فرقه پژوهی:

درباره تفاوت عرفان و تصوف باید گفت که یکی از اشتباهات رایج، مترادف دانستن عرفان و تصوف است که تقریبا از قرن هشتم به بعد که تصوف وارد مذهب تشیع شد، واژه‌ عارف و صوفی نیز به مرور مترادف خوانده ‌شد. عرفان و تصوف با وجود شباهت در برخی آداب، اساساً متمایز از یکدیگر هستند؛ چرا که هم از نظر لغوی و اصطلاحی و هم از نظر اعتقادی و عملی نیز با یکدیگر متفاوت هستند؛ لذا نمیتوان آنها را مترادف دانست.

به مجموعه برنامه‌ها و دستوراتی که سالک با اعمال خود انجام می‌دهد تا آنکه منازل سلوک را یکی پس از دیگری طی کرده و به حق نائل شود، عرفان عملی می‌گویند. (1)عرفانی که بر پایه قرآن، روایات اهل بیت (علیهم السلام) و شریعت مقدسی است که هیچگاه از آن جدایی ندارد.

عرفان و تصوف

درحالی که تصوف عبارت است از انحراف عده‌ای در اسلام از بدنه مسلمین بر اساس زهد افراطی؛ این افراد به مرور زمان قوانین و آموزه‌های جدیدی را بر مبنای علایق شخصی و تفسیر به رای مبانی اسلامی، مسلک خود قرار داده‌اند و روز به روز از اسلام ناب فاصله گرفته‌اند.

عرفان ریشه در قرآن و سیره و سنت نبوی و خاندان مطهر ایشان دارد، اما تصوف ریشه‌ای التقاطی دارد که هم از آموزه‌های نوافلاطونیان، هم نحله‌های معنوی مسیحی و حتی شبه عرفان‌های هندی و شرقی وام گرفته است.

انحرافات موجود در تصوف به حدی است که به هیچ وجه نمیتوان تصوف را تصوف اسلامی نامید؛ زیرا انحرافاتی مانند اتحاد، حلول، شریعت گریزی، اباحه گری و بدعت های متعددی که در طول تاریخ تصوف از این فرقه گزارش شده است، هیچ گاه در دین مبین اسلام وجود نداشته است.

عالم فاضل شیخ حسین انصاریان در این باره می گوید: « صوفیه با فرقه‌ها و انشعابات بسیاری که دارند اگرچه در انحراف، در یک سطح نیستند و بسا که برخی از آنان خارج از ربقه اسلام شمرده نمی‌شوند، امّا در مجموع منحرفند و عقاید خاصه‌ای که دارند غیر اسلامی است. همین موضوع توجه خاص و بیش از حدّ به قطب، در بعضی صورت‌هایش شرک و کفر است، لذا باید از معاشرت و مجالست، مزاوجت و رفاقت با آن‌ها چون مرض خطر ضلالت، فساد عقیده و مفاسد دیگر است جداً باید احراز نمود.» (2)

شاخص و معیارهای عرفان اسلامی بر اساس آیات و روایات است ولی تصوف بر اساس روش و سیره بزرگان این فرقه بوده که با وام گیری از سایر ادیان، نحله‌ها و فرقه‌ها دچار التقاط شده است. عرفان اسلامی دارای شاخصه‌هایی است که آن را از سلوک صوفیانه متمایز می‌کند. شاخصه‌های عرفان اسلامی عبارتند از :

توحید محوری: عرفان اسلامی بر محور خداوند است، محوریتی مبتنی بر توجه، پرستش و اطاعت. عارف فقط خداوند را واجب الاطاعه می‌داند و اطاعت از پیامبر به این جهت است که پیام آور خداوند است. اما در تصوف بجای دعوت به خدا، دعوت به خود (قطب) است.

ولایت محوری: ولیّ انسانی است که نهایت قرب را به خداوند دارد، بیشترین شباهت را به خالق دارد و وجودش از هرگونه خطا و لغزشی مصون است. گفتار و کردار او معتبر است و اطاعت از او واجب است. قبول ولایت و اطاعت از آنها، قبول ولایت خداوند و اطاعت از اوست؛ پس ولایت بخشی از توحید است. حال آنکه متصوفه نه تنها مقام ولایت را تنزل داده‌اند بلکه به واسطه کراماتی که برای خود نقل می کنند و امور خارق عاداتی که مرتاضین نیز انجام می دهند خود را ولی خدا معرفی می کنند.

مطابقت با عقل: عرفان برگرفته از قرآن و سنت اهل بیت (علیهم السلام) است و از آنجا که ثقلین همواره امر به تعقل می کنند، لذا تعقل نیز یکی از پایه ها و شاخصه های اصلی عرفان است. اما بزرگان صوفیه همواره باب عقل را بر مریدان خود بسته و آن را مانعی جدی برای سلوک می دانند و معتقدند چون عقل، راهی به حقیقت ندارد نباید به قضاوت ها و احکام آن اعتنا کرد.

توقف بر وحی: عرفان‌ اسلامی همواره همسو با فقه و شریعت اسلامی است و پایبندی به فقه و شریعت؛ از ارکان آن است. عارف یا باید مجتهد باشد یا مقلد، اگر جز این باشد، این عرفان حقیقی نیست و عرفان کاذب است. اما برخی از متصوفه رعایت احکام را تکلیف عوام می‌داند و به نظرش شریعت، پوستی است که وقتی به مغزش رسید باید دور انداخته شود؛ درحالی که نه خود، مجتهد است و نه از مجتهد پیروی می‌کند.

پی نوشت:

1- شناخت کلی عرفان اسلامی، امینی‌نژاد علی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، 1387، ص 30-35.

2- پایگاه اطلاع رسانی دفتر استاد حسین انصاریان(link is external)