فرقه پژوهی: یکی از مسائل مهمی که در مورد انجمن حجتیه مطرح است، موضوع روابط حسنه انجمن، با حکومت طاغوت به‌ویژه ساواک است که در خاطرات بسیاری از مبارزین بیان شده است و علاوه بر این، اسناد به‌دست‌آمده از ساواک نیز بر این مسئله، به‌روشنی دلالت می‌کند. ارتباط دو طرفه‌ای که برای هر کدام، آثار و منافعی را در پی داشته است.

از مهم‌ترین آثار این ارتباط، رضایت رژیم طاغوت و ساواک از انجمن حجتیه بود؛ بنابراین اگر برخی از اعضای این انجمن توسط ساواک دستگیر می‌شدند، پس از بررسی مختصری آزاد می‌شدند، مگر آنکه بوی فعالیت سیاسی از فعالیت‌های آنان به مشام می‌رسید که در این صورت، انجمن حجتیه با استناد به اساسنامه خود مبنی بر تعهد آن عضو بر عدم مداخله در امور سیاسی، نه‌تنها هیچ‌گونه پشتیبانی از آن عضو نمی‌کرد، بلکه در بسیاری از موارد نیز او را اخراج می‌کردند. در غیر این صورت (عدم فعالیت سیاسی و مبارزاتی علیه رژیم) فرد مظنون به دلیل عضویتش در انجمن حجتیه به‌راحتی آزاد می‌شد. این در حالی است که اگر ساواک به یک فرد عادی شک می‌کرد و او را بازداشت می‌کرد، تا اثبات بی‌گناهی‌اش از حداقل شکنجه بی‌نصیب نبود.

دلیل این همه ارفاق ساواک و شهربانی نسبت به اعضای انجمن، شیوه کاری این گروه بود که مورد تأیید حکومت پهلوی بود. به‌عنوان نمونه در یکی از اسناد موجود در بایگانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی آمده است که در تاریخ 28 آذر 1353 یکی از افسران ارتش به دو جوان مظنون شده و به کلانتری اطلاع می‌دهد. پس از بازداشت و بازجویی از این دو جوان، روشن می‌شود که این دو جوان، دعوت‌نامه‌ای را از طرف شیخ «محمود حلبی» برای یکی از افسران ارتش، به‌منظور شرکت در جلسات رفع اشکال بهائی‌گری برده‌اند؛ لذا این دو جوان بعد از روشن‌شدن موضوع، مرخص گردیدند.[1] اعضای انجمن به دلیل صلاحیت شیخ محمود حلبی که مورد تأیید شهربانی و ساواک بود، با یک بررسی تلفنی، آزاد می‌شدند.

البته این تنها رهبر انجمن نبود که نزد ساواک برای خود وجهه‌ای دست‌وپا کرده بود، بلکه برخی از دیگر رهبران انجمن نیز چنین بودند؛ به‌عنوان مثال در یکی از اسناد موجود در مورد «مهندس سجادی» که در تاریخ 28 شهریور 1342 طی یک سخنرانی در جلسه بانوان مشهد، توسط ساواک مظنون و دستگیر می‌شود، طبق دستور رئیس ساواک خراسان آزاد می‌شود.

متن سند به این صورت است: «در تحقیقات بعدی که به‌ عمل‌ آمده است، برای ساواک روشن شد که جلسات مشارالیه (مهندس سجادی) فقط جنبه دینی داشته و هیچ‌گونه بحث سیاسی در میان نبوده و از طرفی، نامبرده تعهد نمود تشکیل جلسات بعد را با اجازه و اطلاع سازمان امنیت و شهربانی متشکل نماید؛ لذا خواهشمند است دستور فرمایید، شخص فوق‌الذکر را بدون قیدوشرط آزاد نمائید.»[2]

یکی دیگر از اسنادی که نشان‌دهنده روابط حسنه انجمن حجتیه با ساواک است، برنامه تأیید متصدیان انجمن در شهرستان‌ها است که توسط ساواک صورت می‌گرفت.[3] انجمن حجتیه برای ادامه حیاتش، خود را ملزم به هماهنگی با ساواک می‌دید؛ بنابراین با معرفی افرادی که در کارنامه خویش، سوءسابقه‌ای نسبت به رژیم نداشتند، سعی در جلب رضایت ساواک داشت و از سوی دیگر، ساواک نیز تا آنجا که ممکن بود افراد معرفی‌شده توسط انجمن را تأیید می‌کرد.

محمود بازرگانی از اعضای جدا شده از انجمن حجیته، بخشی دیگر از ارتباطات این تشکل منحرف را با ساواک و شهربانی رژیم ظالم و طاغوتی پهلوی بیان می کند. وی در این مصاحبه، که از شبکه پنج سیما در برنامه سرچشمه، در مورخه  ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ پخش شد مطالبی به شرح زیر ارائه کرد.

وی در ابتدای این برنامه با اشاره به سابقه رشد بهاییت در ایران گفت: اندیشه رشد بهاییت در ایران به اندیشه فرقه سازی دینی که توسط لارنس عربستان شکل گرفت، بر می‌گردد. فعالیت بهاییت در دوره رضا خان هم نمود اجتماعی داشت اما نه به آن صورت که در همه ارکان رسوخ کنند چون خود رضا خان با مذهب مشکل داشت.

عضو سابق انجمن حجتیه تصریح کرد: اسدالله صنیعی که آجودان محمدرضا پهلوی بود یک عنصر نفوذی بهایی بود که بعدها به پست‌های بالایی رسید. پس فعالیت بهاییان در دوره رضا خان کمرنگ اما مخفی بوده است.  تجمعات این‌ها محدود به برخی نقاط تهران و یکی از کوچه‌های فرعی میدان وحدت اسلامی امروز بود و بسیار مخفی و مانند یهودیان فعالیت می‌کردند. اما با سقوط رضا خان یک فضای باز اجتماعی بعد از شهریور 1320 بوجود آمد. بعد از شهریور 1320 که فضای باز سیاسی ایجاد شد بهاییان هم فعالیت خودشان را شروع کردند و دوباره بعد از ترور شاه در دانشگاه تهران فضا محدود شد ولی باز در همین دوره هم بهاییان رشد می کنند و بعد از کودتای 28 مرداد افراد بهایی در دولت نفوذ می‌کنند.

بازرگانی با اشاره به ایجاد انجام حجتیه گفت: در همان فضای باز سیاسی در شهر مشهد چندین جمعیت شکل می گیرد. انجمن تبلیغات اسلامی، کانون نشر حقایق اسلامی، جمعیت مبارزین اسلامی و هیئت‌های موتلفه اسلامی و همچنین هیئت ابوالفضل سرا در مشهد از جمله این جمعیت‌ها بودند. چون مشهد یک شهر زیارتی بود و نگرانی بود که ماجرای کشف حجاب به شهرهای مقدس هم کشیده شود. در این بین اوضاع مشهد نگران کننده بود. در بین این فعالین شخصی به نام شیخ محمود ذاکر زاده تولایی معروف به شیخ محمود حلبی پیدا می شود.

وی افزود: ایشان از مبارزین ملی شدن صنعت نفت بوده و با ایت الله کاشانی هم همکاری می کرده اما بعد از شکست ملی شدن صنعت نفت تغییر موضع می‌دهد. آن هم به این دلیل که کاندید مجلس هفدهم می‌شود و رأی نمی‌آورد و از محافل سیاسی طرد می‌شود. البته آن زمان انتخابات به شکل فرمایشی برگزار می‌شد. این موضوع هم در کتاب خاطرات اسدالله علم آمده است. پس شیخ محمود حلبی از این موضوع بی‌اطلاع نبود است. بعد از انتخابات مجلس از فعالیت‌های سیاسی دوری می‌کند که این موضوع خود جای بحث دارد.

بازرگانی درباره انجمن حجتبه در اسناد ساواک تصریح کرد: در یکی از اسناد ساواک آمده است که شیخ محمود حلبی فردی به شدت مذهبی، سنت‌گرا ولی قابل تغییر است. این قابل تغییر بودن خیلی نکته مهمی بوده است. از طرفی هم بهاییان شروع می‌کنند ارکان قدرت را در قبضه خود گرفتن. شیخ محمود حلبی از اینجا به فکر می‌افتد که با بهاییان مبارزه کند. آیا آن زمان مشکل فقط بهاییان بودند؟ آیا افراد شاخص اجتماعی در زندان‌های ساواک نبودند؟ چطور بود که رئیس ساواک از عملکرد انجمن دفاع می‌کرد و اگر کسی دستگیر می‌شد و متوجه می‌شدند این فرد عضو انجمن است راه خلاصی او فراهم می‌شد؟ مگر اینکه به نکاتی دسترسی پیدا می‌کردند که این فرد انجمن را محمل خود قرار داده است.

عضو سابق انجمن حجتیه درباره نحوه جذب نیرو در انجمن گفت: افراد مختلفی در محله‌های مختلف زندگی می‌کردند که مذهبی بودند و وجهه اجتماعی هم داشتند. این افراد در دانشگاه‌ها جذب می شدند و انجمن از طریق این افراد به سراغ دانش آموزان دبیرستانی که ضریب هوشی خوبی داشته و مذهبی بودند می‌رفتند. در مورد خود من باید بگویم من سال اول دبیرستان بودم که یک استاد نهج البلاغه داشتیم که بعدا از انجمن برائت داشت و در جنگ شهید شد. ایشان جلسات مختلفی را برای ارزیابی ما می‌گذاشت و بعد از حدود 5 ماه من را به انجمن معرفی کرد. یک شکل دیگر جذب این بود که در مدارسی که زیر نظر انجمن وجود داشت نیروها را جذب می‌کردند. برخی مواقع سراغ خانواده‌ها هم می‌رفتند تا ببینند که مثلاً برادر وی عضو دانشجویان معترض دانشکده فنی نبوده و پدرش عضو هیچ گروهی نباشد.

وی ادامه داد: بنده اثبات می‌کنم که ساواک هم با اینها در دادن استعلامات همکاری می‌کرد. فردی به نام صالحی بین ساواک و انجمن رابط بود. این آقا مکنونات قلبی ساواک را به شخص حلبی منعکس می‌کرد و گزارش‌های انجمن را به ساواک می‌داد. چطور می‌شود که اگر در کتابخانه‌ای چهار نفر با هم در گوشی صحبت کنند جرم است اما در منزل شیخ محمود حلبی در میدان حسن آباد هر روز 6کلاس برگزار شود و هیچ کس با این کلاس‌ها کاری نداشته باشد. چطور می‌شود که در منزل آقای افتخارزاده در میدان شاپور کلاس برگزار شود و ساواک کاری نداشته باشد. ما این را در شرایطی می‌گوییم که اگر کسی رساله عملیه امام(ره) را داشت سه سال زندان داشت.

بازرگانی درباره زندانیان سیاسی که سابقه عضویت در انجمن هم دارند عنوان کرد: فردی داخل انجمن می‌آمد و وقتی زبده می‌شد در جلسات بهاییت می‌رفتند تا با آنها مقابله کنند. این افرادی که زندانی سیاسی هم بودند فعالیت‌شان منحصر به انجمن نبود.  این افراد شاید به صورت اتفاقی رادیو بغداد را گوش می‌دادند و متوجه می‌شدند که آیت‌الله خمینی اعلامیه داده است. از اینجا ذهن شکل می‌گرفت اما چون انجمن مخالف فعالیت سیاسی بود به صورت مخفیانه در حالی که عضو انجمن بودند فعالیت سیاسی هم می‌کردند. بخصوص اینکه اگر انجمن متوجه می‌شد که یکی از اعضای انجمن فعالیت سیاسی می‌کند او را اخراج می‌کردند.

وی خاطرنشان کرد: قصه خود من این طور شد که وقتی ما عضو انجمن شدیم رفتیم کتاب اصول عقاید بخوانیم استاد ما هم آقای شرفی بود که از انجمن کناره‌گیری کرد. در حین خواندن کتاب اصول عقاید پدر من رادیو بغداد را گوش می‌داد. من خبری شنیدم و به آقای اویسی گفتم دیشب آقا یک جمله‌ای گفته است. گفت آقا کیست گفتم آیت‌الله خمینی. همین آقای شرفی این را شنید و بعد از کلاس به من گفت که دیگر این اسم را نیاور و برای خودت مشکل درست نکن. بنا بر این بسیاری از افرادی که الان زنده‌اند و زندانی سیاسی بودند خود انجمن برای این افراد یک محمل بود. بنده از سال 1351 در فعالیت های سیاسی افتادم و در حسینیه ارشاد هم شرکت می‌کردم و اگر انجمن می فهمید اخراج می‌شدم. زمانی انجمن از فعالیت سیاسی من مطلع شد که به جرم پخش اعلامیه امام دستگیر شدم.

عضو سابق انجمن حجتیه افزود: شبی که من را به کمیته مشرتک ضد خرابکاری بردند، محمد حسن ناصری بازجوی من بود. وقتی از من خواست که فعالیت های خودم را بنویسم من جزو اولین فعالیت ها عضویت در انجمن را نوشتم  و در نتیجه بسیار با خوشرویی با من برخورد کردند. بعد از ظهر روز 23 اردیبهشت 53 بسیار با گرمی از من پذیرایی شد و فردای آن روز من را شلاق زدند. گفتند ما از انجمن پرسیده‌ایم و گفتند تو عضو انجمن نیستی. بسیاری از شاگردان دکتر شریعتی و اعضای مجاهدین خلق انجمنی بودند چون این افراد انجمن را به این فکر که ساواک کاری با آنها نخواهد داشت محمل فعالیت خود کرده بودند. اما زمانیکه انجمن می فهمید توسط همان آقای صالحی به ساواک گزارش داده می‌شد و آن فرد به حبس طویل المدت می‌رفت. بعد از دوسال که من از زندان آزاد شدم آمدم دم خانه آقای حلبی که زنگ می‌زدم بروم داخل کلاس سرایدار من را راه نداد و به این ترتیب من از انجمن اخراج شدم.

بازگانی در باره ارتباط ساواک و انجمن گفت: زمانیکه من دوره‌های فشرده منزل آقای حلبی را دیدم من را معرفی کردند که بروم ایقان را هم بخوانم. من برای این کلاس به منزل آقای افتخارزاده رسیدم و داخل یکی از اتاق‌ها لوح تقدیری از رئیس ساواک خطاب به شیخ محمود حلبی دیدم به خاطر اینکه از فعالیت سیاسی پرهیز می‌کند. همین آقای صالحی گزارشی به ساواک می دهد که شیخ محمود حلبی از فعالیت های آقای خمینی ناراضی است و این گزارش در سال 50 توسط نیروهای ساواک به مقامات بالادست ساواک ارائه می‌شود. هیچ تردیدی در ارتباط انجمن و ساواک نیست و شرط ورود فرد به انجمن جدایی دین از سیاست بود.

وی درباره فعالیت انجمن بعد از انقلاب اظهار داشت: آقای شیخ محمود حلبی در اول فرودین سال 58 لب به سخن             می گشاید و در فاصله بهمن 57 تا فرودین 58 هیچ بیانیه ای درباره انقلاب نمی‌دهد. در آن زمان هم فکر می‌کرده است که اگر بیانیه ندهد ضد انقلاب تلقی شود. درباره بحث ولایت فقیه سند هست که شیخ محمود حلبی برای مجلس خبرگان ثبت نام می‌کند تا مانع از تصویب اصل ولایت فقه در قانون اساسی شود. آقای حلبی در رابطه با نگاه انجمن در جنگ تحمیلی می گوید اگر کسی تحت رهبر معصوم باشد باید به منطقه برود و من هم منبر را رها می کنم و به منطقه می‌روم.

بازرگانی در پایان خاطرنشان کرد: انجمن ادعا می‌کرد که بسیاری از شهدای دفاع مقدس انجمنی بوده اند اما این افراد از انجمن جدا شده بودند. انجمن مدعی بود شهید چمران وصیتنامه‌ای دارد که به حفظ انجمن سفارش می‌کند اما همسر شهید چمران آن را تکذیب کرد. انجمنی‌ها مقلد آقای خویی بودند و ایشان هم معتقد به جهاد علیه رژیم شاهنشاهی نبود. بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی آنها از امام کمک خواستند. اگر کسی مقلد امام بود از انجمن اخراج می‌شد. امام(ره) بعد از رحلت آقای بروجردی آیت الله خزعلی را مامور می کند تا برایش گزارش بیاورد. خوب خود آقای خزعلی هم تاحدی جذب ظاهر اینها شده بود. وقتی در برخی مقاطع انجمن بیانیه نمی‌داد امام احساس خطر کرد و با اینها زاویه گرفت. از سخنرانی امام(ره) بعد از انقلاب بود که فعالیت‌های انجمن کمرنگ شد و انجمنی ها کم کم پشت انجمن را خالی کردند و شیخ محمود حلبی مجبور شد طی بیانیه ای فعالیت‌های انجمن را تعطیل اعلام کند.  اما همین امروز هم انجمنی‌ها در حال فعالیت‌اند. اینها هم مجله چاپ می‌کنند و مسائل قبل از انقلاب را پاک می‌کنند و خودشان را انقلابی جلوه می‌دهند تا جوانان را به بیراهه بکشانند[1].

ارتباط انجمن حجتیه با ساواک از دیدگاه شیخ حسین انصاریان

 

حجت الاسلام والمسلمین انصاریان با نقل خاطره ای از سالهای نزدیک به انقلاب اسلامی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است به ابعاد متفاوتی از ازتباط انجمن حجتیه و ساواک می پردازد که در زیر می آید.

با آنکه امام منع کرده بودند برای نیمه شعبان سال 57 جشن  و سرورس برپا شود، انجمن حجتیه همدان  در باغ بزرگی، جشن مفصلی به راه انداخته بود   و این مسئله به خوبی  از جدایی آنها از خط مشی امام حکایت می کرد. من خودم کاملا از ارتباط آنها با ساواک خبر داشتم . قضیه مربوط به  یکی دو سال قبل از آن بود، که من ده روز در همدان منبر داشتم.هم زمان انجمن حجتیه همدان در یکی از کاروانسراهای مهم شهر مجلس داشت. از من دعوت کردند تا یک سخنرانی در آنجا ایراد کنم. منکه پیرو امام و همراه انقلابیون خط امام بودم و در محاصره ماموران کلانتری منبر می رفتم ، آن دعوت را نپذیرفتم .من نمیخواستم این کار من تإئیدی برای آنها محسوب شود.

آیت الله مدنی که آن زمان در همدان زندگی (می کرد گفت چرا دعوت) آنها راقبول نمی کنی؟» عرض کردم: (من در چند شهر، از جمله بندرعباس و تربت حیدریه، که اینها آمده بودند جلسه برقرار کنند، با گوش خود شنیدم که افرادشان به یکدیگر می گفتند، اگر مسئله ای پیش آمد سریع با ساواک در میان بگذاریم و از آنها کمک بخواهیم تا مشکل ما را حل کنند.

حرف من به زودی تابت شد. با کمال تعجب مطلع شدیم آنها به شهربانی رفته و از ماشکایت کرده اند. آنها گفته بودند که آقای انصاریان آمده تا در این جا افکار آیت الله خمینی(ره) و باند او را اشاعه دهد. واقعاً جای تعجب بود که چگونه این مدعیان دینداری و وابستگی به امام زمان (عج)، پیش شهربانی رژیم طاغوت از ما شکایت کرده اند.

من در منزل حاج ابراهیم مقدسیان اقامت  داشتم. او از تجار بزرگ تهران بود که هر ساله مرا به همدان دعوت می کرد. او مردی بسیار بزرگوار و مقلد امام و از ارادتمندان آیت الله مدنی و اهل ذ کر و عبادت و نماز شب بود. ساعت ده  صبح از طرف شهربانی  و من و آقای مقدسیان را آ نجا بردند. افسری به نام آقای نراقی، که اصالتاً اهل کاشان ورد ، معاونت اطلاعات همدان را بر عهده داشت. او از سلسله ملااحمد نراقی بود. به او گفتم: «تو که از آن ریشه ای،  چگونه این لباس را پوشیده ای و به شاه خدمت  می کنی؟…» پس از تذ کرات و مؤاخدات درباره ی کار و فعالیت خودم، اقای نراقی با جدیت – ابتدا تند و جدی و بعد نرم و ملایم از من خواست که منبر انجمن را قبول کنم. وقتی اتاق خلوت شد به او گفتم ” سوالی می کنم اگر دلت خواست جواب بده اگر نه جواب نده.  چه کسی از ما شکایت کرده تا مارا دستگیر کنی؟” گفت انجمن حجتیه همدان. گفتم ” آن ساعتی که برای منبر دعوتم کرده اند کار دارم برنامه دارم و نمی توانم بروم”. بالاخره او را قانع کردم و برگشتیم[2]

این تنها بخشی از شواهد به‌دست‌آمده در مورد ارتباط رهبران انجمن حجتیه و رژیم طاغوت و به‌خصوص ساواک است که ماهیت این جریان انحرافی را نشان می‌دهد.

 

پی‌نوشت:
[1]. رضا اکبری آهنگر، مروری بر تاریخچه تفکرات انجمن حجتیه، ص170.

[2]. سید ضیاءالدین علیا نسب و سلمان علوی نیک، جریان‌شناسی انجمن حجتیه، ص121.

[3]. برگرفته از مطالب کتاب مروری بر تاریخچه تفکرات انجمن حجتیه، رضا اکبری آهنگر، ص165-170.

منابع

ادیان نت

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی

خبرگزاری تسنیم

[1] – خبرگزاری تسنیم ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ –

[2]پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی تاریخ انتشار: ۱۳:۳۷ – ۰۱ آذر ۱۳۹۴ 2015November 22

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.