کلاهبردار

فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران :

هژبر یزدانی نخستین کسی است که در نظام بانکی ایران کلاهبرداری کرد و به‌ همین‌ دلیل «پدر کلاهبرداری بانکی» لقب گرفت وی شیوه شگفت‌انگیزی هم برای کلاهبرداری داشت. جالب است بدانید که وی یکی از اعضای فرقه بهاییت در ایران بود.

«هژبر یزدانی» گلّه‌دار بود و اجدادش هم گله‌دار بودند، ولی از یک جایی به بعد، دید با چند تا گوسفند کارش راه نمی‌افتد و زندگی این‌طوری حال نمی‌دهد و اواخر دهه ۴۰ شمسی افتاد دنبال کارهای بانکی و وام و این حرف‌ها. وام هم گرفت و خوبش را هم گرفت و زد در کار گوشت و روزگاری بود که گوشت تهران را تأمین می‌کرد و هزاران رأس گوسفند داشت که کسی نمی‌داند واقعا چه تعداد بودند، اما مشهور است که یک‌بار ۴۰۰ سگ گله از خارج وارد کرد برای چرای گوسفندانش.

هژبر علاوه بر گوشت در کار قند و آرد و لبنیات و محصولات باغی و زراعی و چرم و صنعت و تجارت هم بود و این‌طوری شده بود: «فعالیت‌های اقتصادی او علاوه بر شهر محل تولدش سنگسر و مناطق اطراف، به سراسر کشور توسعه پیدا کرده و او مجتمع‌های کشاورزی در مناطقی در گرگان و گنبد، اصفهان، سیستان و بلوچستان، شیروان و قوچان داشت و در کار تولید قند، پنبه و کفش نیز فعال بود… بیشتر از ۲۱ کارخانه داشته که بزرگترین آن مجمع قند شیروان بود… شرکت‌هایی کشت و صنعت شاهین، کفش اطمینان، کفش ایران، قند اصفهان، شرکت کشاورزی و دامپروری کیخسرو، شرکت قند قزوین، گوشت آریا زمین، کارخانه قند شاه‌زند، قند قوچان و قند شیروان و قند بجنورد و شرکت ریسندگی و بافندگی پاکریس متعلق به وی بود».

پای رئیس بانک مرکزی به ماجرا باز شد

شیوه هژبر یزدانی در کار بانکی جالب و باورنکردنی بود؛ از بانک‌ها وام می‌گرفت و با آن وام، سهام همان بانک یا بانک‌های دیگر را می‌خرید و این کار را هم می‌کرد: «هژبر از طریق رشوه‌های سنگین به مدیران برخی بانک‌ها، چک‌هایش را به تعویق می‌انداخت و با استفاده از چک‌های فاقد موجودی اقدام به خرید سهام بانک‌ها می‌کرد».

هژبر بساطی درست کرد در نظام بانکی کشور که رئیس بانک مرکزی وارد ماجرا شد و چنین شد: «رئیس وقت بانک مرکزی متوجه شد که مبلغ چک‌های بی‌محل به بیش از یک میلیارد تومان رسیده است و موضوع را با وزیر دارایی در میان گذاشت تا چاره‌ای تدبیر کنند».

زور یزدانی در دولت، زیاد بود و کار بالا گرفته بود؛ در این حد که «حسین فردوست» ارتشبد دوره پهلوی در کتابش مینویسد : «یک‌روز سمیعی، رئیس بانک توسعه کشاورزی‌ به من شکایت کرد که فرد بی‌تربیتی با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته که نامش یزدانی است و می‌خواهد سهام بانک با ساختمان و وسایل به او واگذار شود! سمیعی پاسخ داده که این امر منوط به اجازه وزارت کشاورزی و تصویب دولت است. یزدانی با خشونت جواب داده که ترتیب آن را هم می‌دهم».

هژبر در کارش رفقایی هم داشت حتما که چنین اتفاقاتی می‌افتاد: «یزدانی برای خرید سهام بانک توسعه صنعتی و معدنی حدود ۱۰۵ میلیون تومان وام از شعبه فردوسی بانک ملی گرفت. این وام‌های کلان در حالی گرفته می‌شد که سرمایه این بانک ۴۰۰ میلیون تومان بیشتر نبود و یزدانی دو بار روی هم رفته ۲۶۵ میلیون تومان از آن بانک وام گرفته بود. به‌موجب مقررات بانک مرکزی هر بانک تنها می‌توانست ۱۰ درصد سرمایه خود را به هر فرد وام دهد و این موضوع باعث شد خوش‌کیش مدیرعامل بانک ملی به بانک مرکزی احضار شود».

پای پهلوی دوم به ماجرا باز شد

بساطی که هژبر در نظام بانکی و اقتصاد ایران درست کرده بود پای پهلوی دوم را هم به میان ماجرا کشیده بود. محمدرضا مخالف بود؟ نخیر، موافق بود؛ اصلا رفیق بودند با هم و این‌طوری بود که «محمد یگانه»، وزیر دارایی و مسکن که سال‌ها رئیس ‌کل بانک مرکزی هم بود در کتاب خاطراتش نوشته است: «هژبر بارها از بانک‌های مختلف کشور، وام‌هایی کلان گرفته و حدود۷۵۰ میلیون تومان به آنها مقروض بوده است. وی… برای آنکه موانع قانونی را از سر راه اختلاس‌های خویش بردارد، تلاش کرد از شاه و اشرف و نصیری کمک بگیرد».

و روایت دیگری هم هست به این شرح: «هنگام خرید بانک ایرانیان، یکی از اعضای هیئت مدیره بانک متوجه شد یزدانی ۲۸ درصد از سهام بانک را بی‌صدا خریده‌ است، با… [یکی از وزرای دولت] که فکر می‌کرد از یزدانی پشتیبانی می‌کند، ملاقات کرد و از او خواست جلوی تصاحب ستیزه‌جویانه بانک توسط یزدانی را بگیرد… نهایتاً با پا در میانی شاه، یزدانی سهام وی را… خرید».

بریز و بپاش برای دربار

هژبر اهل بریز و بپاش هم بود و از دربار برایش نامه می‌نوشتند که: «جعبه سیگار طلا با تاج برلیان زمرد تقدیمی جنابعالی از پیشگاه مبارک علیا‌حضرت شهبانوی ایران گذشت…». و رئیس ستاد ارتش هم برایش نامه می‌نوشت که: «آقای هژبر یزدانی، مجلس ضیافت مجلل و باشکوهی که به‌مناسبت زادروز خجسته والاحضرت همایون ولایتعهد ایران در هتل هیلتون ترتیب داده بودید… عشق شدید جنابعالی را نسبت به سلسله جلیله پهلوی که همگی هر چه داریم از آنهاست می‌رساند و این احساسات در خور هرگونه تقدیر و تقدیس می‌باشد».

هژبر را مسئولان دولت پهلوی در سال ۱۳۵۷ شمسی گرفتند و انداختند زندان که یعنی ما با مفاسد مبارزه می‌کنیم و البته زندانش این‌طوری بود: «یزدانی را در زندان قصر زندانی کردند. بنا بر گفته خودش در زندان مانند پادشاهان زندگی می‌کرد و محل زندانی‌شدنش به هر چیزی شباهت داشت به‌ جز زندان». بعد هم در جریان انقلاب ایران با کمک رفقایش از زندان فرار کرد و رفت که رفت. پول‌های زیادی را برد و البته بخش بزرگی از اموالش ماند و مصادره شد و تمام!

هژبر یزدانی که یکی از اعضای فرقه بهاییت بود حتی به اعضای این فرقه هم رحم نکرد و اموال و دارایی آنان را هم بالا کشید. پس از فرار هژبر از ایران و با توجه به این‌که در عمل هژبر یکی از عمّال جامعه بهائیت ایران بود، بهائیان متوجه شدند که هژبر سرمایه آنان را مصادره نموده است؛بهاییان در کاستاریکا پسر او را ربودند و در قبال آزادی او خواستار استرداد اموال به غارت رفته خود شدند و به این ترتیب، یزدانی مجبور به برگرداندن قسمتی از آن اموال شد.

یزدانی در زمان انقلاب در زندان بود تا اینکه با توجه به شور و هیجان ابتدای پیروزی انقلاب به کمک دوستانش در بیرون زندان ترتیب فرار او داده شد . او مدتی در سنگسر مخفی ماند و نهایتاً با گذرنامه جعلی از ایران فرار کرد و به آمریکا رفت. سپس به کاستاریکا رفت به این دلیل که این کشور قوانین سختی در انتقال افراد به دیگر کشورها داشت و او در این مورد در امان می‌ماند. در کاستاریکا با مقامات کشور دوست شد و به بانکداری روی آورد. در هنگام ملاقات میلانی با او، بانک او به دلیل سرمایه‌گذاری در قهوه و پایین آمدن قیمت جهانی قهوه ورشکست شده بود و افراد زیادی از قشرهای طبقات متوسط که در بانک او سپرده‌گذاری کرده بودند پس‌انداز خود را از دست داده بودند. چندی بعد، یکی از فرزندان او دزدیده شد و پس از یازده ماه برگردانده شد.

یزدانی در ۱۳ خرداد ۱۳۱۳ به دنیا آمد و شماره شناسنامه‌اش ۱۱۳ بود. به گفته خودش او هر هفته در قرعه‌کشی‌های لاتاری آمریکا با شماره ۱۳ شرکت می‌کرد.

    

درگذشت : سرانجام هژبر در تاریخ ۱۷ آوریل ۲۰۱۰ در مزرعه شخصی خود در کاستاریکا درگذشت.