مصاحبه با آقای «مهدی اسماعیل تبار»، نویسنده و روانشناس
در این بخش ادامه مصاحبه اقای مهدی اسماعیل تبار در مورد آسیب ها و راهکارهای مقابله با فرقه ها ارائه می گردد.
می توانید به شخص خاصی اشاره کنید؟
بله شخصی به نام «ح.ع». او یک راننده تاکسی است که زنش را طلاق داد. از بندرعباس به قم آمد و ویدئو کلوپ زد. ح.ع شخص متظاهری است که ریش را تیغ کرده و از دل آمریکا در مورد خدا معنویت و قرآن اظهار نظر می کند. وی در طول سالهای پس از مهاجرت توانست ثروت هنگفتی به جیب بزند. آنقدر ماشین خریده که نمی داند کجا بگذارد. حال آنکه در ابتدای هر ویدئوی خود می گوید:
شما اگر پول نداده اید نباید این ویدئو ببینید و من راضی نیستم. سؤال من از را آقای ح ع این است. این جایگاهی که مربی بشوی به جامعه درس زندگی بدهی و قرآن تفسیر کنی را چه کسی به شما داده؟ آقای ج ع به مردم می گوید من کسی هستم که می توانم لنگر کشتی شما را از آب بیرون بکشم. آیا این جایگاه در حد پیامبران نیست؟ به اعتقاد من جایگاه ادیان، انبیا و امت امروز تحول یافته و به اقوال عقلا و اقوام تبدیل شده است. ابزار آن چیست؟ اینستاگرام و یوتیوب. ح ع هایی با این ابزار به تدریج جای افرادی چون آقای «بهجت» و «مکارم» را می گیرند و برای اینکه حرفشان تاثیر گذار باشد، به قرآن استناد می کنند. در آمریکا قوانین سفت و سختی بر حوزه روان حاکم است و هر ایالت با ایالت دیگر فرق دارد. همچنین درمانگر و کوچینگ[1]، دو حوزه جداگانه محسوب می شوند. طرف نمی توانند بگویید که من کوچ می کنم. چون مجوز سازمان نظام دارم، با سه تا مدرک تحصیلی دارم با روزنامه نگار بودم، انتشارات دارم و… با این حال، شخصی مانند ج ع با استفاده از رسانه و ادبیات مذهبی، توانسته مدعی استاد روحانی و معنوی بودن باشد. او با نمایش اموالش و ویترینی که از زندگی مادی می سازد. می گوید من خوشبختم در آمریکا ۲۰ هکتار زمین دارم. او کف زندگی خود را جلوی دوربین به نمایش می گذارد و با این الگویی که معرفی می کنند چاره ای برای مخاطب باقی نمی ماند، جز تلاش برای مهاجرت به آمریکا.
در واقع زندگی ح.ع، با تأکید بر حلال و حرام، مصداق اسلام آمریکایی است. او با نشان دادن یک زندگی لاکچری با قوی ترین چرخه مالی به نظرم گسترده ترین دانشگاه فرق و مذاهب و ادیان را در آمریکا داردا وی در تفسیرهای قرآنش آیه های جهاد یا مفاهیم خیر و شر را کنار می گذارد. هیچ گونه اظهار نظر سیاسی نمی کند.
با عنایت به تجربیات و ارتباطتان با افراد آسیب دیده و درگیر در این جریان ها، مهم ترین علل و انگیزه های گرایش افراد به این پدیده ها چیست؟
ببینید. اگر تعبیرات یک روحانی با استاد دانشگاه در مواجهه با این جریان ها برای ما تعجب برانگیز است، فقط به این خاطر است. که تحلیل درستی از روانشناسی انگیزشی و مثبت نداریم.
انسان، زمانی که به جهت روانی، اقناع شود. همه کار می تواند بکند. من باید چه چیزی به تو بدهم که عملیات انتحاری یکنی؟ پیامیران اینستاگرامی مانند آقای ح ع و ف ق، نسل جدیدی هستند…. ولی این ها مثل یک موریانه اند که جامعه را از درون می خورند و اصلا کسی نمی فهمد که چه اتفاقی افتاد. ابزار این کار، روانشناسی ثروت، موفقیت، مثبت و لذت است. مادر اینجا یک الاکلنگ لذت و درد داریم با این حرف ها به شخص آرامش می دهد. لذت می رود بالا و درد می آید پایین. فقط یک جای کار اشکال دارد، اینکه این آرامش، فیک است. ویدئویی از آقای «هولاکویی» موجود است که کتاب محمد علی طاهری سر کرده فرقه عرفان حلقه را به عنوان راهکار بالا بردن همین لذت در فرکانس کیهانی از رو می خواند. من از آقای هولاکویی سوال می کنم الآن که طاهری کاناداست. چرا آن حرف ها را نمی زنید؟ پاسخ این است چون اینها فقط با جمهوری اسلامی مشکل دارند. بگذریم… اساساً مردم به سمت این ها می روند چون ادبیات ما را دوست ندارند.
مردم با مسئولان و بزرگ ترها خیلی رابطه مانوسی ندارند. ۱۲ سال در مدرسه به من می گویند این خوب است و این بد تحلیلی وجود ندارد. مردم گرایش پیدا می کنند. چون زخم دارند. یعنی دکتر رفته خوب نبوده پیش روانشناس رفته خوب نبوده روحانی محله شان خوب نبوده و…. ناچار به این سمت گرویده.
باید توجه کنیم اینکه عده ای جذب می شوند خاص ما نیست و در همه دنیا وجود دارد. نکته دیگر آنکه ما یک خلا و فضایی داریم که پر نشده. افرادی در زمینه روشنگری و نقد این گونه مسائل کار کرده اند. که بیشتر عقبه سیاسی دارند تا روانشناسی و به همین خاطر، شاید آن طور که باید تبیین نشده است.
همچنین در جامعه، چرخش اطلاعات نداریم. این چرخش اطلاعات همان جهاد تبیین است. همان روشنگری و تفکر تحلیلی تا زمانی که این جهاد عملیاتی نشود، ناآگاهی، بستر ساز گرایش خواهد بود. یکی دیگر از مشکلات عدم طرح برخی مسائل در جامعه است. بعضی از افرادی که اسیر تبهکاران انگیزشی و روانشناسی مثبت و فرقه ها می شوند، دردهایی دارند. که از تریبون ها و آدم های رسمی مطرح و شناخته نشده اند. ما با افرادی طرف هستیم که یک زخم روانی دارند. این زخم از کودکی در آنها ایجاد شده و با فقدان عزت نفس مواجهه اند. تریبون های رسمی و بستری که ما داریم برایشان کفایت نمی کند، به همین خاطر جذب تبهکاران انگیزشی و روانشناسی مثبت می شوند.
چطور باید جامعه را در برابر این جریان ها ایزوله کرد.؟
ببینید، کسی که درگیر این چرخه شده اولاً باید بپذیرد که خودش با مسئولیت خویش در این چرخه قرار گرفته است. من نمی توانم بگویم به خاطر اینکه پدر یا مادرم این طور است وارد شدم، نه تو حق انتخاب داری، این پذیرش مسئولیت خیلی مهم و نخستین قدم برای آگاهی است. خانواده هم اهمیت زیادی دارد و اول باید موضوع را متوجه شود. سرنوشت هیچ قومی تغییر نمی کند مگر اینکه خودش بخواهد. اول خانواده باید بخواهد. ما باید رابطه عقل و نفس و نحوه اثرگذاری موبایل و فضای مجازی بر عقل را که باعث مغلوب شدن عقل می شود به خانواده آموزش دهیم، برنامه سازی ها باید تغییر کند.
موضوع مهم دیگر معرفت است. خدا رحمت کند آقای «حسن زاده آملی» را، می گفت دین من، دین زوری، تقلیدی اجباری و وراثتی نیست. دین من دین شناختی است؛ یعنی خدا، من و خانواده نقش مهمی در انتقال و حصول این معرفت دارند. ما نتوانستیم این معرفت را به بچه هایمان منتقل کنیم. این طور نباشد که نماز بخوان، چون ژتون به تو می دهند. طرف خودش باید بپذیرد، باید باعث تحول شود. یک قانون در اینجا مطرح است: «قانون ارزشمندی و عزت نفس» اگر احساس کنی انسان ارزشمندی هستی، می پذیری که یک نفر تمام زندگی تو را در اختیار داشته باشد؟ فرقه ها دقیقا همین هستند. «مسعود رجوی» به «مهدی ابریشم» چی گفت زنت را طلاق بده، طلاق داد، گفت حالا من زن تو را می گیرم. این چطور ممکن است؟ فقط وقتی که فرد در این معرفت شناسی بی عرضه باشد. باید بپذیریم که خانواده ها در این زمینه ضعیف هستند. برای این اقناع و معرفت شناسی، نیاز به مرجع داریم وگرنه همین می شود که شخصی با مدرک لیسانس شهرسازی، جسارت پیدا می کند عزت نفس درس بدهد، سرطان شفا بدهد . …… یا ح ع آمریکانشین بگوید ۲۰ هکتار زمین و کلی ماشین دارم و آرمان شهر مهدوی ما ایالت آرکانز است. او به خود اجازه داده در مقام مربی به جای انبیا و اولیا عمل کند. پس تا زمانی که این خلا مرتفع نشود، امکان ظهور پیامبران اینستاگرامی وجود دارد.
چگونه باید روانشناسی کارکردی را در جامعه محقق کرد؟
اول اینکه به جرئت می توانم بگویم ما در منطقه به جهت نظام روانشناسی شماره اول هستیم اما خب مشکلاتی هم وجود دارد. مثلاً سازمان بودجه ندارد یا اینکه در آموزش و پرورش روانشناسی حرف اول را نمی زند. مسئله اصلی ارتباط است. متأسفانه ما ارتباط نداریم، یعنی خانواده باید سعی کند شنونده هوشمند باشد. ارتباط باید درست شود و بعد تلویزیون به عنوان رسانه مادر باید رویکرد خود را تغییر دهد، اگر پدر یا مادر بخواهند مسئله اصلی یعنی عزت نفس را اصلاح کنند باید مروری بر جنبه های مثبت و منفی زندگی داشته باشند که اصطلاحاً به آن می گویند «خود سخنرانی». من خود را نسبت به سالهای پیش مرور کنم. خود سخنرانی مثبت یعنی داشته های زندگی خود را ببینم و بتوانم به درستی نقد کنم. این به عنوان یک راهکار می تواند در خانواده عملی شود. یک مشکل دیگر خلا قانونی است که در برخی جاها وجود دارد و امکان سوء استفاده اشخاصی مانند ف ق با ج ع ها را فراهم می آورد. به هر حال برای تحقق روانشناسی کارکردی باید به نظام روانشناسی ایران مثل های بی ای در انجمن روان شناسی آمریکا هویت بدهیم همه سازمان ها باید زیر پرچم نظام روانشناسی و سیستم تشخیص هویت و سخت گیری آن باشند.
در جامعه چرخش اطلاعات نداریم. این چرخش اطلاعات همان جهاد تبیین ت همان روشنگری و تفکر تحلیلی تا زمانی که این جهاد عملیاتی نشود. ناآگاهی بسترساز گرایش خواهد بود. یکی دیگر از مشکلات عدم طرح برخی مسائل در جامعه است. بعضی از افرادی که اسیر تبهکاران انگیزشی و روانشناسی مثبت و فرقه ها می شوند. دردهایی دارند که از تریبون ها و آدم های رسمی مطرح و شناخته نشده اند. ما با افرادی طرف هستیم که یک زخم روانی دارند. این زخم از کودکی در آنها ایجاد شده و با فقدان عزت نفس مواجهه اند تریبون های رسمی و بستری که ما داریم برایشان کفایت نمی کند. به همین خاطر جذب تبهکاران انگیزشی و روانشناسی مثبت می شوند.
در چند دهه اخیر یکسری کتاب های روانشناسی مانند «قورباغه ات را قورت بده .رایج شده که شاید بسترساز ذهنی برای گرایش به سمت اشخاص مدعی روانشناسی انگیزشی باشد. قدری در این رابطه توضیح دهید؟
ببینید. این یک نیاز مشترک است. بررسی صف خرید «آمازون» نشان می دهد. کتابهای روانشناسی در آمریکا هم بسیار مخاطب دارد. اصلاً چیز عجیب و غریبی نیست. مبنای مقایسه من رویکرد بشر در اروپا، آمریکا، کانادا و استرالیاست. پس تمایل به روانشناسی و کتابهای روانشناسی و آثاری مثل «چه کسی پنیر من را خورد؟» و … مختص ما نیست و به خاطر ان خلای است که انسان دیجیتال در قبال نفس و روان حس می کنند. اینکه کتاب نیاز است. اشکالی ندا،رد اما در کتاب یک درد داریم. کتاب چرا باید آمریکایی باشد؟ آیا امکان دارد. سبک زندگی نویسنده، آمریکایی باشد و از درون آن یک ایرانی در بیاید؟ می شود بیس(پایه) ذهن من آمریکایی باشد و زندگی ام ایرانی؟ کتاب آمریکایی، شهروند آمریکایی می سازد. باید این مشکل را رفع کرد و به کتاب های بومی روی آورد.
لطفا نکته پایانی صحبتتان را بفرمایید؟
من خاطرات تلخ زیادی از آسیب دیدگان این جریان دارم ،گریه، خودکشی، دانشجوی پزشکی، گرفتاری های پزشک، روحانی جوان، زن و شوهری در آستانه جدایی، همکارهای خودم که حالشان بد شده بود و…. به نظر من باید نگاهمان به فرقه، به عرفان، به روانشناسی زرد و سیاه همه گیر باشد.
ما در مسیری قرار داریم که خانواده ها می بایست خود را اصلاح کنند. ما باید مفهوم سلامت روان را درک کرده و پاسخگو بودن و مسئولیت پذیری در قبال انتخاب های خود را یاد بگیریم. یک خوبی کرونا این بود که باعث شد تا حدی روی سواد رسانه، سلامت ذهن رابطه عقل و نفس متمرکز شویم ما باید از دانش متخصصان جوان روانشناس که هزار برابر من بلد هستند. استفاده کنیم شاید اختلاف سلیقه هم داشته باشیم، اما نظام روانشناسی باید اصلاح شود و شورای آن ترکیبی از قشر جوان و با تجربه باشد. باید جوانی باشد. که بتواند با سازمان بهزیستی با مجلس و نهادهای دیگر ارتباط برقرار کند. این به جهت ساختاری است. از زاویه دیگر هم مهم ترین موضوع خوشی روانی است. خوشی روانی شما به خود شما ربط دارد. اگر معنای زندگی ات را درست کنی خوشی روانی ات هم درست میشود. اگر این موضوع و مسئله عزت نفس اصلاح شود. خلاهای بسترساز فعالیت کلاشان در پوشش روانشناسی مرتفع خواهد شد.
با تشکر و آرزوی توفیق روز افزون حضرتعالی
منبع:
فصلنامه فرهنگی- اجتماعی روشنا، سال سیزدهم، شماره 96
[1] – به زبان ساده، کوچینگ فرایندی است که هدف آن بهبود عملکرد افراد است. کوچینگ به جای گذشته یا آیندۀ دور بر «اینجا» و «اکنون» تمرکز دارد. اگرچه مدلهای مختلفی از کوچینگ وجود دارد، اما تقریباً در همۀ این مدلها «مربی» (Coach) به عنوان «متخصص» (Expert) در نظر گرفته نمیشود. بلکه کوچ نقش تسهیلکنندۀ فرایند یادگیری را دارد.