انکار یا تفسیر نامعقول از خداوند

هادی ترکمنی| از مبانی اصلی گریز مکاتب معنوی نوظهور از زیر بار تکلیف و دستورات دین شریعت‌گریزی، انکار خداوند و یا ارائه تفسیر غیرواقعی و نامعقول از او است که ره‌آورد آن نفی و یا عدم نیاز به دستورهای شریعت آسمانی است.

۱ـ۱. انکار خداوند

اساس و بنیان دین الهی و معنویت برآمده از آنرا اعتقاد به وجود خالقی حکیم و مدبر تشکیل مى‌دهد و فرق اصلى بین جهان‌بینى الهى و جهان‌بینى مادى نیز وجود یا عدم همین اعتقاد است. بنابراین، نخستین مسأله‌اى که براى جوینده حقیقت و معنویت، مطرح مى‌شود و باید پیش از هر چیز پاسخ صحیح آن را بدست آورد، این‌است که آیا خدایى وجود دارد یا نه؟ تا در سایه اعتقاد به او و ایمان به شرع او بتواند راه مستقیم او را بپیماید و به وظایف دینی ـ انسانی خود عمل کرده، به کمال واقعی خود برسد. بدیهی است در سایه انکار خداوند، شریعت و معنویت حاصل از عمل به شریعت الهی معنایی نخواهد داشت؛ اگر معنویتی هم باشد معنویتی کاذب و مجعول خواهد بود.

براین اساس در یک جهان‌بینی الهی باید نقش خداوند در جهان و تدبیر آن ترسیم شود. ترسیمی که شاید این مکاتب از آن غافل باشند و یا به عمد او را از جهان و تدبیر آن حذف نمایند. به همین جهت از بنیان‌های اصلی شریعت گریزی این مکاتب، انکار خداوند به عنوان صاحب شرع و غایت سیر و سلوک معنوی است که در این صورت تکلیف و وظیفه‌ای برای انسان به عنوان اشرف مخلوقات قائل نیستند؛ لذا برخی از این مکاتب، جهان را بدون خداوند ترسیم می‌کنند و منکر وجود خداوند هستند و بعضاً تأکید می‌کنند خدایی که ادیان الهی مبلغ آن هستند، اساساً وجود ندارد، معتقدند حتی اگر کسی نقشی برای خدا قائل نباشد، باز جهان جهان است و انسان همان موجودی است که باید به دنبال عشق خود و فراهم کردن زندگی شاد و آرام باشد.

عرفان اکنکار با اینکه هدف اصلی تمرین‌های معنوی خود را خداشناسی می‌داند[1]؛ اما خدای مورد نظر اکنکار با خدای ادیان الهی متفاوت است. از دیدگاه این مکتب، خدایی که ادیان الهی بدان اعتقاد دارند و او را می‌پرستند، اساسا وجود ندارد، و هر طبقه‌ای برای خود خدایی را وضع کرده که حاصل تخیل و تصور آنان است، و در طول زمان به عنوان پروردگار آنان پذیرفته شده است. پال توئیچل بنیانگذار این مکتب از زبان ربازار تارز، رهبر معنوی خود، می‌گوید: «خدایی که ادیان به اصطلاح الهی مطرح می‌کنند وجود خارجی ندارد. ساخته‌ی خود آنان است».[2]

«یک چنین خدایی که مسیحیان، یهودیان، جانیست‌ها، بودایی‌ها، تائوئیست‌ها و ده‌ها دین و مذهب دیگر در جهان زمینی و حتی تا چهارمین بخش اعظم هستی که جهان‌های خدایی را تشکیل می‌دهد تصور می‌کنند وجود ندارد».[3]

پائولوکوئلیو نیز می‌گوید: از تصور خدایی استاندارد شده که به طور متعصبانه‌ای برای همه معتبر باشد وحشت دارم.[4]

وی در کتاب «ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد» چنین می‌گوید:

«اگر خدا وجود داشته باشد می‌داند که درک بشر محدود است. او همان است که این هرج و مرج را آفرید که در آن فقر هست، بی عدالتی هست، حرص و تنهایی هست. بدون شک او قصد خیر داشته اما نتیجه آن فاجعه آفرین بوده. اگر خدا وجود داشته باشد در مورد موجوداتی که تصمیم می‌گیرند این زمین را زودتر ترک کنند بخشنده خواهد بود و شاید حتی از این که ما را وادار کرده وقتمان را آنجا بگذرانیم معذرت بخواهد».[5]

۱ـ۲. صفات خداوند

خداوندی که در ادیان ابراهیمی مورد قبول و پرستش است، خدایی دارای تمام صفات کمالی است که جهان و انسان را بر اساس حکمت آفریده، طریق هدایت و ضلالت را به انسان که اشرف مخلوقات است نمایانده است. یکی از اهداف خلقت انسان، گام برداشتنش در مسیر هدایت، رساندن خود به کمال و سعادت است. در مکاتب نوپدید معنوی این اصل جایگاهی نداشته و خداوندی که ترسیم نموده و صفاتی که برای او برمی‌شمرند، با خداوند ادیان توحیدی تفاوت ماهوی دارد. به همین سبب تکالیفی که برای انسان در مقابل خداوند و برای رسیدن به معنویت ترسیم می‌کنند، براساس همان باوری است که به خداوند، اسماء و صفات او دارند. و این اصلی است که معنویت خویش را بر اساس آن پایه‌گذاری می‌کنند.

برخی از این مکاتب معنوی در شناخت، توصیف خداوند و صفات او تا جایی به خطا رفته‌اند که او را خدایی ظالم، خطاکار و بی‌تدبیر معرفی می‌کنند و نتیجه‌ای که عاید پیروان معنوی این عرفان‌های کاذب می‌شود این است که انسان نیز می‌تواند صفاتی همچون خطاکاری و ظلم داشته باشد و جایز است کارهای بی‌هدف و بی‌حکمت انجام دهد و در عین حال یک شخص معنوی باشد.

در مکتب اکنکار تعابیر مختلف و متفاوتی درباره خدای ادیان دیگر دارد. گاهی خدای مسیحیان، یهودیان مسلمانان، هندوها را (کل نیرانجان) می‌پندارد: «کل نیرانجان… خالق جهان مادی و پروردگار هر چیزی که در درون آن قرار دارد. او پرودگاری است که تمام پیامبران قدیم از او در انجیل یاد کرده‌اند. همچنین او «یهوه» یهودی‌ها، خدای مسیحی‌ها و برهم ودانتیستهاست. او عملا خدای تمام ادیان است».[6]

کل نیرانجان در اکنکار به عنوان شیطان ابلیس و نیروی منفی شناخته می‌شود و انسان‌ها را به بدی وسوسه می‌کند. خدایی که به عنوان وسوسه کننده روح عمل می‌کند[7]. نیرویی است که موجب می‌شود روح باور کند نشاط و شادی در جهان مادی قرار گرفته است.

پائولو کوئلیو، درباره رضایت خداوند و طریق جلب آن، بر این پندار است که انسان پی‌ به رضایت خداوند نمی‌برد، چرا که خداوند در زمان‌ها و جریان‌های مختلف، نسبت به اشخاص گوناگون رضایت خود را اعلام کرده است. بنابراین خداوند در همه حال از انسان راضی است؛ به همین علت او دستور می‌دهد انسان باید کاری را انجام دهد که قلبش فرمان می‌دهد و خداوند نیز به همان راضی است[8]. ب

ه این معنا که خداوند هدف و برنامه خاصی ندارد، لذا در همه احوال از انسان راضی است. او در جایی دیگر به طور ضمنی شریعت را مورد انکار قرار داده، می‌گوید: «آنچه خداوند از ما انتظار دارد نمی‌دانیم و اجدادمان نیز نمی‌دانسته‌اند.»[9] او با این کلام ناآگاهی و دست نیافتن به انتظارات خداوند از انسان را سبب برای زندگی  براساس خواست شخص قرار می‌دهد، او را به سوی یافتن نیمه گمشده و جستجوی عشق رهنمون می‌شود.

در مکتب معنوی او خدا وقتی راضی است که انسان در پی رویاهایش رفته[10] و به دنبال یافتن عشق در جستجوی نیمه گمشده‌اش باشد[11]. از این منظر اگر شریعت و تکلیفی هم از سوی خداوند باشد، شیوه پی‌گرفتن آرزوها و یافتن عشق است. بنابراین اگر یگانه وظیفه هر کس تحقق بخشیدن به رؤیاهای خود باشد[12] دیگر نیازی به شریعت، باید‌ها و  نباید‌های آن نخواهد بود.

نتیجه‌‌ای که پائولو از این مبنا بدست می‌آورد این است: حال که معیاری وجود ندارد، نافرمانی و عصیان هم معنا ندارد. هر کاری بکند خداوند او را خواهد بخشید. خداوند در نهایت به همه کارهای ما راضی خواهد شد. لذا لزومی به فرمانبرداری از دستورات او نخواهد بود. با این نگاه، تفسیر از خداوند و رضایت او نوعی زندگی معنوی رقم می‌خورد که در آن معیار و ملاکی برای تشخیص رضایت خداوند وجود ندارد؛ لذا دستور و تکلیفی نیز از سوی خداوند نرسیده و وظیفه انسان در دنیا شاد زیستن و عمل طبق فرمان قلب خویش است، نه عمل بر اساس فرامین خداوند و شریعت خداوند.

کوئلیو در کتاب «کوه پنجم» خداوند را بی‌رحم و ظالم معرفی کرده که پس از آن همه دشواری و رنجی که موسی% برای آزاد کردن بنی‌اسرائیل کشید، خداوند به او اجازه ورود به سرزمین کنعان را نداد و از دست موسی برآشفت. او چنین می‌نویسد: «موسی از انجام وظیفه دشوار و طولانی خویش بدینگونه پاداش داده شد و به او اجازه نداد تا به خاک سرزمین موعود قدم گذارد اگر موسی از او اطاعت نکرده بود چه پیش می‌آمد؟»[13]

۱ـ۳. مبارزه با خداوند

در برخی از جنبش‌های معنوی نوظهور یکی از راه‌هایی که به پیروان خود برای مبارک شدن زندگی و معنوی شدن آن پیشنهاد می‌شود مبارزه با خداوند است. به این معنا که زندگی معنوی داشتن نه تنها نیاز به شریعت ندارد بلکه می‌توان برای داشتن یک زندگی شاد، معنوی و مبارک شدن در زندگی با خداوند به مبارزه و ستیز برخاست. این راهی جز از بین بردن شریعت و تکلیف در زندگی انسان نیست؛ چرا که اگر با مبارزه با خداوند می‌توان دارای زندگی شاد و معنوی شد دیگر چه نیازی به آن همه دستورات دین است.

از همین‌رو در برخی از این مکاتب می‌توان اراده خود را بر اراده خداوند غلبه داد یا با او به مبارزه برخاست و یا او را از زندگی خود بیرون کرد. پائولو کوئلیو می‌گوید: «گاهی خدا اطاعت می‌طلبد، اما گاهی هم مایل است اراده ما را بیازماید و ما را به مبارزه می‌طلبد تا عشقش را درک کنیم.»[14]

وی پیامبران الهی را نماد و الگوی مبارزه با خداوند معرفی می‌کند. ایلیا پیامبر بنی‌اسرائیل و قهرمان رمان کوه پنجم مبارزه با خدا را تجربه می‌کند. او در این رمان از زبان این پیامبر به خداوند می‌گوید: «موسی اراده تو را پذیرفت و از رودخانه عبور نکرد. اما من به راهم ادامه می‌دهم، اگر می‌خواهی مرا در همین لحظه بکش؛ زیرا اگر بگذاری به دیواره شهر برسم آنچه را تو ویران کردی و خواستی از صفحه جهان محو گردانی دوباره خواهم ساخت. من علیه اراده تو گام برخواهم داشت.»[15]

با اینکه در دین این پیامبر سوزاندن مرده‌ها حرام است برای مبارزه با خداوندی که سرنوشت او را به دلخواه خودش تغییر می‌دهد در فکر انتقام است. او مرده‌های شهر اکبر را می‌سوزاند و از انتخاب این راه احساس گناه هم نمی‌کند. تا جایی که این پیامبر وقتی شهری که به آن خو گرفته بود در حمله دشمن ویران می‌شود، می‌گوید حالا که خدا ما را فراموش کرده ما هم او را فراموش می‌کنیم. پیش از این هدفم سرنگون کردن ایزابل بود و بازگرداندن اسرائیل و حالا در مبارزه با خدا می‌خواهم این شهر ویران شده را بازسازی کنم.[16]

او برای موجه جلوه دادن مبارزه با خداوند به کتاب مقدس تمسک کرده و کشتی‌گرفتن حضرت یعقوب با خدا را نمادی برای مبارزه با خداوند می‌داند. سبب نقل داستان کشتی یعقوب با خدا برای نسل‌های بعدی را یادآور این نکته می‌پندارد که گاهی لازم است انسان با خدا منازعه و مبارزه کند. گاهی خدا انسان را به مبارزه می‌طلبد و او را وادار می‌کند به این سؤال پاسخ دهد که چرا محکم به این هستی کوتاه و سرشار از رنج چسبیده‌ای؟ کسی که پاسخ آن را نمی‌داند تسلیم می‌شود اما کسی که به دنبال معنایی برای هستی است احساس می‌کند که خدا عادل نیست و سرنوشت خویش را به مبارزه می‌طلبد.[17]

در این مکتب مبارزه با خدا باعث مبارک شدن شخص می‌شود. به همین جهت وی به خوانندگان آثار خود القا می‌کند  همانطور که یعقوب در کشتی با خدا مبارک شد این نبرد با خدا برای تمام سالکین راه موجب برکت و رشد خواهد بود. در نگاه او انسان باید تا زمانی که خدا او را مبارک کند به نبرد با خدا ادامه دهد.[18]

وی چنین القا می‌کند زمانی که پیامبری ندای فرشته حق را نشنود و از امر و نهی خدا رها شده باشد احساس آزادی به او دست می‌دهد و ایلیای پیامبر این احساس را بدست آورد، او اکنون می‌توانست هر کاری که دلش می‌خواهد انجام دهد؛ اما قبل از آن باید از خداوند انتقام بگیرد. چرا که او بهترین سال‌های عمرش را صرف خدمت به خدایی کرده بود که ناشنوا بود و دائما به او دستور می‌داد در حالی که همیشه همه چیز را هر طور که دلش می‌خواست انجام می‌داد.[19]

نقد و بررسی انکار یا تفسیر نامعقول از خداوند

شکی نیست که این نظریات درباره خداوند و صفات او ناشی از فقدان تفکر عقلی، ضعف مبانی فکری و دوری رهبران این مکاتب از دین و معنویتی متصل به منبع وحی است.

اندیشمندان و فلاسفه اسلامی براهین متعددی بر اثبات واجب الوجود اقامه کرده‌اند، که از جمله آنها برهان صدیقین است. این برهان با تقریرهای مختلفی واجب‌الوجود را اثبات می‌کند. یکی از تقریرهای این برهان این است که در جهان موجودی وجود دارد که این موجود یا وجود برای آن ضروری است که واجب الوجود و مطلوب ثابت است و یا ضروری نیست که ممکن الوجود است و در وجودش نیازمند است و از آنجا که دور و تسلسل باطل است باید به وجودی ختم شود که در وجودش نیازمند به وجودی دیگر نیست و این همان واجب الوجود است.[20]

در مورد صفات خداوند متعال باید گفت:

  1. نمی‌توان خداوندی را که هستی بخش تمام وجودها و کمالات آنهاست، فاقد صفات کمالی دانست. فقدان کمالی در خداوند به معنای نقص در او است و این با واجب الوجود بودن، هستی بخش و معطی کمال بودن او سازگاری ندارد.
  2. این مکاتب که ادعای به ارمغان آوردن آرامش و نشاط برای پیروان خود را دارند، با ترویج خدایی با چنین صفات نقص ـ ظالم، بی‌حکمت، تدبیر، خطاکار و… ـ نمی‌توانند به انسان آرامش و نشاط ارزانی دارند؛ چرا که آرامش، شادی و نشاط تنها در سایه قرب الهی و ذکر او امکان پذیر است و دلخوش کردن به خدایی که خطا می‌کند و ظالمانه رفتار می‌نماید انسان را به آرامش نخواهد رسانید.
  3. همانطور که دیدیم تفکر مبارزه با خداوند و مبارک شدن به این وسیله برگرفته از متون مقدس مسیحیت است که صرف‌نظر از تحریف و جعلی بودن بسیاری از آموزه‌های این کتب مقدس[21]، هیچ توجیهی برای آن یافت نمی‌شود.

 

[1]. حکمت اک، ص6، (ذیل عنوان راه اک.ویدیا).

[2]. پال توئیچل، سرزمین‌های دور، ص27.

[3]. پال توئیچل، سرزمین‌های دور، ص 27.

[4]. پائولو، کوئلیو، اعترافات یک سالک، ص 96.

[5]. پائولو، کوئلیو، ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد، ص25.

[6]. پال توئیچل، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، ص 334؛ پال توئیچل، سرزمین‌های دور، ص87.

[7]. پال توئیچل، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، ص 334.

[8]. ابراهیم بیگانگان را پذیرفت و خدا راضی بود. الیاس بیگانگان را نپذیرفت خدا راضی بود. داود به کرده‌های خود می‌بالید و خدا راضی بود. باجگیر جلوی محراب از کرده‌های خود شرم داشت و خدا راضی بود. یحیای تعمید دهنده به صحرا رفت و خدا راضی بود. پولس به شهرهای بزرگ امپراطوری روم رفت و خدا راضی بود. از کجا بدانیم چه چیز قادر متعال را راضی نگه می‌دارد؟ کاری بکن که قلبت فرمان می‌دهد و خدا خشنود می‌شود.( شیطان و دوشیزه پریم، ص177).

[9]. پائولو، کوئلیو، کیمیاگر2، ص174 – 175.

[10]. پائولو، کوئلیو، مکتوب، ص148.

[11]. پائولو، کوئلیو، بریدا، ص77.

[12]. پائولو، کوئلیو، کیمیاگر، ص40.

[13]. پائولو، کوئلیو، کوه پنجم، ص208.

[14]. همان، ص 230.

[15]. همان، ص213.

[16]. همان، ص197.

[17]. همان، ص210.211.

[18]. یعقوب تمام شب جنگید و به هنگام دمیدن فجر برکت داده شد، من روزها و ماه‌ها با تو مبارزه کردم و تو هنوز به من گوش فرا نمی‌دهی اما اگر به اطراف بنگری می‌بینی که من دارم پیروز می‌شوم… من با تو مبارزه خواهم کرد تا مرا برکت دهی و ثمره کارم را برکت دهی. روزی تو مرا اجابت خواهی کرد.( کوئلیو، پائولو، کوه پنجم، ص:210).

[19]. کوه پنجم، ص 207.

[20]. ر.ک: عبدالله، جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ص211.224؛ حسین، عشاقی، برهان‌های صدیقین، ص96. 107؛ محمد، حسین‌زاده، فلسفه دین، ص183.240.

[21]. ر.ک: حسین، توفیقی، سیر تاریخی انجیل برنابا، ص13.40؛ سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، کتاب مقدس، ص46.50؛ شمس، محمد، سیر تحول کتاب مقدس، ص259.337.

 

ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.