اقطاب صوفیه

فرقه پژوهی

کرامات و ایجاد آن از جانب قطب یکی دیگر از مسائل مورد بحث در میان موافقان و مخالفان می باشد به نحوی که موافقان آن را سندی بر صحت ادعای قطب به شمار می آورند و مخالفان دست آویزی برای فریب عوام و مریدان.چنانکه قزوینی مرید بازگشته و نجات پیدا کرده از صوفیه ابراز و ادعای کرامات را دزدی پنهانی می داند که آثار مقدسه طبیعت را به خود نسبت می دهند و خود را فوق الطبیعه می شمارند وی صحت ادعاهای اقطاب را منوط به باورداشت مریدان می داند و در بحث کرامت نیز به این مساله اشاره می کند:

 “حتی کرامات مراد هم در اثر نظر قبول مرید است.واقعیت ندارد اگر آن نظر برگردد، دیگر کرامت نمی بیند. لذا اقطاب گویند که مرید باید چشم کرامت بینی داشته باشد تا همه کار مراد را کرامت بیند” و همچنین آنچه مرید خود بدان می رسد را منسوب به قطب می داند(1).

در ادامه نیز یادآور می شود که بیش از برگشتن از مسلک صوفیه هر نوع کرامتی دیده بود و از زمانی که اعتقادش به آن سست شد و با دیدگاه استدلالی به مسائل پرداخته بود، هیچ کرامتی را تجربه نکرده است و نتیجه می گیرد که همه از امور عادیه بوده و اسباب عادیه داشتند و به دلیل غفلت از اسباب، به چشم کرامت و معجزه می نگریسته(2).

 صفی علیشاه نیز در ابراز کرامت از جانب افرادی که خود به واقع صوفی نبودند  و به ظاهر به زی درویشان بودند و صوف می پوشیدند و بر صحت مدعای خود اظهار کرامت می کردند خرده می گیرد و رفتار اینان را به دور از تصوف اصیل می داند.

مسعود همایون، نویسنده کتاب “پاسخ هفت پرسش” در توصیف تصوف، آنان را  از شیادانی یاد می کند که بساط زهد ریایی و تسخیر احمق می گستردند و با ایجاد خانقاه های پر طمطراق به عوام فریبی پرداخته و مرتبا با اسناد کرامات و معجزات به شیخ، بازار آنان را گرم نگه می داشتند(3).

پی نوشت:

1- عباسعلی کیوان‌قزوینی، بهین سخن  ؛ به اهتمام محمود عباسی،نشر, تهران: راه نیکان، 1387.ص41

2-.همان

3- مسعود همایونی،پاسخ هفت پرسش درباره تصوف،لندن،انتشارات بنیاد عرفان مولانا1371 .ص13