در بخشی از ادبیات عرفانی و سخنان برخی از افراد منسوب به عرفان، عقل و عرفان در برابر هم قرار گرفته، به عنوان دو راه ناسازگار و مخالف یکدیگر طرح شده اند. این گروه عقل را به عنوان یک منبع یا راه تحصیل معرفت رد می کنند و برای دستاوردهای عقل و در نتیجه علوم بشری اعتباری قائل نیستند. از نظر اینان، نه تنها عقل منبع معتبری برای معرفت نیست، بلکه مانع معرفت و موجب گمراهی نیز می باشد. جالب این است که برخی از اینان برای اثبات بی اعتباری عقل به استدلال های عقلی متوسل شده اند.
باید تأکید کرد که مقابله برخی از عارفان یا مدعیان عرفان با عقل به معنای مخالفت همه عرفا باعقل یا ناسازگاری عرفان و عقل نیست، چرا که این مخالفت می تواند ناشی از سوء فهم از نسبت عرفان و عقل باشد. به نظر ما عرفان و عقل نه تنها ناسازگار نیستند بلکه مؤید و معاضد یکدیگرند. اوج این تعامل و تعاضد را می توان در حکمت متعالیه صدرائی شاهد بود.
برخی از عرفا برای بیان اهمیت و شرافت معرفت عرفانی به بیان ضعف های معرفت عقلی و یا بی اعتباری آن می پردازند. گویی باید ابتدا عقل را از اعتبار و اهمیت ساقط کنند تا راه برای عرفان باز شود. اینگونه مواضع تا حدی واکنشی است در برابر بلندپروازی های بعضی از فیلسوفان که فلسفه را برترین علوم و تنها راه معرفت برین و حکمت عقلی را علم به حقایق اشیاء آنگونه که هستند تعریف می کنند، چنانکه گوئی ورای آن معرفتی نمی بینند.
عرفای یاد شده نیز در واکنش به اینگونه مواضع، عقل و معارف عقلی را به باد انتقاد می گیرند تاجائی که در برخی از موارد عقل را بطور کلی از اعتبار ساقط می کنند. البته چنانکه خود قونوی از ابن سینا نقل می کند، فلاسفه نیز به محدودیت عقل و ناتوانی آن از درک کنه حقیقت اشیا اعتراف دارند.
به هر حال، آنچه قابل قبول و دفاع است این است که بدلیل برخی از محدودیت های عقل و وجود راه های دیگر معرفت، اکتفا به روش عقلی شایسته نیست. اما زیاده روی در نکوهش و تخفیف و تحقیر عقل و ستایش و تمجید مالاکلام از مشرب مورد نظر خود به تفاخر و منازعه صنفی شبیه تر است تا به بحثی معرفت شناختی.
در هر حال به نظر می رسد در بررسی سخنان عرفا در باب عقل حکم یکسانی را برای همه موارد نمی توان صادر کرد. نه می توان همه این گونه سخنان را توجیه و از آنها دفاع کرد و نه می توان همه آنها را به ضدیت با عقل و عقلانیت متهم کرد. از این رو انصاف و حقیقت جوئی اقتضا می کند که خوشبینی و بد بینی را کنار گذاشته بیانات و ادله آنها را بطور جداگانه بررسی کنیم.
انصاف این است که بگوییم برخی ادله ضعیف و در مواردی حتی سخیفند. در ضعف چنین دیدگاهی همین بس که وقتی می خواهند از آن دفاع کنند متوسل به دلیل عقلی می شوند. این نشان می دهد که گریزی از عقل نیست و باب گفت و گو با منکر عقل مسدود است.
اساسا قوام عرفان به نفی عقل نیست و با رد عقل جایی برای عرفان باز نمی شود، چرا که عرفان بدون عقل میسر نیست. بی ارزش دانستن عقل و تفکر، ترغیب و تشویق به جهل و شک و تقلید است و راه دیگری در مقابلش نیست. حتی معرفت عرفانی و وحیانی نیز مشروط و مسبوق به تعقل و تفکرند، گرچه به صرف تفکر این معارف بدست نمی آیند.
اگر دعاوی عرفانی ضد عقل داشته باشیم مردود خواهند بود. بنابر این دعاوی عرفانی معتبر یا مطابق با عقلند و یا فوق عقل. دعاوی مطابق با عقل دعاوی هستند که بر صحت آنها دلیل معتبر عقلی داریم.
دعاوی فوق عقل آن دعاوی هستند که دلیلی عقلی بسود یا زیان آنها نداریم. عارفان و غیر عارفان موظفند دعاوی ضد عقل را رد کنند. عارفان و غیر عارفان دعاوی عقل پذیر عرفانی را می پذیرند. دعاوی فوق عقلی شهودی مورد قبول عارف است، اما غیر عارف ممکن است آن دعاوی را بر مبنای اعتماد و امثال آن بپذیرد یا در آن موارد سکوت و تعلیق حکم کند.
حق این است که مراد بسیاری از عرفا در نقد عقل تحدید حدود عقل است نه رد مطلق آن. عقل قوه تفکر است و از خود معرفتی ندارد. سرمایه عقل معارفی است که از منابع دیگر مانند حواس بیرونی، حواس درونی، وحی و شهود بدست می آورد. هرچه عقل به منابع بیشتری دسترسی داشته باشد نیرومندتر است و حقایق بیشتری را درک می کند.
عقل مادی چون به حواس محدود است فقیر است و از درک بسیاری از حقایق ناتوان. عقل متکلم که علاوه بر حواس به ظاهر شریعت هم دسترسی دارد غنی تر از عقل مادی است، اما چون به معرفت شهودی و باطن دین راه ندارد فقیرتر از عقل عارف است. عقل عارف که افزون بر منابع پیش گفته، از راه شهود قلبی به غیب عالم و باطن دین نیز راه دارد فراتر از عقل های دیگر است. از این رو به آن عقل منور یا عقلِ عقل می گویند.
از اینجاست که فیلسوفی همچون ملاصدرا که بهرمند از نور کشف است نه تنها منکر مشهودات عرفا نیست بلکه می کوشد تا بر یافته ها عرفا برهان عقلی اقامه کند. فلسفه ای که مورد طعن بعضی عارفان است کسی است که عقلش از نور باطن بی بهره است و از درک حقایقی که فوق امور محسوس و مأنوس اوست ناتوان است.
فلسفی کو منکر حنانه است از حواس اولیاء بیگانه است
استن حنانه از هجر رسول ناله ها می زد چو ارباب عقول
منبع
https://www.fanaei.ir