انجمنی سری؛ درباره تئوسوفی

در مطالعه جنبش‌های نوپدید معنوی، شاخصه‌های مشترکی یافت می‌شود که با پیگیری سرنخ‌ها، عموماً سر از یک آبشخور درآورده و ریشه‌ای مشابه نیز دارند. بررسی این سرچشمه‌ها می‌تواند نقش مهمی در ادراک هر چه بهتر مبانی فکری جنبش‌های مزبور و ماهیت ایشان داشته باشد و بر جنبه کارکردی روندشناسی‌ها بیفزاید. با عنایت به گرایش بخش عمده‌ای از عرفان‌واره‌ها به علوم خفیه، خدای درون و البته تناسخ‌باوری یکی از بانیان پیوندزنی این باورها با معرفت و عرفان یعنی انجمن «تئوسوفی» در نوشتار حاضر مورد تبیین قرار می‌گیرد.

معنا

«تئوسوفی» را نه بر اساس دریافت معنایی واژه تئوسوفی بلکه باید بر مبنای معنایی فهمید که انجمن برای این واژه در نظر گرفته است. تئوسوفی در این انجمن و بسیاری از اجتماعاتی که از آن به‌وجود آمده‌اند. از جنبه تعریف و محتوا، معنی ثابتی ندارد و باید آن را مجموعه‌ای از آموزش‌های اندام‌واری دانست که در طول زمان مورد بازتعریف و گسترش قرار گرفته است. اما به‌لحاظ لغوی، عبارت «تئوسوفی» از دو جزء «تئو» (Theo) به معنای «خدا» و «سوفی» (sophy) به مفهوم «دانش» ترکیب یافته است. این عبارت با ریشه‌ای کهن و دیرینه به هرگونه نظام فکری اشاره دارد که اساس آن وحی الهی و و روشنی درونی ناشی از روح خداوند است.

این حکمت مدعی است، حقایق تمامی دین‌ها را در بر می‌گیرد، حال آنکه بسیاری از تجلیات تئوسوفی از حد این آرمان پایین‌ترند. تأکید انجمن تئوسوفی بر آموزه‌های هندو نمونه‌ای از این نقص است. این کلمه گاهی اشاره به دانش رمزی است که طی اعصار به‌شکل فلسفه ای باطنی (Esoteric) به نام «حکمت باستانی» یا تئوسوفی منتقل شده و می‌توان هرگونه نظام عرفانی واضح را با این واژه توصیف کرد. نمونه‌هایی از این کاربرد را می‌توان در اطلاق به کابالا، آیین نوافلاطونی و نظام یاکوب بومه‌دا مشاهده کرد. امروزه این واژه بیشتر برای اشاره به آموزه‌های انجمن تئوسوفی به‌کار برده می‌شود.[1]

منشأ

تئوسوفی را به‌لحاظ انگیزه‌های تأسیس و فراز و فرودهای سرنوشتی باید از سایر تشکل‌ها و جریان‌های مشابه متفاوت قلمداد کرد؛ انجمنی با شهرتی، جهانی بانیانی از مغرب‌زمین اما شیفته اندیشه‌های شرق کهن با انشعابات و حواشی فراوان و صد البته اثرگذار -مثبت و منفی- بر جریان‌های فکری – معرفتی. انجمن تئوسوفی طی ۷۰ روز از ۷ سپتامبر تا ۱۷ نوامبر ۱۸۷۵ شکل گرفت. موفقیت این انجمن به خاطر جو اجتماعی پذیرنده آمریکا نسبت به آموزه  و اشعائری بود که انجمن تئوسوفی با آن‌ها معرفی می‌شود؛ یعنی فهمی از جهان ورای گستره پژوهش‌های علمی و پدیدارهای معنوی‌گرایی. (این باور که قلمرو روحانی از لحاظ علمی قابل اثبات است و ساکنان آن -ارواح- در ارتباط با عالم مادی هستند.) انجمن، بیشتر بازتابی از سنت علوم خفیه غربی بود که توسط محقق «آنتوان فیور» به‌عنوان مجموعه‌ای از جریان‌های معنوی در تاریخ معاصر و نوین غربی که مشابهت‌ها و اشتراکات ویژه‌ای دارند و همچنین قالب فکری‌ای که فصل مشترک آن‌هاست، تعریف می‌شود. این سنت در جریان‌ها و عقایدی به‌قدمت نحله هرمسی، ستاره‌بینی، کیمیاگری و جادو و در ساختارها و نمودهای متأخری چون چلیپای گلگون، کابالای مسیحی، پراسلسیسم و تئوسوفی مسیحی حضور داشته است.

بانیان

سه مهره اصلی مؤسس این انجمن عبارت‌اند از:

  • «اچ. پی. بلاوتسکی» که در آغاز مسئول جذب عده‌ای از افراد برجسته به مجالس شب‌نشینی و ایجاد علاقه به امور سرّی و رمز‌آمیز در آن‌ها بود.
  • کلنل «اچ. اس. اولکات» که برای اولین بار ایده انجمن را مطرح ساخت و در سازماندهی و هدف‌گذاری آن سهیم بود.
  • «جی. اچ. فلت» که با ایراد یک سخنرانی تأثیرگذار اولکات را به‌سمت پیشنهاد تشکیل انجمن سوق داد.
  • theo_founders

از این سه تن، شاید هلنا بلاوتسکی را باید تأثیرگذارترین مهره دانست که همه چیز از قلقلک‌های فکری او در خصوص علایق شخصی‌اش به علوم رازآمیز و غریبه، آغاز شد. وی با همراهی یک قهرمان جنگ امریکا یعنی کلنل اسکات این علایق را تعمیق بخشید و طی سفر به شرق (هند و سریلانکا) بر دانش خود افزود تا مبنای فکری لازم برای تأسیس یک تشکل در وی شکل گیرد. در ادامه افرادی مانند فلت و «ویلیام کوان جاج» نیز به این گروه پیوستند و بسترها فراهم آمد.

انگیزه اولیه برای ایجاد انجمن روز هفت سپتامبر ۱۸۷۵ در آپارتمان بلاوتسکی واقع در خیابان ۴۶ منطقه ایروینگ (نیویورک) به‌وجود آمد. چند ماه پیش از آن هلنا، عده‌ای از علاقه‌مندان به آموزه‌های علوم خفیه و رمزآمیز را برای گوش سپردن به عقایدش درباره «جادوی باستانی» گرد آورده بود. در این جلسه، جرج هنری فلت، ایده اولیه انجمن را با ارائه سخنرانی با عنوان «قانون گمشده تناسب مصریان یا کابالا» مطرح کرد و کلنل اولکات پیشنهاد تشکیل انجمن را ارائه داد. چهار روز پس از آغاز به‌ کار انجمن، «چارلز لوستون» در سخنرانی با عنوان «تئوسوفی باستانی یا روح‌گرایی در گذشته» به تشریح هدف و عملکرد انجمن پرداخت. وی ابراز داشت:

«تئوسوفی باستانی، برای بسیاری عنوانی بی‌معناست «تئوسوفی» چیست؟ چه چیزی ارائه می‌دهد؟ تئوسوفی، تمدنی برخاسته از روشن‌بینی است. حجاب ایسیس برای زندگان کنار رفته است. خالص و آموخته‌شده کسانی که از آن تفسیر رمزآمیز از حقیقت الهی و رموز متعالی اسرار پنهان طبیعت را دریافت می‌کنند و شامل دانش کامل درجات گوناگون ارواح در «جهان نادیدنی» (ارواحی که در انتظار حلول در بدن‌های فانی هستند و ارواحی که از کالبد انسانی به افلاک و چرخه‌های آسمانی تبدیل می‌شوند.) ابتکار آن‌ها استفاده از حقایق پنهان (علوم خفیه یا فلسفه پنهان روح‌شناسی) است که متعلق‌اند به اسنی‌ها، عرفان، باور به قدرت‌های ماورایی و انجمن چلیپای گلگون. این توصیف بر دانشی تأکید دارد که از جهان ناپیدا، ساکنان و قوانین ویژه‌اش به‌دست می‌آید.»[2]

انگیزه

در میان تحلیل‌های ارائه‌شده در خصوص انگیزه اصلی تأسیس انجمن تئوسوفی، یک مورد جالب توجه است؛ تلاش برای مقابله با هیئت‌های تبلیغی مسیحیت در شرق بلاوتسکی و الکات طی سفر خود به هند و سریلانکا با آیین بودایی آشنا و شیفته‌اش شدند. چندی بعد، بلاوتسکی «با احساس انزجار از تجاوز هیئت‌های تبلیغی مسیحی در سریلانکا، عملیاتی موفقیت‌آمیز برای سازمان دادن بودائیان مخالف با دین جدید آغاز کرد. این عملیات، شامل ایجاد سازمان‌های بودایی غیر روحانی، مدارس بودایی و یک تشکیلات برای ابطال موقعیت هیئت تبلیغی مسیحی می‌شد.»[3]

همین رویکرد بود که تئوسوفی را ملغمه‌ای از آیین بودا و اعتقادات مسیحی ساخت. اما شیفتگی به بودیسم و تقابل اولیه با مبشران مسیحی، باعث نابودی کامل اعتقادات مسیحی بانیان نشد و همین بنیان‌های فکری بود که چند سال بعد، زمان ریاست «آنی بسانت»، یکبار دیگر در قالب ادعای ظهور مسیح موعود، در کالبد یک هندی (کریشنا مورتی) بروز یافت که به اصول مسیحیت صهیونیستی تنه می‌زند و در همان مسیر گام برمی‌دارد. به هر حال، با چنین رویکردهایی نخستین پایه‌های انجمن شکل گرفت.

شکل‌گیری

مبنای نظری تئوسوفی در ابتدای شکل‌گیری پدیدارهایی مانند واسطه‌های ارتباط با ارواح، آزمایش‌های مربوط به فیزیومتری، فکرخوانی و مغناطیس حیوانی را مورد بررسی قرار می‌داد اما در نهایت درصدد فعال کردن قدرت‌های خفیه و مشارکت در آن‌ها بود. بلاوتسکی، جاج و حتی اولکات از توانایی‌هایی سخن می‌گفتند که تحت عنوان مهارت خفیه رازآمیز از آن یاد می‌شود. وعده شکوفایی استعدادهای نهفته و ارائه علوم خفیه کاربردی، عامل شکل‌گیری انجمن بود که در اوایل دهه ۱۸۸۰ «علوم سری» نام گرفت و انجمن نیز رفته‌رفته ساختاری سری یافت. طی دورانی که رهبری انجمن، در نیویورک مستقر بود، سه اتفاق مهم رخ داد: انتشار نخستین اثر برجسته بلاوتسکی با عنوان «ایسیس آشکارشده»، تغییر ماهیت انجمن تئوسوفی از محفلی عمومی به انجمنی سری و در نهایت، همراهی با «آریا ساماج».

کتاب «ایسیس» آموزه‌های خطرناکی را به خوانندگان، به‌ویژه به‌دلیل روش‌های کاربردی در ارتباط با جادوگری ارائه می‌داد و شاید بتوان آن را یکی از عناصر جذابیت انجمن برشمرد. پس از تبدیل انجمن به تشکلی سری، گروه ساختاری مشابه فراماسونری با سلسله مراتب متشکل از سه بخش و سه رده درون هر بخش پیدا کرد. البته این وضعیت، دوام نداشت و در سال ۱۸۸۵ در قوانین انجمن دیگر اشاره‌ای به مراسم تشرف و عضویت پنهانی نشد.

در اواخر دوره اقامت اولکات و بلاوتسکی در نیویورک انجمن چرخشی زیربنایی‌تر اتخاذ کرد. شورای تئوسوفی تصمیم گرفت، با بنیادگرای مذهبی یعنی آریا ساماج فرزند فکری «سوآمی دایاناند ساراسواتس» هندی متحد شود. آن‌ها معتقد بودند، دو سازمان اصولی یکسان دارند. بلاوتسکی، سوآمی دایاناند را استادی از شاخه برادری هیمالیا می‌دانست که در جسم سوآمی حلول کرده است. پس از تأیید ادغام دو انجمن، شورای تئوسوفی نام انجمن را به انجمن تئوسوفی آریا ساماج تغییر داد.[4]

رسوایی

تئوسوفی به‌سبب پیگیری و توجه دائم به علوم خفیه به‌خصوص مواردی که ریشه در علوم باطنی شرق داشتند و نیز توانایی هلنا در شرح و توصیف قدرت‌های نشأت گرفته از علوم خفیه، از جذابیت بسیاری برخوردار بود که باعث گرایش و کنجکاوی افراد می‌شد. به‌همین خاطر، مدتی بعد (۱۸۸۲)، تشکلی موسوم به «اس. پی. آر» (انجمن تحقیق امور معنوی) با هدف بررسی موارد فراطبیعی، خلسه‌وار یا روحانی طبیعی در انجمن مزبور شکل گرفت.

اموری چون ظهور ارواح (که شامل دو ماهاتما کوت هومی و موریا می‌شد)، پیشگویی‌های فلکی اعضای انجمن و ظهور -به ظاهر- خارق العاده و عجیب نامه‌های ماهاتما در مقابل دیدگان اعضا.

به این ترتیب اولکات، بلاوتسکی، سینت و سایر اعضای انجمن مورد بازخواست قرار گرفتند. نقطه اوج رسوایی‌ها نامه‌های کشف‌شده از بلاوتسکی خطاب به یکی از خدمت‌گزاران خود، یعنی «اما کولومب» بود که در آن ابزارهای لازم برای اجرای نمایش‌های ساختگی نامه‌ها ماهاتما را درخواست کرده است. در این نمایش‌ها نامه‌های ماهاتما از منبعی ناشناخته نمایان یا نوشته‌هایی به سرعت روی برگه ظاهر می‌شد. همچنین نامه‌ها درون محفظه‌ای چوبی با عنوان «محفظه مقدس» در اتاقی موسوم به «اتاق امور خفیه» به‌صورت شگفت‌انگیزی ظاهر می‌شدند. این اتاق در کنار اتاق خواب بلاوتسکی در مرکز آدیار (هند) قرار داشت. کولومب طی اختلاف با بلاوتسکی اقدام به افشاگری نامه‌ها کرد و اعتبار تئوسوفی را زیر سؤال برد؛ یعنی ادعای بلاوتسکی، مبنی بر اینکه انجمن توسط استادان الهی پایه‌گذاری شده و خود نیز یکی از شاگردان و فرستادگان استادان است.

کولومب اعتراف کرد که صفحه‌های متحرکی را در معبد، کنار سازه‌های دیگری تعبیه کرده است. سازه‌هایی که این امکان را فراهم می‌ساختند تا بتوان نامه‌ها را از فضای باریک بین اتاق امور خفیه و اتاق خواب خانم بلاوتسکی درون محفظه مقدس انداخت. انتشار نامه‌های بلاوتسکی که در آن فعالیت‌های فریبکارانه و متقلبانه آشکار شده، برای هلنا فضاحت بار بود. نتیجه گزارش کمیته و این افشاگری، تقلب بلاوتسکی را عیان و مشخص نمود که استادان، خیالی بیش نیستند و نامه‌ها توسط هلنا و معاونش نوشته می‌شده است. نکته قابل تأمل در گزارش کمیته این بود که انگیزه هلنا را از این بازی فریب نه جنون یک زن برای کسب قدرت و ثروت بلکه احتمال جاسوس بودن وی برای روسیه را مطرح ساخت و اینکه انجمن تئوسوفی ممکن است، تشکلی سیاسی باشد.[5]

دکترین اسرار یا نظریه پنهان

با وجود ضربات ناشی از رسوایی، بلاوتسکی از کار عقب نکشید و چند سال بعد، یکی از مهم‌ترین آثار انجمن یعنی «نظریه پنهان» را نوشت که در بردارنده مبانی فکری آن بود. بلاوتسکی در این کتاب آموزه‌هایی را تعریف و نهادینه کرد که همسنگ با انجمن تئوسوفی شد. پیش از انتشار نظریه پنهان، هلنا به لندن نقل مکان کرد و شعبه (لُژ) بلاوتسکی را پایه گذارد. همچنین نشریه «لوسیفر» را تأسیس کرد تا گونه‌ای تبلیغات عمومی برای نظریه پنهان باشد. راه اندازی بخش محرمانه و سری انجمن، تحت رهبری هلنا به‌عنوان سرپرست بیرونی نیز در همین برهه صورت پذیرفت.

بلاوتسکی دو اثر دیگر را هم منتشر نمود: «کتاب فرامین طلایی» که با عنوان «صدای سکوت» شناخته شده است و «راهنمایی برای تئوسوفی»، مشتمل بر مجموعه پرسش و پاسخ‌هایی برای راهنمایی علاقه‌مندان به انجمن تئوسوفی. اندکی پس از چاپ این آثار هلنا بلاوتسکی در ۸ می ۱۸۹۱ درگذشت و فردی به نام «آنی بسانت» جایگزین وی شد؛ شخصی از حامیان برجسته فعالیت‌های کارگری و سوسیالیسم فابیانی (اصلاح طلبانه).

انشعاب در انجمن

بسانت خیلی زود به مبلغ پیشرو انجمن و شاخه بیرونی مکتب شرقی تئوسوفی مبدل شد. البته او در این مسیر با یکی از پایه‌گذاران تئوسوفی یعنی «ویلیام کیو جاج» شریک بود. نام آنی بسانت البته به‌سبب نقش محوری‌اش در بروز انشعاب در انجمن در میانه دهه ۱۸۹۰ و انحراف از آموزه‌های اولیه تئوسوفی، شهره است. این انشعاب با عنوان «تئوسوفی نوین» مطرح شد. حقیقت آن بود که بسانت با عدول از بازی‌های جادوگرایانه بلاوتسکی تا حد زیادی با ریزش اعضای انجمن مواجه شد و برای مقابله با این شکست به رویکردی جدید روی آورد. او نمایش تازه‌ای با نام «ظهور آموزگار جهانی» به راه انداخت و برای این کار یک پسربچه برهمن (جیدو کریشنا مورتی) را معلم موعود خواند. گفته می‌شود، آنی بسانت این کودک را به‌همراه برادرش از یک خانواده فقیر هندی به چند روپیه خریده و به اصطلاح برای برنامه آینده خود تربیت کرد. هر چند این پرورش، نمایشی بیش نبود، برای ایجاد جذابیت و سرنوشت کریشنا مورتی در سال‌های بعد، ماهیت آن را برملا ساخت.

به هر حال، با اقدامات بسانت تا اوایل سال ۱۸۹۵ وضعیت انجمن در هاله‌ای از بی‌ثباتی فرورفت تا جایی که شاخه آمریکایی اعلام خودمختاری کرد و جاج به‌عنوان رئیس مادام‌العمر انجمن انتخاب شد. انجمن تئوسوفی آمریکا با عنوان کنونی‌اش، انجمن تئوسوفی در «پاسادانا» و «آلتادنا» واقع در کالیفرنیا مستقر است که تا به امروز نیز تداوم دارد. پس از این تحول اساسی یک سلسله انشعابات فرعی نیز پدید آمد و گروه‌های مطالعاتی در کشورهایی مانند بلژیک، کانادا، انگلستان، فرانسه، هند، ایتالیا، مکزیک، هلند، نیجریه، سوئد و ترینیداد تشکیل شدند. البته این انحراف بسانت، در نهایت برای انجمن و حتی خود بسانت گران تمام شد؛ وقتی وعده‌های آنی مبنی بر ظهور آموزگار جهانی، ارباب مایتریا و ترویج «هزاره گرایی»، طی بیش از دو دهه در نهایت با کنار کشیدن کریشنا مورتی از تشکیلات تئوسوفی بی‌ثمر باقی ماند، ضربه سختی بر اعتبار انجمن وارد آمد و متعاقباً بسانت به‌منزله بانی این اندیشه چنین رسوایی را تاب نیاورد و چند سال بعد (۱۹۳۳) درگذشت. پس از مرگ وی، جانشینان بر تعلیم آموزه‌های اولیه تغییر جهت دادند.[6] به هر حال، این انجمن مرموز همچنان فعالیت دارد و نکته قابل تأمل در مورد آن اثرگذاری مستقیم و غیر مستقیمش بر شکل‌گیری مجموعه‌ای از جنبش‌های دیگر است. در ادامه به برخی از این موارد و یک نمونه بومی اشاره می‌شود.

سازمان‌های شبه‌تئوسوفی

از جمله جنبش‌های مهمی که آموزه‌هایی مبتنی بر مبانی تئوسوفی در غرب ارائه می‌دهند، می‌توان به انجمن «دانش انسان‌شناسی رودلف استینر»، «مکتب آرکانه» (آلیس بایلی)، جنبش دینی «من هستم» (گای بالارد) و «کلیسای جهانی و پیروز» (مارک پروفت) اشاره داشت.

مکتب آرکانه

«آلیس بایلی» در سال ۱۹۱۵ به عضویت تئوسوفی درآمد و به‌شدت تحت تأثیر آموزه‌های بلاوتسکی به‌خصوص تعلیمات کتاب «نظریه تاریکی» و در ادامه آنی بسانت رئیس وقت انجمن قرار گرفت. وی در سال ۱۹۱۹ شیفته استادی تازه به نام «دوال خول» یا «استاد تبتی» شد و تحت همین ارتباطات مدعی دریافت الهاماتی گشت. بایلی در نهایت، در سال ۱۹۲۳ به‌همراه همسرش فوستر بایلی مدرسه‌ای مکاتبه‌ای موسوم به «مدرسه سری (آرکانه)» را برای اشاعه مبانی فکری‌اش بنیان نهاد. در این مدرسه از بخش علوم خفیه انجمن تئوسوفی، الگوبرداری می‌شد و اصول آرکانه تا حد زیادی ریشه در آموزه‌های تئوسوفی سنتی داشت. مواردی مانند پادشاهی خداوند و سلسله معنوی نامرئی که روزی متجسد خواهد شد یا اینکه خداوند همان خدای درونی است که در میان انسان‌ها قرار دارد که در واقع، پسران خدا هستند. مدرسه آرکانه همچنان فعالیت دارد و گروه‌های دیگری نظیر مکتب مطالعات خفیه و گروه‌های مراقبه نیز متأثر از آموزه‌های بایلی پدید آمده‌اند.

جنبش دینی من هستم

این جنبش، با ادعای دریافت تعلیماتی از استادان برجسته متعلق به قلمروی دیگر، در سال ۱۹۳۴ توسط «گای دبلیو بالارد» و همسرش «ادنا ویلر بالارد» شکل گرفت. بالارد نیز مدعی بود، در سال ۱۹۳۰ پیام‌هایی از استاد برجسته (سن ژرمن) بر روی کوه «شاستا» دریافت نموده و در پی کمک به افراد برای شناخت ذات الهی درونشان است. بالارد این آموزه‌ها را برای قدم نهادن در آنچه دوران «طلایی هفتم» یا کمال نهایی «من هستم» می‌خواند، در نظر گرفته بود و توانست پیروانی جذب کند. یکی از موارد قابل تأمل در مورد «من هستم» طرح اتهاماتی علیه آموزه‌های بالارد در دادگاه بود. محور اصلی اتهامات متوجه دروغین بودن ادعاهای بالارد و عدم قدرت الهی و ماورایی وی بود. هم اکنون عمده فعالیت این جنبش اجرای نمایشنامه زندگی عیسی در آمفی تئاتر بالارد، واقع در کوهستان شاستاست.

کلیسای پیروز یا فانوس دریایی آزادی

این جنبش، در سال ۱۹۷۴ تحت تأثیر فعالیت‌های «جرالدین اینوسنت» و مادرش «ماری اینوست» با همان ادعای دریافت پیام از سوی استادی با نام «ال موریا» تأسیس شد. اصلی‌ترین نکته درباره این کلیسا، پیش‌بینی وقوع یک جنگ هسته‌ای، توسط سرکردگان بود که مسیر جنبش را به تشکیلاتی شدن تغییر داد. به این صورت که در انتظار وقوع جنگ هسته‌ای پناهگاه‌هایی در محوطه محل استقرار گروه ساخته و سلاح‌هایی نیز خریداری شد. این مسئله به دستگیری دو تن از اعضا انجامید. چندی بعد دو هزار تن از اعضای کلیسا به‌خاطر وحشت از حمله قریب‌الوقوع به مقر نقل مکان کردند. نتیجه این امر سرخوردگی تعدادی از اعضا، ترک کلیسا، استعفای مقامات و طرح مباحثی در خصوص قرار گرفتن کلیسای پیروز در زمره فرقه‌ای خطرناک یا مخرب بود.[7]

مدرسه راه معرفت

فرقه مدرسه راه معرفت را باید مهم‌ترین و بارزترین مصداق بومی جریان‌های متأثر از تئوسوفی قلمداد کرد که شاید حتی در قیاس با موارد خارجی، آسیب‌ها و خطرات قابل توجهی بر قربانیان وارد ساخت و نمونه‌ای تمام عیار از یک فرقه مخرب را به منصه ظهور رساند. در خصوص نحوه گره‌خوردن آموزه‌های این فرقه با مبانی فکری تئوسوفی، بهترین منبع سخنان بنیان‌گذار و رئیس فرقه «کریم زرگر» (معدوم) است که پس از دستگیری در اعترافات خویش افشا ساخته. وی ابراز می‌دارد:

«در راستای تحقیقاتم با یک فرقه جدید به نام «تئوسوفی» آشنا شدم. تئوسوفی با )سین) یک جعل مطلق و کلاهبرداری است و اطمینان می دهم التقاطی که من بین تئوصوفیه با )صاد) و تئوسوفیه با )سین( به‌وجود آوردم، یک نوع کلاهبرداری بود که باعث شد، تعدادی از افراد ظاهربین فریب‌خورده و به مدرسه راه معرفت بیایند. من اصرار داشتم، بین این دو تئوصوفی به معنای جریان صوفیه و تئوسوفی نوعی التقاط به‌وجود آورم. در نتیجه منصور حلاج، ابن‌سینا، ابن‌عربی، سهروردی، ملاصدرا و … را به‌نوعی با اساتید تئوسوفی جمع می‌زدم و می‌کوشیدم، سخنان مشایخ صوفی را با مبانی فکری بی‌اساس استادان، تئوسوفی سرهم‌بندی کنم. برای نمونه داستان کشف فتوحات مکیه ابن‌عربی را با کتاب «دکترین اسرار»، نوشته «هلنا پترونا بلاواتسکی» جمع زدم. این زن که از تزارهای روس بوده در جوانی ازدواج کرده، اما کمی بعد فرار نموده و در جریان سفر خود به یک کلنل انگلیسی به نام هنری استیل الکات که در جنگ‌های داخلی آمریکا می‌جنگید، برمی‌خورد. هلنا به جادو جنبل علاقه داشت و کلنل به وی پیشنهاد می‌دهد که برای تکمیل دانش خود در علوم غریبه به هند و تبت برود. هلنا به تبت می‌رود و با یک بودایی افراطی به نام آتا چاریادها رما پالا آشنا می‌شود و نقشه خود را برای بنیان یک فرقه می‌ریزد و آن را تا جایی می‌رساند که من به‌عنوان یک معلم در ایران، از آن بهره‌برداری کردم. من فلسفه تئوسوفی را به ایران آوردم و آن را به‌عنوان تصوف و مکتب مشایخی مثل سهروردی، ابن‌عربی و دیگر سالکان مشهور جا زدم. من مدرسه راه معرفت را بر مبنای اندیشه‌های تئوسوفی پایه گذاشتم و کتاب دکترین اسرار (بلاواتسکی) را با یکسری مفاهیم ایرانی شده تدریس می‌کردم. همچنین انحرافی‌ترین آموزه‌های مدرسه یعنی سفراتری، فتوتراپی و سکس تراپی را نیز از همین مفاهیم استخراج کردم. برای مثال کالبد اتری یکی از جعلیات کتاب دکترین اسرار بود که من از آن یاد گرفتم.»[8]

رسوایی‌های فساد اخلاقی، اقتصادی و اعتقادی فرقه مدرسه راه معرفت در نوع خود کم‌نظیر است و متأسفانه آسیب‌های کوتاه و بلندمدت بسیاری بر قربانیان وارد آورد که بسیاری از آن‌ها جبران‌ناپذیرند.

***

اکنون در مطالعات جنبش‌های نوپدید دینی و جریان‌های معنوی، سرنخ‌های زیادی از خط و ربط جریان‌های مزبور با انجمن تئوسوفی وجود دارد و می‌توان ردپای آموزه‌های آن‌ها را در بسیاری از این جنبش‌ها مشاهده کرد. «تعالی‌زدایی از خداوند، گوش سپردن به ندای درون، مراقبه، خرافه‌گرایی و تناسخ باوری»[9] به‌عنوان محوری‌ترین شاخص‌های عموم جنبش‌های معنوی نوپدید مستخرج از پژوهش‌های محققان، همگی با مبانی و اصول آموزه‌های تئوسوفی هماهنگی دارند و نمی‌توان در این شاخه از مطالعات فرقه‌شناسی به‌سادگی از کنار این انجمن سری و مرموز عبور کرد.

نویسنده: سیدعلی ساداتی

 

[1]. آر. هنیلز، جان، فرهنگ ادیان جهان، ویراسته ع. پاشایی، ص ۲۱۹.

[2]. ای. سانکتوچی، جیمز، «انجمن تئوسوفی»، ترجمه سمیه عبداللهی، ادیان چالش‌انگیز نوظهور، ج دوم.

[3]. کریشنامورتی، انجمن تئوسوفی، اندیشکده مطالعات یهود، فعالی، محمد تقی، نگرشی بر آرا و اندیشه‌های کریشنا مورتی، تهران: سازمان ملی جوانان، چاپ اول، اسفند ۱۳۸۸.

[4].  لوئیس، جیمز آر و پترسون، یسپر اویور، ادیان چالش‌انگیز نوظهور، ترجمه سمیه عبداللهی، ج دوم، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و ارتطابات، ۱۳۹۹، صص ۹۷-۵۰.

[5]. ای. سانکتوچی، جیمز، «انجمن تئوسوفی»، ترجمه سمیه عبداللهی.

[6].  لوئیس، جیمز. آر و پترسون، یسپر اویور، همان.

[7]. همان (با تصرف و تلخیص).

[8]. اعترافات کریم زرگر، آرشیو مؤسسه روشنگر.

[9].  کیانی، محمد حسین، مجموعه مقالات جنبش‌های معنوی نوپدید، قم: پژوهشکده باقرالعلوم، ج اول، ۱۳۹۶، صص ۳۴۱-۳۴۰.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.