سرسپردگی در تصوف

فرقه پژوهی

یکی از آموزه های صوفیه که در جلسات اخلاقی هم نفوذ کرده است سرسپردگی تام از استاد سلوکی است که این امر طبق آیات الهی و رویات تنها در مورد معصوم(ع) صادق است و از غیر معصوم نمی توان اطاعت محض نمود و این امر نتیجه ای غیر از گمراهی و اتلاف عمر سالک نخواهد داشت.

یکی از اموری که در بین صوفیه مرسوم است و جزو اصول و قوانین مهم در این مسلک بشمار میرود، سرسپردگی و تبعیت محض مرید از پیر و مراد است.

ملا سلطان محمد گنابادی در لزوم تمسک به قطب می‌گوید: «پس بدون ائتمام و ارادت داشتن به امام حق و اوصیای آن حضرت که منتهی می‌شود سلسله اجازه و وسائط آن‌ها به آن حضرت، نجات و خلاصی از مدرکات حیوانی… متعذر است. نجات خواهی از اوصیاء آن جناب که اقطاب و مشایخ طریقتند دوری مجوی و از علمای اعلام که سلسله اجازه ایشان به آن حضرت منتهی است کناره مگیر.»(1)

در واقع از مهم‌ ترین شرایط سالک در سلوک، فرمان برداری و سرسپردگی کامل او از پیر طریقت است. به گونه ای که یکی از اقطاب نقشبندیه در اطاعت کامل و بی چون و چرا  از قطب، این چنین می نویسد: «اگر به عنایت خداوندی جَلَّ سُلْطَانُهُ طالبی را به این طور پیر کامل مکمل دلالت فرمودند باید، که وجود شریف او را مغتنم داند و خود را به تمام به او سپارد. و سعادت خود را در مرضیات او داند و شقاوت خود را در خلاف مرضیات او شناسد. بالجمله هوای خود را تابع رضای او سازد. در خبر نبوی است، عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ الصَّلَوَاتُ وَ التَّسْلِیْمَاتُ أتَمُّهَا وَ أکْمَلُهَا: لَنْ یُؤْمِنَ أحَدُکُمْ حَتَّی یَکُوْنَ هَوَاهُ تَبْعًا لِمَا جِئْتُ بِهِ.»(2)

به گونه ای این آموزه سرسپردگی در بین متصوفه رواج پیدا کرده است که بین فرقه های صوفیه به عنوان یکی از شعارهای اصلی سلوکی در خانقاه ها پذیرفته شده است و این آموزه،  تبدیل به یک ضرب المثل مشهور در جامعه اهل اخلاق شده است که مرید در دست مراد باید کالمیت فی ید الغسال  باشد و در غیر این صورت رشد معنوی برای مرید  حاصل نخواهد شد و متاسفانه این تفکر در بعضی از جلسات اخلاقی غیر خانقاهی نیز مشاهده می شود.

از نظر دین مبین اسلام به این نوع نگاه صوفیانه به مسئله مرید و مرادی نقدهای جدی وارد است:

1- در معارف دینی اطاعت از خداوند تنها اصل در این باره است و بعد از آن، اطاعت پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام)در آیات متعددی بیان شده « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا (نساء/ 59) اى کسانى که ایمان آورده‌اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید؛ پس هر گاه در امرى [دینى‌] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به (کتاب) خدا و (سنت) پیامبر (او) عرضه بدارید، این بهتر و نیک‌ فرجام‌تر است.»

2- اطاعت محض از پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) به خاطر وجود صفت عصمت در آنها می باشد. به این خاطر است که ما اطمینان پیدا می نماییم  که تمام سخنان آنان همان وحی الهی می باشد «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ( نجم/3 و4) و از سر هوس سخن نمى‌گوید. این سخن بجز وحیى که وحى مى‌شود نیست.» پس طبق آیه شریفه باید ما در تمام امور سرسپرده آنها باشیم و بدون چون و چرا فرامین آنها را اطاعت نماییم تا به درجات مقربین نائل شویم. پس سعادت و شقاوت مومنین در تطبیق اعمال خود با معصومین(علیهم السلام) و اطاعت محض از آنها است نه اقطاب و استاد سلوکی غیر معصوم.

3- در روایات به ما فرمان داده شده است که غیر از افرادی که از جانب خداوند نصب شده اند اطاعت محض نداشته باشید و در غیر این صورت، اعمال شخص مقبول نخواهد بود.«کُلُّ مَنْ‏ دَانَ‏ اللَّهَ‏ بِعِبَادَهٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ‏ و لَاإِمَامَ لَهُ‏ مِنَ اللَّهِ، فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ، و هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ، …و إِنْ مَاتَ عَلى‏ هذِهِ‏ مَاتَ مِیتَهَ کُفْرٍ و نِفَاقٍ(3) هر کس خدا را از طریقی که طبق دستور امامِ منصوب از سوی خدا نباشد عبادت کند، هر چند هم خود را در این راه به رنج و تعب بیفکند، در نزد خدا مقبول واقع نمی‌شود و بلکه اعمالش مورد بغض خدا قرار می‌گیرد و جز گمراهی و حیرت و سرگردانی چیز دیگری عایدش نمی‌گردد…. و اگر به همین حال بمیرد، به مرگ کفر و نفاق می‌میرد…» و هیچ گونه دلیلی در معارف دینی بر منصوب بودن اقطاب و استاد سلوکی وجود ندارد.

4-روایتی که قطب فرقه صوفیه نقشبندیه از زبان پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده است «عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِهِ الصَّلَوَاتُ وَ التَّسْلِیْمَاتُ أتَمُّهَا وَ أکْمَلُهَا: لَنْ یُؤْمِنَ أحَدُکُمْ حَتَّی یَکُوْنَ هَوَاهُ تَبْعًا لِمَا جِئْتُ بِهِ» بنا بر فرض صحت روایت، معنای روایت در مورد وجود شخص پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) صادق است و باید گفته شود که هیچ گونه ارتباطی با اطاعت تام از قطب ندارد و  از این روایت، اطاعت تام از اقطاب فهمیده نمی شود.

خلاصه‌ کلام آن که بعد از ایمان به خدا و رسول(صلی الله علیه و آله)  به حکم قرآن و تصریح پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) موظّف به تسلیم بی چون و چرا در مقابل امامی‌ هستیم که معصوم از خطا و منصوب از جانب خدا است و غیر از دوازده حجّت معصوم که تمام خصوصیات و مشخصاتشان از طریق رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) مبیّن و روشن شده است، فرد یا گروه دیگری در عالم اسلام به این عنوان (امام معصوم منصوب از جانب خدا) معرفی نشده است و در زمان غیبت دوازدهمین امام(عجل الله تعالی فرجه) نیز راه به دست آوردن احکام خدا، رجوع به فقهای جامع‌الشّرایط معرفی فرموده‌اند. بنابراین ما در مقام تحصیل معارف دین و اخذ برنامه‌ سیر و سلوک روحی به هیچ مرجع جز فقهای جامع شرایط فتوا که تبیین‌ کنندگان مکتب معصوم از خطای اهل بیت رسالت(علیهم السلام) هستند نیازی نیست و تبعیت از غیر آنها تحت هر عنوانی از قبیل شیخ ارشاد و پیر و مراد، جایز نیست.

پی نوشت:

1- گنابادی، ملاسلطان، بیان‌السعاده فی مقامات العباده، ص98

2- فاروقی سرهندی، احمد، مکتوبات شریف دفتر اول، مکتوب ۲۹۲

3- کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط – دارالحدیث)، دار الحدیث – قم، چاپ: اول، ق‏1429، ج‏2 ؛ ص259