حجتیه در دوران انقلاب

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، انجمن حجتیه چاره‌ای نداشت جز اینکه خود را مطیع حکومت امام (ره) معرفی کند، حتی کار به‌جایی رسید که شیخ محمود حلبی در یک حرکت مظلوم‌نمایانه بنا به فرمان امام(ره) وانمود کرد که فعالیت‌های انجمن تعطیل شده است اما به هر حال، انجمن یک تفکر را در کشور بنیانگذاری کرده و نوعی نگرش ایجاد کرده بود که به هیچ‌عنوان خاتمه‌پذیر نبود. بنابراین، این نگرش بعد از پیروزی انقلاب و اعلام تعطیلی انجمن، همچنان تشکل و ارتباطات خود را حفظ کرد. در واقع، این جریان توبه نکرد بلکه مخفی شد و در مواقعی که فرصت پیدا می‌کرد، فعالیت خود را از سر می‌گرفت؛ آنجا که فرصت داشتند، به‌طور علنی و در شرایطی که امکان وجود نداشت، بدون نام انجمن اما با تفکر حجتیه، مرام و مسلک و چهره‌ها و شخصیت‌های خاص انجمن و نمادهای آن، به اشکال مختلف سعی می‌کردند حتی در بدنه نظامی جمهوری اسلامی نفوذ پیدا کنند. در برخی نهادها و موسسات حضور داشته باشند و آن جاپاهای خود مانند موسسات آموزشی وابسته به خود را همچنان حفظ کرده و توسعه دهند. عملاً می‌توان گفت هر چند انجمن در اوایل دهه ۶۰ علناً اعلام تعطیلی کرد اما به هیچ‌وجه تعطیل نشد، یعنی طرفداران انجمن، وابستگان به آن، چهره‌های شاخص این جریان اتاق‌های فکر آن‌ و… نه‌تنها تعطیل و  غیرفعال نشدند بلکه به فکر چاره و راه‌حلی افتادند  که چه بکنیم که بمانیم و از بین نرویم، ترویج شویم، توسعه پیدا کنیم و حتی بتوانیم آینده را از آن خودمان سازیم.

آن‌ها در واقع، مترصد آن بودند تا از هر فرصتی که به‌دست می‌آید برای ترویج دیدگاه‌ها و فعالیت‌های خود استفاده کنند. البته در دهه ۶۰ (سال‌های ۵۸- ۶۸) فرصت چندان وسیعی برای آن‌ها فراهم نشد. این دوران، دورانی است که می‌توان گفت انجمن حجتیه در یک حالت کمون و نهفته قرار دارد؛ از بین نرفته و ادامه حیات دارد، سعی می‌کند ارتباطات خود را داشته باشد، جلسات خود را برگزار کند اما به‌صورت غیررسمی و حتی تفکر خودش را هم ترویج کند اما به‌شکل آرام.

بعد از رحلت حضرت امام (ره) و با توجه به خاتمه جنگ و ایجاد یک تحول در عرصه‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور، از سال ۱۳۶۹ به بعد شاهد این هستیم که انجمن حجتیه به‌تدریج فعالیت‌های خود را جدی‌تر کرده و بر خلاف اساس‌نامه و مرام‌نامه اولیه خود حتی در سیاست هم دخالت می‌کند اما مداخله آن در سیاست این‌گونه نیست که در انتخابات شرکت کند یا از نامزد خاصی به‌صورت رسمی و مستقیم حمایت کند بلکه آن‌ها سعی می‌کردند با نفوذ در ارکان قدرت برای خود پایگاه‌ها و قرارگاه‌هایی ایجاد کنند تا در یک فرصت مناسب از آ‌ن‌ها استفاده کنند. نمونه آن تشکیلاتی است که نشریه‌ای تحت عنوان خورشید مکه منتشر می‌کرد  و توانست در یک مدت کوتاه، با استفاده از همان تجربه تشکیلاتی ابهام‌آمیز انجمن حجتیه، جایگاه بسیار وسیعی پیدا کند و شاید ده‌ها هزار نفر از عاشقان حضرت حجت (عج) را در کشور به‌ویژه نسل جوان و حتی افراد مذهبی انقلابی را به خود جذب کند و جالب اینکه این نشریه حتی تصویر مقام رهبری را هم منتشر می‌کند اما جهت‌گیری آن کاملاً جهت‌گیری تفکر حجتیه و مطرح کردن چهره‌های شاخص آن است افراد مثل آقای سیدحسن ابطحی. این یک نمونه خیلی کوچک از فعالیت آن‌هاست.

تداوم موسسات آموزشی (وابسته به انجمن) و گسترش آن‌ها با کیفیت آموزشی بالا به‌منظور جذب افراد نخبه و تبدیل آن‌ها به افراد تحصیل‌کرده، کارآمد و سرسپرده به انجمن حجتیه، یکی دیگر از راه‌کارهایی بود که آن‌ها از گذشته بر روی آن مانور می‌دادند و سال ۷۰ به بعد نیز تأکید بیشتری بر آن کردند و بر آن سرمایه‌گذاری کرده و به نتایج ملموسی هم دست یافتند.

نکته قابل تأمل دیگر، ورود انجمن به بعضی نهادها و موسسات آموزشی و سازمان‌های وابسته به نظام است. انجمنی‌ها همواره تلاش کرده‌اند که حتی در برخی از نهادهای وابسته به نظام حضوری سیستماتیک، تشکیلاتی و زنجیره‌ای داشته باشند و توانستند –در حالی که آن نهادها چندان متوجه نبودند– به آرامی در آن‌ها نفوذ کنند و به‌مثابه حلقه‌های یک زنجیر، یکدیگر را تثبیت کردند. تأثیرگذاری آن‌ها نیز به این صورت بود که در یک فراز زمانی (طی دو دهه) عملاً آن‌ نهاد را نسبت به اندیشه‌های انقلاب اسلامی در یک وضعیت کاملاً سترون و نازا قرار دادند و بعد این تجربه را به‌نوعی در نهادهای مشابه نظام هم پیاده کردند که در کمال تأسف باید گفت که تقریباً در هر دوی آن‌ها به موفقیت هم رسیدند و جالب اینجاست که این نهادها، نهادیی بودند که به هر حال به نظام اسلامی و حتی رهبری نظام، وابستگی علنی و جدی داشتند؛ این هم خط مشی دیگری بود که انجمنی‌ها دنبال می‌کردند.

از سال‌های دهه هفتاد به بعد به‌ویژه در مقاطعی که دولت اصلاحات شکل می‌گیرد، به‌تدریج شاهد بروز  یک نوع دل‌زدگی از سیاست در میان بخش‌هایی از مذهبی‌ها و نیروهای متدین هستیم. با ظهور جریان اصلاحات، درگیرها و تنش‌هایی میان نیروهای وفادار به اصلاح‌طلبان و نیروهای مقابل آن‌ها صورت گرفت که این تنش‌ها هزینه‌بردار بوده و کدورت‌های بسیاری را رقم زدند. این امر به‌تدریج این نگرش را در میان برخی از نیروهای مذهبی ایجاد کرد که پرداختن به سیاست برای دینداران نه‌تنها مفید نیست بلکه مضر هم هست. به همین خاطر، آن‌ها سعی کردند برای خاتمه دادن به این تنش‌ها، کدورت‌ها و حتی بعضاً خشونت‌ها، از  سیاست فاصله بگیرند. این فاصله گرفتن از سیاست، پیش از هر چیز ابتدا خود را در هیئت‌های مذهبی نشان داد یعنی هیئت‌هایی که برای مراسم گرامیداشت وفات یا ولادت ائمه (ع) برگزار می‌شد، سخنران، مداح و کل مراسم، صرفاً در خدمت آن موضوع خاص بود و عمداً هیچ اشاره‌ای به موضوعات انقلاب اسلامی، مسائلی که به نظام جمهوری اسلامی مربوط می‌شد و هر آنچه به‌نوعی به تفکر انقلاب اسلامی ارتباط پیدا می کرد، نمی‌شد و توجیهشان هم این بود که اگر ما به این قبیل موضوعات بپردازیم، مخاطب خود را از دست می‌دهیم و مردم از هیئت‌ها و منابر فراری می‌شوند، بنابراین، سعی می‌کنیم اصلاً در این عرصه ورود پیدا نکنیم چراکه به‌محض ورود به این عرصه‌ها، ناگزیر از موضع‌گیری هستیم و برخی از مخاطبان ما با موضوع مخالف و برخی موافق هستند که نتیجه آن ایجاد تنش و درگیری خواهد بود.

البته در این میان، برخی حقیقتاً با نیت فرار از شکل‌گیری تنش‌ها در این مسیر حرکت کردند اما به بعضی هم خط داده شد که در این مسیر حرکت کنند.  نتیجه هم این شد که این بستر برای فعالیت‌های انجمن حجتیه بیش از پیش مساعد شد و آن‌ها این هئیت‌ها و عرصه‌ها را محل مناسبی دیدند برای اینکه فعالیت‌ها خود را به‌طور جدی از سر بگیرند و در ادامه، تبلیغات سیستماتیک و سازمان‌یافته خود را برای اثبات ادعاهای خود به کار گرفتند، گزینه‌هایی مانند اینکه: «دیدید آنچه ما گفتیم، محقق شد، دیدید اهداف و طرح‌های نظام اسلامی محقق نمی‌شود، دیدید طبق گفته ما تشکیل حکومت جمهوری اسلامی موجب دل‌زدگی مردم از دین می‌شود، دیدید تشکیل هر حکومتی قبل از قیام حضرت حجت (عج)، محکوم به شکست است، دیدید که مطابق گفته‌های ما اگر سیاست را با دین آمیخته کنید، مردم از دین، زده خواهند شد و… .» آن‌ها مدعی شدند که تمام این اتفاقات رخ داده، پس باید همه تفکر آن‌ها را بپذیرند و همانند آن‌ها از سیاست کناره بگیرند و به دعای صرف و دین خارج از سیاست بپردازند.

از آنجایی که این دعوت نوعی آسایش و دوری از هرگونه تنش و اضطراب و دغدغه را با خود به‌دنبال داشت و کسانی که این دیدگاه را می‌پذیرفتند وجدانشان از نظر دینی آسوده می‌شد و احساس می‌کردند از بندگان مقرب درگاه الهی هستند و در عین حال از تنش‌ها و دغدغه‌ها و چالش‌هایی هم که یک چهره وفادار به نظام و انقلاب با آن‌‌ها روبرو بود، به دور بودند در نتیجه نوعی احساس آرامش دورنی و حتی معنویت کاذب به آن‌ها دست می‌داد و این یکی از جدی‌ترین عرصه‌هایی بود که انجمن حجتیه در آن فعالیت کرد. هر چه از دهه ۸۰ به جلو می‌رویم -حتی پس از آن- این دیدگاه سیستماتیک‌تر، منظم‌تر و سازمان‌یافته‌تر شروع به فعالیت کرد تاجایی که ما شاهدیم در برخی از دانشگاه‌ها در کنار تشکل‌هایی که رویکرد سیاسی – مذهبی داشتند مانند نهاد نمایندگی رهبری ، بسیج دانشجویی و یا کانون‌های فعالیت علمی و… در پوشش فعالیت‌های فرهنگی، مراکزی خاص تشکیل شد مثلاً هیئت‌های دانشجویی شکل‌گرفت که به‌عنوان یک کانون فعالیت مذهبی و مقدس مورد توجه دانشجویان بود و با شعارهایی نظیر اینکه: «ما نمی‌خواهیم مخاطب خود را از دست بدهیم و مراسم عزاداری سالار شهیدان متعلق به همگان است و به هیچ جناح خاصی منحصر نمی‌شود»، کلاً رابطه خود را با سیاست قطع کردند. کار به جایی رسید که این تشکل‌ها، تشکل‌هایی شدند، مطلوب همگان، به‌ویژه کسانی که طرفدار اندیشه جدایی دین از سیاست بودند و عملاً یک دین سکولار را عرضه می‌کردند که به‌طور جدی مورد حمایت تفکر انجمن حجتیه بود و مصداق عملی و بارز آن به‌شمار می‌رفت.

شخصیت‌سازی از طریق رسانه‌های نوین رایانه‌ای یا شبکه‌های ماهواره‌ای، مرجع‌سازی، تلاش برای ایجاد قطب‌های موازی و یا متقابل با رهبری نظام اسلامی و مرجعیت مورد تأیید آن، تلاش برای بایکوت یا تضعیف مراجع و روحانیتی که با نظام و انقلاب همراهند، تلاش برای تضعیف نیروهای فرهنگی وفادار به نظام برای تولید محصولات فرهنگی مروج اسلام سکولار و اسلام بی‌ارتباط با سیاست و رفتارهایی از این دست، بخشی از فعالیت‌های فکری – فرهنگی و عملیاتی – تشکیلاتی بود که از سوی جریانی که ما آن را تحت عنوان انجمن حجتیه می‌شناسیم شکل گرفت.

این مجموعه‌ها چون به‌ظاهر فعالیت سیاسی نمی‌کردند عملاً مورد توجه جناح‌های مختلف سیاسی هم نبوده و به این ترتیب، از حاشیه‌ای امن برخوردار بودند.

از طرفی، به آن دل‌زدگی که در فرازها مختلفی در برخی از چهره‌های مذهبی ایجاد شده بود، به طرق مختلف دامن می‌زدند. به‌ویژه در عرصه این شبه که «آیا می‌شود هم دیندار بود و هم سیاستمدار و در عین سیاست‌‌داری به دین هم وفادار بود؟» آن‌ها بلافاصله این تردید را شکار کرده و به آن بال و پر می‌دادند، در آن بذر می‌پاشیدند و محصول مورد نظر خود را که همانا کندن و جدا کردن یک نفر از صف انقلاب و نظام و قرار دادن او در جبهه مقابل نظام و انقلاب بود ، برداشت می‌کردند.

انجمنی‌ها همواره کوشیده‌اند این‌گونه رفتارها را به کرات از خود بروز دهند. حال، در برخی مواقع موفق بوده‌اند و در پاره‌ای از مواقع ناکام مانده‌اند.

شکل‌دادن به‌ گونه‌ای اشرافیت مذهبی در سال‌های پس از انقلاب هم یکی دیگر از رفتارهای این جریان بوده است. نتیجه شکل‌گیری این اشرافیت مذهبی این بود که با توجه به وجود مشکلات اقتصادی در جامعه و مواردی مانند آن، پایگاه قدرتمندی را برای جذب نیروهای مذهبی به خود فراهم آوردند و خود را به‌نوعی آلترناتیو و جانشین تفکر حاکم بر نظام جمهوری اسلامی قلمداد کردند، تفکری که مدعی بود اگر بر کشور حاکم شود، کشور از تمامی مشکلات خلاصی می‌یابد، تفکری که ادعا می‌کرد اگر به قدرت برسد و بر اذهان مسلط شود، هر گونه تنش میان کشور ما و جهان را از بین خواهد برد و بسیاری از مشکلات اقتصادی را حل و فصل خواهد کرد.

در دوران تصدی آقای احمدی‌نژاد بر شهرداری تهران، با توجه به نگرش‌های خاصی که وی داشت، این دیدگاه توانست نفوذ جدی و پرشماری را در سازمان‌های وابسته به شهرداری به‌ویژه سازمان فرهنگی – هنری و معاونت فرهنگی – اجتماعی شهرداری داشته باشد، به‌طور که برخی از چهره‌های مشخص و تابلودار حجتیه توانستند در آن دوران (سال‌های ۸۳ و ۸۴) به مسئولیت‌های مهمی در سازمان شهرداری دست یابند حتی کار به جایی رسید که در بسیاری از فرهنگسراها و اماکن فرهنگی تحت پوشش شهرداری تهران آثار فردی مانند سیدحسن ابطحی به‌صورت علنی و با تخفیف ۳۵ درصدی به فروش گذاشته شد.

طی هشت سالی که آقای احمدی‌نژاد پست ریاست جمهوری را در اختیار داشتند، فارغ از آن شایعه‌ها و شائبه‌هایی که در مورد ایشان وجود داشت، مواردی نظیر ارتباط با برخی چهره‌های وابسته به تفکر حجتیه، شرکت در مراسم تشیع پیکر آن‌ه،ا اکرام و تعظیم برخی از آن‌ها، نفوذ انکار نشدنی تفکرات انجمن در دولت و اطرافیان آقای احمدی‌نژاد، همه و همه مصداقی است از نفوذ انجمن حجتیه در ساختار قدرت برای بهره‌برداری و سوءاستفاده از آن در جهت ترویج و گسترش تفکر خود و تضعیف تفکر انقلاب اسلامی که در دوران آقای احمدی‌نژاد این اتفاق با سوءاستفاده از غفلتی که شخص رئیس‌جمهور داشت و فرصت‌طلبی برخی از اطرافیان ایشان که گرایش‌های فکری حجتیه‌ای داشتند، متأسفانه در ابعاد گسترده‌ای رخ داد.

انچمن جچتیه و وضعیت فعلی

با تداوم وضعیت فعلی بعید نیست که انجمن حجتیه به این سمت و سو برود که مدارس خود را توسعه دهد، منابر و پایگاه‌های اینترنتی بیشتری در اختیار بگیرد و از شبکه‌های ماهواره‌ای و تکنیک‌هایی شبیه مرجع‌سازی، خطیب‌سازی و… بهره گیرد.

به‌طور کلی می‌توان میسری را که انجمن تعقیب می‌کند با ذکر چند مثال تبیین کرد؛ انقلاب اسلامی در همان ابتدا در پی وحدت میان مذاهب اسلامی بوده و اصلاً انقلاب، نه یک انقلاب شیعی بلکه اسلامی بوده است. با توجه به این امر، ما شاهدیم که در نقطه مقابل تفکر انقلاب اسلامی، یک عده به نام مذهب، به نام تشیع و به نام اهل بیت (ع) سعی کردند این وحدت را بشکنند و خوراک کافی برای دشمنان این وحدت ایجاد کرده و وحدت زدایی بکنند. مانند کسانی که به اشکال مختلف با سوءاستفاده از ناآگاهی و حب مردم نسبت به اهل بیت (ع) تلاش کردند که بحث توهین به مقدسات اهل سنت را ترویج دهند و رسانه‌ای کنند و این کار را از طریق جلسات موهنی که برگزار می‌کردند، تحریک عواطف و احساسات شیعه علیه مقدسات اهل سنت و مواردی از این دست، انجام می‌دادند.

اگر این رفتارها محدود به یکی دو مورد می‌شد، می‌توانستیم آن را به‌حساب جهل بگذاریم اما وقتی خط‌مشی و استراتژی اصلی این دیدگاه چنین است، می‌توانیم با اطمینان بگوییم که آن‌ها به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم از صهیونیسم جهانی خط گرفته‌اند. به‌عبارت دقیق‌تر، بدون ارتباط با صهیونیسم جهانی چنین رفتار وحدت‌شکنانه‌ای اصلاً معنا ندارد. غیرمنطقی است که تمام فعالیت‌های یک تشکل و یک جریان، تصادفاً در راستای وحدت‌شکنی باشد مگر اینکه مواضع کاملاً مشترک با رژیم صهیونیستی داشته باشد یا اساساً به‌صورت مسیقیم یا غیرمستقیم به سرویس‌های رژیم مرتبط باشد. بحث وحدت‌زدایی و تلاش برای تبدیل شیعه به دشمن درجه یک اهل سنت، یک نمونه است یعنی عملاً این تفکر مثل یک لبه قیچی و وهابیت و سلفی‌ٔگری افراطی و تکفیری به‌مثابه لبه دیگر قیچی، سعی کرده‌اند که انقلاب اسلامی را هدف قرار  دهند.

نکته بعد اینکه با توجه به دشوارشدن مسیر انقلاب و اینکه افراد مختلف توانمندی‌های متفاوتی دارند، برخی از نیروهای مذهبی و متدین ممکن بود با مشاهده اتفاقات و حوادث و نکات منفی موجود در این مسیر به‌نوعی به اصطلاح بِبُرند و نفس کم بیاورند. این افراد، طعمه تفکر حجتیه‌ای می‌شوند؛ همان تفکری که می‌گوید اصلاً نباید دین و سیاست را به هم آمیخت بلکه باید دین را از سیاست جدا کرد تا حریم دین، مقدس باقی بماند و سیاهی‌ها و تباهی‌های سیاست در دین و ایمان مردم رخنه ایجاد نکند و اینکه ایمان مردم به‌واسطه آمیختن با سیاست تضعیف می‌شود و برای حفظ ایمان مردم باید سیاست را کنار گذاشت. این اندیشه دقیقاً در چنین مواقعی است که خود را نشان می‌دهد نمونه اخیر آن، حوادث ۸۸ و سال‌های پس از آن است که شاهد تلاش جدی این تفکر هستیم؛ به‌گونه‌ای که بسیار از نیروها و چهره‌های فعال مذهبی سعی کردند برای فاصله گرفتن از تنش‌های شدید حاکم بر جامعه برای مدتی، سیاست را کنار بگذارند و دقیقاً در همان زمان، بستر مناسبی شدند برای رشد قارچ‌گونه تفکر حجتیه و پس از آن هم همچنان در این مسیر (تفکر حجتیه‌ای) باقی ماندند و نتوانستند از آن برگردند.

این در حالی است که بسیاری از این افراد می‌گفتند ما موقتاً از سیاست فاصله می‌گیریم تا عوارض و تنش‌های حوداث سال ۸۸، دامن‌گیرمان نشود اما وقتی چشم باز کردند، متوجه شدند که غرق در تفکر حجتیه‌ای هستند. با این وجود، از آنجایی که دنبال کردن این رویکرد، نوعی آسایش و آرامش و حتی منافع مالی برایشان به‌همراه داشت و می‌توانستند از پشتوانه‌های مالی مناسبی برخوردار شوند، دیگر فراموش کردند که تفکر انقلاب اسلامی چه بود و اینکه اساساً اسلام با سیاست یکی است. این فراموشی یک فراموشی عامدانه بود و این‌چنین بود که دل‌ خوش کردند به آن تفکر دینی بی‌دردسر و بی‌دغدغه‌ای که می‌توان آن را در قالب اسلام حجتیه‌ای مشاهده کرد.

انجمن حجتیه و موج بیداری اسلامی

انجمن حجتیه نوک پیکان خود را ایران قرار داده و اگر هم در عراق در حوزه مرجع‌سازی فعالیت می‌کند بیشتر روی این امر متمرکز است که با سوءاستفاده از مرجع‌سازی‌هایی که در آن رخ می‌دهد، کانون انقلاب را هدف قرار دهد و به‌همین‌خاطر، تأکید خود را بر تضعیف تفکر اسلام انقلابی در ایران قرار داده است و همان‌طور که حضرت امام (ره) به‌درستی اشاره کردند، این دیدگاه قطعاً در حوزه‌ها به‌دنبال مرجع‌سازی، واعظ و منبری و خطیب‌سازی و در نهایت، نفوذ در ارکان انقلاب است و در حد خودش هم موفق بوده و توانسته ضرباتی هم وارد کند.

به‌طور کلی کانون اصلی انجمنی‌های ایران است یعنی معتقدند اگر بتوانند انقلاب اسلامی را از درون دچار ضغف و نقص و استحاله کنند به اهداف خود رسیده‌اند و به همین سبب، چندان متوجه بحث بیداری اسلامی و معنای دقیق آن نیستند اما در عین حال با سوءاستفاده از فضای به‌وجود آمده در عراق سعی می‌کنند فعالیت‌های رسانه‌ای و ماهوراه‌ای خود و بحث مرجع‌سازی را از این طریق گسترش دهند.

انجمن حجتیه و تلاش برای سکولاریزه‌سازی دین

انجمن از همان ابتدا و حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نوعی دین، شریعت و عرفان جعلی را در مقابل اسلام ناب عرضه می‌کرد؛ دینی که کارویژه اصلی آن آرامش‌بخشی و گسترش معنویت بی‌خاصیت در جامعه بود.

به ‌هر حال، فطرت آدمی به دین گرایش دارد و آن‌ها را با ارائه این دین آکنده از عرفان و معنویت و آرامش روحی تلاش می‌کردند که گرایش به اسلام ناب و جهادی را کم‌رنگ کنند، هواداران اسلام ناب را به سمت خود بکشانند و بنا به فرمایش حضرت امام (ره)، به اسلامی که در آن تحجر و سکون و سکوت در برابر ظلم و حتی یاری ظالم وجود دارد، جذب کنند.

هر چه از پیروزی انقلاب می‌گذرد و به امروز نزدیک‌تر می‌شویم، زمینه برای ترویج این دیدگاه و این نوع دین مساعدتر می‌شود. با توجه به اینکه انقلاب در مسیر دشوارتری قرار می‌گیرد، برخی از افرادی که تصور می‌کردند آمیختن دین و سیاست اشتباه است و باعث می‌شود که از قداست دین و طرفداران آن کاسته شود و ضعف حوزه سیاست به پای دین نوشته می‌شود، از این فرصت استفاده کرده و سعی در اثبات صحت دیدگاه‌های خود را دارند و حتی آن‌ها را ترویج هم می‌کنند اما نیازی هم نمی‌بینند که لزوماً نام انجمن را هم بیاورند و همین که تفکر انجمن گسترش پیدا کند، برای آن‌ها کافی است. این است که خطر این جریان، همیشگی است و باید هوشیاری خود را در برابر آن حفظ کرد.

دقیقا سیر بعثت پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) تا قیام حضرت امام حسین(علیه السلام) شاید همین سیر را طی کرده است. چراکه بسیاری از خواص امت پیامبر(ص) منزوی و مشغول دنیا و عدم دخالت در سیاست شدند و آن شد که هر چه سید الشهدا(ع) ندای ها من ناصر ینصرنی را در تمام نقاط حکومت به اصطلاح اسلامی آن روز از مدینه تا مکه و بعد عراق و شام مطرح کردند گوش شنوایی را نیافتند و آن اتفاقی که نباید می افتاد رخ داد و نتیجه این عدم دخالت در سیاست منجر به این شد که دردانه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و منصب امامت و حکومت زمان حضرت حسین(صلوات الله علیه)  آنگونه به شهادت برسد و ………

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.