یکی از قدیمی ترین کانال های پیوند بهائیان با آمریکایی ها، همکاری آنان با میسیونرهای تبشیری(مبلغان مسیحی) آمریکایی و موسسات وابسته به آنها در ایران بوده است. سخن آرتور هاردینگ که گفت:« مبلغان آمریکایی(مسیحی) مقیم ایران عقیده داشتند که آتیه مذهبی این کشور با بابی ها است»(1).
مقاله زیر به تحقیق پیرامون این روابط و اهداف پس پرده آن می پردازد.
1- «فرهنگ» ، اسب تروای «سیاست»
ماهیت و مقاصد سیاسی مؤسسات وابسته به مبشرین امریکایی، حتی مؤسسات به ظاهر آموزشی و علمی آنها، بر اهل نظر پوشیده نیست. به عنوان نمونه، میتوان به کالج امریکایی البرز اشاره کرد که از زمان قاجار تا سال ۱۳۱۹ش در اختیار میسیونهای تبشیری امـریکایی بود و تحت سرپرستی دکتر جردن و همسرش اداره میشد (و بعدها توسط دولت ایران خریداری و توسط رجال باکفایتی چون دکتر مجتهدی سرپرستی اداره شد).
آقای علیاکبر کوثری، از مسئولان فرهنگی عصر پهلوی، میگوید: کالج امریکایی البرز در تهران را که تحت مدیریت دکتر آرتور جردن مشهور اداره میشد «میسیونرهای مذهبی امریکایی برپا کردند و هزینه آن را هم خودشان میپرداختند. میسیونرهای امریکایی، مدرسه را به منظور ترویج مسیحیت احداث کردند. به خاطر دارم یکی از مؤسسین کالج گفته بود: آن پیرزن امریکایی که به مدرسه کمک مالی میکند دلش به این خوش است که در سال چند نفر به آیین مسیحیت درآیند. به طوری که میدانم چند نفر از محصلین مانند امیر بیرجندی، جهانگیری و یا جهانشاه صالح، مسیحی شدند، فقط برای آن که بیشتر از امکانات کالج استفاده کنند. وقتی با آنان صحبت میکردیم میگفتند مسلمان هم هستیم. در واقع این قبیل افراد پایبند به هیچ دینی نبودند. البته بعدها جهانشاه صالح آن قدر به امریکا نزدیک شد که به عضویت سازمان سیا درآمد…»(2)
مدارس خارجی در ایران عهد قاجار و پهلوی، نوعا محصلان جوان ایرانی و مسلمان خود را، به اشکال گوناگون، به سمت دوری از فرهنگ ملی و اسلامی خویش سوق میداد(3)، اما به گفته مطلعان، این جریان در مدرسه امریکایی تهران، شدیدتر بود.(4) مبارزه با اصل اسلامی «حجاب بانوان» ، ازجمله اموری بود که توسط این مدارس، به شدت تعقیب میشد. هانری رنه دالمانی، مأمور فرانسوی، که در صدر مشروطه ایران را سیاحت کرده، به این مطلب تصریح دارد.(5) تاثیر افکار و القائات ضد اسلامی این مدرسه روی دختران و زنان مسلمان ایرانی را میتوان، از جمله، در مقالات مجله «عالم نسوان» مشاهده کرد که از دهه ۱۲۹۰ تا ۱۳۱۳ ش «تحت نظر مجمع فارغالتحصیلان مدرسه عالی اناثیه امریکایی ایران» در پایتخت ایران اسـلامـی مـنـتـشـر مـیشـد و ضـمـن تـلاش بـرای همسوسازی خانواده ایرانی با الگوی غربی آن (6)و تبلیغ تمدن غربی و تساوی مطلق زنان با مردان، مبارزه با اصل حجاب را به یکی از اساسیترین مباحث مجله تبدیل کرده بود. ازجمله، در آبان ۱۳۰۷ مقالهای با عنوان «زن مگر بشر نیست؟» به چاپ رساند که سراسر بدگویی و هتاکی به حجاب اسلامی و زنان محجبه بود:
«جامعه ایران به واسطه حجاب، نصف هیات خود را گنداندهاند، به طوری که به انجام هیچ گونه امری قادر نیست(7) و با نصف دیگر (اگرچه این نیم دیگر نیز گندیده است) میخواهد جاده پر پیچ و خم تکامل را بپیماید» ! در ادامه، حجاب را به عنوان مظهر اسارت و سیهروزی زنان مطرح ساخته، داروی این (به اصطلاح) درد را نیز رفع حجاب میپنداشت و از دولت میخواست که رسما مسئولیت کشف حجاب را به عهده گیرد، چنانچه ترکیه آتاتورک این کار را انجام داده است(8).
2- تبشیر؛ زمینهساز نفوذ و سلطه استعمار
سـادهاندیشی است که مأموریت میسیونهای تبشیری در ایران و سایر ممالک اسلامی و شرقی و حمایت مالی و سیاسی وسیع دول استعماری از آنها را، صرفا گسترش آیین مسیحیت در بین مردم تلقی کرد و از اهداف استعماری و سلطهجویانه دول غربی در پس پرده این گونه امور غفلت ورزید. دکتر عمر فروخ (محقق لبنانی) در کتاب «التبشیر و الاستعمار» ، که با نام «نقش کلیسا در ممالک اسلامی» توسط مرحوم مصطفی زمانی در ایران ترجمه و نشر یافته است، با استناد به انبوه اسناد و مدارک معتبر، به خوبی اهداف سیاسی و استعماری مبشرین و حامیان آنان را نشان داده است. درخصوص فعالیتهای میسیون امریکایی در ایران، سخن ویبرت بلوشر، سفیر آلمان در ایران، کوتاه اما کاملا روشنگر است: «مهمترین عامل از عوامل نفوذ امریکا… هیات مبلغین مسیحی امریکایی بود» (9).
3- یک بهائی در مدرسه امریکایی ارومیه
اینک که با ماهیت و مواضع استعماری و ضد اسلامی میسیونهای تبشیری و مؤسسات وابسته به آنها در ایران آشنا شدیم، نمونهوار به برخی از موارد همکاری اعضای فرقه بهائیت با آنها اشاره میکنیم:
وحید کشفی (میرزا یوسف خان لسان حضور)، از مبلغان بهائی در زمان قاجار است که عباس افندی الواحی در تعریف وی صادر کرده است. وی که خواهرزاده سیدیحیی کشفی دارابی (از فعالان مشهور بابیه) است، با میسیون تبشیری امریکایی و تاسیسات وابسته به آنها در شهر ارومیه ارتباط و همکاری داشت و زمانی که محمدعلی شاه در سال ۱۳۱۹ق (در زمان ولیعهدی خود) از کالج و مریضخانه امریکاییها در ارومیه دیدار کرد وحید کشفی در سالن کلیسای مدرسه و در حضور ولیعهد، «بنا به خواهش قبلی روسای مدرسه و مریضخانه، مدت نیم ساعت بدون ترس و واهمه… شرح مبسوطی درباره تاریخچه تاسیس مدرسه و مریضخانه و خدمات میسیون امریکایی در ایران بیان» داشت(10).
وحید در ۱۳۲۰ق از سوی عباس افندی به امریکا رفت و به شهرهای مختلف آن کشور (نیویورک واشنگتن و…) سفر کرد و پس از حدود یک سال و نیم اقامت در امریکا، به ایران بازگشت و دوباره به سراغ اولیای مدرسه امریکایی ارومیه رفت. به نوشته آهنگ بدیع: «دوباره در مدرسه امریکایی که قبل از رفتن به امریکا مشغول بودند استخدام شدند و به کار تدریس و تنظیم مدرسه پرداختند و چون از امریکا برگشته بودند و نظر به سوابق امانت و درستکاری مورد اعتماد و اطمینان اولیای مدرسه واقع شدند تا جایی که اسناد و اوراق سفید مهر مدرسه را به ایشان سپردند و در جمیع امور اختیار تام به ایشان میدادند» (11). گزارش فوق کاملا گویا است و نیازی به توضیح ندارد. تنها باید توجه داشت که ارومیه، از شهرهایی بود که مبلغان مسیحی امریکایی در ایران، نخستین بار بساط خویش را در آنجا پهن کرده و به تبلیغ بر ضد اسلام و تحقیر مسلمانان پراختند.(12).
پی نوشت
- خاطرات سیاسی سر آرتورهاردینگ، ترجمه دکتر جواد شیخ الاسلامی، ص 216
- وزارت فرهنگ دیروز از زبان علی اکبر کوثری، گفتگو: مرتضی رسولی، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳ و ۱۴، بهار و تابستان ۱۳۷۹، ص 362
- ر.ک، خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، به کوشش ایرج افشار، ص ۳۰۳
- سوانح عمر، نشر تاریخ ایران، ص ۱۳۲٫
- سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه و نگارش فرهوشی (مترجم همایون)، صص ۲۹۴ – 293
- مد لباس و پارچه، حبیبه مجلل، مندرج در: عالم نسوان، سال ۸، ش ۱، دی ۱۳۰۶، ص ۳۲٫
- خانه داری، همسر داری، مادری و اداره امور منزل و تربیت فرزندان، از دیدگاه این حضرات! گویی مصداق «کار» نبوده و حکم «گندیدگی» ! را دارد!
- برای این مقالات ر.ک، بحث ممتع مریم فتحی در کتاب کانون بانوان…، صص ۹۲ – ۹۵٫ برای مبارزه مبلغان امریکایی با اسلام و حجاب، همچنین ر.ک، روزنامه خاطرات سیدمحمد کمرهای، ۲/ 1086روزنامه خاطرات عین السلطنه، ۱/ ۸۶۵ -۸۶۶٫
- سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاووس جهانداری، ص ۱۹۳٫
- آهنگ بدیع، سال نهم، ش ۱۱، ص ۲۵۴ و ۲۵۵٫
- همان، ص ۲۵۹٫
- عقاب و شیر…، جیمز بیل، ترجمه مهوش غلامی، صص ۲۷ – ۲۵