دراویش

روح عرفان تلاش و کوششی برای شناخت خدا از طریق سیر درون شهود باطنی و جلوه های معنوی و روحانی با استفاده از تهذیب نفس، زهد و پرورش فضائل اخلاقی است. انسان همیشه آرزو داشته غیر از استدلال و فلسفه و کلام، راه دیگری به سوی شناخت خدا بگشاید و از طریقی شاید مطمئن تر و آرام بخش تر به معبود و معشوق حقیقی خود نزدیک و نزدیک تر شود. این حقیقت با درجه های مختلف در اعماق جان همه انسانها ریشه دارد و برای رسیدن به این هدف بزرگ سه راه وجود دارد.

۱ – راه وحی، راهی که انبیا و پیامبران الهی و خلفای معصوم آنها پیشنهاد می کردند. راهی که دلیل و مرشد و راهنمایش آنها بودند.

۲- راه غیر معصومین، راه ارباب ریاضت و جمعی از فلاسفه اشراق و مانند آنها که بدون استفاده از اشعه وحی در این مسیر پرخطر به راه افتاده اند.

۳- راه دراویش که راهی التقاطی است. بخشی را از تعلیمات انبیا ءگرفته و بخشی را از ارباب ریاضت و با دخل و تصرف هایی که که هر گروه با ذوفیات و سلیقه های شخصی در آن کرده اند. فرقه های زیادی را به وجود آورده اند.

که برخی از این فرقه ها سعی دارند تاریخ خود را به آغاز اسلام برسانند و حتی به اصطلاح خرقه را از علی(ع) بگیرند اما در تاریخ اسلام هیچ شاهدی بر وجود این ادعاها نیست، بلکه مدارک روشنی در دست داریم که این گونه فرقه ها از قرن دوم هجری از خارج مرزهای اسلام از اقوامی مانند هندوها و یونانیان و مسیحیان به مرزهای اسلام نفوذ کرده و با معتقدات اسلامی آمیخته شده و به شکل یک فرقه التقاطی در آمده است. و ناگفته پیداست که هر مکتب التقاطی خواه ناخواه گرفتار انواعی از تضاد می شود. زیرا طبیعت التقاط گرفتن اصول مختلف از سرچشمه های ناهمگون است. یکی از بارزترین خصیصه های عرفان التقاطی یعنی دراویش مبارزه و سنیز قاطع با دانش و کتاب و اندیشه است. در حالی که خصیصه عرفان اسلامی در تمام مراحل پشتیبانی از علم و دانش است.

عرفان التقاطی حریم احکام اسلامی را می شکند. در عرفان اسلامی احکامی که از قرآن و حدیث به دست آمده کاملا محترم است و سالکان طریقت هرگز به خود اجازه نمی دهند که برای وصول به حقیقت کمترین تخطی و انحرافی از احکام شریعت پیدا کنند. در حالی که در عرفان التقاطی این معنی به عنوان یک الگو مطرح می شود. عرفان التقاطی بنیان گذار تفسیر به رای است. در حالی که در عرفان اسلامی همه جا سخن از محتوای وحی و تعلیمات قرآن و سنت است و یک فرد عارف هرگز به خود اجازه نمی دهد افکار خود را بر سنت و قرآن تحمیل کند. در عرفان وارداتی مفاهیم ذوقی و شعری جانشین مفاهیم اصیل و واقعی می شود و به این ترتیب پیش داوری ها بر آیات و روایات تحمیل می گردد و متون اسلامی همان می گوید که آنها می خواهند.

و این آزادی در تفسیر آیات و احادیث یکی از دلایل زیاد بودن این نوع فرقه ها است. زیرا هر گروه طبق میل خود نصوص اسلامی را تفسیر و توجیه می کند.

انگیزه های گرایش به تصوف و دروایش

اسلام منهای روحانیت که باب طبع رجال سیاست در بسیاری از جوامع است. همان ها که از قدرت روحانیت بیم دارند و در عین حال می خواهند با گرایش اسلامی جوامع هم صدا شوند روحانیت را همواره کنار زده و زمام امور را به دست پیر و مرشد و ولی و قطب می سپارند.

آزادی عمل؛ بسیارند کسانی که به خاطر انگیزه فطری و درونی می خواهند دارای مذهبی باشند، ولی از سوی دیگر از احکام به اصطلاح دست و پاگیر مذهب و حلال و حرام که مزاحم امیال آنهاست ناراحتند. پس به سراغ مذهبی می روند که بیشتر آنها را به سیر در باطن سوق می دهد و همچون دراویش فرد را به ظواهر شرع مقید نمی کند.

تلاش های استعمار؛ چرا که در اویش به حکم درون گرایی چندان کار به بیرون ندارند و به حکم صلح کل، که مذهب آنها است مایلند با همگان کنار بیایند و در صلح و صفا زندگی کنند و در تعلیمات آنها مسائلی همچون جهاد و برخورد قهر آمیز با دشمنان حق و عدالت و قیام و شورش معنی ندارد. بنابراین چه عاملی برای تخدیر توده ها از چنین تفکراتی بهتر می باشد. لذا جای پای استعمار در تاریخ در اویش به خوبی نمایان است. مخصوصا در عصر و زمان ما.

دروایش هم مانند همه اقلیت ها برای خود فوت و فن هایی دارند که آنها را در مقابل مخالفان حفظ می کند. روسای آنها با تمام قوا می کوشند که خود و هواخواهان خود را اهل یقین، اهل دل، اهل معنی و دیگران را اهل ظاهر، اهل صورت و قشر بی مسلک قلمداد کنند و برای تحقیر سرمایه علمی علما از آن به عنوان علم رسمی، علم ظاهر و مانند اینها یاد می کنند و می گویند اگر علما ما را اهل بدعت یا ملحد معرفی کرده اند، به واسطه همین بوده که به عمق مطالب باریک ما نرسیده اند و به اصطلاح اهل دل نبوده اند. با اینکه دراویش در همه جا در اقلیت هستند و این وضع طبعا باید آنها را در مقابل مخالفین خود فشرده و متحد کند اما بر عکس اختلاف در میان آنها زیاد است، چه پیروان دو فرقه یکدیگر را آشکار  لعن و نفرین می کنند و هر یک دیگری را ننگ عالم دراویش می داند. هر دسته برای خود دستگاه و خانقاهی متفاوت دارد و از حضور در مراکز دیگران خودداری می کند.

۴ اصل گفتار و ریشه عقاید دراویش

۱- تعلیماتی که از موسسین این مسلک ،هندوها شامی ها یا غیره دست به دست به آنها رسیده است.

۲- قسمتی از مطالب و معارف یونان قدیم که پس از ترجمه کتب آنها به زبان عربی و نشر آن در میان مسلمانان به آن اضافه شده است.

۳-یک رشته ذوقیات و شعربات که به مرور زمان از طرف صاحبان ذوق شعری و عرفانی ابداع و با دو قسمت سابق آمیخته شده و به همین دلیل بسیاری اوقات مدرک برخی از سخنان آنها فقط یک مطلب شعر است.

۴-قسمتی از معارف و حقایق اسلامی که تا حدی با اصول سه گانه بالا نزدیک و یا قابل نزدیک کردن و تاویل کردن بوده است.

یکی از نقش های مهمی را که دراویش در طی سالیان دراز برای پیشرفت مسلک و مقصد خود بازی کرده اند مشغول ساختن افکار توده به یک مشت حقایق و اسرار ناگفتنی است که تنها برای ایشان کشف شده و از دیگران مخفی مانده است. نه زبان یارای گفتن آن را دارد به گوش طاقت شنیدن را، بلکه پاره ای از دلها هم از نهفتن آنها گذاران خواهد شد. روشن است که این گونه کلمات در افکار ساده دلان تاثیر غریبی دارد و بر اثر حس کنجکاوی که خداوند به انسان کرامت کرده آنها را به طرف این هدف نامعلوم می کشاند. به یقین خداوند متعال منظوری از آفرینش بشر جز سعادت و خوشبختی او نداشته است و برای تامین این مقصد او را به دو نیروی مهم نیروی عقل و فرستادن پیامبران با کتابهای آسمانی مجهز کرده است.

خداوند در قرآن به زیباترین شکل نقش عقل را بیان می کند، آنجا که می فرماید: «این کتاب گرانبها و پر برکتی است که بر تو فرستادیم تا در آیاتش تفکر کنند و صاحبان اندیشه و عقل متذکر شوند ( سوره ص، آیه ۲۹)

بنابراین منظور اصلی از نزول این کتاب آسمانی بر پیغمبر، تفکر، اندیشه و یادآوری صاحبان فکر و عقل می باشد و این بزرگترین افتخار و فضیلتی است که نصیب عقل شده است.

بیاورید برهان خود را اگر راستگو هستید، (آل عمران، آیه ۱۹۰) خداوند در این آیه شریف دلیل بر صدق و راستی را برهان و منطق شمرده و دعاوی بی دلیل و برهان را از درجه اعتبار ساقط گردانیده است.

بنابراین می توان گفت سعادت انسان بر ۳ پایه استوار است:

  • علومی که از سرچشمه نبوت و ولایت صادر شده است.
  • به کار انداختن نیروی عقل و تفکر
  • «تقوا، پرهیزگاری و تهذیب نفس»

و باید این نکته را متذکر شد که بشر به هر اندازه که دارای فکر قوی و عقل نیرومند باشد باز اموری که تحت سلطه و نفوذ او واقع می شود، محدود است و تمام قوای بشر مانند همه ممکنات محدود است فقط نامحدود در عالم ذات خداوند بزرگ است. و بس، بنابراین باید از جولان فکر در میدان هایی که از ظرفیت فکر بشر خارج است. خودداری کرد و این خیال را از سر بیرون راند زیرا که اثری جز اتلاف عمر گرانبها ندارد بلکه ممکن است انسان را به سوی پرتگاه های خطرناک بکشاند. حقیقت ذات حق کنه صفات او و مسئله قضا و قدر و نظایر آن همه از این قبیل هستند.

چنانکه در بعضی از روایات وارد شده در صفت های خدا بیاندیشید و در ذات او اندیشه تکنید.

یکی دیگر از اصول در اویش تقدم دانستن عشق بر عقل است و عملا ذکر را بر فکر مقدم داشته و اوقات  زیادی را صرف ذکر گفتن می کنند که اگر اصل ذکر ساختگی و اختراعی نباشد، لا اقل حد و حدود و کیفیت ادای آن ساختگی است. مدرک این گونه اذکار غالبا نظر و ذوق مرشد و یا خواب های او و مریدان اوست و عجب اینجاست که برای هر کسی ذکر مخصوصی است که باید به اذن مرشد و با عدد مخصوص در زمانی خاص به جا آورد.

آنها برای اثبات برتری ذکر بر فکر دو دلیل ارائه می دهند:

۱- ذکر توجه به خداست و اما فکر در غیر ذات پاک اوست پس فکر توجه به غیر خدا.

۲ – ذکر سیب تصفیه قلب می شود پس فکری که نتیجه آن است به صواب و صحت نزدیکتر است، بنابراین ذکر بر فکر مقدم است. در حالی که اگر ذکر خالی از فکر باشد بیهوده و تقلقه زبان است.

از همه گذشته منظور از ذکر نه فقط این است که انسان جمله “لاله الا الله ” و یا “یا هو ” را به اندازه ای بگوید که دهان او کف گند و به سرگیجه دچار شود، بلکه حقیقت ذکر این است شخص در موقع انجام هر کاری به یاد خدا بیفتند و به او توجه کند تا اگر آن کار از کارهای ناپسند و خلاف دستورات الهی باشد از خدا بترسد و آن را ترک کند.

مسئله کشف و شهود و رؤیا از جمله دعاوی دیگری است که یکی دیگر از ارکان اصلی مسلک آنها را تشکیل می هد.

آنها معتقدند که سالک در اثر ریاضت به جایی می رسد که درهای عالم غیب بر روی او گشوده می شود و حقایق اشیای عالم ماوراء طبیعت را در پیش چشمان خود به عینه می بیند و این در حالی است که دعوی کشف و شهود اختصاص به جمعیت دراویش ندارد و بسیاری از فلاسفه هم در این قسمت با آنها شریک هستند منتهی آنها در عین آنکه به کشف عقیده دارند برای براهین عقلیه نیز ارزش فروانی قائلند. این کشفیاتی که دراویش و اهل ریاضت ادعا می کنند در بسیاری اوقات ناشی از فعالیت قوه وهمیه است که معلول یک سلسله قوانین روانشناسی غیر قابل انکار است. بنابراین می توان آن را به سراب هایی تشبیه کرد که در بیابان در برابر دیدگان مسافران خودنمایی می کند. اگر چه این موضوع اجمالا قابل انکار نیست ولی در عین حال حد و حدود معین و میزان ثابتی برای آن در دست نیست، از طرف دیگر خطاها و اشتباهات زیادی در آن رخ می دهد که علل و اسباب آن معلوم نمی باشد و راهی برای تشخیص کشف درست از نادرست در دست نداریم. دوم اینکه این موضوع اختصاصی به مردمان منفی و خدا ترس ندارد بلکه در میان افراد غیر خدا پرست نیز دیده می شود. تنها کشف و شهودی ارزشمند است که مخصوص اولیا الله و صاحبان نفوس زکیه است که بر اثر تهذیب نفس در سایه تعلیمات پیامبران و معصومان حاصل می شود حجاب ها کنار می رود و انسان اسرار پشت پرده غیب را می بیند و اطمینان، یقین و آرامش کامل بدست می آورد و حساب آن از مکاشفات دراویش جدا است.

یکی از اساسی ترین برنامه های اسلام موضوع رعایت اعتدال و جلوگیری از افراط و تفریط در همه چیز است. اسلام افراط و تفریط را نشانه جهل و رعایت اعتدال و میانه روی را نشانه علم می داند.

حضرت علی(صلوات الله علیه) می فرماید: « نادان همیشه یا در طرف افراط است یا در طرف تفریط یا چنان تند می رود که از هدف گذشته و آن طرف هدف قرار می گیرد یا آن قدر کند  می رود که به هدف نمی رسد و چون از نظر اسلام زندگی و حیات این دنیا به طور کلی مقدمه آخرت و وسیله نائل شدن به کمالات معنوی و سعادت جهان دیگر است، بهره برداری از لذت های مادی را تا حدی تجویز می کند که انسان را در راه کمال کمک کند یا لااقل با آن منافاتی نداشته باشد.

به طور کلی دراویش یک سلسله دستورات گوناگون به پیروان خود می دهند که در بسیاری از موارد نه با موازین عقلی سازگار است و نه با موازین شرعی و برای آنکه پیروان خود را در مقابل این دستورات تسلیم کنند و آن دستورات برای آنها به تمام معنى لازم الاجرا باشد، مقامات فوق العاده بزرگ و اختیارات کاملا وسیع برای سران خود قاتل می شوند و منطق شان این است که سالک برای اینکه از گردنه های سلوک به سلامت عبور کند و دچار وسوسه شیطان نشود باید برای خود رهبر و راهنمایی انتخاب کند و همه چیز اعم از اعمال و گفتار سالک باید به اجازه شیخ و قطب باشد و اذکار و اعمال بدون اجازه او چندان اثری در طی مقامات معنوی نخواهد داشت. بسیاری از دراویش عقیده دارند که قطب را باید از طریق خواب شناخت و به او سر سپرد. از این رو اهمیت زیادی به خواب می دهند و خواب های خود را با آب و تاب زیادی در مجالس نقل می کنند. اعتقاد آنها به قطب و مرشد تا این حد خطرناک است. زیرا این طرز عقیده یک نوع تجلی فرد پرستی است و سرانجام به سمت شرک می رود و چقدر تفاوت است بین این عقیده و آنچه از کلمات معصومین علیهم السلام برای ما نقل کردند، هر چه تو را از غیر خدا مشغول سازد بت توست.

قطب های دراویش می توانند حداکثر سوء استفاده را از این موقعیت بکنند و احکام و قوانینی را به میل خود وضع کنند که با توجه به آنکه معلومات کافی ندارند، می تواند بسیار خطرناک باشد. اسلام تنها اطاعت از مرجعی را صلاح می داند که مجتهد است و شرط پیروی از آنها علاوه بر داشتن مقام اجتهاد، تقوا و عدالت است. بنابر این هیچ کس نمی تواند به بهانه اینکه رجوع به علما و مجتهدین قسمت شریعت است و طریقت مراجع دیگری دارد کسی را به سوی خود دعوت کند. زیرا شریعت طریقت و حقیقت را باید تنها از معصومین دریافت کرد.

یکی دیگر از بدعت های خطرناک دراویش پیمودن راه تأویل و تفسیر به رأی و بازی با الفاظ است. آنها مقید به حد و حدودی و الفاظ و معانی آنها نیستند و بسیار اتفاق می افتد که کلمه را با کوچکترین مناسبت بر یک سلسله معانی که میل دارند تطبیق می کنند. بدیهی است این جریان هرج و مرج غریبی در تمام پیام ها و تعلیمات و دستورات و معارف و حقایق دینی ایجاد می کند و ارزش همه آنها را از بین می برد.

در آخر یادآوری این نکته ضروری است که اسلام با دو چیز شدیدا مبارزه کرده است.

اول – دسته بندی در داخل اسلام

دوم-  دکان درست کردن در مقابل مسجد

پس خانقاه سازی و مرشد تراشی در اسلام جای ندارد؟ و اگر واقعا آنها مطلب صحیحی دارند  که متکی به قرآن اصول و دستورات پیشوایان اسلام است  چرا در مجامع عمومی مسلمانان بیان نمی کنند تا همه از آنها بپذیرند. همه می دانیم که قرآن و کلماتی که از پیشوایان بزرگ اسلام رسیده هیچ مطلبی را فرو گذار نکرده است. دستور عبادت، تهذیب نفس، رابطه با خدا، کسب صفای روح و دل، ذکر و فکر و خلاصه آنچه که بخواهیم در آنهاست و این دیگر دسته بندی، تحزب،گوشه گیری و دعوت به سوی خود و در گوشی و اسرار مگو ندارد.

چه راهی برای رسیدن به معارف الهیه و نورانیت علم و عرفان بهتر از تحصیل علوم در پرتو هدایت معصومین همراه و همگام با تهذیب نفس و ترک هوی و هوس وجود دارد؟ چرا این چراغ روشن را رها کرده و در تاریکی ها به دنبال این مدعیان گام بگذاریم؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.