فرقه پژوهی

“عرفان” در لغت بـه مـعنای شـناخت و شناسایی است و در اصطلاح، روش و طریقه‌ای ویژه است که برای دستیابی و شناسایی حقایق هستی و پیوند و ارتـباط انـسان با حقیقت، بر شهود و اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تکیه دارد، و نیل به ایـن مـرتبط (شـهود حقیقت و اتحاد با آن) را نه از طریق استدلال و برهان و فکر، بلکه از راه تهذیب نفس و قطع علایق و وابـستگی از دنـیا و امور دنیوی و توجه تام به امور روحانی و معنوی و در رأس همه، مبدأ و حـقیقت هـستی می‌داند. (علی شیروانی، نشریه معرفت، شماره 7،ص 21)

-اما “تصوّف” در لغت مشتق از «صوف» (به معنای پشـم گوسفند) است، و صوفی را از آن روی صوفی گفته‌اند که لباس پشمینه خشن برتن می‌کند. سهروردی صاحب کتاب “عوارف‌المعارف”در ج 1، ص293-294 می‌گوید: «اشتقاق تصوّف از صوف، از هراشتقاق دیگر مناسب‌تر است، چه می‌گویند: «تصوّف، یعنی پشمینه پوشید» همچنان کـه مـی‌گویند:تَقَمّص یعنی «جامع‌برتن کردن»‌ پس صوفیان رابه لباس ظاهرشان منسوب کرده‌اند که از هر نسبتی روشن‌تر است.»

-شیخ محمد حسن وکیلی در مقاله ادله شرعی فناء فی الله، اینگونه فناءالله را تقسیم بندی کرده ؛کنه ذات حق خداوند جز برای خودش، برای احدی معلوم نمی باشد.که هرکسی به راحتی نمی تواند به این کنه دست پیدا کند اما می تواند به مقاماتی برسد که از مادیات جدا شود و به مقامات ملکوتی دست پیدا کند.حال با کنکاشی دراعتقادات  اسلام برای فناءالله چند اصطلاح مطرح شده است.

-در اصطلاح اول : فناء تکوینی عام داریم. فناء به این معنی، یک فناء تکوینی است برای همه موجودات در همه حالات هست و همهٔ موجودات همیشه به این معنی عام فانی فی الله هستند. این فناء به معنای ثبوتی است یعنی «فانی بودن»که در کلام عارفان زیاد دیده می شود.

در اصطلاح دوم: این فناء هم به معنای فانی شدن عام است و در منابع شرعی برای همهٔ موجودات عالم آمده است. منابع شرعی می‌فرماید تمام موجودات عالَم اعم از انسان و غیر انسان همه حرکتی در قوس صعود دارند و نهایتاً به فناء فی الله در عالَم قیامت (به تعبیر و اصطلاح شرعی قیامت) می‌رسند. این فناء فی الله عام و سیر همه موجودات تا برسند به درجه فناء فی الله، شبیه همان چیزی که در بحث حرکت جوهریه گاهی به اصطلاح حرکت جوهری بسیط می نامند؛

-و اما در اصطلاح سوم: فنا شبیه همین قسم دوّم است؛ آن هم فناء فی الله است اما به نحو حرکت جوهری به اصطلاح مرکب نه حرکت جوهری بسیط؛ یعنی نه به این نحو که یک موجودی مرتبه پایینش را از دست بدهد و مرتبهٔ دوم را بگیرد و باز دوم را از دست بدهد، سوم را بگیرد؛ بلکه به این شکل که موجودی که مرتبه اول را دارد، امتداد وجودی پیدا کند در عین اینکه مرتبه اول را داراست، مرتبه دوم را هم دارا باشد، باز در عین اینکه مرتبه دوم را داراست مرتبه سوم را هم دارا باشد. همین طور امتداد پیدا کند تا برسد به آن مرتبه عالی و آن وقت وجودش تبدیل شود به یک وجودی که دارای همه مراتب است و همه درجات را پر می‌کند. این هم یک نوع حرکت جوهری است که گاهی حرکت جوهری مرکب می‌نامند و مرحوم صدرالمتألهین در خصوص نفس انسانی لااقل، به همچنین حرکت جوهری معتقدند.

-و اما در اصطلاح عرفانی وقتی که در مورد فناءالله صحبت می شودمنظور انسان کامل می باشد که انسان کامل به فناء فی الله می‌رسد دوباره با دو اصطلاح لااقل مواجه هستیم. یکی این که یک کسی به فناء فی الله می‌رسد و همین الان در حال فناست، و بعد می‌گویند از حال فناء خارج شده وارد  به حال بقا شد؛ حال فنا به این معنی یک حال از خود بی‌خود شدن است که شخص در آن مرحله هیچ ادراکی ندارد و هیچ موجودی را درک نمی‌کند حتی خودش را هم درک نمی‌کند و آنجا به طور مطلق از هر کثرت و تعیّنی خالی می‌شودولی یک خصوصیتی از فنا هست که همیشه همراه عارف تا آخر خواهد بود و بعد از اینکه آن حال و آن جذبه خاص دست می‌دهد و آن حالت فنایی بوجود می‌آید تا آخر آن آثار فنا باقی است و به اعتبار آنها، می‌گویند این شخص هنوز در حال فناست.

-در روایات ما هم من باب فناءالله حاکی از حال فنایی انسان کامل در مرتبه بعد البقاء است به معنای همان حال فنایی که در بقا استمرار پیدا می‌کند.که در چند دسته (اوصاف انسان کامل در حال بقاء. اتّحاد و مجالست با اسماء الهی. ورود در محل قدس. خواستن خود خداوند. روایات وصال به حضرت حق. روایات نظر الی الله. رجوع الی الله. خرق حجاب)

-از سوی دیگر یکی از آموزه های تصوف هم فنا فی الله است. در این اعتقاد انسان در اثر سیر و سلوک و طی مراحل طریقت در خدا فانی می گردد. در این مرحله سالک عقل خودش را از دست می دهد و دیگر هیچ اختیاری ندارد و به صورت یک مجنون در می آید. صوفیه می گویند که در این مرحله تکلیف از چنین شخصی ساقط می گردد. برخی این مقام را از مواجید سه گانه در عرفان به شمار آورده اند. مواجید سه گانه عبارت اند از: سکر، دلال و فنا. «سکر» بطوری که از لاهیجی نقل شده عبارت از “حیرت، دهش، وله و هیجان” است که با مشاهده جمال محبوب، ناگهان به درون محبّ راه می‌یابد. «دلال» عبارت از اضطرابی است که در اثر جلوه محبوب از غایت عشق و ذوق به باطن سالک می‌رسد. «فنا» در این معنی عبارت از زایل شدن تفرقه و تمییز میان قِدم و حدوث را گویند. وقتی سالک به حالت فنا دست پیدا کرد ، بصیرت روح به مشاهدۀ جمال ذات الهی جذب می‌گردد و نور عقل که میان اشیاء فرق می گذارد، در غلبۀ نور ذات، مختفی و مستقر می‌شود؛ همانگونه که نور کواکب به هنگام ظهور نور خورشید از دیده پنهان می شود و هنگامی که حق به ظهور بیاید، باطل از میان می‌رود و چون محدَث با قدیم قرین شود، از آن اثری نمی‌ماند. همچنین هستی مجازی سالک و همۀ کثرت‌ها در پرتو تجلی ذاتی، به کلی محو و نابود می‌گردد و حالت «جمع» پدیدار می‌شود و کثرت رنگ وحدت می‌گیر و اغیار از میان برمی‌خیزد و جز حیّ قیوم باقی نمی ماند.

( روحانی نژاد، حسین، مواجید عرفانی، ص۶۰)

-حسن‌زاده‌ی آملی در کتاب یازده رساله، رساله‌ی آیت‌الله قزوینی، ص۳۷درباره حقیقت فناءالله اینگونه می نویسد: حقیقت فناء فی الله در تصوف همان وحدت وجود به معنای وحدت شهود است و معنای آن این است که برخی از سالکان طریقه های صوفیه به مرحله ای از آگاهی و بیداری می رسند که عالم هستی را با تمام پدیده های آن، مظاهر اسماء و صفات الهی می بینند. به عبارت دیگر به حدی از کمال می رسند که در خدا فانی و به او باقی می شوند.

-شریعت، همان ظواهر دین است که در قرآن و نیز در روایات به صورت قول، فعل و تقریر معصوم بیان شده است و طریقت، یک سلسله سیر و سلوک باطنی است که با کیفیت و شرایط خاص، تحت اشراف و ارشاد مرشد، قطب یا ولی انجام می‌گیرد و حقیقت، نتیجه‌ی این سیر و سلوک است که عبارت از فناء فی الله و بقاء بالله است و در این مرتبه، ولایت و قرب الهی نصیب سالک می‌شود و خود یا همه چیز را تجلی خدا یا تجلی اسماء و صفات خدا می‌بیند.در قرآن و روایات دلیل بر اثبات و تأیید این معنای فنا وجود ندارد. بلکه این حالات را صوفیان و عرفا طرح نموده و آن را به عنوان آخرین مقام و نتیجۀ موفق آمیز سیر و سلوک دانسته اند.

-در کل«عرفان» و «تصوف» علاوه بر شباهت های ظاهری برخی از آداب، مخالف با یکدیگر و مجزای از هم هستند؛ چراکه عرفان شیعه ریشه در آموزه‌های ثقلین و احادیث و آیات و ما دارد؛ یعنی منشأ آن قرآن و سنت (قولی، فعلی و تقریری) چهارده معصومین (علیهم السلام) است، اما تصوف ریشه‌ای التقاطی داشته که هم از آموزه‌های نوافلاطونیان و هم نحله‌های معنوی مسیحی و حتی شبه عرفان‌های هندی و شرقی سرچشمه گرفته است.

” م . ا “