طرد در بهائیت

فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران

تشکل های مختلف، به سبب ویژگی‌های مشترکی که آن‌ها را به یک «فرقه» تبدیل می‌کند، درون‌مایه‌هایی از تهدید و خطر با خود به همراه دارند، اما جدای از آن نقاط مشترک، یکی از بارزترین ویژگی‌های بهائیت، تزویر و دورویی این فرقه است. بهائیت، فرسنگ‌ها از چیزی که خود را به مخاطبانش معرفی می‌کند، فاصله دارد.

بهائیت با مکانسیم فعال تبلیغی، خود را باوری صلح‌طلب به مخاطبانش معرفی می‌کند، تا جایی‌که حتی با مخالفان خود نیز با محبت و احترام تعامل می‌‌نماید. هدف از تبلیغ جوامع را نیز انتشار روحیه خدمت به خلق و صلح‌طلبی عنوان می‌کند،‌ حال آنکه در پس تلاش تشکیلات بهائی برای جذب هر چه بیشتر به این فرقه، هدفی خائنانه و دور درباره به دست گرفتن حکومت مردمان یک سرزمین، نهفته است. البته جای تعجب نیست که بهائیان این هدف را -حداقل در هنگام تبلیغ و دوره‌های اولیه ورود شخصی به بهائیت- تا جای ممکن پنهان می‌کنند، چراکه با تحقیق در مدل حکومتی و فرامین تشکیلاتی، تناقض گفتار و رفتار بهائیت روشن می‌شود.

دلیل اینکه بهائی شدن را، نه به معنای پذیرفتن یک اعتقاد مذهبی، بلکه ورود به یک سیستم تشکیلاتی بیان می‌کنیم، آن است که هر فرد تازه بهائی‌شده، در ابتدای ورود ملزم به اعلام پایبندی به چیزی است که اصطلاحاً «عهد و میثاق» نام می‌نهند. «با توجه به مفهوم عهد و میثاق بهائی، حضرت ولی عزیز امرا…، وجود دو نوع عهد و میثاق را که صراحتاً در آثار امریه اشاره شده‌است، مورد ملاحظه قرار داده‌اند. اولی عبارت از عهدی است که هر یک از مظاهر الهیه با بشریت می‌بندد، یا به طور محدودتر با مؤمنان خود که در زمره مقبلین و پیروان ظهور بعد که رجوع حقیقت اوست، قرار خواهند گرفت. دومی همان است که حضرت بهاءا…، رب میثاق، با اهل بها در مورد اطاعت از حضرت مولی‌الوری، مرکز میثاق، بسته‌اند… عهد و پیمان حضرت عبدالبها با احبا در خصوص اطاعت از مؤسسات امریه، بعد از آن حضرت نیز ذیل همین مقوله قرار دارد.»(۱) با توجه به این نوشته «شوقی افندی»، سومین سرکرده تشکیلات بهائیت، درمی‌یابیم اشخاص بلافاصله بعد از اعلام بهائی شدن، موظفند از دستورهای سرکردگان و حتی مؤسسات بهائی، بدون چون و چرا اطاعت نمایند.

«امور ملت معلق است به رجال بیت عدل الهی. ایشانند امناء‌ا… بین عباده و مطالع‌الأمر فی بلاده. یا حزب ا… مربی عالم عدل است، چه که دارای دو رکن است مجازات و مکافات، و این دو رکن دو چشمه‌اند از برای حیات اهل عالم. چون که هر روز را امری و هر حین را حکمی مقتضی، لذا امور به وزرای بیت عدل راجع تا آنچه را مصلحت وقت دانند معمول دارند. نفوسی که لوجه ا… بر خدمت امر قیام نمایند، ایشان ملهمند به الهامات غیبی الهی، بر کل اطاعت لازم. امور سیاسیه کل راجع است به بیت‌العدل و عبادات بما انزله ا… فی الکتاب.»(۲)

این بی‌ چون و چرا بودن در بسیاری از پیام‌های تشکیلات به بهائیان توصیه شده و آن‌ها را به پیروی کامل از فرامین فراخوانده‌اند. این پیروی به اندازه‌ای اهمیت دارد که مرکز اصلی این تشکیلات صراحتاً تأکید دارد بهائیان باید از تصمیم‌های مشخصاً اشتباه مسئولان بهائی هم اطاعت کنند، چون تنها چیزی که اهمیت دارد، «بهائی ماندن» است و اشتباه دسته‌جمعی حتی از انتقاد سازنده هم در مرتبه بالاتری قرار دارد:

«قوانین، احکام، دستورات و نصایحی که همه ما به عنوان بهائی، اطاعت و پیروی از آن‌ها را گردن نهاده‌ایم، شامل رویه‌ای مشخص در مورد تصمیم‌گیری و اجرای تصمیمات می‌باشد. تأکید بر یگانگی به حدی شدید است که مثلاً وقتی یک محفل تصمیمی می‌گیرد، انتظار ‌می‌رود که همه با تمام وجود آن تصمیم را حمایت کنند، چون اتحاد است عاقبت حقیقت منکشف گردد و خطا بدل به صواب شود.»(۳)

بنابراین بهائیان باید از انتقاد و سرپیچی خودداری کنند، چون در این صورت به عنوان ناقض عهد و میثاق شناخته شده و عواقب سختی در انتظارشان خواهدبود. از منظر سرکردگان بهائیت، شخص ناقض عهد،‌ نفسی پست و بیماری است زهرآلود که باید به هر طریقی از ارتباط با وی اجتناب کرد. «نقض عهد در حقیقت یک بیماری روحانی می‌باشد و کلیه نقطه نظرات و رفتار یک ناقض به حدی زهرآگین است که حضرت مولی‌الوری آن را با مرض جذام همانند دانسته‌اند و یاران را از معاشرت با چنین نفوسی تحذیر فرموده‌اند. نباید به ظاهر کلمات ناظر بود. وقتی که شما با چنین نفوسی معاشر شوید، ممکن است تحت تأثیر نفوذ افکار مهلکه آنان قرار گیرید.»(۴)

«سؤال نموده بودید چرا نفوس مبارکه روحانیه که ثابت و راسخند از معاشرت با نفوس پست‌فطرت دوری می‌جویند؟ این به جهت آن است که همچنانکه امراض جسمانی نظیر سل و سرطان[!] سرایت دارد، اگر شخصی مسلول باشد و معاشرت با هزار شخص صحیح و سالم نماید… این مسلول چون معاشرت با آن هزار نفس نماید، در اندک‌زمانی به جمعی از آن نفوس سالمه مرض سل سرایت کند، این امری است بدیهی و واضح.»(۵)

حتی اعتراف می‌کنند اگر آن شخص نسبت به تمام محتوای بهائیت، عالِم بود باز هم نباید کوچک‌ترین توجهی به وی داشت: «جمیع احباءا… لازم که از هر نفسی که رائحه بغضا از جمال عز ابهی ادراک نمایند، از او احتراز جویند؛ اگرچه به کل آیات ناطق شود و به کل کتب تمسک جوید، الی ان قال عز اسمه.»(۶)

اهمیت این قطع‌ارتباط به اندازه‌ای است که اگر شخصی بهائی با ناقض عهد تعامل کند، دیگر بهائیان باید با آن بهائی نیز قطع رابطه نمایند: «هیچ عذر و بهانه‌ای برای احبا به منظور ادامه معاشرت [با ناقض عهد] وجود ندارد و کسانی که با آگاهی در همه چیز، هنوز چنین کاری را ادامه می‌دهند، باید دیگر احبا از آن‌ها اجتناب نمایند…روابط شخصی با ناقض، از جمله تماس‌های شخصی یا مکاتبات، صراحتاً منع شده‌است.»(۷)

به طور کلی، بهائیت به دلیل نقص مبانی و ایرادهای بسیاری که به آن وارد است، از آشنا شدن اعضای فرقه به تفکرات انتقادی نسبت به خود هراس بسیاری دارد؛ از این‌رو شنیدن هر کلام و استدلال مخالفی را به جد، نهی می‌کند: «کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصیب بری و فقیر شو تا از بحر غنای لایزالم قسمت بی‌زوال برداری. کور شو یعنی از مشاهده‌ غیر جمال من و کر شو یعنی از استماع کلام غیر من و جاهل شو یعنی از سوای علم من تا با چشم پاک و دل طیب و گوش لطیف به ساحت قدسم درآیی.»(۸)

طرد در بهائیت

این قطع ارتباط در بهائیت، «طرد» نامیده می‌شود. پیش از توضیح طرد و جنبه‌هایی که در بهائیت دارد، لازم است به این موضوع مهم اشاره شود که به خودی خود و بدون هیچ فشار تعریف‌شده‌ای هم، جدا شدن از فرقه و اعلام آن با سختی‌های بسیاری همراه است. مخصوصاً در مورد تشکیلاتی چون بهائیت که از کودکی در تار و پود زندگی اعضا تنیده می‌شود و با ایجاد مسئولیت‌های پی در پی، سعی دارد تمام جنبه‌های زندگی شخصی و اجتماعی اعضا را تحت کنترل گرفته و هدایت کند. این موضوع برای تمام نحل و فرقه‌هایی که بر مبنای تشکیلات منسجم و مشخص پیش می‌روند، صادق است؛ چراکه فرد در یک محیط فرقه‌ای، تنها حضور فیزیکی پیدا نمی‌کند، بلکه آنجا زندگی می‌کند. محیط فرقه، هویت فرد را ایجاد و با تمام توان، از آن حراست می‌نماید. بهائیت نیز به صورتی برنامه‌ریزی‌شده و روانشناسانه، اعضای فرقه را متعهد کرده و با تعیین‌تکلیف‌ در مسائل شخصی از قبیل ازدواج، درس، شغل، محل زندگی و…، آزادی فردی را به طور کامل نقض نموده و فرد را طفیلی خود باقی نگاه می‌دارد.

سوای این ایجاد وابستگی، بهائیت مقررات سفت و سختی در رابطه با ناقضین عهد و پیمان دارد؛ افرادی که با توجه به متون ارائه‌شده، از دستورهای بهائی سرپیچی کرده و یا با کشف اشکال‌های بهائیت، از آن رویگردان می‌شوند. در بهائیت، طرد بر دو نوع است؛ طرد «اداری» و طرد «روحانی». تعریف روشن و دقیقی برای محدوده‌های این دو طرد ارائه نشده تا دست مسئولان امر برای اعمال انواع محدودیت‌ها باز باشد اما با توجه به آنچه مکتوب شده و همین‌طور، طردهایی که در طول تاریخ بهائی صورت گرفته، طرد اداری، مرحله اولیه طرد بوده و به عنوان تنبیهی برای بهائیانی اعمال می‌شود که بدون هماهنگی تشکیلات، کاری انجام داده‌اند، انتقاداتی درباره مسئولان بهائیت مطرح کرده‌اند و یا از فرمانی سرپیچی کرده‌ باشند.

بر اساس اسناد بهائی چنین تنبیهاتی با هدف «حفظ هنجارهای اخلاقی جامعه بهائی، حفظ حیثیت و حمایت از اصول بهائی و فرصتی برای تنبیه و بازنگری در اعمال فرد توسط خودش»(۹) انجام می‌گیرد. در این مرحله، فرد هنوز بهائی محسوب شده و در عین حال که جرایمی برایش در نظر گرفته می‌شود، سعی می‌کنند دوباره وی را رام تشکیلات نمایند.

اگر بخواهیم یکی از مواردی که منجر به چنین طردی شده مثال بزنیم، [مطابق اسناد موجود] می‌توان به شخصی اشاره کرد که به دلیل پیروی از دستورهای حکومت و دولت، محل کسب خود را تعطیل نکرده‌است. در بهائیت، چنین عملی تنها یک سرپیچی تعبدی نیست، چراکه همه اعمال اعضای این فرقه، نمایشی و در راستای اهداف مشخصی انجام می‌شود. در این مثال، تشکیلات به سرپیچی از قانون نیاز دارد تا در صورت برخورد با متخلف از آن، به عنوان نمونه‌ای از مظلومیت، سوءاستفاده تبلیغاتی کند. بنابراین شخص مذکور با انجام چنین مورد ساده‌ای در مرحله اول، طرد اداری می‌شود. به نقطه نظر تشکیلات در این زمینه توجه نمایید:

«وظیفه ما بعد از تصویب و اعلام تنبیه به پایان نمی‌رسد، بلکه فصل تازه‌ای در شرایط جدید برای مساعدت به فرد تنبیه‌شده آغاز می‌گردد … به طوری‌که فرد قولاً و عملاً از کرده خود تائب و نادم باشد … و تمایل واضح به اطاعت از تعالیم از خود ابراز دارد. رعایت نکات زیر ما را برای وصول به اهداف فوق یاری می‌کند:

1-در کمال محبت، تنبیه فرد باید به او اعلام گردد.

2-اگر یکی از افراد احبا از حقوق اداری خود محروم شد، این حق را دارد که اطلاعات دقیق و واضحی درباره شرایطی که در آن خواهد توانست حقوق اداری از دست‌رفته خود را بازیابد دریافت کند. این شرایط می‌تواند شامل اقداماتی جهت جبران مافات و یا اصلاح رفتار و … باشد.»(۱۰)

از آنجا که بهائیت به دنبال تبلیغ و جلب نظر مخاطب است و هنوز نظام اداری‌اش در هیچ کشوری مستقر نیست، زهر این نوع طرد را در مرور زمان، کم کرده و کوشیده‌اند فرصت بیشتری برای بازگشت شخص متخلف به فرقه فراهم کنند. در اینجا نیز فرد از حقوقی مثل اظهار نظر، حضور در جلسات تشکیلاتی‌تر، حق رأی و امثالهم منع شده‌است اما افرادی تحت عنوان «خادم» باید همواره با وی در ارتباط باشند و اصطلاحاً فرد را به سمت مطلوب تشکیلات مساعدت نمایند. در این مورد هم گفته‌شده:

«- فرایند مساعدت به فرد، طوری تنظیم و اعمال می‌گردد که حقیقتاً به تنبیه او بینجامد.

-بدیهی است این فرایند باید مورد به مورد و با توجه به شرایط سنی، خانوادگی و سوابق فرد تنظیم گردد.

-علاوه بر فرد، خانواده او باید بیش از پیش مورد نظر خادمین قرار گیرند که -خدای‌ناکرده- تنبیه یکی از اعضای خانواده موجب دلسردی و دورافتادگی سایر اعضا نشود.»(۱۱)

چنانچه تشکیلات از پس توجیه فرد برنیاید یا نافرمانی برای مسئولان تشکیلات نابخشودنی باشد، نوع دیگر طرد که به طرد روحانی موسوم است، شامل حال او می‌شود: «وقتى شخصى ایمان خود به حضرت بهاءا… را به عنوان یک مظهر ظهور الهى اعلان مى‌کند، او از متمسکین به عهد و پیمان حضرت رحمن گشته، جامعیت و اصالت و تمامیت ظهور مبارکش را قبول مى‌نماید، لیکن اگر این شخص بعداً تغییر جهت داده و مقام حضرت بهاءا… و یا مرجع مرکزى امرا… را مورد حمله قرار دهد، او نقض عهد کرده‌است. در چنین موقعیتى هر کوششى به عمل مى‌آید تا به او کمک شود که به غیرمنطقى بودن و سهو و خطاى عمل خود پى برد، اما اگر او در رفتار خود پافشارى کند، مى‌بایستی به موجب تعالیم نفس مقدس حضرت بهاءا…، به عنوان ناقض عهد الهى از جامعه بهائى طرد شود.»(۱۲)

این از سخت‌ترین رویکردهای فرقه بهائیت است که به نوعی کل زندگی فرد بهائی را تحت‌تأثیر قرار داده و حتی مختل می‌کند. هرچند همان‌طور که اشاره شد، بهائیت امروزه برای وجهه خود موارد طرد را نسبت به گذشته به‌شدت کاهش داده‌ اما هنوز هم اگر انتقادات ناشی از تحری حقیقتی که خود بهائیت مدعی آن است، از حد بگذرد، مجازات‌های سختی ذیل طرد اعمال می‌شود. با اینکه بهائیت می‌کوشد این مسئله را موضوعی کوچک جلوه دهد، نگاه رهبران اصلی بهائی، حقیقت و ماهیت این فرقه را روشن کرده‌است:

«نفوسی که از این امر بدیع معرضند، از ردای اسمیه و صفتیه، محروم و کل از بهائم [حیوانات وحشی] بین یدی‌ا… محشور و مذکور.»(13)

«الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید، از … جمیع فیوضات رحمانی محروم است تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید.»(14)

«معرض بالله چون توقف نمود و از صراط لغزید، در همان حین هیکلش از قمیص انسانی خارج و به جلود بهائم، ظاهر.»(15)

در طرد روحانی علاوه بر منع حضور فرد در هر جمع بهائی، تمام خانواده، بستگان و دوستان بهائی فرد نیز از هم‌کلامی و معاشرت با او به طور کامل منع می‌شوند، حتی بستگان درجه‌‌اول، پدر و مادر یا فرزندان. چنین فردی در زمره «اشرار» به حساب می‌آید: «مجالست اشرار، نور جان را به نار حسبان تبدیل نماید، زیرا ممکن نیست که شخص سالمی با مسلولی و یا مجذومی الفت نماید و علت سرایت نکند. امروز جمعی بی‌خردان که مانند حیوان اسیر عالم طبیعتند و از جهان الهی خبر ندارند، با هر نفسی الفت کنند، القاء شبهات نمایند، کم کم این سم مهلک در نفوس مستمینی تأثیر کند.»(16)

روایت طرد‌شدگان

در ادامه، چند نمونه معاصر از طرد را از زبان متبریان این تشکیلات ذکر می‌کنیم:

  • «بعد از اینکه فهمیدند ما با هیچ وعده و وعیدی، بازگشت نمی‌کنیم، ما را طرد روحانی و بالاتر از آن، سلب نسبت کردند. افرادی که از بهائیت تمرد ورزند، در اصطلاح بهائی «طرد» می‌شوند که البته مراتب گوناگونی دارد. طرد اداری، در مورد کسانی انجام می‌شود که فعالیت‌های غیربهائی کم‌اهمیتی انجام داده‌اند. زمان چنین طردی معمولاً شش ماه بوده و خود به خود، باطل می‌شود. طرد روحانی، مربوط به افرادی است که کارهایی کرده‌اند که ممکن است تشکیلات بهائی را با مشکل مواجه کند. دستور این طرد از طرف بیت‌العدل صادر می‌شود. مرحله بالاتر از طرد روحانی، «سلب نسبت» می‌باشد و مربوط به افرادی است که علاوه بر پشت کردن به بهائیت، علیه آن دست به اقداماتی می‌زنند…به هر حال، ما سلب نسبت شدیم؛ یعنی بستگان درجه‌‌یک هم گویی هیچ نسبتی با ما نداشتند. این مسئله اصلاً ساده نبود. آزار و اذیت‌هایشان به همین ختم نمی‌شود و هنوز هم ادامه دارد، تمام دوستان و آشنایان را از ما متنفر کرده‌ بودند، وقتی از کوچه عبور می‌کردم، بر زمین تف می‌انداختند. دیگران را وادار می‌کنند که ما را بایکوت کنند.»(۱۷)
  • «شاید این مسئله، برای مسلمانان غیرقابل باور باشد که چطور یک فرد مثلاً پزشک، مدیرعامل یک شرکت، یا مسئول یک فروشگاه و… که بالغ شده و یک زندگی را می‌چرخاند، جرئت زندگی مستقل را ندارد اما وقتی از بدو طفولیت این مسئله را به افراد القا می‌کنند که از نظر تشکیلات، خروج از بهائیت باعث انواع مشکلات و بلاهای جسمانی و روحانی است و تمام تصمیم‌های زندگی باید توسط آنان گرفته شود، قوه‌ مدیریت زندگی مستقل هیچ‌گاه رشد نمی‌کند. طرد روحانی، فشار زیادی به فرد وارد می‌کند. می‌گفتند فردا کسی نیست جنازه‌ات را از روی زمین بردارد و باعث نگرانی‌های این‌چنینی می‌شدند. می‌گفتند تنها می‌مانی و این برای یک بهائی که زندگی‌اش تشکیلاتی بود، وحشت‌آفرین است. کلاً همه منتظرند متبری هرچه زودتر دچار مشکل شود.»(۱۸)
  • «متأسفانه در این فرقه،‌ تنبیه و مجازات سنگینی به اسم «طرد روحانی» برای افرادی که از بهائیت خارج می‌شوند وجود دارد، برایم سخت بود که با وجود دو فرزند، یکباره از فرقه خارج شوم. مؤسس فرقه و پسرش عبدالبهاء، فردی را که از فرقه جدا شود، با یک جذامی، یکسان دانسته و با طرد روحانی چنین شخصی، او را به طور کامل کنار می‌گذارند. بنابراین طرد، تنبیهی است برای فردی که از این فرقه جدا می‌شود؛ یعنی هیچ‌کس حق ندارد با او صحبت کرده یا به وی نزدیک شود. من هم به عنوان یک فرد تشکیلاتی، مبلغ و عضو تشکیلات، به این امر واقف بوده و نمی‌توانستم در همان سال‌هایی که متوجه این تناقضات شده بودم، از این فرقه جدا شوم.»(۱۹)
  • «بهائیان بدون اینکه بدانند چقدر درگیرند و آزادی‌شان سلب شده، به شدت محصور هستند. فکر خروج از بهائیت، واقعاً برایشان وحشتناک است، چون در آن صورت با برخورد خیلی بدی مواجه می‌شوند، مثل طرد شدن، قطع ارتباط با خانواده و بدتر از همه، ترور شخصیتی. پشت سرش حرف در می‌آورند، تا جایی که همه فکر می‌کنند او یک جانی است که اگر بدترین آدم دنیا نبود، امکان نداشت از بهائیت خارج شود! تاکتیک تشکیلات برای بازگرداندن از یک طرف، طرد و از طرف دیگر، تشویق است. در تشویق به بازگشت، با آدم وارد بحث می‌شوند و آنقدر در بحث، سفسطه و مغلطه می‌کنند تا فرد خسته شود. به یکی‌دو ساعت اکتفا نمی‌کنند. بار اول از طرف تشکیلات، دو نفر را به عنوان مأمور به خانه ما فرستاند، گفتند از طرف تشکیلات و به قصد برگرداندن شما آمده‎‌ایم، خیلی سعی کردند. سه روز تمام خواب و خوراک نداشتیم، فقط بحث می‌کردیم. من هم تازه مسلمان شده بودم و اطلاعات کافی نداشتم. حواسم نبود به آن‌ها بگویم، شما خود علامه دهر بهائیت هستید، لااقل اجازه دهید من هم یک کارشناس اسلامی بیاورم و او جواب دهد، اینکه من نمی‌توانم ایرادهایی که به اسلام می‌گیرید جواب بدهم، مشکل من است نه ایراد اسلام، چون من تسلط کافی ندارم. از طرفی، تهاجم عاطفی هم داشتند. مثلاً، خانواده‌ام گریه می‌کردند و می‌گفتند حیف است، تو چرا باید بمیری، ما برایت عزاداری گرفتیم و سه روز تمام گریه کردیم که تو چرا مردی، ای کاش یک روز زنده شوی!»(۲۰)
  • «در بهائیت، چیزی است مثل گروهک «منافقین». وقتی یکی را از جامعه‌شان طرد کنند، این نیست که فقط با او حرف نزنند یا قطع ارتباط کنند، بلکه مورد آزار قرار می‌دهند. روانشناسی معکوس می‌کنند، این‌طور که هر چه بیشتر کسی را طرد می‌کنند، باعث می‌شود بیشتر بخواهد ثابت کنند که جزئی از جامعه طردکننده ‌است. اکثر فامیل‌های مادری خود من، بهائی‌اند و ۴۰ سال طردم کرده‌اند. سعی می‌کنند با بی‌اعتنایی، آن جنبه خانوادگی شخص را خرد کنند، به‌طوری‌که خود فرد به سمتشان برود.»(۲۱)

این تضییقات در حالی انجام می‌گیرد که بهائیت ادعای قائل بودن به آزادی و برابری دارد. با این حال با ایجاد یک سیستم جاسوسی و ناظرانه بسیار قوی و شدید به تمام محافل دستور داده شده که با کنترل مداوم جلوی هر نقد و مخالفتی در نطفه گرفته شود: «حضرت ولی‌امرا… احساس می‌کند که محفل شما باید مراقبت خود را مضاعف نماید، در واقع به نظر مبارک محفل ملی می‌بایست، علاوه بر دیگر وظایف،‌ خود را به منزله هیئت مراقبت بداند و با این کار، امرا… را از دشمنان داخلی و خیانت‌های مداوم و همیشگی، حفظ و حراست کند…»(۲۲) و همچنین «ایادی امرا… باید بیدار باشند؛ به محض اینکه نفسی، بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرا… گذاشت، فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابداً بهانه‌ای از او قبول ننمایند؛ چه بسیار که باطل محض، به صورت خیر درآید تا القای شبهات کند.»(۲۳)

این مسئله در خاطرات متبریان نیز بازگو شده‌است: «تشکیلات و سازمان بهائی، کنترل اجتماعی شدیدی بر روی اعضایش دارد، به‌گونه‌ای که هر عضو بهائی از ترس برچسب «ناقض عهد و میثاق» خوردن، بسیاری از سؤالاتش را درباره تصمیم‌ها و عملکرد تشکیلات بهائی نمی‌پرسد؛ زیرا پس از ناقض عهد و میثاق شدن، از جامعه‌ بهائی، طرد و اخراج خواهدشد. رهبری جامعه بهائی از ابتدا تاکنون، به طور مؤثری از این ابزار برای حذف و تصفیه افراد مورد نظر خویش استفاده کرده‌است. هرگاه فردی به عنوان ناقض عهد و میثاق اعلام شود، دیگر هیچ فرد بهائی حق تماس و گفتگو با او را نخواهد داشت، چون به ادعای خودشان در غیر این صورت، امر دچار آلودگی و کثافت معنوی خواهد شد! یعنی هر عمل زشتی از زنا، دزدی، رشوه، حتی لواط، تا زمانی که موجب هتک‌حرمت بهائیت نشود، از نظر تشکیلات، قابل اغماض است، اما کسانی که علیه بهائیت حرف بزنند یا با فعالیت‌هایشان مچ تشکیلات را باز کنند، شدیداً مورد غضب تشکیلات واقع می‌شوند. در برنامه‌ ضیافت هم اسامی متبریان را اعلام می‌کردند. البته با لحن تأسف‌باری در مورد این افراد صحبت می‌شد.»(۲۴) تشکیلات، افراد عادی‌ را نیز طوری پرورش می‌دهد که هر شخص بهائی، خود به خود به جاسوسی برای خانواده و اطرافیانش تبدیل شود و نحوه جاسوسی و کشف کوچک‌ترین انحراف از بهائیت را در مفاد درسی‌ -که از خردسالی، کودکان را با آن درگیر می‌کند- گنجانده‌است: «محفل شما نمی‌تواند در جست‌وجوی منابع انحراف به منظور حفظ یاران، خیلی مراقب و ناظر اعمال جامعه باشد. احساس مبارک این است که دوره‌ای در خصوص نقض عهد باید در مدارس تابستانه گنجانده شود.»(۲۵)

«آنقدر کنترلشان بر زاوایای مختلف بالاست که گویی در محیط زندگی بهائیان دوربین کار گذاشته‌اند. دستور داده بودند برای تمام خانواده‌های شرکت‌کننده در ضیافت، فرد یا خانواده دیگری به عنوان دوست انتخاب و به مسئولین گزارش شود تا در صورت وقوع مشکل یا عدم حضور هر یک از خانواده‌ها، تشکیلات از طریق دوستشان، از علت و وضعیت غایبین مطلع گردد. بنابراین، حتی دوستی هم در حیطه فرامین آن‌ها و برای پیشبرد مقاصد تشکیلاتی بود. با این روش، هر فرد به صورت بالفعل یک جاسوس همیشگی داشت. البته وقتی در آن جو قرار بگیری، برای خوشایند گروه، حاضری هر چیزی را بپذیری و هر تصمیم برایت قابل قبول و عادی به نظر می‌رسد. در بعضی موارد حس می‌کردیم تشکیلات لطف می‌کند که تا این مقدار، اعضا را زیر نظر دارد.»(۲۶)

همان‌طور که روشن شد، تشکیلات بهائیت با وجود عدم قدرت و حکومت، تا جای ممکن با مخالفان برخورد می‌کند و در راستای سیاستگذاری‌های فرقه، چه بسیار مادرانی که حق دیدن فرزندشان را ندارند یا خانواده‌هایی که از هم پاشیده‌اند. بسیارند بهائیانی که از ترس از دست دادن دایره ارتباطات اجتماعی،‌ ناچار از اطاعت بی‌چون‌وچرا از فرقه‌اند یا آسیب‌دیدگانی که طرد، زندگیشان را نابود کرده و صدایشان به جایی نمی‌رسد. این است چهره حقیقی تشکیلاتی که به منت رسانه‌های ضدایرانی و گزارشگران دو رو، فقط ادعای مظلوم‌نمایی می‌کند اما هدف غایی‌‌اش که تشکیل حکومت است، پنهان می‌دارد؛ چراکه با این کارنامه سیاه، جرئت شفافیت ندارد.

پی‌نوشت:

1-باست هورنبی، هلن، انوار هدایت، ص227.

2-نوری، حسینعلی، آیات الهی، جلد 1، ص3.

3-نامه مرکز اصلی فرقه، 2 جولای 1996.

4-باست هورنبی، هلن، همان، ص 229.

5-همان، ص230.

6-اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، ص۴۵۰.

7-باست هورنبی، هلن، همان، صص۲۳۳-۲۳۲.

8-ادعیه حضرت محبوب، صص428-427.

9-مکتوب در اسناد تشکیلات بهائی در ایران.

10-همان.

11-همان.

12-نام مرکز اصلی تشکیلات بهائی،‌ 23 مارچ 1975.

13-نوری، حسینعلی، بدیع، ص213.

14-همان، ص140.

15-همان، ص110.

16-اشراق خاوری، عبدالحمید، مائده آسمانی، ج ۲، صص۳۶-۳۵.

17-قادری، فیاض، سال‌های عطا، تهران: سوره مهر، 1399، صص238-237.

18-همان، ص245.

19-«راه نجات باز است و از طرد شدن نترسید»، نشریه روشنا، ش81، تابستان1398.

20-«پرنده، خو نگرفتن به میله‌های قفس»، نشریه روشنا، ش73، تابستان1396.

21-«تروریست‌های مذهبی»، نشریه روشنا، ش86، پاییز1399.

22-باست هورنبی، هلن، همان، ص235.

23-افندی، عباس، الواح وصایا، صص ۱۳-۱۲.

24-قادری، فیاض، همان، ص208.

25-باست هورنبی، هلن، همان، ص237.

26-قادری، فیاض، همان، ص142.