بهائیت و پهلوی

به بهانه 44 سال پیروزی و عزت برای مردم ایران اسلامی

با روی کار آمدن محمد‌رضا پهلوی و اعتماد بیش از حد به فرقه انحرافی بهائیت با هدف جلوگیری از نفوذ اسلام شیعی، این فرقه ضاله آرام آرام در عصر پهلوی رشد کرده و بیشتر مناصب دولتی را به چنگ آورد. حسن ظن شاه و حمایت‌های خارجی استعمارگران از این گروه ضاله، باعث شد ایران اسلامی، سرزمین امنی برای آنان گردد؛

ولی با درایت و هوشیاری امام خمینی رحمه الله علیه و همراهی نیروهای مردمی، انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت و همه اهداف و برنامه‌های آنان با شکست مواجه شد. در این مقاله، در صدد افشای حمایت‌های محمد رضا پهلوی و معرفی عوامل با نفوذ بهائی در دوران سلطنت او هستیم. نیز بیان می‌کنیم که شاه با حمایت‌های عوامل خارجی، چگونه دین و کشور اسلامی ما را به سوی نابودی پیش می‌برد.

در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، بهائیان روندی روبه رشد داشته‌اند. شاه هم آنان را بی خطر می‌دانست و از آنان حمایت می‌کرد. حتی برخی عناصر مهم بهائیان در دستگاه‌های دولتی، اجرایی، اقتصادی و غیره حضور فعال داشتند. مراکز مذهبی بهائیان، مانند حظیره القدس به سرعت ساخته و بر رونق آن افزوده شده بود.

البته روند رو به رشد بهائیان در این دوره با شعارهای مذهبی و ادعاهای وابستگی به مکتب تشیع محمدرضا چندان سازگار نبود. او با تکیه بر آنان، مقابل فرهنگ غالب مردم و اقتدار روحانیت ایستاد. همچنین از بهائیان به عنوان کارگزار استفاده کرد و در صورت مشاهده خطری از جانب آنان، آنان را توسط نیروهای مذهبی کنترل می‌کرد.

شاه در اصل، با استفاده از فرهنگ غیرشیعی باور داشت که با این نوع سیاست می‌تواند در راستای استحاله فرهنگ مذهبی ـ ملی، حمایت بیگانگان را جلب کند و با استفاده از تضاد بین آنان و مردم، اهرم کنترل آنان را در دستان خویش داشته باشد؛ چرا که ایران نزد بهائیان از قداست ویژه‌ای برخوردار بود.

دراین دوره بود که بهائیان هم با تأسیس تشکیلات گسترده‌ای با مرکزیت اسرائیل غاصب به تقویت جایگاه خویش پرداخته بودند. از طرفی رژیم پهلوی نیز حضور مذهب شیعه و روحانیت را برای خود مانع بزرگ می‌دانست؛ لذا باید برای تضعیف آن از همه ابزارهای مناسب سیاسی و فرهنگی موجود بهره می‌گرفت. یکی از این ابزارها، تقویت گروه‌ها و گرایش‌های انحرافی‌ای بود که حیات خود را در مرگ روحانیت و نابودی شیعه می‌دانستند و بهائیت، یکی از این گروه‌های انحرافی بود.

از طرفی شاه نیازمند کمک‌های قدرت‌های خارجی بود، و آن‌ها هم از عناصر انحرافی حمایت می‌کردند. همچنین این گروه‌ها هم به حمایت قدرت‌های خارجی نیازمند بودند؛ به ویژه بهائیان که با سابقه سیاه دیرین و همکاری با کانون‌های استکباری روس وانگلیس و خوش‌خدمتی‌های زیادی که به آن‌ها کرده بودند، دارای زمینه مناسبی برای پیشبرد مقاصد سلطه جویان جهانی بودند.

پیوند و همکاری رژیم پهلوی، به ویژه در نیمه دوم سلطنت محمدرضا یعنی دوران سرکوب خونین جنبش اسلامی ملت به رهبری امام خمینی رحمه الله علیه و سلطه مستشاران آمریکایی و کارتل‌های نفتی و تسلیحاتی و … بر سرنوشت ایران با توجه به این داد و ستد استعماری قابل فهم است. بهائیان نه تنها مورد حمایت شاه قرار گرفتند، بلکه مورد حمایت رئیس جمهور آمریکا و اسرائیل غاصب نیز بودند.

بهائیان ایران نیز مانند سایر بهائیان جهان، جاسوسی برای اسرائیل را یک وظیفه افتخارآمیز برای خود می‌دانستند. آنان، علاوه بر تبریک پیروزی اسرائیل غاصب در جنگ شش روزه با اعراب، گستاخی را به جایی رساندند که مبالغ هنگفتی پول برای کمک به ارتش غاصب اسرائیل جمع‌آوری کردند. پول جمع‌آوری شده حدود 120 میلیون تومان بود که در ظاهر برای بیت‌العدل در حیفا فرستاده می‌شد؛ ولی منظور اصلی، کمک به ارتش اشغالگر بود. مقدار قابل ملاحظه‌ای از این پول، به وسیله حبیب ثابت بهائی پرداخت شده بود. (روح الله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، تهران، 1382ش، ص3-172.)

شاه، به بهائیان حسن ظن داشت و حتی مسؤولیت‌های عالی مملکت را به بهائیان واگذار کرد. آنان هم در تضعیف اقتصاد و فرهنگ اسلامی کشور کوشیدند؛ برای نمونه حتی اجناسی را که در ایران ارزان‌تر تولید می‌شد، از خارج وارد می‌کردند. شاه معتقد بود بهائیان ایران، بر ضد او توطئه نخواهند کرد.

بنابراین وجودشان درمناصب دولتی برای او مفید تلقی می‌شد. بهائیان هم از این موقعیت برای ثروتمند شدن و در دست گرفتن اقتصاد کشور سود می‌جستند و با استفاده از نفوذ سیاسی، در غصب اموال دیگران می‌کوشیدند. در واقع بهائیان چنین تصور داشتند که ایران همان ارض موعود است که باید نصیب بهائیان شود؛ لذا برای تصرف مشاغل مهم سیاسی در این کشور منعی نداشتند. البته بهائیان واقعاً احساس ایرانیت را نداشتند و این کاملاً محسوس بود و طبعاً این افراد جاسوس بالفطره بودند. (خاطرات ارتشبد حسین فردوست : ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1368، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج1، ص374 و 375.

در مجموع دستگاه اجرائی محمدرضا پهلوی تا حد زیادی در اختیار بهائیان قرار گرفت و با ارتباطاتی که با کشورهای خارجی؛ به ویژه اسرائیل غاصب و انگلستان داشتند، در حقیقت کارگزاران آنان در ایران بودند. شاه، آن‌قدر بهائیان را دوست می‌داشت که حتی راضی نمی‌شد آسیبی به اماکن آن‌ها وارد شود.

در یکی از سفرهای محمد رضا به شیراز، پس از زیارت حضرت احمد بن موسی شاهچراغ علیه السلام آیت الله سید نورالدین حسینی هاشمی در مقابل شاه دستور داد خانه سید علی محمد باب که حدود دویست متر از شاهچراغ فاصله داشت، تخریب شود. این دستور موجب شد که شاه ناراحت شود، و با اعتراض، مسافرت خود را به شیراز نیمه تمام گذاشته و به تهران بازگردد. (سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، سوم، تهران، 1384ش، ص251.)

این حرکت، حمایت و تأیید بهائیان توسط شاه بود. بهائیان هم با استفاده از حمایت شاه و ساختار دولت توانستند به شمار خود بیفزایند و ثروت و قدرت بسیاری کسب کنند. به گفته فردوست، شاه در جریان رشد و نفوذ بهائیان قرار داشت. او می‌گوید: یکی دیگر از فرقه‌هایی که توسط اداره کل سوم ساواک با دقت دنبال می‌شد، بهائیت بود. شعبه مربوطه، بولتن‌های نوبه‌ای (سه ماهه) تنظیم می‌کرد که یک نسخه از آن از طریق من به اطلاع محمدرضا می‌رسید. این بولتن، مفصل‌تر از بولتن فراماسونری بود؛ اما محمدرضا از تشکیلات بهائیان و به‌خصوص افراد بهائی در مقام مهم و حساس مملکتی اطلاع کامل داشت و نسبت به آن‌ها حسن خلق نشان می‌داد. (حسین فردوست، پیشین، ج1، ص374.)

پروین غفاری نیز تأیید می‌کند که شاه، روحیه مذهبی نداشت و بیشتر مقامات دولتی و سرمایه‌دارانی که با کاخ او در ارتباط بودند، بهائی بودند و شاه هم از هیچ گونه کمکی به آنان دریغ نداشت. (پروین غفاری، تا سیاهی در دام شاه، مرکز ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1376ش، ص64.) برادر شاه هم در محفل بسیار خصوصی گفته که شاه شخص بی‌عرضه‌ای است و با حمایت انگلیس و آمریکا و نمایندگان آنان در ایران یعنی بهائیان و فراماسون‌ها روی کار است. (همان، ص84 ـ 85.)

با تشکر از تهیه کننه مطلب سرکار خانم س.ن