مكانيسم‌های نفوذ فرقه‌ها در شخصيت افراد

سمیه شاه‌حسینی| فرقه‌ها برای آنکه بتوانند افراد را جذب و از آنها بهره‌کشی کنند نخست باید بتوانند آنها را مجاب کرده و در ذهن و شخصیت افراد نفوذ کنند. به‌طور یقین هرکس در هر مرتبه از آگاهی و شخصیت اجتماعی خطوط قرمزی برای خود دارد که با نقض و شکستن آنها می‌توان به دژ شخصیت و روان او نفوذ کرد. مناسبات فرقه‌ای به‌نحوی تنظیم شده‌اند که این خطوط قرمز در مورد افرادی که در فرقه‌ها می‌مانند دیر یا زود شکسته خواهد شد.

رهبران فرقه‌ها با استادی هرچه تمام‌تر، فنونی را به‌کار می‌گیرند تا بتوانند به داخل این مرزهای ممنوعه شخصیت و روان افراد نفوذ کنند و آنها را به مسیر دلخواه خود حرکت دهند. البته هدف اصلی بسیاری از فرامین مَراجع قدرت، تنها همسویی و اطاعت نیست، بلکه بالاتر از آن، سعی دارند در نگرش‌های خصوصی نیز تغییر به‌وجود آورند. به‌طوری که چنین اثری را الزامی و اجباری حس نکنیم، بلکه خودمان را با آن همسو و همراه بیابیم. به چنین تغییری، درونی‌سازی گفته می‌شود (اتکینسون و دیگران: 652).

هر فرقه‌، با استفاده از تکنیک‌های متعددی در صدد نفوذ در شخصیت افراد و درونی‌سازی اوامر خود در افراد است:

۱. دامن زدن به حس خود بزرگ‌بینی در فرقه

فرقه‌ها می‌دانند که همه‌ی افراد نیاز دارند که مورد توجه باشند و مهم به‌نظر برسند. اگر کسی احساس کند که به هیچ دردی نمی‌خورد به زودی سرافکنده و افسرده می‌شود و از جامعه کنار می‌کشد. بنابراین آنها به شما القا می‌کنند که چه‌قدر مهم‌اید. اما توجه داشته باشید که این کار را برای دلسوزی و از روی حسن نیت انجام نمی‌دهند. آنها روش‌های مختلف را به‌کار می‌گیرند تا از اینکه مورد توجه قرار گرفته‌اید خرسندتان کنند. همه‌ی ما به کسانی‌که به ما احترام می‌گذارند، احترام می‌گذاریم و مجذوب‌شان می‌شویم. همین مکانیسم ساده، اما راه‌گشاست که فرقه‌ها را در جذب افراد جدید، به اصطلاح نمک‌گیر می‌کند.

فرقه‌ها می‌دانند که اگر بتوانند روابط شما را کنترل کنند، خود شما را هم می‌توانند کنترل کنند. چه بخواهیم، چه نخواهیم، همه ما کمابیش تحت تأثیر کسانی هستیم که اطراف‌مان قرار دارند. هنگامی‌که وارد فرقه‌ای می‌شوید، آنها شروع به بمباران عاطفی شما می‌کنند و ناگهان دوستان زیادی برای شما جور می‌شود. به‌نظر خیلی شگفت‌انگیز می‌رسد، از خود می‌پرسید: چگونه چنین گروه مهرورزی ممکن است اشتباه کند؛ اما خیلی زود می‌فهمید که اگر روزی با آنها مخالفت کنید یا بخواهید فرقه را ترک کنید در یک لحظه همه‌ی «دوستان» جدید خود را از دست می‌دهید. این تهدید ناگفته، بر تمام اعمال شما در فرقه اثر می‌گذارد.

۲. رازآمیزی رفتارها و تعالیم در فرقه

انسان به‌طور ذاتی در مقابل هر نوع رفتار همراه با رازآمیزی و مخفی‌کاری، نوعی واکنش ترغیبی از خود نشان می‌دهد. هر قدر میزان این رازآمیزی و ابهام بیشتر باشد، شدت کنجکاوی و مجذوبیت انسان بیشتر تحریک می‌شود. فرقه‌ها زبان خاص خود را دارند، لباس مخصوص به‌خود را می‌پوشند و در ارتباطات میان خودشان از اصطلاحات ویژه‌ای استفاده می‌کنند که برای هر فرد «غیر خودی» و «بیرونی» فهم و هضم‌کردنی نیست. همه‌ی اینها ذهن و روان شما را تحریک می‌کند تا بدانید که در پس این‌همه مخفی‌کاری ورازآمیزی چه چیزی نهفته است. فرقه‌ها از همین روش‌ها استفاده می‌کنند که هم عامل جذابیت آنها و هم مکانیسم نفوذ آنها است تا بتوانند ذهن شما را تحت‌تأثیر قرار دهند.

آنها به شما می‌فهمانند که هرچه بیشتر خود را وقف فرقه کنید و هرچه بیشتر به رهبر فرقه خدمت کنید و عشق بورزید پرده‌های بیشتری از مقابل شما کنار زده خواهد شد و به اصطلاح «مَحرم‌تر» خواهید شد. بارِ روانی موجود در این عبارات و کلمات شما را تا سر حد جنون به تکاپو وا می‌دارد تا هرچه زودتر و بیشتر به اسرار مگو و نادیدنی‌های پشت پرده پی ببرید. البته در ساختار فرقه‌ها این اسرار، هیچ‌گاه به‌طور کامل برای شمارو نخواهند شد و همواره رازی به گرو نگه داشته می‌شود تا شما را به نزدیک‌تر شدن ترغیب کنند.

۳. سوء استفاده فرقه از شکست‌های روانی و اجتماعی افراد

افراد ورشکسته‌ی روانی و اجتماعی به‌دلیل نیاز به پناهگاهی روانی، زودتر جذب فرقه‌ها می‌شوند. کافی است تا چرخی در یکی از فرقه‌ها بزنید تا ببینید که افرادی که به‌دلایل گوناگون، شکست‌های اجتماعی و خانوادگی را تجربه کرده‌اند چه تعداد زیادی را در فرقه‌ها تشکیل می‌دهند: جوانان و نوجوانانی که با والدین خود به مشکل برخورده‌اند و ارتباط مناسبی با آنها ندارند، زنان و مردانی که توان ادامه‌ی همزیستی مسالمت‌آمیز با همسران‌شان را ندارند، بزهکاران اجتماعی و معتادانی که توان ادامه‌ی مسیر نابهنجار در زندگی را ندارند و تصمیم دارند زندگی تازه‌ای را شروع کنند، کسانی‌که شکست عشقی را از سر گذرانده‌اند و در پی پناهگاه برای تسکین آلام خود به فرقه پناه آورده‌اند.

خلاصه فرقه‌ها به‌دلایلی که پیشتر گفته شده دورنمایی جذاب و فریبنده برای ناظران بیرونی دارند و کسانی‌که نیازمند پناهگاهی روانی و معنوی هستند بسیار زودتر در این ساختار جذب و ماندگار می‌شوند.

البته این گفته بدان معنا نیست که در فرقه‌ها همه‌ی افراد، ورشکسته و بیمارند. جوانان بسیاری هم هستند که در پی شور معنویت‌خواهی و عطش حقیقت‌جویی به فرقه‌ها کشیده می‌شوند؛ اما نسبت افرادی که با بحران‌های فردی و اجتماعی و خانوادگی روبرو بوده‌اند، درصد چشمگیری از افراد فرقه‌ها را به‌خود اختصاص می‌دهد. فرقه‌ها وعده زندگی‌ای همراه با آرامش، تعالی و رشد مادی و معنوی را به شما می‌دهند.

رهبران فرقه‌ها در ساختن بهشتی مثالی در ذهن شما استادند و کیست که بتواند در مقابل چنین وعده‌ی فریبنده‌ای مقاومت کند و یا آن را نفی کند. فرقه‌ها از شما دعوت می‌کنند تا با پذیرش شیوه‌هایشان در مراقبه (مدیتیشن)، اعتقادات و رفتار فردی و اجتماعی به دروازه‌های بهشتی که در ذهن دارید نزدیک و نزدیک‌تر شوید. اما واقعیت آن است که همه‌ی اینها دروغی بزرگ است.

مهم‌ترین دلیل این مدعا آن است که افرادی که آسیب‌های روانی و شکست‌های فردی و اجتماعی را تجربه نکرده‌اند و یا آثار این شکست‌ها در روح و روانشان ترمیم شده است به‌ندرت می‌توانند در ساختار فرقه‌ای بند شوند و هر عضو فرقه، به مجرد آنکه به تعادل روانی نسبی دست بیابد مشکلاتش با فرقه‌ شروع می‌شود.

۴. پایین نگه‌داشتن سطح اعتماد به‌نفس اعضای فرقه

سطح اعتماد به‌نفس در اعضای فرقه هیچگاه نباید به آن اندازه بالا رود که فرد، هویت مستقلی برای خودش تصور کند. همان‌طور که گذشت، مهم‌ترین آسیبی که متوجه فرقه‌ها می‌شود از ناحیه‌ی اعضای خود آنها است. از این‌رو، به‌هیچ عنوان نباید اجازه رشد و پرورش هویت مستقل در افراد داده شود. از مهم‌ترین روش‌ها برای تخریب هویت مستقل در افراد، کنترل حس اعتماد به‌نفس و تحدید آن در محدوده‌ای امن است. به محض آنکه اعتماد به‌نفس افراد از سطحی معین بالاتر رود و فرد حس کند که می‌تواند روی پای خود بایستد و به‌تنهایی کاری را انجام دهد، خطری نهفته برای فرقه به‌شمار می‌رود که دیر یا زود ضد مناسبات برده‌داری در فرقه قیام خواهد کرد.

بنابراین کارآمدترین مکانیسمی که می‌تواند از این خطر بالقوه جلوگیری کند آن است که اجازه ندهند اعتماد به‌نفس در اعضای فرقه شکوفا شود. برای نیل به این هدف نیز روش‌های مختلفی وجود دارد که ازجمله‌ی آنها می‌توان به تحقیر و واگذرنکردن امور به افراد، دخالت‌ندادن افراد در تصمیم‌گیری‌ها و کوچک شمردن کارهای اعضا اشاره کرد.

۵. سیاست با دست پیش‌کشیدن و با پا پس‌زدن فرقه

رهبران فرقه‌ها به‌ظاهر تمایلی به جذب افراد نشان نمی‌دهند، حال‌آنکه فرقه‌ها برای تک‌تک اعضای خود برنامه دارند. رهبران فرقه‌ها به‌ندرت رفتاری پذیرنده و مشتاق نشان می‌دهند و بیشتر وانمود می‌کنند که ماندن یا رفتن شما برایشان مهم نیست؛ اما واقعیت چیز دیگری است. رهبران فرقه‌ها همه‌ی اعضای فرقه را مستقیم یا به‌واسطه‌ی عناصر نفوذی خود تحت نظر دارند، برای هر حرکت و رفتار آنها برنامه دارند و همواره می‌کوشند تا اعضای فرقه از مسیری که برایشان ترسیم شده است کوچک‌ترین تخطی‌ای نکنند.

بنابراین همین بی‌میلی ظاهری برای پذیرش، شما را مشتاق‌تر خواهد کرد. رهبر فرقه یا فردی که از جانب او مسئول جذب افراد است؛ اگرچه پیشنهاد دهنده نیست، اما وقتی اشتیاق شما را ببیند با داستان‌پردازی و زبان‌بازی هرچه بیشتر سعی می‌کند شما را در پذیرش تصمیمی که گرفته‌اید متقاعد کند و شما به‌زودی مجاب می‌شوید که در فرقه بمانید و زندگی خود را با روش‌های مورد نظر فرقه تنظیم کنید.

۶. تحقیر و اعتراف‌گیری از اعضای فرقه

اعضای فرقه همیشه باید به‌خاطر داشته باشند که توسط فرقه «هدایت» شده‌اند و گذشته‌ی همراه با مشکلات آنها مدام بر سرشان کوفته می‌شود. تحقیر موجب عدم شکل‌گیری خودآگاهی شخصی استوار در افراد می‌شود. بیشتر فرقه‌ها از افراد، زندگینامه‌ای با جزئیات دقیق می‌خواهند تا هر زمان که صلاح بدانند و آنها پایشان را از گلیم‌شان درازتر کنند، نقطه‌ضعف‌ها و اشتباهات گذشته‌ی آنها را بر سرشان بکوبند و از این زندگینامه به‌منزله‌ی ترمزی برای کنترل اعضای فرقه استفاده کنند.

این روش ممکن است طی نشست‌های عمومی در جمع فرقه نیز تکرار شود و از اعضا خواسته شود که به اصطلاح، در حضور جمع «اعتراف» کنند تا به این وسیله، کسی نتواند بر دیگران فخر بفروشد و خود را مبرا از گناهان و لغزش‌ها بداند. البته اینها تنها برای اعضای فرقه است و رهبر فرقه، هیچگاه به نقطه‌ضعف‌ها و لغزش‌هایش اعتراف نمی‌کند.

«از اعتراف برای هدایت اعضا به‌منظور برملا کردن رفتارها، ارتباط با دیگران، احساس‌های نامطلوب گذشته و حال، به‌ظاهر برای کاهش رنج خودشان و کسب رهایی استفاده می‌شود. به هر حال هرچه را برملا کنید، بی‌درنگ جهت ذوب‌کردن و وادارکردن شما به احساس نزدیکی به گروه و غریبانه‌شدن با غیراعضا استفاده می‌شود. از اطلاعات جمع‌شده درباره‌ی شما می‌توان ضد شما استفاده کرد تا وادار شوید بیشتر احساس گناه، ناتوانی، ترس و در نهایت نیازمندی به فرقه و نیکی‌های رهبرش کنید و آن اطلاعات را می‌توان جهت وادار کردن شما به بازنویسی تاریخ شخصی‌تان مورد استفاده قرار داد» (سینگر، 1388: 105).

۷. ایجاد عطش

کرامت‌بافی، استفاده از اعضای قدیمی و مواردی از این قبیل از راه‌های معمول برای عطشناک کردن افراد به تعالیم فرقه به‌شمار می‌روند. تقسیم نگاه‌های رهبر فرقه میان خودی‌ها و نزدیکان و بی‌رغبتیِ نمایشی به تازه‌واردها نیز از راه‌کارهای کارساز برای تحریک عاطفی و روانی افراد تازه‌وارد است. همه‌ی ما مشتاق دیدار با انسان‌های شگرف هستیم؛ انسان‌هایی که دارای قدرت‌های فوق بشری باشند و از اسرار پنهانی تاریخ و خلقت آگاهی داشته باشند.

تبِ یافتن استاد نیز به همه‌ی این موارد اضافه می‌شود و عطش یافتن مردی از مردان خدا، چشم ما را در این برهوت بی‌آب و علف به خطا می‌اندازد. آنگاه کافی است که سرابی از دور نمایان شود و به امید وجود آب به‌سمت آن رهسپار شویم.

غافل از آنکه این تصویر، تصوری ذهنی از آب است که ذهن ما ایجاد کرده و واقعیت بیرونی ندارد. هرچه بیشتر به‌سمت این سراب می‌رویم باز هم دست‌نیافتنی‌تر به‌نظر می‌رسد. تنها زمانی به دروغ بودنش پی می‌بریم که یا خیلی دیر شده و یا اگر کمی زرنگ باشیم و بخت با ما همراه باشد به نشانه‌ای یا علامتی برخورد کنیم که بفهمیم مسیرمان اشتباه بوده است.

۸. تحریک عواطف افراد در فرقه

بیشتر فرقه‌ها با استفاده از روش‌های مختلفی همانند بهره‌گیری از موسیقی و فضاسازی عاطفی در محافل خود، عواطف افراد را تحریک می‌کنند تا در حال تحریک‌شدگی عاطفی بتوانند تعالیم را بهتر منتقل کنند. دکتر جمالیان در رابطه با اثر موسیقی بر ذهن و میزان تلقین‌پذیری آن در حالت خلسه ناشی از اثر موسیقی معتقد است هرگاه که انسان‌ها به‌شکلی تند و طولانی با آهنگ موزون و بلند موسیقی به‌ویژه سازهای ضربی برقصند، دیر یا زود حالت از خود بی‌خودی و تلقین‌پذیری شدید در آنان پیدا می‌شود (سارجنت، 1378: 37).

۹. تحریک حس متفاوت بودن

همه‌ی افراد نیاز دارند تا به استقلال هویتی از دیگران دست یابند. فرقه‌ها با استفاده از همین نیاز اساسی روانی، آن را به متفاوت بودنِ کل فرقه ارجاع می‌دهند و فرد را متقاعد می‌کنند با ورود به فرقه ‌این حس خود را ارضا کنند. فرقه‌ها با استفاده از آداب، روش‌ها، لباس و فرهنگ واژگانی خاص خود، حس متفاوت بودن را در اعضای خود اقناع می‌کنند و به آنها می‌فهمانند که با بقیه‌ی دنیا فرق دارند و اگر بخواهند این تفاوت را حفظ کنند باید در فرقه بمانند.

۱۰. ریاکاری معنوی و زهدنمایی بزرگان فرقه

از آنجا که زهد و پارسایی در بیشتر فرهنگ‌ها و مکاتب، از صفات متعالی و مثبت تلقی می‌شود، زهدنمایی و وانمود کردن به ساده‌زیستی از شیو‌های معمول فرقه‌ها است. بسیاری از رهبران فرقه‌ها حاضرند برای جلب نظر مثبت دیگران سال‌ها زحمت بکشند و به‌خود ریاضت بدهند، زهد پیشه کنند و قناعت بورزند تا به هدف اصلی‌شان برسند.

البته همه‌ی اینها به منزله‌ی پاشیدن دانه در زمین مستعدی است که اگرچه امروز دانه‌هایی را از دست می‌دهید؛ اما به‌زودی میزان بسیاری را برداشت خواهید کرد. طبیعت انسان به‌گونه‌ای است که بسیاری از اوقات، خودش نیز متوجه خواسته‌های حقیقی و نفس‌الامری خود نمی‌شود. روان ما قادر است تا خواسته‌های ما را روی موارد دیگری فرافکنی کند.

ما تصور می‌کنیم که هدف ما از درس خواندن خدمت به دیگران است، اما این تنها شگردی قدیمی ذهن ما است که برای اینکه به هدفش که همانا قدرت‌طلبی بیشتر است برسد. ذهن، ما را متقاعد می‌کند که برای خدمت به دیگران باید ادامه تحصیل داد یا برای تقرب به‌خدا باید ریاضت کشید در حالی‌که در بسیاری موارد، هدف اصلی جلب احترام و توجه دیگران است.

 ۱۱. استفاده از روش جای پا بازکردن

این شگرد روانی در روان‌شناسی اجتماعی مورد بررسی قرار می‌گیرد (نیکزاد، 1384: 120). در این روش، ابتدا از افراد درخواست کوچکی دارند و بعد متناسب با درخواست اولیه، درخواست‌ها بزرگتر و جدی‌تر می‌شوند. فرقه‌ها از روش‌های روان‌شناختی مختلفی برای نفوذ در شخصیت افراد و بهره‌برداری از آنان استفاده می‌کنند. آنها در همان روز اول از شما نمی‌خواهند بمبی را داخل ماشینی جاسازی کنید و در میان خیابانی شلوغ منفجر کنید.

از کارهای به‌ظاهر پیش پا افتاده شروع می‌کنند تا آستانه‌ی تحریک اخلاقی شما را بالا ببرند. شما اگر بتوانید برای جلب رضایت رهبر فرقه از دوست خودتان جاسوسی کنید، حتما بعدها می‌توانید برای حفظ رضایت رهبر فرقه هر کار دیگری را هم بکنید.

۱۲. به مرگ گرفتن تا به تب راضی‌شدن

این موضوع نیز از مواردی است که در روان‌شناسی اجتماعی تحت موضوع «جلب اطاعت» بررسی می‌شود. فرقه در قدم اول درخواست خیلی بزرگی از فرد می‌کند و زمانی‌که فرد مخالفت می‌کند با درخواست کوچک‌تری او را مجبور به پذیرش و اجرای درخواست می‌کند. این روش را با ضرب‌المثل «به مرگ بگیر تا به تب راضی شود» می‌شناسیم (همان: 121). آنها شما را با درخواستی بسیار بزرگ شوکه می‌کنند.

ممکن است از شما تقاضای مبلغ بالایی از دارایی‌تان را کنند و یا بخواهند که نوعی رفتار ضداجتماعی و غیر‌قانونی فاحش را انجام دهید. اگر آنقدر ساده باشید که این‌کار را انجام دهید که چه بهتر! وگرنه قدم دوم را برمی‌دارند و درخواست کوچکتری از شما می‌کنند. وقتی که شما در مقابل پرداخت چندین میلیون پول مقاومت کنید حتماً با پرداخت چند صدهزار تومان مشکل کمتری دارید و برای اثبات صداقت خود، این‌کار را انجام خواهید داد.

فهرست  منابع
  • اتکینسون، ریتا. ال و همکاران (1393) زمینه روانشناسی هیلگارد، محمدنقی براهنی و همکاران، تهران: رشد.
  • سارجنت، ویلیام (1378) روح‌های تسخیر شده، سیدرضا جمالیان، تهران: عطایی.
  • سینگر، مارگارت (1388) فرقه‌ها در میان ما، ابراهیم خدابنده، اصفهان: دانشگاه اصفهان.
  • نیکزاد، محمود (1384) روان‌شناسی اجتماعی، تهران: کیهان.

 

ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.