فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران
حزب را می توان گروهی از افراد جامعه دانست که با اعتقاد و ایمان به برخی اصول و با داشتن هدف یا اهداف مشترک، در سازمانی با عنوان حزب، متشکل شده و از طریق شعبه ها و قسمت های مختلف با یکدیگر ارتباطی پیوسته و دو سویه داشته و می کوشند تا برای رسیدن به هدف یا اهدافی و اجرای اصول موردنظر، حکومت را دردست گیرند.
این احزاب و تشکل های سیاسی هستند که در پی کسب قدرت برای دستیابی به حاکمیت بوده و برای این منظور با راهبردها و برنامه های دقیق اعضای خود را در پست های حساس به ویژه مراکز اقتصادی و نظامی نفوذ می دهند تا در موقع مشخص از این قدرت برای رسیدن به حاکمیت یا تداوم آن استفاده کنند.
در حقیقت احزاب سیاسی، کارویژه های متعددی دارند که کسب قدرت سیاسی یکی از این کارویژه ها است.
آیا آیینی مثل بهائیت هم به مثابه یک حزب، کالت و تشکل سیاسی است که تلاش نموده اعضای خود را در درون حاکمیت ها نفوذ دهد و یا برای رسیدن به قدرت و حاکمیت دست به اعمالی چون ترور و حذف مخالفان بزند، چنانکه در تاریخ بابیه شاهد بودیم؟ آیا بهائیت قصد رسیدن به قدرت و حاکمیت سیاسی را داشته که عوامل خود را در پست های سیاسی و نظامی و اقتصادی دوران پهلوی دوم نفوذ داده است؟ تشکیلات بهائی، چه نقشه ای برای ایران داشته است…؟
اخیراً کتابی تحقیقی به نام “بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم”[1] منتشر شده که اطلاعات بسیار مهمی را در مورد نفوذ بهائیان در مشاغل بالای نظامی دوران پهلوی دوم به طور مستند بر اساس منابع طبقه بندی شده و نیز منابع خود بهائیان فاش نموده است. در این کتاب بر اساس مستندات، نشان داده شده است که از میان بیش از ۵۵۰ نفربهائی نظامی در حکومت محمد رضا شاه، ۵۳ نفر تیمسار، شامل ۲ نفر ارتشبد، ۱۳ سپهبد، ۸ سرلشکر و ۳۰ نفر سرتیپ بوده اند در حالی که در حزب سیاسی توده بالاترین رده نفرات نفوذی آنها سرهنگ بوده؛ در چریک های فدایی خلق غیر از دو سه تا درجه دار نظامی، نظامی دیگری نبوده و در منافقین غیر از سرگرد علی محبی که آن هم منافقین به خودشان نسبت می دهند و اثبات نشده است، نظامی رده بالایی وجود نداشته است. در میان اقلیتهای رسمی مذهبی هم از زرتشتیان ۴ نفر، مسیحیان یک نفر و از کلیمیان هیچ تیمساری وجود نداشته است؛ ولی در بهایی ها تنها ۵۳ نفر تیمسار بوده اند…
این در حالی بوده است که طبق مدارک و مستندات کتاب، بعضی از این نظامیان با لباس نظامی در جلسات داخلی محافل حاضر می شده و عکس می گرفته اند تا موجب قوت قلب هم کیشان خود شوند و حتی طبق اسناد، بعضی از آنها وارد جلسه بحث مسلمانان با بهائیان شده و مبلغان مسلمان را تهدید می نموده اند که دست از بحث بردارند وگرنه بیست هزار بهائی را علیه آنها می شورانند و سپس علیه آنها شکایت نموده به دادگاه و زندان می کشانند…
طبق گزارش مجله اخبار امری تشکیلات بهائی، اکثر مبلغان ایران را نظامیان شاغل یا بازنشسته ارتش تشکیل می دادند که از جمله افرادی بودند که در ارتباط با امور تبلیغی به اقصی نقاط ایران سفر می نمودند و ضمن ارائه خدمات به بهائیان به ویژه در نقاط مرزی که یگان های ارتش استقرار داشتند به جذب بهائیان برای امور نظامی می پرداختند، افرادی همچون سرلشکر شعاع الله علائی، سرتیپ عطاء الله مقربی، سرتیپ محمد سهامی، سرتیپ هدایت الله سهراب، سرتیپ منوچهر تأییدی، سرتیپ منیر درخشان، سرهنگ حسین وحدت حق، سرهنگ کمال سهراب، سرهنگ جلال خاضع، سرهنگ عباسقلی شاهقلی، سرهنگ نصرت الله وحدت، سرهنگ ریاض قدیمی، سرهنگ عنایت الله سهراب، سرهنگ نجی، سرهنگ اشراقیان، استوار محمد منصوری و …
اضافه کنید سپهبد عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه که اغلب همراه او بود و رئیس بهداری کل ارتش نیز بود و به خاطر این موقعیت کلیدی همه دستورات او در کشور به ویژه عزل و نصب ها اجرا می شد. وسعت مداخلات او در حدی بود که این شائبه ایجاد می گردید که “آیا ایادی بر ایران سلطنت می کرد یا پهلوی”؟! هم او بود که در گسترش روابط سیاسی و اطلاعاتی بین ایران و اسرائیل نقش تعیین کننده ای داشت… حال این میزان نفوذ سیاسی و نظامی را مقایسه کنید با ادعای عدم دخالت در سیاست رهبران و تشکیلات بهائی و سخنان عبدالبهاء و شوقی که گفته بودند: «دخالت در سیاست طاعون است؛ و میزان بهائی بودن، عدم دخالت در امور سیاسی است؛ و همین که کسی در سیاست دخالت نمود، بهترین دلیل است که بهائی نیست.»[2]
با این تفاسیر، حضور فرقه ضاله بهائیت در ساختار حکومت پهلوی را با چه واژه ای می توان مطرح کرد:
نفوذ، کسب قدرت، کودتای نرم، استحاله از درون؟؟؟؟؟
در یک برآورد خیلی سطحی می توان همه محورهای مذکور را بر حضور این فرقه در ساختار حکومت پهلوی اطلاق کرد، به تعبیر دیگر، حضور عناصر نظامی فرقه ضاله بهائیت در حکومت پهلوی دوم، فراتر از موضع کسب قدرت در حزب سیاسی است. این فرقه به دنبال کسب انحصاری قدرت در حکومت ها می باشد تا بتواند اهداف شوم جبهه استعمار و استکبار و صهیونیسم جهانی را به پیش ببرد و طرح موضوعاتی مثل عدم دخالت در سیاست، حقوق بشر، کمک به آزادی و حقوق دیگران و … پوششی برای پیشبرد اهداف پست و غیر انسانی آنها می باشد.
[1] تألیف آقای شاداب عسکری از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[2] رجوع کنید به صفحات ۳۰ و ۳۱ همین جزوه