌داند که خداوند به انسان‌ها عطاکرده است تا درست زندگی کنند. او در واقع در این اثر ارزش عشق را بالاتر از هر چیزی معرفی می‌کند که خداوند به انسان هدیه کرده است، از این‌رو نام کتاب خویش را عطیه برتر می‌نهد تا دیباچه معرف محتوا باشد. عشق در عطیه برتر در عین اینکه به ظاهر خوب، پاک، صادق، سالم و زیبا به تصویر کشیده می‌شود، در عین حال این عشق ناقص است و کامل نیست. به بیانی دیگر او عشق را محور تمام فضائل، مانند: ایثار و ایمان قرار می‌دهد و میزان دست‌یابی به کمال بشری را با آن ارزیابی می‌کند و در این بین نقش ایمان را کم رنگ جلوه داده، آن را کم‌اهمیت نشان می‌دهد و در سیر داستانی‌اش آن را به حاشیه می‌راند. در حالیکه عشق حقیقی مرحله‌ای از ایمان است و با ایمان عشق سنجیده می‌شود نه اینکه عشق معیار حقیقت قرار گیرد. در اینجا به یک نمونه از تعریف‌های غیرمنطقی از عشق بسنده می‌کنیم: «اگر ایمان چنان کامل باشد تا آنجا که کوه‌ها را جابجا کنم و عشق نداشته باشم، هیچم.» (همان: 21).

در سوی دیگر عشقی که بیشتر در رمان‌های کوئیلو بازتاب داده می‌شود، عشق جنسی و آلوده‌ای است که با عشق مقدس و متعالی فاصله بسیار دارد، اما در عین حال به انسان امید زندگی و باور به معجزه می‌بخشد. کوئیلو آرمان انسان‌ها را در داستان ورونیکا در عشق‌ورزی معنا می‌کند. منظور او از عشق‌ورزی کنار گذاشتن عقده‌های جنسی و احساس‌های سرکوب شده‌ای است که ورونیکا در زندگی نتوانسته است آنها را ارضاء کند. از نظر کوئیلو هدف زندگی در عشق و لذت خلاصه می‌شود و اگر عشق فراتری هم وجود داشته باشد باید در خدمت عشق زمینی و نیروی جنسی انسان باشد (فعالی، 1388: 110).

در حقیقت کوئیلو در داستان‌های خود شیوه‌ی عشق‌ورزی جنسی را آموزش می‌دهد نه حقیقت عشق را. او در داستان ورونیکا مراحل رسیدن به این عشق را به تصویر می‌کشد و در قالب نشست‌های گروهی، رقص و بهره‌مندی از سخنان و تجربه استاد (راهنما) بازگو می‌کند. حال اینکه عشق مجازی در چارچوب و قالب دینی‌اش می‌تواند دریچه‌ای به سوی عشق حقیقی باشد؛ اما اینکه این عشق در قالب میل و هوسرانی افراد در آید چیز دیگری است که ازآن به هرزگی یاد می‌شود نه عشق.

کوئیلو با ارزش دادن و توجه به عشق‌ورزی می‌خواهد زمینه را برای آزادی جنسی و بی‌بندوباری افراد مهیا کند و در این رهگذر، ارتکاب هرگناهی را جایز بشمارد و احساس گناه را با استفاده از کلمات و واژه‌های جذابی مانند اشراق، مراقبه، خلسه، راهنما، تبدیل به احساس شورانگیز و رضایتی بدارد که لذت‌طلبی و عشق آزاد تمام وجود آدمی را پر کند و نقطه آرمانی را در عشق‌ورزی کامل جست‌وجو کند.

4. موانع انسان آرمانی
4.1. ترس مذموم یا موهوم

غلبه بر ترس از راه‌های دست‌یابی به خواسته‌هایی است که انسان‌ها در زندگی برای رسیدن به هدف مورد نظر انتخاب می‌کنند. ترس و وهم، مانع کاری می‌شود که انسان در راه رسیدن به آن قدم برمی‌دارد. ترس، عزم و اراده را سست می‌کند و قوه وهم را جایگزین فهم و تعقل می‌کند. در حدیثی از امام علی (ع) در نکوهش ترس در امور آمده است: «شایسته نیست برای انسان عاقل که در حالت ترس بماند هنگامی که راهی برای ایمنی در پیش رو دارد.» (تمیمی آمدی، 1366: 263). همچنین نقل شده است: «ترس آفتی است (در هر کار) و عجز نشان‌دادن از خود، از سبک عقلی است.» (تمیمی آمدی، 1366: 333).

آنچه کوئیلو درباره موانع رسیدن به اهداف در زندگی ترسیم می‌کند، در جای خود صحیح است؛ اما آنچه او از ترس اراده می‌کند، ترس نکوهیده نیست که مانع قوه تفکر می‌شود، بلکه او نقطه مقابل تفکر را اراده می‌کند که همان احساس برآمده از وهم انسان‌ها است. البته از ویژگی‌های مثبت اندیشه‌های کوئیلو است که سرنخ‌هایی برای شکوفایی استعدادهای شخصی و رسیدن به خلاقیت و شادکامی ایجاد می‌کند. توجه به علاقه‌ی شخصی و معیار قرار دادن آن در انتخاب‌ها و تصمیم‌گیری‌ها موجب می‌شود که فرد در راستای استعدادها و توانمندی‌های شخصی خود زندگی کند و به خودشکوفایی و خلاقیت دست‌ یابد. اما او این کار را به سخت‌ترین شکل ممکن می‌آموزد. در حالیکه با آرامش و شادمانی هم می‌توان به اوج شکوفایی استعدادها رسید و در اصل با آرامش و شادمانی هرچه بهتر و کامل‌تر، این نتیجه دلخواه به دست می‌آید.

در حقیقت مراد وی از کنار گذاشتن ترس – به عنوان یک مانع در راه رسیدن به هدف – شهامتی است برای دست‌یابی به رویاهای درون و کشف جهان نامرئی که شخص در رویاهایش در سرمی‌پروراند؛ چیزی که ممکن است با واقعیت‌های موجود و معیارهای صحیح در زندگی فاصله داشته باشد. او در زندگی بیشتر به جای تعقل و تفکر، ماجراجویی از سر احساس را به خوانندگان خود می‌آموزد، تا از این راه به هدف مورد نظر خود برسد که دست‌یابی به رویاها به هر قیمت و از هر راهی است.

4.2. مذهب خودمحور یا خدامحور

در معنویت‌ کوئیلو آنچه به جای مذهب می‌نشیند، خودمحوری به جای خدامحوری است که نه تنها انسان‌مداری منظور نیست، بلکه انسان خدایی اراده می‌شود. بر همین اساس ارزش همه چیز بر محور خواست انسان استوار است و خدا به اندازه موجود ساخت ذهنی تنزل می‌یابد. او مذهب را یک امر فردی می‌داند که لازمه‌ی آن شکل‌گیری همه چیز بر اساس معیار خواست و سلیقه فردی است و رابطه با خدا جزء حریم خصوصی افراد تلقی می‌گردد. به بهانه آنکه فرد می‌بایست از حق آزادی برخوردار باشد، شخص می‌تواند هر عقیده‌ای داشته باشد و هر کاری بر اساس آن انجام دهد؛ از این‌رو همه باید به عقاید یکدیگر احترام گذارند، در غیر این صورت تحمیل عقیده محسوب می‌شود و آزادی فردی افراد مورد خدشه واقع می‌گردد. حتی در این حریم خداوند هم اجازه ورود ندارد و آنچه مهم است تصمیم خود فرد است.

از نگاه دیگر می‌توان گفت پائولو نگاهی پراگماتیستی به دین دارد. او ادیان را تنها از جهت کارکرد مثبت آنها می‌خواهد و چون کارکرد همه آنها را فراهم کردن بستری معنوی می‌داند، نوع دین برایش فرق نمی‌کند. تنها انتظار او از دین این است که شیوه‌هایی داشته باشد که بتواند حالت معنوی را در انسان پدید آورد. شعار مکتب معنوی پائولو این است که به مذهب خود هرچه هست عمل کنید؛ همه ما تنها نیازمند منزلگاهی روحانی هستیم. به نظر او مذهب نحوه‌ی گروهی پرستش است، نه اطاعت. البته به نظر می‌رسد حتی پائولو دین را در این کارکرد موفق نمی‌داند و معتقد است کسی نباید مسؤولیت جست‌و‌جوی معنوی خود را بر عهده دین بگذارد.

با توجه به نگاه کوئیلو در باب سرچشمه دین و نظر او در باب کارکرد آن، طبیعی است که او تقدسی برای دین خاصی قایل نباشد. به رغم اینکه او یک کاتولیک است و کاتولیک‌‌ها برخلاف پروتستان‌ها، تقدس والایی را برای نظام کلیسایی در نظر می‌گیرند، بارها در نوشته‌های خود به کلیسا و کشیش‌ها توهین کرده است. پائولو در کتاب «شیطان و دوشیزه پریم» کلیسا را جایی دروغین برای سرگرم کردن پرهیزگاران خوانده است. او حتی با سنت‌های کلیسایی هم مبارزه می‌کند و در ادبیات خود این تنفر را به خوانندگان نیز می‌آموزد (حسینی، 1390).

نتیجه‌گیری

انسان ایده‌آلی که کوئیلو در رمان‌ها و داستان‌هایش به توصیف آن می‌پردازد از نگاه وی انسان ماجراجویی است که بر اساس خواسته‌های نفسانی و احساس‌های درونی حرکت می‌کند. او در حالی قهرمان‌های داستانی را به عنوان الگو و انسان ایده‌آل معرفی می‌کند که از یک جهت دچار انحراف‌های عقیدتی هستند و به خرافه و احساس‌های غیرمعقول رو آورده‌اند ـ نظیر: اعتقاد به سحر و جادو، سرنوشت محتوم، فرمانبری از ندای درون ـ و از طرفی در رفتار، گریزان از دین و مذهبی هستند که او را محدود کرده و برای رهایی از آن، آزادی، بی‌بندوباری و مباح شمردن کارهای ناروا را سرلوحه کار خود قرار داده است.

با جمع‌بندی ویژگی‌هایی که کوئیلو برای انسان مطلوب خود بیان می‌کند، می‌توان به این نتیجه رسید که انسان ایده‌آل وی بازگو کننده ویژگی‌های شخصی خود کوئیلو است که او قصد دارد در داستان‌هایش به صورت پازلی هماهنگ به تبیین آن بپردازد. انسانی که به دنبال برقرار کردن ارتباط با دنیای نامرئی دیگری است که وی این دنیای تخیلی را از راه سحر و جادو امکان پذیر می‌داند به طوری‌که انسان با ارتباط با جهان نامرئی و مرموز به رویاها و خواسته‌های دل دست می‌یابد و با احساس برآمده از دل به سعادت و تکامل نائل می‌آید که او آن را در عشق خلاصه می‌کند. او نهایت این عشق را در ارتباط جنسی آزاد خلاصه می‌کند و به این ترتیب انسان ایده‌آل او همان انسان بی‌بندوباری است که در پی رهایی از هر قیدی‌و‌بندی تلاش می‌کند.

فهرست منابع

قرآن کریم.

تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد (1366 ش) تصنیف غرر الحکم و درر الکلم‌، قم: دفتر تبلیغات‌.

فعالی، محمد تقی (1388) نگرشی بر آراء و اندیشه‌های پائولو کوئلیو، تهران: نشر عابد.

کوئیلو، پائولو (1379 (اعترافات یک سالک (خوان آریاس در گفتگو با پائولو کوئلیو)، دل‌آرا قهرمان، تهران، بهجت.

________ (الف1384) بریدا، آرش حجازی و بهرام جعفری، چاپ هشتم، تهران:‌ کاروان.

حسینیان، حامد (1390) «نقد و بررسی مبانی خداشناختی و انسان‌شناختی پائولو کوئلیو»، فصلنامه معرفت کلامی، ‌سال دوم، شماره ۱.

 

ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.