تقیه یا نفاق

تقیه و مباحث مربوط به آن از جمله موضوعاتی است که در فقه، کلام و اخلاق مذهب شیعه همواره از جایگاه خاصی برخوردار بوده است و علمای اسلام در طول تاریخ تشیع، به‌ویژه در اعصاری که اقلیت شیعه در خفقان بوده‌اند، در قول و عمل به این مبحث پرداخته‌اند.

معنای تقیه

یکی از شخصیت‌ها مرحوم آیت‌الله سیدمحمدتقی فقیه احمدآبادی (ره) معروف به موسوی اصفهانی از علمای اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی است که کتاب گران‌سنگ مکیال المکارم و آثار دیگری همچون وظیفه مردم در غیبت امام زمان (عجانیس المتفردین، نور الابصار، ایضاح الشبهات و… را نیز به رشته تحریر درآورده است.

ایشان بیش از ۲۰ جلد کتاب تألیف کرده‌اند که بیشتر آن‌ها در خصوص مباحث مربوط به مهدویت و امام زمان (عج) است. مرحوم موسوی اصفهانی از عاشقان و خدمتگزاران حضرت ولی‌عصر (عج) بودند. این عالم گرانقدر در کتاب وظیفه مردم در غیبت امام زمان (عج)، تعریف زیر را درباره تقیه به انضمام مجموعه احادیثی ارائه کرده‌اند:

«معنی تقیه که واجب است این است که شخص مؤمن در جایی که در اظهار حق کردن بر او خوف و ضرر عقلانی به جان یا مال یا آبروی او هست، خود را نگاه دارد و اظهار حق نکند بلکه اگر ناچار شد، به جهت حفظ جان یا مال یا آبروی خود به موافقت کردن با مخالفان به زبان با آن‌ها موافقت کند اما لیکن قلب او مخالف با زبان او باشد.»[1] اگرچه این تعریف صحیح است اما باید گفت که کامل نیست. همان‌گونه که خود ایشان نیز در مکیال المکارم در بحث تقیه ضمن احادیث و توضیحات بیشتری فرموده‌اند: «روایات در این باب بسیار است که برای پرهیز از اطاله گفتار از آوردن آن‌ها خودداری کردیم. در اینجا لازم است آنچه ممکن است بعضی پندارند که در اخباری که از ائمه‌اطهار (علیهم السلام) روایت آمده اختلافی هست را دفع کنیم و این پندار به ذهن کسی می‌آید که در آن اخبار خوب دقت و تدبر ندارد و در آغاز چنین گمان می‌کند که میان این روایات، تناقضی هست از جهت آنکه در قسمتی از آن‌ها فرموده‌اند که به دعوت و آشکار کردن مطالب و در بخشی دیگر به مخفی داشتن و استتار و تقیه دستور داده‌اند.»[2] سپس توضیحاتی برای مجموع این روایات ذکر کرده‌اند.

گذشته از این امر، ذکر این نکته ضروری است که تقیه نه‌تنها شامل انواع مختلفی[3] می‌شود که موارد استثنایی هم دارد. حضرت امام خمینی (ره) در رساله تقیه خود در این مورد می‌فرمانید: «از مواردی که در عدم جواز تقیه ذکر شد، برتر از همه جایی است که اصلی از اصول اسلام یا اصول مذهب یا یکی از ضروریات دین در معرض زوال یا نابودی یا تغییر و دگرگونی قرار گیرد. مانند اینکه منحرفان طاغی بخواهند احکام ارث، طلاق، نماز، حج و غیر اینها را از اصول احکام تغییر دهند؛ چه رسد به اصول دین یا مذهب. در چنین مواردی تقیه کردن جایز نیست زیرا بدیهی است که فلسفه تشریع و قانون‌گذاری تقیه، تلاش در جهت بقای مذهب و حفظ اصول و گردهم آورد مسلمانان برای برپایی دین و اصول آن است. نتیجتاً وقتی کار به‌جایی برسد که منتهی به انهدام آن اصول شود، تقیه کردن صحیح نیست. این معنی علاوه بر وضوحش، از حدیث موثقه گذشته نیز به‌دست می‌آید.»[4]

حدیثی که امام خمینی (ره) بدان اشاره دارند از این قرار است: «مستعده بن صدقه از امام صادق (ع) در حدیثی نقل کرده است که حضرت در مقام بیان موارد تقیه برآمده و می‌فرمایند: اگر انسان در میان دسته‌ای بدکار باشد که احکام و رفتارش بر خلاف دستورات شرع باشد مادامی که عملش مستلزم وقوع فساد در دین نباشد، انسان می‌تواند بر طبق تقیه رفتار کند.»[5]

پایان حیات مرحوم آیت‌الله موسوی اصفهانی نیز مصداق عملی این موضوع بود که نمی‌شود از خوف ضرر جان، مال یا آبرو، دست از تبلیغ مبانی دین کشید چراکه خود ایشان -بر اساس سخنان برخی از بستگان آن مرحوم- به سبب ترویج مهدویت، در شب سه‌شنبه ۲۵ رمضان المبارک سال ۱۳۴۸ ه.ق در بیمارستان انگلیسی مرسلین به دست یکی از افراد فرقه ضاله بهائیت -که از متصدیان بیمارستان بوده‌ است- مسموم شده و به شهادت رسیدند و در تکیه‌ای مخصوص در تخت فولاد به خاک سپرده شدند.

نکته بسیار مهم در این میان، تشخیص صحیح مصداق شرایطی است که تقیه در آن جایز است چراکه در غیر این صورت ممکن است به اسم رعایت یکی از احکام اسلام، به‌تدریج دیگر احکام و در نهایت اساس دین زیر سوال رفته و انحرافات عظیم اجتماعی رخ دهد.

تقیه و نفاق در انجمن حجتیه

انجمن حجتیه یکی از مصدایق بارز عدم تشخیص صحیح حکم و بدفهمیدن دستورات دین در تاریخ معاصر است. این گروه که تأسیس رسمی آن به سال ۱۳۳۵ ه.ش و دوران اختناق پس از کودتای ۲۸ مرداد بازمی‌گردد، در فضای جامعه آن روز تشخیص داد که برای تبلیغ دین و مبارزه با بهائیت چاره‌ای جز تقیه ندارد. حیدر رحیم‌پور ازغدی در این‌باره می‌گوید:

«انجمن حجتیه، گذشته از عاقبت نامطلوب و انحراف بعدی اما در آغاز کار در حال اضطرار و تقیه مشروع و برای گرفتن امتیاز فعالیت دینی، متعهد به عدم دخالت در فعالیت ضددولتی شد -نه اینکه با ساواک همکاری کند- و اگر تعهدی هم نمی‌داد و امتیازی نمی‌گرفت، باز هم قدرت دخالت در سیاست را نداشت. لیکن… بدون گرفتن هیچ امتیازی، تسلیم دشمن شده و سیاست‌گذاری‌های درون انجمن خود را هم به ساواک واگذاشته و ساواک را عقل منفصل و راهنمای سیاست‌گذاری‌های دین خود برگزیده و خود، مجری بی‌جیره و مواجب عمال ساواک شده و سیاست‌گذاری‌های ساواک را به وجاهتش توجیه می‌کردند و ساواک هم در راهنمایی [ایشان] مضایقه نکرده و صمیمانه و محرمانه به آنان می‌آموخت: اکنون که می‌بینید همه قدرت در کف دشمن است و شما قدرت مقابله ندارید پس در سیاست‌گذاری دولت دخالت نکنید و بیهوده خود را زیر شکنجه‌ها طاقت‌فرسای ساواک ظالم نیفکنده و به کشتن ندهید و در یک کلام پس از نفوذ ساواک در انجمن حجتیه، اینان هم که به تدبیری عاقلانه و برای پیشبرد اهداف عالی خود با ساواک پیمان عدم دخالت در سیاست را بسته بودند، پس از آشفتگی درونی همچون دیگر مجامع دینی، تقیه را به معنی حفظ جان و مالشان تفسیر می‌کردند و نه برای حفظ دین. آنان سکوت تلخی را که همگان بر آن معترض بودند بر خود تحمیل کرده بودند؛ زیرا ساواک آن‌ها را ترسانده بود و می‌گفت کاری نکنید که شاه همچون پدرش مانع هرگونه اجتماع دینی و حتی عزاداری‌ها گردد و چنان فریبشان داده بودند که تسلیم سیاست‌های دشمن می‌شدند.»[6]

آری، این تشخیص انجمن حجتیه درباره تقیه در ابتدا صحیح بود به همین ‌خاطر اکثر علما و نیروهای مذهبی نیز انجمن را تأیید کرده و برخی با آن به همکاری هم پرداختند اما این امر به‌تدریج و به‌ویژه پس از آغاز نهضت خضرت امام خمینی (ره)، به انحرافی خطرناک در تشخیص مصداق بدل شد. از آن‌جایی که انجمن در اساس‌نامه خود تعهد کرده بود از هر گونه دخالت در امور سیاسی بپرهیزد سکوت را در دستور کار اعضای خود قرار داد، این کار در حالی بود که شرایط کشور با زمان تأسیس انجمن تفاوت اساسی پیدا کرده بود و دیگر تقیه، روش مناسبی برای دفاع از کیان اسلام نبود چراکه پس از فوت مرحوم آیت‌الله بروجردی (ره)، شاه نشان داد نقشه محو کامل ارزش‌های دینی و منافع ملی را در سر می‌پروراند. لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، لوایح شش‌گانه و انقلاب سفید، یورش به دانشگاه تهران و سرانجام حمله به مدرسه فیضیه در فروردین‌ماه سال ۱۳۴۲، روزبه‌روز علمای بیشتری را به جرگه معترضان به انجمن اضافه می‌کرد و عدم صحت و ادعایی بودن تقیه را هرچه بیشتر آشکار می‌ساخت. با این‌ وجود، انجمنی‌ها با استناد به آیات، احادیث و آثاری همچون کتاب وظیفه مردم در غیثبت امام زمان (عج) مرحوم موسوی اصفهانی وظیفه خود را تقیه -البته به مفهوم مورد نظر خودشان- عنوان می‌کردند.

بدیهی است، تقیه در چنین شرایطی بر خلاف دستورات اسلام بود چراکه یکی از مواردی که بر اساس روایات معتبر از ادله تقیه استثنا شده، ریختن خون بی‌گناه است. به‌عنوان نمونه در صحیح محمد بن مسلم از قول امام باقر (ع) آمده است: «تقیه به‌خاطر این قرار داده شده که از ریختن خون جلوگیری کند، پس هنگامی که کار به کشتن برسد دیگر تقیه جایز نیست.»[7] روایات دیگری از جمله موثقه ابی‌حمزه ثمالی نیز به همین مضمون است.[8] برهمین اساس بود که حضرت امام خمینی (ره) نیز با تمسک به احکام اسلام، تقیه را حرام دانسته و طی پیامی به علمای تهران در تایخ ۱۳/۰۱/۱۳۴۲ فرمودند: «اینان با شعار شاه‌دوستی به مقدسات مذهبی اهانت می‌کنند. شاه‌دوستی یعنی غارت‌گری، هتک اسلام، تجاوز به مراکز علم و دانش؛ شاه‌دوستی یعنی ضربه‌زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشان‌های اسلام و محو آثار اسلامیت؛ شاه‌دوستی یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت. حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب: ولو بَلَغَ ما بَلغَ… اکنون یک چشم مسلمین بر دنیای خود و چشم دیگرشان بر دین خود گریان است.»[9]

سکوت انجمن حجتیه در چنین شرایطی، بعضی از حوادث تلخ تاریخ اسلام را تداعی می‌کرد که عده‌ای به‌علت عدم درک صحیح از مفهوم تقیه، چگونه از تکلیف سر باز زدند! برخی افراد همچون استاد حیدری، استناد انجمن به تقیه را اینگونه می‌بینند: «این یک عذر شرعی تراشیدن است نه تقیه. تقیه یک استراتژی است برای بقا در دوران خفقان. گاهی برای حفظ جان و گاهی بالاتر برای حفظ اسلام و دین. اما متأسفانه برداشت غلطی از این مفهوم شد. تقیه را همیشه مساوی با ترس گرفتند در صورتی که تقیه خوفی، تنها یک نوع از تقیه است و در مورد انواع دیگر تقیه، کم‌تر بحث می‌شود مثل تقیه مداراتی که با اهل سنت در ایام حج انجام می‌دهیم. پس تقیه فقط به‌خاطر ترس نیست اما متأسفانه انجمنی‌ها آمدند و با ساواک و حکومت ظالمی که در حال محو کردن دین اسلام بود، همکاری کردند و اسمش را گذاشتند تقیه!»[10]

بعضی دیگر بوده و هستند که با نگاهی خوشبینانه به انجمن حجتیه نگریسته و از آنان دفاع می‌کنند. یکی از این افراد، حضرت آیت‌الله خرعلی هستند. ایشان در کتاب خاطرات خود می‌گویند: «انجمن حجتیه زمینه را برای ظهور حضرت مهدی (عج) مهیا می‌ساخت؛ آن‌ها نمی‌توانستند خود را با مسائل حساس سیاسی درگیر کنند [لذا] تقیه می‌کردند. ما در برخی مواقع مجبور بوده‌ایم حتی پشت سر سعودی‌ها نماز بخوانیم و گرچه شرایط این نماز مطابق با آنچه در ذهن و دل ما[ست] نیست، با این همه ناچار به انجام آن بوده‌ایم چون مراجع ما به انجام آن جواز داده‌اند. موضع‌گیری سیاسی انجمن حجتیه نیز بیشتر از سر تقیه بوده است.»[11]

جالب توجه آنکه در هر دو نقل مذکور، به جواز نماز خواندن پشت اهل سنت استناد می‌شود اما با دو برداشت کاملاً متفاوت. در اینجا این پرسش به ذهن متبادر می‌شود که: انجمن حجتیه با اجازه کدام مرجع تقلید -در زمانی که حضرت امام (ره) تقیه را حرام عنوان کرده‌اند- تقیه کرده است؟ مگر همه اعضای انجمن از یک مرجع، تقلید می‌کردند؟ بر فرض که مرجعی هم در آغاز نهضت به آنان اجازه تقیه داده باشد، آیا بعد از گذشت حدود ۱۵ سال -یعنی در اوج انقلاب اسلامی- باز هم این اجازه به قوت خود باقی بوده است؟ و از همه مهم‌تر اینکه آیا سران انجمن، نهضت امام را قبول داشته و صرفاً وظیفه خود را مبارزه‌ای دیگر می‌دیدند و به‌همین خاطر تقیه می‌کردند یا اینکه از اساس، با نهضت حضرت امام (ره) مخالف بودند؟

دلایل و شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد، سران انجمن به‌ویژه موسس آن یعنی شیخ محمود حلبی اعتقادی به این نهضت نداشتند. در اینجا مجالی برای اثبات این موضوع وجود ندارد و در این زمینه تنها به ادامه سخنان آیت‌الله خزعلی اکتفا می‌کنیم که در آن به همین مسئله اشاره شده است. ایشان عنوان می‌کنند: «موضع‌گیری سیاسی انجمن حجتیه نیز بیشتر از سر تقیه بوده‌ است. این مسئله غیر از شعار جدایی دین از سیاست است. اعضای انجمن حجتیه بر این اعتقاد بودند که ما قدرت مقابله با حکومت محمدرضا پهلوی را نداریم. درست مثل امیرالمومنین (ع) که تا جایی که توانست برای جانشین پیامبر (ص) کوشید ولی وقتی دید، نمی‌شود به این خواسته جامعه عمل بپوشاند و ممکن است با بروز اختلاف، مردم از دین برگردند، حتی با ابوبکر هم بیعت کرد.»[12]

جالب آنکه سران انجمن حجتیه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در قبال جمهوری اسلامی از همین شیوه اصطلاح تقیه در موضوعات مختلف استفاده کرده و با توجه به اینکه در موقعیت خود را در خطر می‌دیدند، به‌جای عذرخواهی صادقانه بابت عملکرد تاریک گذشته، خود را حامی انقلاب و نظام جلوه دادند! در حالی که پیشینه آن‌ها باعث می‌شد تا شاید به‌کار بردن تعبیر نفاق برای آن‌ها مناسب‌تر از تقیه باشد. در همین راستا، رئیس این گروه که تا آن زمان حتی یک بیانیه هم در دفاع از نهضت و انقلاب نداده بود، در تغییر موضعی آشکار، انقلابی شد و بیانیه‌ خود را در این خصوص صادر کرد -البته حدود یک ماه پس از پیروزی انقلاب!- و این روند برای همگام نشان دادن خود با نظام جمهوری اسلامی ادامه داشت تا وقتی که پس از سخنان امام خمینی (ره)[13] در تیرماه سال ۱۳۶۲ سران این گروه دریافتند که کارنامه انجمن غیرقابل دفاع است و باید از تقیه به‌گونه‌ای دیگر سوءاستفاده کنند آنان که تاکنون از باب تقیه فعالیت‌های خود را در راستای اهداف نظام جلوه می‌دادند، تصمیم گرفتند با صدور بیانیه‌ تعطیلی، این‌بار با تعطیل نشان دادن ظاهری انحمن از تقیه سوءاستفاده کنند. گویا انجمن و بهائیت در طول مبارزه با یکدیگر، ناخودآگاه آموزش‌هایی نیز به هم داده بودند چراکه یک ماه بعد بهائیت نیز عملکردی همچون انجمن حجتیه داشت و فعالیت‌های خود را به‌ظاهر تعطیل کرد.

استاد خسروپناه در این زمینه می‌نویسد: «تاکتیک فعالیت غیرسیاسی انجمن برگرفته از تاکتیک فعالیت غیرسیاسی بهائیت بود. شعار بهائیت این بود که یک جریان غیرسیاسی است و تنها فعالیت فرهنگی می‌کند. بهائیت پس از پیروزی انقلاب نیز موضع غیرسیاسی خود را اعلام کرد. جامعه بهائیان در تاریخ شهریور ۱۳۶۲ اطلاعیه‌ای دادند و تعطیلی تشکیلات بهائیت در سراسر ایران را اعلام و تصریح کردند که جامعه بهائی ایران امیدوار است این اقدام، نشانه اطاعت کامل جامعه از حکومت وقت تلقی گردد. این رویکرد تقیه‌ای بهائیت، شیوه همیشگی آنان در طول تاریخ معاصر بوده است تا بتوانند به حیات خود ادامه دهند. هر چند با نفوذ و شراکت در حکومت پهلوی این موضوع را تا حد ‌توان کتمان می‌کردند تا بهتر بتوانند از امکانات موجود در جهت اهدافشان استفاده کنند و پس از انقلاب باشیوه‌های جاسوسی به فرهنگ و سیاست انقلاب ایران آسیب برسانند. انجمن حجتیه نیز با الگوگیری از شیوه اطلاعاتی بهائیت توانست در درون این جریان خطرناک نفوذ کرده و با رویکرد غیرسیاسی،فعالیت مذهبی و ضد بهائیت خود را ادامه دهد.»[14]

در واقع حیات انجمن حجتیه و بهائیت در ایران، وابسته به همان شیوه منافقانه‌ای است که انجمن آن را تقیه می‌نامد لذا فعالیت آنان تحت عناوین دیگر همچنان ادامه دارد. آنان نه‌نتها این شیوه را نفاق نمی‌دانند بلکه آن را از جمله وظایف یک منتظر حقیقی در عصر غیبت دانسته و به رزمی تدافعی و جنگی پارتیزانی تشبیه کرده و می‌نویسند: «لازمه پیروزی در چنین رزمی، غافل ماندن دشمن، مستور بودن سنگر و مخفی گشتن پیکارگر است. بنا به روایات ما، این منظور در سایه تقیه به‌دست می‌آید.»[15]

این عبارت غلامحسین تاجری‌نسب که اکنون نیز یکی از اساتید برجسته انجمن است، در کتاب انتظار، بذر انقلاب نوشته و در مقدمه آن به صراحت بر آموختن این تفکرات از استاد خود، شیخ محمود حلبی اعتراف کرده است. نکته جالب اینکه در این کتاب که در تابستان سال ۱۳۵۸به چاپ رسیده، نویسنده تمام تلاش خود را به‌کار گرفته تا تقیه را به بهترین نحو انجام داده و خود را انقلابی نشان دهد اما گویا آموزش‌های موسس انجمن آن‌چنان با عقاید وی درآمیخته که موفق نشده کاملاً آن‌ها را پنهان کند لذا در فصلی با عنوان در کمین‌گاه صبر، نبرد یک منتظر حقیقی در خط فکری اصیل انجمن حجتیه را این‌گونه توصیف کرده است: «رزم‌آوران این نبرد طولانی [انتظار]، منتظران حقیقی هستند که پیوسته بیدار و هوشیار در درون کمین‌گاه صبر، پشت سنگر تقیه و زیر پوشش کتمان و سکوت، به پیکار مقدس خویش ادامه می‌دهند.»[16]

بر این اساس می‌توان گفت، دلیل اصلی انجمنی‌ها برای در پیش گرفتن چنین شیوه‌ای در قبال هر نوع حکومتی اعم از سلطنتی یا اسلامی، جز این نمی‌تواند باشد که خود را منتظر حقیقی حکومت عدل جهانی دانسته و اساساً تلاش برای برپایی هر نوع حکومت دیگری برا شکست‌خورده و لغو تلقی کرده و معتقدند: «در روزگار غیبت، ستیز و نبرد انسان منتظر، کمتر آشکار و رو در رو است؛ زیرا که باید نیروها و سلاح‌ها و امکانات و تجهیزات را برای آن جنگ بزرگ نگه دارد.»[17]

همچنین می‌نویسد: «چون لازمه ظهور، مهیا شدن گروه بسیاری از شیرمردان پارسا و کارآزموده -که اوصافشان پیش‌تر گفته شد- برای یاری و نصرت حضرت مهدی (عج)است، پس ملت شیعه باید بیش از هر چیز و بیش از هر کار به فراهم ساختن این جنگاوران پاک و دلاور همت گمارد و برای تربیت‌ آنان تلاش و کوشش کند و به هبچ بهانه نباید نیروی آنان را هدر و تلف کند.»[18]

اکنون نیز چنین است. انجمنی‌ها جهت فعالیت هر چه بیشتر و جذب نیرو برای رشد روز افزون خود، همچنان نفاق به اسم تقیه را در دستور کار خویش دارند. آنان برای به‌ثمر رسیدن اقداماتی همچون برپایی جلسات، تأسیس مدارس، گرفتن سمت‌ها، نفوذ در سازمان‌ها، نشر محصولات فرهنگی – هنری، برگزاری همایش‌ها و نمایشگاه‌های مختلف، برقراری ارتباط با خواص به‌ویژه علما و مراجع و نفوذ در بیوت ایشان، ایجاد کانون‌ها و موسسات علمی – فرهنگی و… حاضرند تا در مواقع لازم، خود را حامی تمام‌قامت نظام و فدایی ولایت‌فقیه جلوه دهند. لذا همان‌گونه که در زمان شاه، موسس این جریان حاضر بود دست تمنا به سمت اوقاف فاسد آن دوره دراز کند تا بتواند صد نفر از اعضای گروه خود را به سفر حج ببرد، اکنون نیز شاهدیم که پیروان این جریان با لطایف‌الحیل، با برخی نهادها و ارگان‌های نظام ارتباط برقرار کرده‌اند تا از این طریق بتوانند بودجه و امکانات لازم برای فعالیت‌ها خود را تأمین کنند. ذکر این نکته نیز ضروری است که این شیوه را آن قشر از اعضای انجمن در پیش می‌گیرند که هنوز شناخته‌شده نباشند و گرنه آن عده‌ای که چهره منافقانه‌شان برملا شده و می‌دانند که طرف مقابل از انجمنی‌بودن آن‌ها آگاه است -بسته به نوع مخاطب خود- یا با جسارت تمام به عقاید و عملکرد خود افتخار کرده و همچنان به مخالفت با انقلاب و نظام می‌پردازند یا اینکه این‌طور جلوه می‌دهند که هم انجمنی هستند و هم انقلاب و نظام را قبول دارند!

و این است نفاقی که روز به روز پیچیده‌تر می‌شود.  

نویسنده: حجت‌الاسلام اکبری آهنگر

[1]. موسوی اصفهانی، میرزامحمدتقی. وظیفه مردم در دوره غیبت امام زمان (عج)، انتشارات دبستانی، ص۶۲.

[2]. موسوی اصفهانی، میرزامحمدتقی. مکیال المکارم، انتشارت مسجد مقدس جمکران، چاپ سوم،۱۳۸۳، ج۲، ص ۳۳۸.

[3]. ر ک: بنایی، علی. تقیه از منظر فقاهت، تاریخ و سیاست، نور مطاف، ۱۳۹۰.

[4]. فهرستی، زهرا. رساله تقیه امام خمینی (ره)، انتشارت امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۵، ص ۴۶.

[5]. وسائل الشیعه، جلد ۱۱، کتاب امر به معروف و نهی از منکر، باب ۲۵ از ابواب امر و نهی، ح۱،ص ۴۶۹.

[6]. رحیم‌پور، حیدر. از انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیه، انتشارات طرح فردا، چاپ اول ۱۳۸۸، ص۱۳۷.

[7]. وسائل الشیعه، کتاب امر به معروف و نهی از منکر، باب ۳۱ از ابواب امر و نهی، ح۱، ص ۴۸۳.

[8]. همان.

[9]. صحیفه امام خمینی (ره)، ج۱، ص۱۷۹.

[10]. نشریه خط، شماره ۵، ص۶۱.

[11]. خاطرات آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی، انتشارت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۴۵.

[12]. همان.

[13]صحیفه امام خمینی (ره)، ج۱۷، ص۵۳۳.

[14]. خسروپناه، عبدالحسین. جریان‌شناسی ضدفرهنگ‌ها، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۹۰، ص۴۹۷.

[15].تاجری، حسین. انتظار، بذر انقلاب، انتشارات بدر، ۱۳۵۸، ص۱۱۷.

[16]. همان.

[17]. همان.

[18]. همان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.