فرقه پژوهی

  آنچه که در بحث اقطاب و مرشدان بسیار مورد توجه است، ارتباط ایشان با مریدان است.کیوان قزوینی[1] یکی از مریدان اقطاب فرقه گنابادی که خود از دام این فرقه نجات پیدا کرد در کتاب های خویش به تفصیل به این مطلب می پردازد وی.در کتاب “استوار راز دار” رابطه مرید و قطب را چنین به تصویر می کشد:  “یک برهان بی اساس تصوف مرسوم آن است که اقطاب فکر مرید را متصرف می شوند و منحصر به خود می کنند آن هم به طور تعبد، که هر چه من گویم تو بپذیر و در دلت جز مرا جا مده و نظر دلت و فکرت فقط به صورت من باشد تا به تدریج مملکت دلت پر از من شود و به آخر خودت من شوی.آخرش همین است که به طور تکرار و تعود خو کنند به صورت قطب”(1).

دلیل روی آوردن مرید به قطب را سرگشتگی و بی تجربه گی می داند که از نظر وی قطب و هادی دین باید یک آدم غیر عادی مافوق الطبیعه باشد و هر چه باشد او را از خود برتر می یابد و به او سر می سپارد.(2).

     وی بر این باور است که آنچه در بحث مرید و مراد مساله ساز می شود از جانب فعل مرید است و اوست که با بذل توجه به مراد، ایجاد ارتباط می کند و در غیر اینصورت مراد نمی تواند او را جذب کند و در نتیجه همه کارها را متوجه مریدی می داند که نادانی از خود نشان می دهد(3).

از دیگر سادگی ها و نادانی های مرید را ندانستن خصومت های سلاسل می داند:

     “مرید ساده، تعداد اقطاب را مانند تعدد کشتی ها و رشته های خط آهن و سایر نواقل فرض می کند که با هریک برود به مقصد خواهد رسید.

گاهی حدیث “اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیهم اهتدیتم[2] را شاهد حال خود می سازد.گاهی به آیه “واﷲ من ورائهم”[3] می نازد و گاهی وحدت و کثرت مظاهر را سند می کند و گاهی ترادف الفاظ یک زبان یا زبان ها را مثل می زند و شعر هاتف را می خواند

       سه نگردد بریشم ار او را                                         پرنیان خوانی و حریر و پرند”(4)

     اینگونه ساده انگاری ها و پی نبردن به قصد اقطاب را در این می داند که صفت نرم خویی، مطیع بودن، زود باوری و ترک محاجه و عدم استدلال و پشت به قانون مرسوم محیط بودن و در کل ساده لوحی از ملزومات زمان تشرف است(5).

و بر این باور است که “بعضی مخصوصا این گونه اشخاص را برای ترویج سلسله خود نگه می دارند و محرمانه به آنها چیز می دهند، علاوه بر آنکه آنها از مریدان ثروتمند هم مدخل ها می کنند و محرک و مشوق دادن به قطب هم می شوند و از آن وجهی که به تحریک آنها به قطب رسید هم قسمتی می برند، پس تصوف و ارادت آنها مایه ارتزاق آنهاست(6)”.

     از دیگر مواردی که وی کوتاهی از جانب مرید می داند و این مساله را در گسترش قدرت مراد و مرشد بی اثر نمی بیند، مغلطه و رویه غلطی است که در میان مریدان رواج دارد و آن همان گوش سپردن و به کمال انجام دادن هر آنچه مراد از مرید می خواهد.به طور مثال آنچه در میان صوفیه معروف است خواست قطب است در ترک نماز و روزه و ارتکاب به کارهای زشت عقلی و دینی مانند دروغ و ظلم، تا از این طریق مرید او را قبول کند و مال، جاه و فرزندان را و هر که و هر چه را بیش از مراد دوست نداشته باشد که خیانتی است در حق مراد و در این رابطه ثابت شود که قطب مطلق و آزاد است نه اسیر قانون عقل و دین(7).

 با این حال به برخی از مریدان متدین و هوشیار اشاره می کند که توان استدلال به ارادت مراد را دارند.از جمله مواردی که مرید باید در حق مراد ادا نماید و او را چنان بداند در کتاب های وی بار ها بیان شده که برای جلوگیری از اطاله مطلب از اشاره جزئی می پرهیزیم(8).

     در کل آنچه که قزوینی را در این باب بر اعتراض و انتقاد وا می دارد را می توان در یک جمله از وی چنین بیان کرد که:” قطب از مرید پرستش می خواهد.”(9)

     در پایان به نتیجه گیری و نظر قزوینی در باب قطب-  که پس از سال ها زیستن به زی صوفیه و رسیدن به مقام ارشاد بود-  می پردازیم که دیدگاه خود را در باب قطبیت بزرگان تصوف نیز یادآور می شود. در کتاب “رازگشا” چنین می نویسد:

     “حالا می توانم فتوی دهم که امروز موضوع قطبیت وجود خارجی ندارد. همه متصنع و کیسه خود پر کن هستند. به هر حال ما نسبت به سابقین حق رای دادن نداریم مگر به وصف عنوانی مردد که بگوییم مولوی و سنایی و جنید و غیر هم هریک که مانند اقطاب زمان ما بی حقیقت بوده اند” (10).

منابع:

  1. عباسعلی ،کیوان قزوینی، استوار رازدار: در بیان عقاید و اعمال صوفیان،انتشارات راه نیکان،1387،ص99

2- عباسعلی ،کیوان قزوینی، گشایش راز تالیف ابوالحسن پریشان‌زاده‌. مشخصات نشر, تهران: حقیقت‌، 1377.ص32

3-کیوان قزوینی،استوار راز دار.صص.123و100

4-کیوان قزوینی،رازگشا.ص193

5-.کیوات قزوینی،استوار رازدار.صص117.184

6-همان.ص210

7-کیوان قزوینی،رازگشا.ص219.کیوان قزوینی،استوار راز دار.صص.288.154

8-.کیوان قزوینی،استوار رازدارصص282-286

9-همان،ص68

10-کیوان قزوینی،رازگشا.ص15

[1] – عباسعلی کیوان قزوینی (۱۲۷۷-۱۳۵۷ق)، عالم روحانی شیعه، مفسر، واعظ، صوفی سابق سلسلۀ گنابادیه و منتقد تصوف بود. وی پس از دریافت اجازه اجتهاد از علمای اصولی و اخباری، به سلسله‌های صوفیان شیعی روی آورد، اما دیری نپایید که از این طریقت روی گرداند و پس از ۸۰ روز مباحثه دربارۀ برتری اسلام و مذهب شیعه دوازده امامی با معتقدان دیگر ادیان و مذاهب، عزلت گزید.

کیوان دارای تألیفات بسیاری است. او بیش از همه به تفسیر قرآن پرداخت. وی در دوران ارادت به مشایخ گنابادیه، آثاری از جمله تصحیح تفسیر بیان السعاده و شرح رباعیات خیام را نگاشت. از مهم‌ترین آثار وی پس از جدایی از تصوف رسمی می‌توان به رازگشا اشاره کرد.

رویگردانی او از تصوف مخالفت‌هایی را در پی داشت و سبب شد که وی را متمایل به بهائیت و وهابیت معرفی کنند.

[2] – در حقیقت این روایت پیامبر که می فرماید«اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم»،مسئله «عصمت» را اثبات می کند. یعنی اینها هر چه گفتند شما با عمل به آنها به هدایت می رسید. اگر چنانچه اینها معصوم نباشند، و اشتباهاً یا خطئاً، یک مسئله غیر شرعی را به عنوان شرع معرفی بکند، قید«اهتدیتم»تحقق پیدا نخواهد کرد. اساساً این روایت نبوی، در غیر معصوم معنا ندارد! حتی اگر ما در منابع شیعی روایتی در این زمینه نداشته باشیم، اگر همچین روایتی صحیح باشد، غیر از ائمه اطهار که عصمتشان، از کتاب و سنت قطعی است؛ در هیچ کسی محقق نمی شود!

[3] – وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ (آیه 20 سوره بروج) و خداوند از هر سو بر ایشان احاطه دارد.