تصوف شاخصه ها و نقد

«تصوف» را باید یکی از مفاهیم مناقشه‌برانگیز تلقی کرد که کشمکش میان خیل طرفداران، مخالفان، میانه‌روها و بهره‌برداران از آن همواره کانون توجهات و مطالعات این حوزه بوده است. به واقع، گرایش‌های تکثرگرایانه و فراجناحانه تصوف -به‌ویژه در سال‌های اخیر- آن را حائز شمولیتی با ظرفیت بالقوه برای تنش‌زایی ساخته که از قبلش دیدگاه‌هایی در طیفی بسیار متغیر از مثبت تا منفی حاصل گردیده و نوار این تغیرها همچنان در حال چرخش است.

اگر از رخدادهای جهانی صرف نظر کنیم، بارزترین نمونه و مصداق اخیر این کشمکش را می‌توان در تضارب آراء میان خاصیت «تقریب» بخشی یا «تفرقه‌افکنی» تصوف مشاهده کرد که در رویداد های مانند برگزاری همایش ملی تصوف شاخصه‌ها و نقدها سر باز می کند و این واقعه فرهنگی را به مجالی برای تاخت و تاز مخالفان و موافقان تصوف مبدل می سازد. امری که تا به امروز نیز همچنان ادامه دارد و هرازگاهی شاهد انتقادنامه‌ها و جوابیه‌های نظریه‌پردازان به یکدیگر هستیم. اما به‌واقع، تصوف را باید با کدام «ت» همراه کرد؟ تقریب با تفرقه؟ اساساً تحولات ماهیتی و ساختاری تصوف، مجالی برای این تقسیم‌بندی صفر و صدی باقی می‌گذارد؟ یادداشت حاضر، مروری است، بر این موضوع و فتح بابی برای تعمیق اندیشه‌ها در این حوزه و شاید یافتن پاسخی برای پرسشه‌ایی اینچنین.

غوری در آرای متضارب در مورد تصوف

برای پرداختن به کش و قوس‌های بسیار پیرامون ضرر یا فایده‌بخش بودن تصوف، باید آرای گروه‌های مختلف در این حوزه را از نظر گذراند تا بتوان در مسیر پاسخ به پرسش‌های فوق قرار گرفت و چه‌بسا، گامی به جلو برداشت بدین منظور در ادامه نمونه‌هایی از دیدگاه‌های مختلف -از مخالف تا موافق تصوف- بررسی می‌شود.

مخالفان تصوف

بررسی‌ها از منظر مخالفان آغاز می‌شود تا در انتها به سر دیگر طیف برسد. در میان مخالفان تصوف نیز شدت و ضعف‌هایی وجود دارد و از مخالفان ماهیتی گرفته تا مخالفان کارکردی را شامل می‌شود که هر یک از منظری بر ضرر بخش بودن این پدیده متفق‌القول‌اند.

برخی مخالفان اساساً تصوف را امری «خارج از اسلام» خوانده و از لزوم تمایز میان تصوف و عرفان اسلامی سخن رانده‌اند. «بسیاری از مستشرقین در مواجهه با پدیده‌های مختلف، روایتی را در اولویت امر بررسی می‌کنند که قدیمی‌تر باشد. برخی از فرقه‌های اسلام، تصوف را امری خارج از اسلام می‌دانند، با این فرض که اسلام با عظمت خود پدیده‌ای به‌نام تصوف ندارد. تصوف در واژه‌های روایی پیامبر اسلام (ص) وجود ندارد… برخی افراد روشنفکر که اسلام را دینی سطحی و ظاهری می‌دانند. عرفان را بالاتر از تصوف به‌شمار می‌آورند. به‌عبارت دیگر، این افراد عرفان را از اسلام نیز بالاتر و بهتر توصیف می‌کنند. هدف از آداب ظاهری اسلام، دستیابی به حکمت شریعت است. عرفان اسلامی، زیستی جداگانه برای تصوف به‌وجود نیاورده است، در حالی که تمامی بخش‌های دین اسلام به‌صورت یکسان و در یک زیست هماهنگ فعالیت می‌کنند.»[1]

همچنین به باور این دسته: «تصوف از قرن دوم به تدریج در محیط اسلامی پا گرفت و پرورده شد و در سده‌های میانی به یکی از عوامل مهم اثرگذار در حوزه فرهنگی و اجتماعی بدل گشت و تا به امروز در شرق و غرب جهان اسلام با نام‌ها و نشانه های مختلف به حیات خویش ادامه می‌دهد. این تصویر کلی هر چند روایت صادقی از هویت تاریخی تصوف است، ولی هرگز گویای حقایق پیدا و پنهان صوفیه نیست و بدین سادگی نمی‌توان از ابعاد تو در تو و آداب و آیین پیچ در پیچ آن پرده برداشت.

اهمیت و دشواری شناخت تصوف و پاره‌های هویتی و معرفتی آن نیز از همین پراکندگی و پیچیدگی‌ها بر می‌آید. صوفیان همواره خود را فرامذهبی و فراآیینی دانسته و هرگونه خاستگاه بیرونی و ریشه معرفتی و تاریخی را برای خویش انکار کرده‌اند. همین ویژگی به تصوف فرصت داده تا به رنگ هر مذهب فکری و فقهی درآید و خود را در هر آیینی به همان آهنگ ساز کند. از این روست که صوفی در لباس اشعری، حنبلی، شیعی و معتزلی به یکسان ظاهر می‌شود و با گبر و مسلمانی کنار می‌آید و سنت و مدرنیته را به یکسان پذیرا می‌شود.»[2] برخی مراجع تقلید نیز صراحتاً اعتقاد خود را در باب تصوف در همین جرگه ابراز داشته‌اند که از آن جمله می‌توان به آیات عظام مکارم شیرازی و نوری همدانی اشاره داشت.

مخالفت، بعضی نیز تندتر بوده و با زبانی صریح متصوفه را «فرزند شیطان» خوانده‌اند: «تصوف هیچ ربطی به شیعه و سنی ندارد بلکه این‌ها فرزندان شیطان‌اند که در دامن شجره ملعونه بنی‌امیه و بنی‌مروان پرورش یافته‌اند. زیرا بزرگ این‌ها یعنی حسن بصری و ابوهاشم کوفی جیره‌خوار بنی‌امیه بوده‌اند. … صوفیه از بدو شکل‌گیری تا زمان فتحعلی شاه قاجار به فقه اهل سنت عمل نموده و تفکر و گرایش سیاسی اموی داشتند اما از این دوره به بعد سعی کردند، شناسنامه‌ای شیعی برای تصوف فراهم کنند اما علیرغم تلاش زیاد فرقه‌های مختلف صوفی موفقیتی به‌دست نیاوردند و تصوف همچنان با معارف و عقاید بلند تشیع نظیر فرهنگ امامت، انتظام سازنده، جهاد و شهادت،  تولی و تبری، امر به معروف و نهی از منکر در تعارض است.»[3]

آن‌ها یکی از دلایل این مخالفت را ریشه‌های التقاطی تصوف ابراز کرده و معتقدند: «طبق تحقیقات مفصلی که محققین مسیحی و مسلمان انجام داده‌اند. تصوف معجونی از افکار عقاید آداب و رسومی موبدان زرتشتی، گبرها، عابدهای یهودی، راهبان مسیحی، آیین میترایی و شبه عرفان‌های هندی است و هیچ ربطی به اسلام ندارد. اصولاً تا قرن دوم هجری هیچ نام و نشانی از تصوف و صوفی‌گری در جهان اسلام مشاهده نمی‌شود.»[4] ایشان در این مسیر به اظهارات «آیت‌الله مرعشی نجفی» در کتاب احقاق الحق و ابطال الباطل و «علامه طباطبایی» در تفسیر المیزان استناد می‌کنند.

همچنین در استنتاجات خود تصوف را ابزار جریان‌های ضد اسلام، برای نفوذ به جهان اسلام و ضربه بدان شمرده و یکی از مهم‌ترین عوامل «تفرقه‌افکن» می‌خوانند: «آقای برنارد لوئیس در سخنرانی خود در بنیاد نیکسون، ضمن برشماری خصوصیات اهل تصوف آنان را جایگزین مناسبی برای اسلام رادیکال دانسته و به بوش (رئیس‌جمهور وقت امریکا) پیشهاد می‌نماید، برای ارتقای سطح گفتگو بین آمریکا و جهان اسلام با رهبران بزرگ صوفیه به مذاکره بنشیند. وی خاطرنشان می‌کند، بیشتر آثار صوفیه به زبان فارسی است و ایران یکی از کانون‌های بزرگ صوفیه در جهان اسلام است. صوفیان را می‌توان فرزندان شیطان و مادر تمام فرقه‌های انحرافی در جهان اسلام دانست؛ زیرا آن‌ها، اولین تفرقه‌افکنان در صفوف مسلمین بوده و اکثر سران فرقه‌های انحرافی مدتی با دراویش حشر و نشر داشته‌اند. به‌عنوان مثال، میرزا حسینعلی نوری (مؤسس فرقه بهائیت) قبل از ادعای نبوت به مدت دو سال در منطقه کوهستانی سلیمانیه با دراویش زندگی می‌کرده است.»[5]

به این ترتیب به باور این گروه تصوف، ماهیتاً محل خدشه بوده و نه‌تنها روزنه‌ای برای ظرفیت‌های مثبت بالقوه در آن وجود ندارد. بلکه چه‌بسا عنصری است، برای سوءاستفاده و انحراف‌افکنی در اصول اعتقادی و ضربه به انسجام مسلین و عرفان ناب اسلامی.

میانه‌روها

پس از عبور از مخالفان سرسخت، با طیف میانه‌روهای مواجه‌ایم که استدلالات خود را بر مبنای مستندات تاریخی، تحلیلی و تجربیات عملی استوار ساخته، به‌نوعی «نقادانه» عمل می‌کنند. بدین معنا که در ارزیابی‌ها، نقاط مثبت و منفی را برشمرده، سعی در تقویت قوت‌ها و تضعیف ضعف‌ها در مسیر ارتقای معنویت و عرفان دین بنیان دارند. هر چند استدلال‌های آن‌ها از سوی هر دو گروه مخالف و موافق صرف با هجمه‌هایی رو به روست و تقسیم‌بندی‌های خاص ایشان را فاقد اعتبار می‌شمرند. برخی میانه‌روها از الزام خط تفارق میان «تصوف فرقه‌ای» و «تصوف غیرفرقه‌ای» سخن رانده و آن را شاه کلید آتش بس میان موافقان و مخالفان تصوف عنوان می‌کنند:

«می‌توان ایراداتی در زمینه عرفان و سیر و سلوک به تصوف داشت و آن را نقد کرد. منتها نباید با همان روشی که با تصوف فرقه‌ای برخورد می‌شود، با تصوف غیرفرقه‌ای تعامل نمود.»[6]

به اعتقاد ایشان: «بخواهیم یا نخواهیم تصوف نماینده‌ای از عرفان اسلام در برابر سایر عرفان‌هاست. همان‌گونه که فلسفه اسلامی هماورد فلسفه الحادی و مادی است. مردم کشمیر، اسلام خود را مدیون عارف اهل طریقت میرسید علی همدانی می‌دانند که …. نمونه‌ای از عرفان اسلامی را عرضه می‌دارد که توانست عرفان قوی هندوها را کنار بزند. تصوف، نام یک مرام و جماعت واحد نیست. در تصوف نیز شاید به‌اندازه خود اسلام فرقه و طریقت وجود دارد. همان‌گونه که داعش را نباید نمایشگر شریعت اسلام دانست، عقاید و رفتارهای بعضی از فرق تصوف را نباید به همه آن‌ها نسبت داد. فرقه‌های گوناگون تصوف در پایبندی به شریعت و سیر و سلوک عرفانی، بسیار با هم متفاوت هستند. یکی از خطاهایی که در مقابله با تصوف صورت می‌گیرد، خلط تصوف فرقه‌ای و تصوف غیرفرقه‌ای و یکسان‌انگاری آن‌هاست. تصوف فرقه‌ای، مسلمانان را از بدنه امت اسلامی جدا می‌کند، مکان عبادی و آداب دینی آن‌ها را به مرور تغییر می‌دهد و خانقاه تکیه با زاویه را جایگزین مسجد می‌کند. تصوف فرقه‌ای به اندازه اقطابش، مسلمانان را به گروه‌های فراوان تقسیم می‌کند و در هر زمان نیز به تعداد شیوخ مدعی رهبری هر فرقه انشعاب‌های جدید در آن‌ها ادامه دارد، ولی تصوف غیر‌فرقه‌ای این‌گونه نیست و همان مسیری را می‌رود که باقی امت اسلامی به‌دنبال آن می‌روند و قصد تقسیم‌بندی و تفرقه میان امت اسلامی را ندارد. البته می‌توان ایراداتی در زمینه عرفان و سیر سلوک به آن داشت و آن را نقد کرد. از این گذشته، نباید هر کسی را که گزاره عرفانی مشترکی با تصوف غیرفرقه‌ای دارد، به‌عنوان صوفی، معرفی و در ادامه چالش برخورد با تصوف فرقه‌ای را درباره آن مطرح کرد.»[7]

در عین حال، معتقدند: «ایجاد فضای دو قطبی میان علمای شیعه و صوفیان، نه‌تنها جلوی نفوذ تصوف فرقه‌ای را نمی‌گیرد، بلکه با برانگیختن تعصبات و لجاجت‌ها، افراد تحت‌تأثیر تصوف را به‌سمت فرقه‌ای‌شدن و جداسازی بیشتر از جامعه شیعه سوق می‌دهد. حتی اگر کلیت آموزه عرفان حاکم بر تمامی فرقه‌های برآمده از تصوف را یک انحراف بدانیم، باید به نقد و اصلاح آن بپردازیم و نه نفی کلی.»[8]

موافقان تصوف

در سر دیگر طیف، هواخواهان و معتقدان به سودمندی تصوف قرار دارند که گاه تمام‌قد در برابر منتقدان و مخالفان ایستادگی کرده و برای اثبات چربیدن فواید تصوف بر مضراتش، به موارد مختلفی استناد می ورزند. شاید بتوان لُب مطالب موافقان را تأکید بر مثبت‌نگری و دیدن نیمه پر لیوان دانست. به تعبیر بهتر این جرگه نیز منکر برخی کج‌روی‌ها و انحرافات موجود در جریان تصوف نیستند، لیکن با اتخاذ دیدگاهی جامع‌نگر دستاوردهای کلان و چشم‌اندازهای آینده را لحاظ نموده، چشم بر ضعف‌ها می‌بندند. البته این سوای آن دسته از موافقان متعصب است که حجیتی بر مدعای خویش نداشته و بر باورهای قلبی و ایمانی تکیه دارند.

یکی از نقاط مورد تأکید هواخواهان، اشاره به گستردگی دامنه نفوذ و شمار (کمی) پیروان تصوف در سراسر جهان است که با ریشه‌های اسلامی خود می‌تواند بسترساز تعاملات فرهنگی و توسعه اسلام را در صورت هدایت در مسیر منویات اسلامی و شریعت‌بنیان فراهم آورد. «گفته می‌شود حدود ۵۰۰ میلیون نفر صوفی در میان اهل سنت وجود دارد؛ کسری بزرگ از اعضای جهان اسلام که علاوه بر جمعیت بسیار، به‌لحاظ معنویت‌گرایی و نیز وهابیت‌ستیزی ظرفیت‌های بسیاری برای تعامل و همکاری دارند. هر چند استکبارستیزی صوفیان در عصر حاضر افول کرده اما تاریخ تصوف نشان می‌دهد، این ظرفیت نیز قابل احیاست.»[9]

موافقان در همین راستا تعریفی (قرائتی) به‌خصوص و مثبت از تصوف عرضه می‌دارند: «واژه تصوف و صوفیه در جهان عرب با کاربرد آن در ایران متفاوت است. در ایران معمولاً به برخی گرایش‌های گروه‌گرایانه با آداب و رسوم و باورهای خاص که مورد انتقاد فقها نیز قرار می‌گیرد، صوفیه گفته می‌شود ولی صرف‌نظر از جریانی که در مجامع علمی و دینی ما به شکل کامل مخالف عرفان و فلسفه است، با جریان میانه‌رو «عرفان فقاهتی» یا فقه آشتی کرده با عرفان مواجه‌ایم که نماد بارز آن حضرت امام خمینی (ره) هستند. در کشورهای عربی معمولاً واژه تصوف تبادر منفی ندارد، بلکه شامل این گرایش سوم و عرفان میانه‌رو می‌گردد.»[10]

آن‌ها بر ظرفیت‌های تصوف در مقابله با جریان‌های ضربه‌زننده به اسلام تأکید دارند: «جریان‌های عرفانی در شمال آفریقا، انتشار زیادی دارند و به‌همین دلیل هم به‌عنوان سد محکمی در برابر وهابیت مقاومت می‌کنند. در کشور الجزایر به‌ویژه شهر مستغانم، جریان‌ها و شخصیت‌های عرفانی بارزی حضور داشته و دارند. جنایت‌های جریان‌های تکفیری در کشورهای مختلف اسلامی، جریان‌های عرفانی اهل سنت را به فکر بازسازی خود و گفتمانشان و ارائه گرایش‌های عرفانی به‌عنوان مرجعیت اصلی و ربوده شده فکری و معنوی در جهان اهل سنت انداخته است. آن‌ها معتقد بودند، عرفان این ظرفیت را دارد که به‌عنوان جایگزین جریان تکفیری اصالتاً و حلقه وصل مذاهب اسلامی در رده تعامل و وحدت بین مذاهب مطرح شود. دعوت از فعالان و علمای شیعه از عراق و ایران در همایش‌هایی که بدین منظور برگزار می‌شود، گواه این گرایش است.»[11]

به زعم برخی موافقان، تصوف با این قرائت، حتی ظرفیت‌هایی برای تعامل در جهت پیشبرد اهداف جهانی انقلاب اسلامی دارد: «متأسفانه از طرف ما توجه کافی به ظرفیت‌های انقلابی عرفان در جهان اسلام به ویژه کشورهای عربی نشده است. از حیث جمعیتی، در گرایش‌های مذهبی، گرایش‌های عرفانی بیشترین شمار را دارند، در صورتی که ما به‌عنوان عمق استراتژیک به این پیروان بنگریم و برای همکاری و تعامل با آن‌ها برنامه دقیق داشته باشیم و محور را تحقق اهداف مشترک با ایشان قرار دهیم، تقریب و تعامل نه دعوت و اختراق، مسلماً توازن قوا را علیه استکبار جهانی و دنباله‌های تکفیری آن‌ها در جهان تغییر جدی خواهیم داد. از منظر گرایشی، بر خلاف آنچه به‌عنوان مشهور -که اصالت و صحت ندارد- ترویج می‌شود، عرفان ذاتاً خمودگی سیاسی نیست، بلکه مبانی عرفانی به انقلابی‌گری بسیار نزدیک است. شخصی که اساس گرایش فکری و معنوی خود را بر جهاد اکبر و مبارزه با نفس اماره بنا نهاده باشد، در مبارزه و کفر به طاغوت بیرون هم پیشرو خواهد بود. الجزایر با توجه به میراث انقلابی خود و تقدیم بیش از یک و نیم میلیون شهید در مبارزه با استعمار فرانسه، نماد تصوف و عرفان انقلابی در جهان اهل سنت است و می‌تواند به الگو و پایگاه ارزشمندی برای ترویج این تفکر تبدیل شود.»[12]

بی‌تردید این دیدگاه موافقان با انتقادات مخالفان مبنی بر روحیه سازش‌گری با حکام جور و استکبارستیز نبودن اغلب جریان‌های صوفی‌گری مواجه می‌شود، اما پاسخ موافقان نیز جالب توجه است:

«این تصور، یکی از ساخته‌های سیاسی – رسانه‌ای غرب و برخلاف تاریخ قطعی عرفان و جریان‌های عرفانی اهل سنت در جهان اسلام است که با چند هدف طراحی و ترویج شده: در دو مقطع تاریخی، مبارزه با جنگ‌های صلیبی و استعمار، عالمان و جریان‌های عرفانی همیشه پیشرو بودند… تونس، بارها مورد تجاوز نظامی غربی‌ها قرار گرفته و بسیاری از عالمان عرفانی که در رباط‌ها به تهذیب نفس و عبادت می‌پرداختند، هنگام حمله نظامی به این کشور به وظیفه دفاعی و جهادی خود عمل کردند. شخصیت‌های بارز فراوانی از رهبران جریان‌های عرفانی در تونس، الجزایر و کشورهای آفریقایی در مبارزه با استعمار فرانسه، رهبری جریان مقاومت را به عهده داشتند و در نهایت به شهادت رسیده‌اند.

برای بررسی تاریخ جهاد و مبارزه با طاغوت‌های سیاسی در بین تصوف اهل سنت، پژوهش‌های تاریخی خوبی انجام شده که متأسفانه در ایران شناخته شده نیستند. احیای این تاریخ و ترجمه آن در ایران به زبان فارسی در اصلاح این تصور نادرست کمک زیادی خواهد کرد. غرب به خوبی از ظرفیت جمعیتی و گرایشی تصوف در جهان مطلع بود و تاریخ جریان‌های جهادی عرفانی را به خوبی می‌شناخت، به‌همین دلیل هم برای استعمارزدگی فرهنگی و سیاسی تصوف، دقیقاً همان برنامه‌ای را اجرا کرد که نسبت به شیعیان و حوزه‌های علمیه به‌کار برده بود. سیاست‌گریزی و ناپاک دانستن سیاست در حوزه‌های علمیه یک فرهنگ تحمیلی است که امام خمینی (ره) تلاش زیادی برای مبارزه با آن کرد. بنابراین نگاه سیاست‌گریز و تسلیم در برابر حاکمان جور که برخی از صوفیه، خود نیز به آن باور پیدا کرده‌اند، با تاریخ و مبانی‌شان سازگاری ندارد.

غرب برای اینکه الگوی مشوهی از جهاد ترویج کند، به ساخت و جلوه‌دادن گروه‌های تکفیری پرداخته تا از مفهوم جهاد آن گونه که خود می‌خواهد، در اسلام‌هراسی بهره‌برداری کند و جریان‌های عرفانی را که پیشرو در جهاد واقعی بوده اند به‌ حاشیه براند.»[13]

آن‌ها حتی معتقدند با لطایف‌الحیلی می‌توان این روحیه انقلابی‌گری را بیدار کرد: «طبیعتاً تعامل تشیع انقلابی با تصوف انقلابی در تسریع این فرآیند، مؤثر خواهد بود. نگاه به گذشته و آینده در طراحی راهبردها و برنامه‌های تعاملی مفید است. طرح‌های احیایی برای رهبران جهادی متصوفه در مناطق مختلف جغرافیایی در قالب نوشتن کتاب‌ها و برگزاری کنفرانس‌هایی در ترویج و تقدیر از این جریان‌ها و شخصیت‌ها بسیار مؤثر خواهد بود.

همچنین سوق دادن مطالعات منطقه‌ای و ادیان و مذاهب در دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های ایران به سمت بررسی و جریان‌شناسی این گرایش جهادی باب علمی خوبی خواهد گشود. در عین حال مطالعات مقایسه‌ای بین شخصیت‌ها و حوادث انقلابی و جهادی در تاریخ شیعیان و تصوف اهل سنت بسیار اثر بخش خواهد بود.»[14]

همایش جدلی

چنانچه در ابتدا اشاره شد، همایش «تصوف؛ شاخصه‌ها و نقدها» طی سال های قبل را باید یکی از مصادیق برای عرض‌اندام و جدال میان طیف‌های مختلف فکری در باب تصوف در کشور ارزیابی کرد که به‌لحاظ ایجاد محملی برای تضارب آراء و ارزیابی ساخت فکری اندیشمندان فرصتی مغتنم بود.

همایش تصوف

این همایش که رویکرد نقد جریان تصوف فرقه‌ای بر آن غالب بود، با انتقادات زیادی همراه شد، از جمله: «اینکه پژوهشی درباره تصوف یا هر مسئله دیگری شود… مطلبی جدای از این است که یک نهاد تبلیغی -که کارش نهادینه کردن اخلاق دینی در جامعه است- به موضوعی بپردازد که بوی تفرقه و تشتت می‌دهد.

یادمان باشد که در اواخر دولت صفویه با احساس تکلیف شماری از علما برای استوار کردن حق، دامنه منازعات مذهبی بالا گرفت و کار دست این دولت داد… به بهانه تصوف و فلسفه و… به جان یکدیگر افتادند و دعوای شیعه و سنی و صوفی و غیرصوفی و فیلسوف و اخباری‌‌ها را جدی گرفتند و کردند آنچه کردند. ادبیات عرفانی و تصوف – دست کم در زبان فارسی – و در عمق جان ایرانی فراگیر بوده و هست و وقتی شما به‌جان آن می‌افتید… شمار زیادی را از خود می‌رانید.»[15] اما این انتقادات تند نیز بی‌پاسخ نماند: «وقتی صوفیان در کنار برخی حکومتیان سال‌هاست، با برگزاری همایش‌های پر خرج از جیب بیت‌المال یک طرفه به قاضی می‌روند و خرافی‌ترین اندیشه‌ها و آداب را در پناه نام و نشان‌های زیبا و غالباً دروغین به ذهن و ضمیر نسل جوان و بی‌دفاع می‌ریزند و بر محور قطب‌بازی و کرامت‌سازی دکان دغلکاری راه انداخته‌اند، چگونه است که اگر یک نهاد حوزوی با حمایت مستقیم همه مراجع عظام به مسئولیت اصلی‌اش که دفاع از حریم تشیع و روشنگری نسبت به خطوط انحرافی است، اقدام کند، به «جریان‌های تفرقه انگیز» متهم می‌شود؟!

نقطه تمرکز فعالیت‌های انتقادی علیه فرقه‌های انحرافی… تلاش برای همگرایی جامعه شیعه و بازگردندان پاره‌های پراکنده به پیکره اصلی تشیع، بر محور مرجعیت و بازنمایی راه‌های متفرق در برابر میراث حقیقی و عقلانی است. مشکل همین است که صوفیان با پنهان ساختن عقاید و آثار اصلی خویش، خود را در پشت کتاب‌ها و گفته‌های بزرگان ما پنهان می‌سازند و به‌تدریج شیعیان ناآگاه را به سمت آراء و آداب خردستیز و شریعت‌گریز صوفیانه می‌کشانند و آنان را از پیکره تشیع جدا می‌سازند. اشتباه… آن است که… از عمق شکاف تصوف فرقه‌ای با تشیع اصیل در ایران امروز، آگاهی وجود ندارد.»[16]

***

قیل‌ و‌ قال‌ها بر سر تصوف همچنان تداوم دارد و البته همین تشتت‌هاست که با عیان ساختن اهمیت و تأثیرگذاری این پدیده، اذهان جستجوگر را به‌سمت مطالعه عمیق و گزینش آن «ت» مهم در باب تصوف سوق می‌دهد: «تفرقه‌انگیز» یا «تقریبی»؟ مروری بر آرای سه طیف فوق نقطه آغاز این سفر اکتشافی و مهم به‌لحاظ آثار و کارکردها در حوزه‌های مختلف اجتماعی، اعتقادی و حتی سیاسی می‌باشد که شایسته است، متولیان نیز بیش از گذشته بدان بذل توجه عنایت دارند. به هر حال صرف نظر از اینکه کفه ترازو به سمت کدام جرگه؛ مخالف، میانه‌رو و موافق پایین خواهد آمد، وجود و حیات تصوف در دل اسلام و مسلمین و هم اینک فراتر از دین اسلام به‌مثابه پدیده‌ای فراآیینی، یک واقعیت است که جای زیادی برای تامل و فرصت‌سازی دارد.

[1].  تصوف امری خارج از اسلام است، خبرگزاری تقریب، ۱۰شهریورماه ۱۳۹۷.

[2]. همایش تصوف محل نزاع جعفریان و سبحانی، ایکنا، ۸ مهر ۱۳۹۷.

[3].  تدینی، سید حبیب‌الله. آیا تصوف در اسلام اصالت دارد؟ مؤسسه فرق و ادیان زاهدان.

[4]. همان.

[5]. همان.

[6].  باید تصوف را نقد کرد نه نفی، گفتگو با مهدی مسائلی، خبرگزاری مهر، سوم مهر ۱۳۹۸.

[7]. همان.

[8]. همان.

[9]. عرفان می‌تواند حلقه وصل مذاهب باشد/ ظرفیت‌های انقلابی و تمدنی تصوف، گفتگو با حجت‌الاسلام غریب رضا، خبرگزاری مهر، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵.

[10]. همان.

[11]. همان.

[12]. همان.

[13]. همان.

[14]. همان.

[15].  جعفریان، رسول. کانال تلگرامی رسول جعفریان، ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۸.

[16]. نقد با تفرقه‌افکنی تفاوت دارد، خبرگزاری حوزه، ۴ مهر ۱۳۹۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.