یکی از فرق تبشیری که سالها با پوشش راه اندازی کلیسا در شهرهای مختلف به فعالیت های تبشیری زیر زمینی پرداخته، فرقه شبه کلیسایی جماعت ربانی است. به منظور آشنایی بیشتر با کلیسای جماعت ربانی با سرکار خانم «مقدی نظری» مصاحبه ای ترتیب داده ایم. ایشان که مسیحی بوده و سالها به عنوان منشی در کلیسای جماعت ربانی کار کرده، به تدریج با مسائل و مشکلات این کلیسا آشنا شده و در نهایت، ار آن ها کناره گیری نموده است.

این مصاحبه در دو بخش ارائه می گردد.

س- در  خصوص سوابق و تحصیلاتتان توضیح بفرمایید؟

خانواده من مسیحی بودند و به همین خاطر دوران راهنمایی و دبیرستان را در مدارس ارامنه گذراندم. دروس به زبان فارسی تدریس می شدند. زبان ارمنی به طور جداگانه تدریس می شد و درس دینی هم داشتیم. در واقع یک دیپلم ارمنی می گیریم و یک دیپلم فارسی. به خاطر همین (درسهای ارمنی) که باید پاس می کردیم، ساعت های درسی ما مقداری بیشتر از سایر دانش آموزان بود. بعد وارد دانشگاه در رشته مشاوره شدم و کارشناسی گرفتم. در این مدت گاهی هم به مراسم های روز یکشنبه کلیسا می رفتم. احساس می کردم وظیفه هر مسیحی است که در مراسم کلیسا شرکت کند. پدر و مادرم خیلی به مسائل دینی حساس بودند و می خواستند ما دین را بهتر یاد بگیریم و ما را به کلیسا می بردند. با خانواده به کلیسای جماعت ربانی ، خیابان ویلا(کلیسای سرکیس مقدس) می رفتیم.

س- از نحوه آشنایی تان با کلیسای جماعت ربانی بگویید؟

آشنایی ما با جماعت ربانی به دلیل اصرار یکی از اقوام پدرم بود. به هر حال در هر خانواده دعواهای خانوادگی هست. می گفتند جماعت ربانی مشاوره های خانوادگی خیلی خوبی دارند. خانواده هایی هستند که می توانند در کنار خانواده شما کمک کنند که فضای خانواده یک مقدار آرام تر باشد. پدر و مادرم هر دو می رفتند و بالطبع ما را هم با خودشان می بردند در دوران کودکی گاهی عصر روزهای یکشنبه با پدر و مادرم به کلیسای ربانی مرکز (طالقانی) می رفتیم. ولی نه به طور همیشگی. آنجا محیط شادی داشت، موزیک اجرا می شد و بچه های هم سن و سال ما هم بودند. بعدها که بزرگتر شدم ۱۹ – ۱۸ سالگی حدود سالهای۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ وارد دانشگاه شدم و بالطبع درس مهمتر از کلیسا بود. خوب یک دختر ارمنی ۱۸-۱۹ ساله بیشتر جذب باشگاه هایی مثل باشگاه آرارات می شود تا مکانی مذهبی که یک مقدار آزادی را از شخص می گرفت. در این برهه هم خیلی کم یعنی همان یکشنبه ها در مراسم کلیسا شرکت می کردیم. اما در سال ۱۳۸۷ به عنوان منشی ساده با یک حقوق معمولی و ساعت کاری خیلی کم در کلیسای جماعت ربانی استخدام شدم. چون مطالعات یا اطلاعات چندانی و حتی وقت کافی برای مطالعه یا آموزش نداشتم از طرفی با توجه به اینکه حتی اگر چیزی را هم بلد باشم، انتقال آن به دیگری برایم سخت است به همین دلیل در این سالها فقط منشی اسقف جماعت ربانی بودم تا سال ۱۳۹۲ که مسائل برایم باز شد. خطاهای آنها را دیدم و به تدریج متوجه شدم جماعت ربانی اشتباه و نادرست است و از آنها کناره گیری کردم .

س – در کلاسهای آموزشی جماعت ربانی هم شرکت می کردید؟

به آن صورت الهیات بلد نیستم و فقط یک منشی بودم. خیلی در مسائل درس و آموزش نبودم دوره های آموزشی بر اساس سن و سال، رتبه بندی می شدند مثلا ۱۴ – ۱۲ ساله ها در یک کلاس و ۱۸-۱۶ ساله ها در کلاسی دیگر قرار می گرفتند. وقتی در سن ۱۹-۱۸ سالگی وارد آنجا شدم در همان رده سنی جای گرفتم هر چه یاد گرفتم در همان مقطع (کوتاه) بود. پنج شنبه ها عصر حدود دو ساعت در کلاس شرکت می کردم، کلاس نبود، بیشتر آموزش بود. ما کتاب نداشتیم. داستان های کتاب مقدس را آموزش می دادند. اگر بچه تر بودیم داستان تعریف می کردند و بزرگتر که شدیم همان داستانها را با زندگی امروز تطبیق می دادند. مثلا اگر می خواستند قضیه گناه را توصیف کنند. برای بچه ها مسئله کوچکی مثل دروغ را می گفتند.

وقتی به دوره های بالاتر می رفتیم مسئله گناه در عهدین را مطرح می کردند. همان طور که می دانید کتاب مقدس دو بخش دارد: یکی عهد قدیم که شامل تورات یهودی هاست و دیگری عهد جدید که اناجیل است. این دو با هم تناقض دارند. گناهی که در کتاب عهد عتیق توصیف می شود، با گناهی که در عهد جدید است. فرق دارد. اینها را برایمان توضیح می دادند. در سال های بعدی شاید فقط یکی دو تا درس را گذراندم مانند روانشناسی مسیحی که بدون اینکه کلاس را بگذرانم از روی کتاب امتحان دادم. در آن زمان دوره های دینی فقط در جماعت ربانی برگزار می شد که با تعلیمات کلیسای ارامنه ارتودکس متفاوت بود؛ اما الآن، خود کلیسا، کلیسای ارتودکس خیابان ویلا و یا دیگر کلیساها کلاسهایی را برگزار می کنند که تعلیمات دینی را صحیح تر آموزش می دهند.

قبل از سال ۱۳۷۹ که تعمید گرفتم دوره های آموزشی زیادی خارج از کشور برای تربیت برگزار می شد که البته هیچ وقت شرکت نکردم ولی دوستان و همسالانم می رفتند و خاطراتشان را تعریف می کردند که مثلاً در طول یک هفته ای که آنجا بودند چه کلاس هایی را گذراندند، اما زمانی که وارد شورا شدم چنین برنامه هایی نبود.

فکر می کنم سالهای ۱۳۸۰ – ۱۳۷۹ بود که بچه های کانون شادی را هم بردند اما من هیچ وقت برای سفرهای این چنینی ثبت نام نکردم.

س- تفاوت آموزه های جماعت ربانی با کلیسای ارتودکس مسیحی چه بود؟

در آن زمان کلیسای ارتدوکس در مراسم خود زبان ارمنی خیلی سختی را به کار می برد. وقتی یکشنبه صبح ها ما را از طرف مدرسه به کلیسا می بردند اسقف یا کشیشی که برنامه اجرا می کرد به زبان ارمنی با لهجه خیلی سختی صحبت می کرد که ما نمی فهمیدیم، اما جماعت ربانی که من به کلیسای فارسی زبانش می رفتم صحبت هایش بیشتر به دل می نشست به خاطر اینکه می فهمیدم چه می گویند. بعد که با دوستانی آشنا شدم که از کلیسای ارتدوکس تعلیم می گیرند، فهیمدم کلیسای جماعت ربانی تعالیم متناقضی ارائه می دهد. مثلا درباره اینکه چطور می شود یک بچه را تعمید داد، تفاوت وجود دارد. من خودم تعمید ارتدوکس دارم و در چهار سالگی غسل تعمید گرفتم.

می دانید که مسیحیت دارای سه شاخه است. سن غسل تعمید در کاتولیک یک سالگی، ارتدوکس چهارتا پنج سالگی و پروتستانها ۱۸ سالگی به بعد است. در ارتدوکس چون کودکان باید تعمید داده شوند از حوضچه کوچکی برای این کار استفاده می شود. روغنی هست که از بیروت می آید و پیشانی بچه مسح می شود و بچه تا دو سه روز نباید حمام برود. اما پروتستانها که البته شاخه های زیادی هم دارند چند روش دارند و روغن مسح نیز ریخته نمی شود. مشکلی که در پروتستان وجود دارد. این است که توجه نمی کنند فرد مسیحی زاده است یا خیر، در حالی که در شاخه ارتدوکس حتما بچه باید مسیحی زاده باشد و پدر و مادرش باید عقد مسیحی در صحن کلیسا داشته باشند. چنین تفاوتهایی وجود دارد.

من در کودکی در کلیسای ارتودکس ارمنی غسل تعمید گرفته بودم، با این حال در سال ۱۳۷۹ در ۱۹ سالگی دوباره در جماعت ربانی غسل تعمید گرفتم، اما این بار مانند غوطه ور شدن در آب بود و روغن مسح هم وجود نداشت. مسئله شمع روشن کردن هم در جماعت ربانی نبود ولی در کلیساهای دیگر هست. در کاتولیک ها هم وجود دارد. خطبه عقد نیز در کلیسای ارتدوکس با جماعت ربانی متفاوت بود. خطبه جماعت ربانی در اساس نامه کلیسا نوشته شده بود، ولی در تمام کلیساهای ارتدوکس ارمنی سراسر دنیا، یک خطبه عقد وجود دارد.

تفاوت دیگری که باعث برخی حواشی می شد. مسئله اعتراف است. یک امتیاز خوبی که در کلیساهای ارتدوکس وجود دارد این است که کشیش از بقیه مردم فاصله می گیرد. حالا این به خاطر لباس مقدسی است که به تن می کند و مردم نگاه مقدسی به آنها دارند به این ترتیب حرمتی بین آنها به وجود می آید. این چیزی است. که در جماعت ربانی دیده نمی شود. یعنی کشیش می نشیند یا فردی معمولی مثل من صحبت می کند. صمیمی می شود و در این بین حرمتها شکسته می شود.

این یکی از تفاوت هایی است که در ظاهر دیده می شود. مسئله دیگر، آن اتاقک اعتراف است. که جماعت ربانی آن را باز کرده و کشیش رو به روی فرد خطا کار قرار می گیرد و حرمت ها شکسته می شود. خوب انسان خجالت می کشد، بعضی چیزها را بگوید. ولی در کاتولیک، اتاقک اعتراف، مکانی بسته است که شخص اعتراف کننده و کشیش یکدیگر را نمی بینند و شخص فقط اعتراف میکند. آن هم به این خاطر که در انجیل نوشته شده اگر به گناهانتان اعتراف کنید، سبک تر می شوید. اما مسئله این است که پیش چه کسی می شود اعتراف کرد که اسرار شخص فاش نشود و مشکلی برایش پیش نیاید؟

مسئله این است. ممکن است کشیشی که برای او اعتراف کردیم، رازدار باشد اما پیش کشیش دیگری برویم که او رازدار نباشد. اینها وقتی در کنار هم می نشینند اسرار ما را بگویند و تصویری از شخص اعتراف کننده در ذهنشان شکل می گیرد و این بد است. بنابراین بهتر است اصلا دیده نشوند. نه کشیش بداند که آن شخص کیست و نه آن فرد بداند که با کدام کشیش صحبت کرده است و مسئله اعتراف در همان جا بماند، اما همین موضوع در جماعت ربانی باعث می شد که هر کسی راز دیگری را به راحتی بداند و این سبب شایعه سازی می شد. گاه حتی حرف ها دهان به دهان چرخیده واصلا اصل أن عوض می شد.

 یکی دیگر از اعتقادات جماعت ربانی، تعمید روح القدس بود که ارتودکس ها و کاتولیک ها و حتی کلیساهای پروتستان، آن را قبول ندارند در حالی که در جماعت ربانی مورد تأکید بود و نشانه آن را صحبت به زبان ها می دانست.

س- آیا شما شاهد این گونه مسائل بودید؟

بله، فراوان بود و جالب اینکه انسان نمی توانست به خود بقبولاند که این شکلی باشد (صداهای بی مفهوم از خود خارج کند)، برایم عجیب بود. با خود می گفتم خوب چرا آنها این طور می کنند؟ یا من راست هستم و آنها، دروغ یا آن ها، راست هستند و من دروغ.

حتی دیگر کلیساهای پروتستان مانند کلیسای انجیلی هم به زبان ها صحبت کردن را قبول ندارند. فکر نمی کنم چندان اعتباری هم داشته باشد. خوب برای همین بود که به من شاگرد نمی دادند. چون با ما رفت و آمد خانوادگی داشتند و می دانستند که من تعلیمات الهیاتی ندارم، تعمید روح القدس را هم ندارم و همیشه هم این سؤال برای من پیش می آمد، اما آنها می گفتند به کسی نگو که تعمید روح القدس نداری. تعمید روح القدس را جزء جاذبه های آموزه های خود قرار داده اند، برای اینکه تفاوتی را بین خودشان و بقیه قائل باشند.

س – از افرادی که به آن کلیسا می آمدند چه تعداد مسیحی زاده و چه تعداد مسلمان بودند؟

زمانی که وارد کلیسا شدم مابین سالهای ۱۳۷۹ – ۱۳۷۶ یعنی همان سنین ۱۹-۱۸ سالگی می توانم بگویم بیشتر از ۸۰-۷۰ درصد مسیحی زاده بودند، اما از سال ۱۳۸۳ به بعد همین طور کمتر شد و بعد از آن اکثر جمعیت مراسم کلیسا را مسلمانان تشکیل می دادند. خوب آنها چهره مهربان و پر محبتی را نشان می دادند و به ظاهر، رسیدگی های زیادی انجام می دادند که هر آدمی را جذب می کرد.

س- این افراد فقط در کلاس ها شرکت می کردند یا جذب شده بودند؟ اجازه نمی دادند من مطلع شوم. طبق قانونی که از سال ۱۳۸۳ ابلاغ شد، این اقدام جرم محسوب می شد. وقتی در سال ۱۳۸۷ مشغول به کار شدم، با آقای سقف سرکیسیان حدود سه ساعت در مورد تمام قوانین صحبت کردیم، پوشش، رفت و آمد زندگی شخصی، اینکه منشی باید چطور آدمی باشد و قانون شورا چیست؟ مثلا، خودشان گفتند ماهی یکبار با کل کشیش هایی که جماعت ربانی را می گردانند، جلسه داریم. در این جلسات نمی توانی شرکت کنی، فقط باید در اتاقت باشی. درباره تفاوت ها توضیح دادند. تفاوت هایی که از سال ۱۳۸۳ تا آن موقع (سال (۱۳۸۷) در برنامه جماعت ربانی صورت گرفته بود، من خیلی در جریان نبودم. در جلسات سالیانه همه اعضاء در باغ دور هم جمع می شدند، اما در آن مدتی که من آنجا بودم، فکر کنم فقط یکبار جلسه داشتند. جلسات هم به این شکل بود که کل اعضای جماعت ربانی که در ایران بودند، در جلسات حضور پیدا می کردند.

س- در مورد ساختار جماعت ربانی توضیح بدهید؟. اگر اشتباه نکنم کلیسای مرکز را بعد از انقلاب(اسلامی ایران) از روس ها گرفتند و سال ۱۳۵۸ در روزنامه رسمی ثبت آن اعلام شد. در اساسنامه از همان ابتدا، زبان فارسی بود. اینها مربوط به کلیسای مرکز است. چون من با کلیساهای دیگر زیاد کار نکردم. بعد از سال ۱۳۵۸ شورای کلیسای مرکز را تأسیس کردند. بعد از آن سال ها کلیسای جماعت ربانی دستخوش اتفاقاتی زیادی شد. من که سال ۱۳۸۷ استخدام شدم، چندین بار پرسیدم آیا هیچ اتفاق زیرزمینی نمی افتد و یا اینکه مسلمانان را به جای دیگری می فرستند؟ خود آقای سرکیسیان این قول را داد که چنین فعالینی انجام نمی شود.

شورا، مسئولیت اداره شعبات جماعت ربانی مرکز نارمک، مجیدیه، جنت آباد اصفهان و (ارومیه) را بر عهده داشت. کشیش ها و شبان ها را شورا تعیین می کرد. شبان در واقع، در کتاب مقدس معنی ندارد اما این طور جا افتاده که شبان به کسی می گویند که معلم باشد و بتواند تعلیم بدهد. اعضای شورا در آن زمان، آقایان سرکیسیان «اَسریان » «هار میک نوروزی»، «ادموند ریحانیان» و «روبرت زاکاریان » بودند.

س- هزینه ها از چه منابعی تامین می شدند؟

در مسیحیت هدایا دادن و ده یک دادن جزء وظایف هر مسیحی است که باید از درآمد خودش ده یک بدهد و یا به اختیار خودش هدیه ای بدهد. هر خانواده ای به اندازه توان خود می داد و اجباری نیست. در جماعت ربانی هم از مسئله هدایا استفاده می کردند. اینکه کمک های خارجی هم (از خارج از کشور) دریافت می کردند یا نه، مطلع نیستم. من خزانه دار نبودم، خزانه دار شخص دیگری بود که  اطلاعات بیشتری در این زمینه دارد. اما همین قدر که می دانم افرادی هم بودند که به میل خود هدایای بزرگی را می دادند که اکثرا هم ایرانی بودند. گاهی آنها (اعضای شورا) به سفرهای خارجی می رفتند؛ چون من کار و یزای آنها را انجام می دادم. مثلا آقای آسریان و سرکیسیان به هند رفتند. آقای آسریان همچنین به روسیه رفت و در جلسات شرکت می کرد، اما من مطلع نیستم که جلسات در چه زمینه ای بوده است.

س- چه چیزی باعث شد که از آنها دوری کنید؟

علت اصلی کناره گیری ام این بود که آنها رو راست نبودند. ابتدا در مورد تعالیمشان، برای من سؤال پیش آمد. همان موقع هم که تعمید دوم (تعمید پر شدن از روح القدس) را نتوانستم بگیرم در من شک ایجاد شد. فکر کردم اصلا شاید دیگرانی که مدعی چنین مسئله ای بودند،دروغ می گوید، اصلا چنین چیزی وجود ندارد. الآن که روانشناسی می خوانم، می فهمم که مشکلات روحی و روانی ممکن است برای هر کسی وجود داشته باشد و این ها هم زائیده افکار این گونه افراد باشد. حالا شاید هم اشتباه باشد، که من این را عنوان کنم.

 ولی عزیزی داشتیم که نمی گفت جماعت ربانی می گفت جماعت روانی.

نمی دانم شاید او هم به همین نتیجه رسیده بود.

   پایان قسمت اول

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.