تروریسم ذات یهود
حجت‌الاسلام‌والمسلمین مهدی طائب، محقق، مدرس و پژوهشگری دغدغه‌مند است. او پس از تحصیلات و مطالعات گسترده در حوزه‌های مختلف علوم حوزوی جمع کثیری از طلاب و دانشجویان این دیار را از مشرب علم و آگاهی خود سیراب می‌سازد. ایشان مطالعات و تحقیقاتی ژرف در خصوص تاریخ و پیشینه یهود و بنی‌اسرائیل دارند و علاوه بر سخنرانی‌های متعدد، تاکنون چند اثر نیز در این زمینه به رشته تحریر درآورده‌اند که از آن جمله می‌توان به کتاب‌های «تبار انحراف» و «مهار انحراف» اشاره کرد. آقای طائب علاوه بر فعالیت‌های مطالعاتی، ریاست شورای مرکزی قرارگاه فرهنگی «عمار» را نیز بر عهده دارند و در حال خدمت و تلاش در این حوزه هستند. حجت‌الاسلام طائب در این گفتگو با  کالبد شکافی مسئله «ترور و ترورسیم در قوم یهود و جریان صهیونیسم» پرداخته‌اند که در ادامه تقدیم می‌شود:
  • چرا خداوند در قرآن یهودیان را دشمن‌ترین دشمنان خوانده به‌طوری که حتی یهود را قبل از کفار به عنوان دشمن مؤمنین معرفی کرده است؟

وقتی ما می‌خواهیم به ارزیابی دشمن بپردازیم و به دشن نمره بدیهم، در ابتدا باید ببینیم که چه چیز می‌خواهد از ما بگیرد و به چه هدفی برسد؟ دوم اینکه برای آن هدف چقدر امکانات دارد؟ سوم اینکه چقدر آموزش دیده است و در نهایت اینکه برای رسیدن به آن هدف، الآن چقدر انگیزه دارد؟

وقتی به این چهار مورد پاسخ دادیم، دشمنان نمره می‌گیرند و می‌توانیم آن‌ها را درجه‌بندی کنیم. اینکه خداوند یهود را دشمن درجه یک معرفی می‌کند، به این علت است که یهود در این چهار عامل نمره ۲۰ را دارد. به‌طور کلی باید گفت، یهود بر کل دنیا ادعا دارد و می‌گوید: «الأرض لنا» زمین متعلق به ماست؛ خدا به اولاد یهود بخشیده و باید به آن داده شود. آن‌ها بر اساس این تفکر انسان‌ها را به سه دسته تقسیم می‌کنند: انسان‌های درجه یک، انسان‌های درجه دو و انسان‌های درجه سه.

آن‌ها می‌گویند: ما نژاد برتر و از اولاد حضرت یعقوب (ع) هستیم. لذا خود را انسان‌های درجه یک می‌دانند. انسان‌های درجه دو کسانی هستند که از اولاد یعقوب نیستند، اما تئوری برتری قوم یهود را قبول دارند و می‌گویند: «الأرض لهم» این انسان‌های درجه دو باید خدمتگزاری را بپذیرند. آن‌ها حق حیات و زیستن دارند، اما باید خدمتگزار یهود باشند و اصلا برای خدمت به این قوم خلق شده‌‌اند. انسان‌های درجه سه هم کسانی هستند که برتری نژادی یهود را قبول ندارند و انسان‌ها را برابر می‌دانند و از نژاد حضرت یعقوب هم نیستند. به زعم یهود، همه این‌ها باید کشته شوند. دیانت تلمودی یهود دستور می‌دهد، هر کجا اینها را می‌بینید بکشید.

بر این اساس ما به‌عنوان مسلمان و شیعه، کسانی هستیم که نه برتری نژادی آن‌ها را قبول داریم و نه از نژاد یعقوب (ع) هستیم؛ بنابراین طبق نظر آن‌ها ما باید به کلی از بین برویم. نکته دیگر اینکه ما معتقدیم که اسلام باید بر دنیا حاکم شود. در مقابل آن‌ها نیز ریاست بر کل دنیا را می‌خواهند و در پی آن هستند که با نژادپرستی و ظلم بر دنیا مسلط شوند، در حالی که ما خواهان رفع ظلم از کل دنیا هستیم.

بنابراین، از دید آن‌ها ما باید به‌طور کلی از بین برویم و به‌طور مطلق نابودی ما را می‌خواهند. مشابه این مکتب فکری از منظر هدف وجود ندارد. از منظر امکانات هم همان‌طور که می‌دانید این‌ها به‌دلیل آموزش‌هایی که دیده‌اند و تربیت اقتصادی خاصی که داشته‌اند، همواره جزء سرمایه‌داران مطلق دنیا بوده‌اند. از نظر آموزشی هم تحت تعلیم اهل کتاب بوده‌اند و تمام تعالیم انبیایی را فرا گرفته‌اند. آن‌ها قبل از حضرت موسی (ع) تحت حکومت حضرت یوسف و سلیمان (علیهم السلام) بوده و تجربیات آن زمان را در درون خود نگه‌داشتند. انگیزه‌شان هم مطلق است، به‌دلیل همین خصوصیات قرآن آن‌ها را دشمن درجه یک معرفی می‌کند؛ یعنی هر اقدامی که علیه مسلمانان انجام شود، اگر مورد کالبد شکافی قرار بگیرد، در نهایت به این گروه خواهد رسید.

ما معتقدیم دشمن اصلی یهود است و دیگران بازیچه‌ای بیش نیستند. این در حالی است که انگیزه مسیحیت برای نبرد با مسلمان مطلق نبوده و حتی انگیزه مشرکین هم مطلق نیست، اما انگیزه یهود مطلق است؛ چرا که نه‌تنها جهان‌بینی بلکه اهدافمان نیز با یکدیگر در تعارض کلی قرار دارند. ما مطلق دنیا را برای حاکمیت عدالت می‌خواهیم و آن‌ها مطلق دنیا را برای ظلم می‌خواهند.

  • منظور خداوند از یهود به‌عنوان دشمن‌ترین دشمن چیست؟ آیا مراد بنی‌اسرائیل است یا یک منش خاص؟

مراد از یهود، کسانی هستند که به بشارت‌های انجیل درباره پیامبر اکرم (ص) آگاهی دارند، اما آن را رد می‌کنند و معتقدند که دیانت در حضرت موسی (ع) و قبل از حضرت عیسی (ع) خاتمه پیدا کرد و اینکه نژاد یهود، نژاد برتر است و خدای متعال دنیا را برای یهود خلق کرده و به آن‌ها گفته بروید، دنیا را بگیرید دستانش هم دیگر بسته است و نمی‌تواند از این حرف برگردد که امروز نماد این گروه، در اسرائیل تبلور یافته است.

هر کسی هم که در دنیا دولت جعلی اسرائیل و منش آن را قبول داشته باشد، ولو اینکه به زبان نیاورد، مشمول همان یهودی می‌شود که در قرآن به آن اشاره شده است.

  • یهودیت با اندیشه صهیونیسم چه نسبتی دارد؟

هر صهیونیستی یهودی است، اما یهودی‌ها می‌توانند صهیونیست نباشند. در قرآن دیگر به این دسته از یهودیان «یهود» اطلاق نمی‌شود و اهل کتاب خوانده می‌شوند. پس یهود در قرآن یعنی صهیونیست. اما هم اکنون در دنیا همه کسانی که توراتی هستند به عنوان یهودی شناخته می‌شوند. البته ممکن است، تعداد اندکی از آن‌ها بگویند، ما افکار صهیونیسم را قبول نداریم که باید کلمه و عنوان «یهود» را از خود بردارند مانند: برخی از اهل کتاب در کشور ما که این کار را کرده‌اند و می‌گویند ما یهودی هستیم که اسرائیل را قبول نداریم. این تسامح در کلمه بود اما به‌طور کلی هر صهیونیستی یهودی است؛ یعنی در حقیقت یهود در قرآن همان صهیونیسم است و صهیونیسم همان یهود به‌کار رفته در قرآن.

  • می‌توان گفت صهیونیسم، اندیشه‌های تورات و تلمود است که به درجه عالی و عملی خود رسیده است؟

بله، آن‌ها آنچه را که برای ادیان گفته‌شده، به نژاد نسبت دادند و معیار یهودی بودن را نژاد می‌دانند، نه دیانت. در حالی که هر دینی که بر نژاد اطلاق شود، باطل است و دین نژادی نداریم. مطابق دستور قرآن، معیار فضیلت و ایمان تقوا و عمل است و برتری نژاد در اسلام ساقط شده است. به‌همین جهت خدای متعال به حضرت نوح (ع) فرمود: «إنه لیس من اهلک»؛ فرزند تو هست، اما اهل تو حساب نمی‌شود. یا هنگامی که حضرت ابراهیم (ع) فرمود: «فمن تبعنی فإنه منى»؛ هر کسی از من تبعیت کند او از من است.

پس معیار «اهل‌بیت» در اسلام در دین است. دین هم از اول اسلام بوده و معیار فضیلت ایمان در آن عمل است و تقوا. حضرت آدم نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و تمام پیامبران ما همه حرفشان همین بوده است. هرگاه این حقیقت رنگ نژادی به خود گرفت؛ یعنی به‌‌وسیله بدعتگذاران تحریف شده و چرخش پیدا کرده است.

قرآن هم یکی از ویژگی‌های بزرگ یهود را تحریف‌گری آن‌ها بیان می‌کند: «فما نَذَرَهم موسى لهم لأنهم جعلنا قلوبهم قاسیه یَحرَفون کَلِمه».( آیه 13 سوره مائده)

  • این مسئله تا به امروز ادامه داشته به‌طوری که وقتی شاهد تحریفی هستیم، به‌ویژه در نحوه اطلاع‌رسانی شبکه‌های خبری، بلافاصله شک می‌کنیم که میان این تحریف و آن اندیشه پیوند و اتصالی برقرار است.

این بالاتر از شک و تردید است. بدون تردید اصل مؤسسات رسانه‌ای و خبری دنیا در دست امثال «رابرت مرداک» یهودی است. شبکه رویترز و امثال آن تحت اختیار و تسلط این‌ها هستند و آن‌ها با همان عنوان یهودی تحریف‌گرشان این شبکه‌ها را تأسیس کرده‌اند و اساسا تأسیس شده‌اند، برای تحریف. در واقع، این شبکه‌ها با هدف اطلاع‌رسانی، تأسیس نشده‌اند که بُعد تحریف بر آن حاکم شده باشد، آن‌ها از همان ابتدا و به قصد تحریف ایجاد شده‌اند.

اساساً اندیشه ژورنالیستی همان اندیشه یهودی است. به‌طور کلی، دو دسته از افراد اقدام به ایجاد خبرگزاری می‌کنند:

۱. کسانی که می‌خواهند، حق را به‌اطلاع مردم برسانند تا آن‌ها در جریان حق و حقیقت قرار گیرند.

۲. کسانی که می‌خواهند، مردم را در خواب غفلت فرو ببرند تا بتوانند منافع آن‌ها را تحت تسلط خود در آورند.

هیچ خط سومی در این میان وجود ندارد. بنابراین هر کسی در دنیا خبرگزاری ایجاد می‌کند، باید ببینیم جزء کدام یک از این دو دسته است. جبهه سومی وجود ندارد یا حق است یا باطل. آن جبهه‌ای حق است که می‌خواهد فقط اطلاع‌رسانی کند و آن جبهه‌ای که می‌خواهد، باطل را بر کرسی بنشاند، لاجرم باید تحریف کند و چاره‌ای دیگری ندارد؛ چون مبنایش بر باطل است و در اقتصاد، سیاست، فرهنگ، امور نظامی و… مینایش بر دروغ است.

  • لطفاً درباره تاریخ تروریسم در میان یهودیان توضیح دهید. این اندیشه یهودی از چه زمانی آغاز می‌شود؟

 تروریسم در ذات آن‌هاست. از هنگامی که تحریف‌گری شروع شد و از زمانی که یهودیان سلطه را بر نژادهای دیگر خواستند. به‌عبارتی از زمان یوشع (ع) (بعد از موسی (ع))، اندیشه ترور نیز در آن‌ها شکل گرفت و توسعه یافت؛ چرا که همیشه حق بر منطق استوار است و برای پیش‌روی نیاز به شمشیر ندارد. حق زمانی شمشیر را بر می‌دارد که بخواهند آن را از صحنه زمین بردارند و برای دفاع از خود دست به شمشیر می‌برد؛ یعنی درست نقطه مقابل باطل، چرا که باطل برای پیش‌برد خویش، فقط بر شمشیر استوار است.

خداوند متعال این حقیقت را از روز اول خلقت در ماجرای هابیل و برادرش نشان داده است. هابیل که اهل حق است، می‌گوید: دست به شمشیر نمی‌برم، چون خدا و منطق وجود دارد. اما طرف مقابل هیچ استدلالی برای اینکه هاییل را عقب بنشاند، نداشت پس به شمشیر روی آورد. همیشه در تاریخ این‌طور بوده است. به‌عبارت دیگر، هر جریانی که بخواهد با نژاد به جلو برود، باید دست به شمشیر برد. حال اگر این شمشیر به‌صورت علنی کشیده شود، طرف مقابل، عقلاً حق زمین گذاشتن دفاع را ندارد و باید از خود دفاع کند و وقتی دفاع کند، حمله‌کننده نمی‌تواند چندان موفق باشد. بنابراین باطل برای نابود کردن حق سراغ شمشیر پنهان می‌رود که این حرکت «ترور» نام دارد.

یکی از انتقادات افراد این است که می‌گویند چرا وقتی حضرت هابیل پی‌می‌برد که برادرش قصد کشتن او را دارد، هیچ اقدامی انجام نمی‌دهد؟ در پاسخ باید گفت ماجرا اینطور نبوده و برادر وی هابیل را غافلگیرانه مورد حمله قرار داده و در حقیقت مرگ او یک ترور بوده است.

ترور یعنی قتل مخفیانه به انگیزه سیاسی، به‌طوری که قاتل شناخته نشود. بر این اساس حضرت آدم (ع) در آغاز نمی‌دانست چه کسی هابیل را کشته است. از نظر علوم ظاهر چون فرد دیگری غیر از آن‌ها نبود، سراغ هابیل را از برادر گرفت و او آشکارا بیان کرد که من برادرم را کشتم و دفن کردم؛ چون راه رسیدن به هدفش این بود که اعلام کند، هابیل دیگر نیست و کشته شده است. وقتی حضرت آدم علت قتل را از او می‌پرسد، پاسخ می‌دهد: او را کشتم تا امامت را به‌جای او به من بدهی و حضرت آدم بیان می‌کند که امامت به تو نمی‌رسد.

بنابراین ترور یعنی رسیدن به هدف، بدون منطق و از راه کشتار پنهان. از آنجایی که یهودیان عموماً در اقلیت بوده‌اند، رؤسای حق را در لایه ای از پنهان کاری می‌کشند و دیگران را مقصر جلوه داده و برای خود تابلوی مظلومیت سر می‌گیرند. پس اگر ترور را از آن‌ها بگیریم، نابود خواهند شد و آن‌ها ذاتا با ترور پیوند خورده‌اند و به‌وسیله آن سرپا هستند و اگر روزی این ماهیتشان برای مردم دنیا روشن شود، بی‌شک در پی نابودی آن‌ها خواهند بود. بر این اساس می‌توان گفت، ترور از زمانی پدید آمد که باطل شکل گرفت و آن باطل مطلق ادامه یافت و به جریان صهیونیسم رسید و آن‌ها نماد شیطان بزرگ شدند.

  • گرایش به تروریسم در میان یهود به‌عنوان یک ایدئولوژی مطرح است یا جنبه تاکتیکی داشته؟ به عبارت دقیق‌تر آن‌ها تروریسم را به‌عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته‌اند یا چون از راه‌های منطقی قادر به تحقق اهداف خویش نیستند به سخت‌افزار و ترور روی می‌آورند؟

یک نکته مهم این است که اصل اول برای یهود قدرت است و کسب منافع، و اصل اول در منافع برای آن‌ها دنیاست: «التجدتهم أهوس الناس على الحیاه[1]». بنابراین، تا زمانی که از راه بردگی انسان‌ها به این هدف برسند، با همین روش پیش می‌روند؛ یعنی تمام تلاش آن‌ها این است که انسان‌ها درجه دو شوند چرا که انسان‌های درجه دو برای آن‌ها سودمند هستند. در این میان، اگر کسی بخواهد انسان‌ها را به انسان‌های درجه سه از منظر آن‌ها تبدیل کند، بلافاصله نابودی این فرد را در رأس برنامه‌های خود قرار می‌دهند. به همین خاطر است که آن‌ها پیش از هر چیز به‌دنبال ضربه زدن به ائمه (ع) هستند و ما در طول تاریخ می‌بینیم که پیامبر (ص) و امیر المؤمنین (ع) هدف این‌ها بودند و یا امروز داعش ابزار دست این‌هاست. داعش همان خوارج زمان ماست و از اقدامات آن‌ها می‌‌توان دریافت که خوارج در آن دوره چه می‌کردند. جریانی که در نهایت امیرالمؤمنین (ع) را به شهادت رساند.

امروزه شواهد و دلایل بسیاری در خصوص حمایت اسرائیل از داعش به‌دست آمده به‌طوری که داعش بیماران خود در سوریه را برای مداوا به اسرائیل منتقل می‌کند و از تسهیلات اسرائیل در زمینه‌های مختلف برخوردار است. بنابراین، نوعی اتصال میان خوارج و یهود مشاهده می‌شود.

اگر تاریخ را مرور کنید، به این امر پی‌می‌برید. نمونه بارز آن شمر در حادثه کربلاست. شمر که امام حسین (ع) را به شهادت رساند، از خوارج بود؛ یعنی نیرو و ابزاری برای یهود. خوارج اساساً منطق ندارند و از لحاظ منطقی مانند یهود هستند، اما ظاهراً می‌گویند، قصد اصلاح اسلام را دارند، در حالی که هیچ درکی از این اسلام ندارند و به راحتی می‌توان تفکرات آن‌ها را تغییر داد. بنابراین، خوارج ابزار هستند و ترور متعلق به یهود است و ترور به این شکل اصلا در اسلام وجود ندارد.

  • این بهره‌گیری از ترور تا چه حد یهودیان را به اهداف خود نزدیکتر کرده است؟

به‌طور کلی، در این عالم، هیچ اقدامی وجود ندارد که تأثیری یک طرفه داشته باشد و همه اقدام‌ها تأثیری دو طرفه دارند؛ یعنی اثر مثبت و منفی توأمان دارند. اقدام مثبت، به‌طور مطلق وجود ندارد و اقدام مثبت مطلق فقط متعلق به خداست. این امر شامل هر گونه اقدامی می‌شود، به گونه‌ای که در مسئله‌ای مانند رسالت پیامبر هم به همین ترتیب است. پیامبر مبعوث شده و شروع به دعوت کردند. شک نیست که دعوت ایشان حق مطلق است، اما وقتی می‌خواهد روی زمین اجرا شود، عده‌ای به‌میدان می‌آیند و در برابر این دعوت حق، موضع می‌گیرند و جنگ‌ها پدید می‌آید. افراد کشته می‌شوند. خانه‌ها توسط کفار آتش می‌گیرد و چه چیز باعث این مصائب می شود؟ دعوت حق.

بنابراین، نمی‌توان دعوت حق را در این دنیا، طوری اجرا کرد که در کنار آن هیچ حادثه‌ای رخ ندهد. بروز این پیامدها دست ما نیست. از آنجایی که باطل در این عالم وجود دارد، همین دعوت حق را به جایی می‌کشاند که در کنارش آسیب ایجاد شود، منتها این آسیب، ناشی از دعوت حق نیست و به‌سبب وجود باطل است. بنابراین، دعوت حق، ناگزیر با آسیب همراه است و چاره‌ای هم ندارد. شما همین را در طرف مقابل می‌بینید. سپاه کفر حمله می‌کند تا شما را از بین ببرد، کفر می‌خواهد به هدفش برسد و منافعش را تأمین کند پس به قصد نابودی به صاحب حق می‌تازد و او را می‌کشد. بی‌شک این صاحب حق، بستگانی دارد که به خونخواهی او در برابر جریان کفر خواهند ایستاد و شروع به ضربه زدن به آن خواهند کرد.

بنابراین، کفر با این کار در حقیقت برای خودش دشمن تراشی می‌کند، نتیجه اینکه در عالم اقدامی یک طرفه وجود ندارد. در مورد ترور هم همین اصل حاکم است. ترور، ابزاری است که رأس و افراد مؤثر را هدف قرار می‌دهد و معتقد است که با زدن و نابودی آن‌ها می‌تواند حق را خاموش و ساکت کند. ترور از نظر رسیدن به نتیجه، روشی سریع است و نتیجه آنی در بردارد؛ وقتی فرمانده یک لشکر کشته شود، به ناگاه لشکر دچار شوک شده و از کار می‌افتد. پس خیلی سریع به نتیجه می‌رسد، اما همان‌طور که اشاره شد، هیچ اقدامی یک طرفه نیست و اثر این ترور در آن طرف خیلی بزرگ‌تر خواهد بود؛ چرا که وقتی یک لشکر، فرمانده خود را از دست می‌دهد درست است که در لحظات و روزهای اولیه دچار نابسامانی می‌شود اما به‌دلیل حسی که نسبت به آن فرمانده داشته، برای ادامه نبرد مصمم‌تر خواهد شد و دست به اقدامات اصلاحی خواهد زد، از جمله:

۱. به جستجو برای یافت فردی شایسته برای جانشینی آن فرمانده خواهد پرداخت. (استعدادیابی)

۲. این جانشین جدید کادر جدیدی با خود خواهد آورد. (گسترش سازمان)

۳. برای اینکه مجدداً دچار ترور نشود، سیستم حفاظتی خود را استحکام می‌بخشد. (استحکام سازمان)

بنابراین درست است که ترور نتایجی زودهنگام برای جبهه باطل دارد، اما پیامدهای آن باعث می‌شود که در طولانی‌مدت، جبهه حق مستحکم‌تر شود و توسعه یابد. بنابراین، هر چند ترور برای سازمان یهود ابزاری برای رسیدن به توفیقات آنی بوده، اما در طول زمان باعث شده، استحکام گسترش سازمان و تربیت نیرو در جبهه حق بیشتر شود.

اگر به تاریخ دقت کنید، در دوره‌ای این جریان یهود بود که با کمک نفاق توانست، اسلام را محاصره کند. این اقدامات تروریستی در طول زمان ادامه یافت و امروز جهان اسلام را به جایی رساند که جریان یهود، در محاصره قرار گرفت. اینکه امروز اسرائیل مجبور است، دور تا دور خود را خاکریز بکشد و دیوار حائل غزه بسازد، نتیجه همان ترورهایی است که در طول تاریخ انجام داده و اثر خود را به‌شکل محاصره امروز نشان داده است.

به همین جهت است که در اسلام ترور نداریم و همان‌گونه که مشاهده می‌کنید، جریان یهود در قبال این ترورها، در پهنه وسیع متحمل ضرر و شکست شده است.

  • لطفا در مورد تاریخچه ترور در اسلام، به‌ویژه در مورد پدران پیامبراکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) توضیح دهید.

در مورد ائمه(ع) در اینکه همه آن‌ها به شهادت رسیده و غیر از امام حسین (ع)، ترور شده‌‌اند هیچ تردیدی وجود ندارد. تنها کسانی که به‌طور رسمی شمشیر بر آن‌ها کشیده شد، امیر المؤمنین (ع) و امام حسین (ع) بودند. منتها اگر به عامل شهادت یعنی خوارج بنگریم، هم عاشورا ترور است و هم شهادت مولا علی (ع)؛ چون گفتیم ترور یعنی قتل مخفیانه به‌طوری که قاتل شناخته نشود. اصل ماجرای کربلا، جریان سومی دارد و آن یهود است که در آن روز، کل جریان یزید را اداره می‌کرد و تمام حوادث کربلا از آن ناشی می‌شد. درست مانند امروز و جریان داعش که در حال جنگ با مسلمانان است. مسلمان که با مسلمان جنگ ندارد، این همان جریان صهیونیسم است که در پشت پرده پنهان شده است.

در مورد پدران پیامبر (ص) نیز در تاریخ شواهدی وجود دارد که یهود آن‌ها را تعقیب می‌کرده و از مکان دفن آن‌ها، زمان مرگشان و همه ارتباطات دیگر مشخص می‌شود که یهود در قتل آن‌ها دست و نقش داشته است.

می‌دانید که جناب هاشم جد پیامبر در غزه دفن هستند و اصلا به‌همین دلیل آن مکان را غزه هاشم می‌نامند. او در سفری تجاری فوت می‌کند. در صورتی که کاملاً سالم بود و بیماری نداشت. وقتی در مدینه (یثرب آن روز) ازدواج می کند به سلما، همسر خود می‌گوید: ممکن است، من از این سفر جان سالم بدر نبرم، تو بچه‌ای به دنیا می‌آوری مراقب باش، یهود او را نبینند که اگر ببیند، کشته خواهد شد. این روایت در بحارالانوار ذکر شده و سند تاریخی دارد یا در مورد حضرت عبدالله که تلاش بسیاری صورت گرفت تا زنی یهودی بگیرد. خودِ این تلاش‌ها نشان‌دهنده این حقیقت است که آن‌ها چیزهایی می‌دانستند و محاسباتی کرده بودند. نمود این مسئله آن فرد یهودی است که شب میلاد پیامبر به «دارالندبه» می‌آید و می‌پرسد: آیا در میان شما نوزادی به دنیا آمده؟ بعد از ساعتی می گویند: نه. (چون عبدالمطلب در آنجا نبوده) فرد یهودی می‌گوید: پس این کودک در شام به دنیا آمده است. می‌گویند: بله، عبدالمطلب نوه‌دار شده است. این فرد به منزل عبدالمطلب رفته و یا دیدن پیامبر از هوش می‌رود و می‌گوید: این همان کسی است که می‌خواهد بساط ما را جمع کند. بعد از این حادثه است که می‌بینیم، حضرت عبدالمطلب بچه را از مکه بیرون برده و به دایه می‌سپارد.

البته طبق اسناد تاریخی یهودیان باز هم این قبیله را پیدا می‌کنند، به‌طوری که حلیمه از ترس جان کودک او را بازمی‌گرداند و علت بازگرداندن پیامبر از نزد دایه همین مسئله بوده است. از طرفی هوای مکه شش ماه یا نهایت یک سال بد بوده است، پس چرا بچه را پنج سال نزد دایه نگه داشتند؟ در حالی که مادر او شوهر نکرده و زنی وفادار بود. همچنین خانواده او سرمایه دار بودند. پس چرا بچه باید برای نگهداری به دایه سپرده شود؟ همه این‌ها حاکی از این است که آن‌ها می‌خواستند، پیامبر از گزند یهودیان در امان بماند. یهودی که در دوره‌های بعد نیز این تلاش‌ها را ادامه دادند؛ از انداختن سنگ بر سر پیامبر اکرم (ص) (پس از هجرت) تا توطئه در جنگ‌هایی مثل خیبر و… .

  • ترورها و کشتارهایی که در قرون جدید بعد از رنسانس به‌عنوان ترور دولتی یا ترور استعماری رخ داد، مانند کشتار در آمریکای جنوبی یا قتل و غارت مردم آسیا تا چه حد متأثر از نظریات و دیدگاه یهود بودند؟ با توجه به اینکه خود رنسانس هم تحت تأثیر نظریات یهود شکل گرفت.

می‌توان گفت، تمام این حوادث برای زمینه‌سازی حاکمیت جهانی یهود بوده است. این یعنی فردی مانند «هیتلر» را همین جریان یهود بر سر کار آورد و به‌همین خاطر است که هیتلر چنین سرنوشتی پیدا کرد و گفته شد که در نقطه‌ای نامعلوم خودکشی کرده. اگر نقطه‌ای نامعلوم بوده از کجا فهمیده‌اند که او خودکشی کرده است؟! یا بعدها گفته شد که در دهه ۸۰ میلادی در آرژانتین مرده است. به هر حال، اگر در آنجا هم مرده پس می‌دانستند او کجاست اما سؤال این است که جسد هیتلر کجاست؟

واقعیت این است که هیتلر دقیقاً برای انجام یک مأموریت ظاهر شد که آن را به اجرا درآورد و رفت درست مانند «بن لادن». جنازه بن لادن کجاست؟ گفتند آن را وسط اقیانوس انداخته‌اند. جایی که احدی نتواند برای یافتن آن اقدام کند. بنابراین همان‌طور که مشاهده می‌کنید، تمام تحرکات مستکبران برای زمینه‌سازی جهت حاکمیت یهود است. آن‌ها هیچ وقت واقعیات را بیان نمی‌کنند.

مسائلی مانند اینکه وقتی کاشفان به قاره آمریکا می‌روند، بسیاری از نقاطی که در آنجا دست به کشتار می‌زنند، مسلمان‌نشین بوده‌اند و اسلام در قرن ۳ و ۴ به آنجا رسیده بود. امروز، یک محقق فرانسوی الجزایری‌الاصل، تمام مدارک مربوط به این مسئله را جمع‌آوری کرده است. تحقیقات نشان می‌دهد، آن‌ها به آمریکا رفته و بت‌پرستی را اشاعه دادند؛ چراکه به‌دنبال ایجاد انسان‌های درجه دو، در کل دنیا بودند. بر همین اساس است که هم اکنون در اروپا به هیچ کس اجازه داده نمی‌شود که راجع به هولوکاست حتی یک کلمه حرف بزند و این امر مساوی است با مرگ. چون اگر حقیقت هولوکاست روشن شود، دست یهود در طول تاریخ رو شده و معلوم می‌شود که هیتلر که بود؟ موسولینی که بود؟ چرا در هیروشیما بمب اتم انداختند؟ انیشتین چه کاره بود و تحت فرمان چه کسی کار می‌کرد؟ و تمام این بازی‌ها برای این بوده که صهیونیسم به حاکمیت جهانی برسد. هر دو جنگ جهانی اول و دوم بازی‌هایی بود که آن‌ها راه انداختند تا به اهدافشان برسند.

ما باید بیشتر در آیات قرآن تأمل کنیم. قرآن می‌گوید: «لا تزال تطلع على خائنه منهم » (مائده: ۱۳) یعنی این‌ها یک برنامه سری داشتند. «خائنه منهم» یعنی چه؟ خیانت در حق بشریت یعنی همین پنهانکاری‌هایی که صورت گرفته، منتها آشکار کردن آن زمان می‌برد. بنابراین، آن‌ها در تمام آتش‌هایی که به پا شده، به‌طور مستقیم دست داشته‌اند. اما افشای این حقایق، امری دشوار و زمان بر است. برای نمونه اخیرا یک سخنرانی از یک خاخام صهیونیست منتشر شده که بسیار عجیب است. وی در این سخنرانی رسماً اعلام می‌کند: ما صهیونیسم جریان “صرخی” را در کربلا به راه انداخته‌ایم و باید از آن حمایت کنیم. او همچنین عنوان می‌کند که باید افکار عمومی و به‌ویژه مسلمانان را به سرگرمی و امور انحرافی مشغول کرد و از حقیقت اسلام دور ساخت.

  • جایگاه کنونی اندیشه صهیونیسم و یهود در ساختارهای سیاسی و اقتصادی بین‌المللی امروز را چطور ارزیابی می‌کنید؟

امروز دیگر ذات این ساختار چیزی از خود ندارد. تمام این ساختار دست این جریان است و به‌همین دلیل هم در حال شکستن است. «لایزال بنیاتهم على ریب[2]»، «إن أوهن البیوت لبیت العنکبوت[3]» این «دهکده جهانی» که آن‌ها ساخته‌اند و از طریق جریان فراماسونری به افکار جهانی تزریق کرده‌اند، همان بیت عنکبوت است. آن‌ها به هیچ وجه بیرون از این دیدگاه نمی‌توانند فکر و عمل کنند و به همین جهت هم این ساختارها در حال فروپاشی هستند.

  • بعد از تأسیس رژیم غاصب صهیونیستی و دولت آن، ترورها و کشتارهای عمومی دوچندان شدند. این تروریسم موجود چه سرانجامی پیدا خواهد کرد و یهود تا کجا پیش خواهد رفت؟

دستور قرآن در این زمینه این است: «قاتلوهم حتى لاتکون فتنه» (بقره -۱۹۳) یعنی نیت آن‌ها نابودی شماست. «لایزالون یقاتلونکم حتى یردوکم عن دینکم إن استطاعوا» (بقره -۲۱۷) انقدر نبرد را ادامه می‌دهند تا شما را از دینتان برگردانند؛ یعنی هدف نهایی آن‌ها، ساخت و تبدیل انسان‌های درجه سه و امامان درجه سه به افراد درجه دو است. برای مقابله با این دسیسه دو راه حل بیشتر وجود ندارد یا اینکه باید این جریان را سرجایش نشاند یا اینکه تن به نابودی داد. راه سومی وجود ندارد و آن‌ها راه دیگری باقی نگذاشتند، یا باید نوکر شوی با بمیری! خط سوم و عنوان بی‌‌طرف وجود ندارد.

حال باید تکلیف خود را بدانیم اگر برای مقابله با آن‌ها اقدامی نکنیم، آن‌ها همچنان این ترورها و جنگ‌ها را ادامه می‌دهند تا زمان قیامت و گسترش می‌د‌هند در سراسر کره زمین. اما اگر به مقابله با آن‌ها بپردازیم و قدس را از چنگال آنها رهایی بخشیم ریشه ترور هم جمع خواهد شد.

باید توجه کرد که منظور از ما، تنها ایران نیست، مراد جهان اسلام است. امروزه مقاومت در جهان اسلام در حال رشد و توسعه است. آن‌ها جریان داعش را ایجاد کردند تا سدی در برابر رشد این مقاومت ایجاد کند، در حالی که همین جریان داعش آرام آرام باعث بیداری افکار می‌شود و همگان درمی‌یابند که باطل است. با این وجود، باید توجه داشت که اکثر انسان‌ها(از نظر آنها) درجه سه هستند؛ یعنی افرادی که قائل به حکومت صالحان هستند، اما حاکمانشان درجه دو هستند و به حکومت ظالمان رضایت دارند؛ مثلا اگر مردم فرانسه روزی بفهمند که صهیونیسم منافع آن‌ها را به یغما می‌برد بلافاصله اقدام خواهند کرد. یا مردم آمریکا اگر دریابند که لابی صهیونیسم چگونه بر منافع آن‌ها مسلط شده و به آن ضربه می‌زند انتقام سختی از آن‌ها خواهند گرفت. بیشتر مردم دنیا درجه سه هستند و آگاهی ندارند، باید روشنگری صورت بگیرد تا بیدار شوند.

نکته قابل توجه اینکه، یکی از نقاظ اشتراک مهم صهیونیسم یهودی و بهائیت پایگذاری آنها بر اساس ترور و خشونت است. بهائیت نیز مثل صهیونیسم یهود، دارای سابقه طولانی از ترور در تاریخ حیات خود می باشد، طوریکه حسین علی نوری(بهاء) خود به خاطر دستور و مشارکت در قتل ناصرالدین شاه قاجار محکوم به زندان شد و بسیاری از عناصر اصلی بابی همدست ایشان، اعدام شدند. ولی وی با سفارش و وصایت دولت روسیه تزاری آزاد و به بغداد فرستاده شد.

[1] – (ولتجدنهم احرص الناس علی حیوه ):(همانا تو آنان را حریصترین مردم نسبت به زندگانی می یابی) – سوره بقره- آیه 96

[2] – لَا یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِی بَنَوْا رِیبَهً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ-

بنیانی که آنها بنا کردند دلهای ایشان را همیشه به حیرت و شک و ریب افکند تا آنکه از آن دل برکنند، و خدا دانا و حکیم است.(آیه 110- سوره توبه)

[3] – مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۴۱﴾

داستان کسانى که غیر از خدا دوستانى اختیار کرده‏ اند همچون عنکبوت است که خانه‏ اى براى خویش ساخته و در حقیقت اگر مى‏ دانستند سست‏ ترین خانه ‏ها همان خانه عنکبوت است (۴۱- سوره عنکبوت)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.