در بخش اول این مقاله ویژگی رهبران فرقه ها، دو خصوصیت «شما همیشه اشتباه می کنید.» و «رهبر همیشه درست می گوید» توضیح داده شد. در ادامه این متن دو ویژگی دیگر شامل: «رهبر خواهان ایمان کامل» و «عدم انتقاد پذیری» مورد بررسی قرار می گیرد.
سوم- رهبر خواهان ایمان کامل
پذیرفتن عقاید رهبر فرقه شرط اصلی ورود و ماندن در گروه است. اعضا باید آماده باشند هر زمانی که رهبر یک دکترین جدید ارائه می دهد، مشتاقانه عقیده یا اصل جدید را بپذیرند.
نمونه: رهبر بشارت دهنده حقیقت
اعضای فرقه چیلدرن آف گاد هر سیاست جدیدی را که دیوید برگز[1] به عنوان رهبر فرقه اعلام میکند به عنوان حقیقت بشارت داده شده می پذیرند. اما گاهی اوقات اعضا ارزشها و تجربیات گذشته خودشان را با اخلاق وشاید جدید فرقه در تضاد می بینند. به همین خاطر:
- به اعضا گفته می شود احساسات تفکرات و تجربیات خود را کنار گذارده به آموزشهای رهبر باور کامل داشته باشند ،حتی اگر این تجربیات با دکترین فرقه در تضاد کامل باشد.
- به اعضا گفته می شود رهبر یک واقعیت برتر دارد که برای آنها قابل مشاهده نیست
- شک درباره رهبر یا آموزشهای او یک نشان قطعی در نقص اخلاقی فرد می باشد.
- اعضای فرقه به جای ایمان داشتن به کلام خدا، باید به تفسیرهای رهبر از کلام خدا توجه کنند[2].
رهبر از اعضا توقع دارد به طور مطلق به او ایمان داشته باشند و بدون سؤال به گفته هایش اعتقاد پیدا کنند.
نمونه دوم: پرستش رهبر فرقه به جای خدا
اعضای فرقه بهائیت که عکس عبدالبها را در هنگام عبادت رو به روی خود قرار میدهند و به سمت اسرائیل – که قبله آنهاست – نماز می خوانند وجود بها را از خدا جدا نمی دانند و معتقدند بهاء و عبدالبها، وسیله ارتباط انسان با خدا هستند و دلیلی ندارد که افراد مستقیما با خدا ارتباط بگیرند. با این سیاست بها و عبدالبها، عملا جای خدا را برای بهائیان گرفته اند. از این رو، بهائیان بها را به اندازه خدا و گاهی بیشتر می پرستند و و حکم او را حکم خدا می پندارند.
فرقه موافقت کامل اعضا با رهبران و اعتماد مطلق آنان را می خواهد و هر نوع اختلاف عقیده را سرکوب می کند اگر اعتقاد و ایمان کامل و مطلق نباشد و فرد متهم به نقص و ناخالصی می شود و این ناخالصی، نشانه شیطان یا توهین رهبر و مستحق مجازات است.[3]
دعوت به دین داری بر اساس تحقیق
قرآن کریم از پیامبران الهی نقل می کند که به قوم خویش می گفتند: سخن ما را بسنجید اگر بهتر از سخن پیشینیان شما بود آنگاه بپذیرید. هر کسی در در رشته ای – خواه تابع، خواه متبوع – باید محقق باشد. قرآن به افراد تابع هم می گوید: در تبعیت تان باید اهل تحقیق باشید.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانِ مَرِید(حج/3)
ترجمه: گروهی از مردم، بدون هیچ علم و دانشی، به مجادله در مورد خدا بر می خیزند و از هر شیطان سرکشی پیروی می کنند.
بعضی از مردم، جاهلانه، درباره جهان بینی و خداشناسی جدال می کنند. از این رو، یک تابع کور هستند و از هر شیطان متمردی اطاعت می کنند. کسی که از عقل و وحی اطاعت نکرد ناچار از هوس پیروی می کند؛ چون انسان، ناچار است مکتبی را بپذیرد تا قانون زندگی فردی و اجتماعی خود را بر اساس جهان بینی آن مکتب تنظیم کند و اگر کسی خودش اهل تحقیق نبود و در انتخاب راهنما و متبوع نیز محقق نبود قهراً از هر مدعی هدایت، پیروی می کند؛ چون نمی داند از چه کسی تقلید کند و معیار لازم پیروی را نمی شناسد و از آن جهت که مدعیان دروغین فراوانند یک مقلد جاهل به دام هر متمردی خواهد
افتاد.
چهارم: انتقاد ناپذیری
منتقدان رهبر یا آموزه های فرقه به جای بررسی منصفانه نقدشان، مورد تخریب قرار می گیرند به این معنا که:
- القاب زشتی به آنها نسبت داده می شود.
- در مظان اتهام واقع می شوند.
- به داشتن انگیزه های غیر خیرخواهانه متهم می شوند.
فرقه ها انتقاد را غیر اخلاقی و یا دست کم یک شکست جدی معنوی در نظر می گیرند. به ویژه برای کسانی که تفکر مستقل دارند و شعارها و متن های استاندارد فرقه را نمی پذیرند و در عمل به انتقاد از جنبه های غیر منطقی و غیر عقلانی دکترین فرقه می پردازند. از جمله دلایلی که برای منع انتقاد و تفکر مستقل از طرف گروه آورده می شود این است که شما با این طرز فکر به اعضای دیگر فرقه آسیب می رسانید. دیگران را از رفتن به بهشت باز می دارید و یا ایمان آنها را تضعیف می کنید. شما آنها را دچار وسوسه می کنید و منجر به سقوط آنها می شوید و کاری می کنید که آنها به ارواح گم شده تبدیل شوند.
فرقه ها، تلاش برای تفکر مستقل، هوش، نبوغ بشری و روشن فکری را یک توهین بزرگ می دانند.
دلیل چنین تعصب ضد روشن فکری، بسیار ساده است. تفکر منتقدانه و تحلیل گر تهدید کننده قوانین فرقه است. اصول غیر عقلانیفرقه، تحمل مقاومت در مقابل بررسی های عقلانی را ندارد؛ در نتیجه، هوش و استدلال با توهین مواجه می شود و این توهین ها به منظور پیشگیری از بررسی های نقادانه اعضا صورت می گیرد.
نمونه اول: منتقدان، مانع رستگاری مؤسس و رهبر ساینتولوژی ال رون ها بارد، به منتقدان، لقب افراد بازدارنده می دهد و مدعی می شود آنها کسانی هستند که تلاش می کنند نژاد بشری را از رستگاری باز دارند و انسانها را برده خدای کهکشان بدی ها (زینو[4]) نمایند. بدین جهت به طرفدارانش آموزش می دهد که منتقدان را – به هر شکلی – خاموش کنند، زندگی شخصی آنها را بررسی و نقاط ضعف آنها را آشکار نمایند تا علیه آنها استفاده شود و در نهایت، اگر لکه نگی در زندگی آنها پیدا نشد، به آنها تهمت بزنند.
نمونه دوم: منتقدان، نیروهای شیطانی
مونیز، ادعا می کند که منتقدانش پلید هستند و برای نیروهای شیطانی کار می کنند.
نمونه سوم: منتقدان ربایندگان رویا
طرفداران دِوِی[5] به کسانی که فرقه را ترک می کنند و از آن انتقاد می کنند بازنده، ربایندگان رؤیا، شکست خورده هایی که ام وی را ترک کرده اند و رؤیاهای از دست رفته می گویند.
قرآن کریم در جریان گفت و گوی حضرت موسی (ع) و فرعون که ادعای ربوبیت می کرد شگرد فرعون را در سرکوب منتقدان و مخالفان به وضوح تبیین می نماید خداوند به موسی (ع) امر فرمود به سوی فرعون بروید و بگویید ما فرستاده پروردگار جهانیان هستیم.
فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (شعراء، 23)
ترجمه: به سراغ فرعون بروید و بگویید ما فرستاده پروردگار جهانیان هستیم.
وقتی موسی (ع) خود را به عنوان فرستاده پروردگار جهانیان معرفی کرد، فرعون درپاسخ گفت: قال فرعون و ما رب العالمین
فرعون گفت: پروردگار عالمیان چیست؟ رب تو چه کسی است؟ چون فرعون وثنی مذهب بود و ادعای الوهیت داشت. در اعتقاد و ثنیت، پادشاهی عبارت است از: ظهور و جلوه ای از لاهوت در نفس بعضی از افراد بشر؛ یعنی پادشاه که آن ظهور عبارت است از تسلط بر مردم و نفوذ حکم. به همین جهت پادشاهان را می پرستیدند و فرعون یکی از همین وثنیها بود، که آلهه ای می پرستید و چون خودش پادشاه قبطیان بود قومش او را مانند سایر آلهه ها پرستش می کردند[6].
موسی (ع) پروردگارش را معرفی کرد :
قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُمْ مُوقِنِینَ(شعرا-24) ترجمه: (موسی) گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین هستید.
و چون برای فرعون، وجود پروردگاری که پادشاهی همه عالم را داشته باشد. غیر معقول بود؛ لذا برای دفع این منطق، موسی (ع) را دیوانه جلوه داد. قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونَ(شعرا- 27) ترجمه: (فرعون) گفت: پیامبری که به سوی شما فرستاده شده، مسلماً دیوانه است.
و وقتی با منطق عملی موسی – یعنی معجزه – روبه رو شد، او را ساحر و جادوگر خواند. قَالَ لِلْمَلَا حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٍ عَلِیمٌ(شعار-34) ترجمه: (فرعون) به گروهی که اطراف او بودند، گفت: این ساحر آگاه و ماهری است.
بسیاری از فرقه ها ادعا می کنند که آموزشهای آنها مبتنی بر دانش مقدس و مصون از خطا است. بنابراین هر انتقاد از رهبر و یا آموزشهایش:
- همواره اشتباه است و بدی مطلق در نظر گرفته می شود؛ زیرا در مخالفت با خداست.
- انتقاد از رهبر و یا آموزشهای او تأییدی است بر اینکه فرد، تحت تسلط نیروهای شیطانی می باشد.
- انتقاد به معنای مخالفت با اصول معنوی عالم وجود است.
- یا مخالفت با طبیعت است.
رویکرد بسیاری از فرقه ها این گونه است: کسانی که با ما موافقند، نجات پیدا می کنند، کسانی که مخالف ما هستند و یا به نقد اعتقادات و رهبر گروه ما می پردازند، رستگار نمی شوند. به طور مشابه، در فرقه ها، قضاوت معکوس وجود دارد؛ فرقه هیچ گاه خودش مورد قضاوت قرار نمی گیرد و یا موضوع قضاوت نیست؛ بلکه مردمی که راجع به فرقه به اظهار نظر می پردازند -با توجه به نوع انتقادشان – مورد قضاوت قرار می گیرند. کسانی که از فرقه تعریف کنند، مورد تأیید فرقه هستند، ولی کسانی که از فرقه به بدی یاد کنند، شخصیتهای منفی دارند. فرقه نسبت به تفکرات انتقادی، بسیار با خشونت عمل می کند. قرآن کریم منطق انسانهای مغرور و خود خواه را در برابر نقدهای خیرخواهانه این گونه بیان می کند:
«وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ ـ فَحَسَبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ »(بقره-206) ترجمه: و هنگامی که به آنها گفته شود: از خدا بترسید (لجاجت آنان بیشتر می شود و لجاجت و تعصب آنها را به گناه می کشاند، آتش دوزخ برای آنان کافی است و چه بد جایگاهی است.
انتقاد، خط قرمز فرقه ها است. اعضاءی فرقه معمولاً نمی توانند تحمل کنند که کسی به کاستیها و کمبودهای گروه یا رهبرشان بپردازد و گر نه با عصبانیت واکنش نشان می دهند. به ویژه زمانی که برای رد انتقادها پاسخ مناسبی نداشته باشند.
اما در اسلام، انتقاد از رهبر جایز است. بر اساس اعتقادات دینی ما، فقط پیامبران حضرت زهرا و ائمه اطهارعلیهم السلام معصوم اند. از این رو، هیچ کس ادعا نمی کند احتمال اشتباهی در رفتار و دیدگاههای ولی فقیه (رهبر جامعه اسلامی) نیست. احتمال خطا و اشتباه در مورد ولی فقیه وجود دارد و ممکن است، دیگران به خطای او پی ببرند؛ پس می توان از ولی فقیه انتقاد کرد. بر اساس تعالیم دینی معتقدیم: یکی از حقوق رهبر بر مردم، لزوم دلسوزی و خیرخواهی برای اوست. این حق تحت عنوان «النصیحه لائمه المسلمین» تبیین شده است. نصیحت در این عبارت، به معنای پند و اندر نیست؛ بلکه دلسوزی و خیرخواهی برای رهبران اسلامی است؛ بنابراین، نه تها انتقاد از ولی فقیه جایز است، بلکه واجب شرعی مسلمانان است. البته در انتقادر ولی فقیه، باید نکاتی رعایت شود که برای آشنایی با آن به کتابی که در پاورقی ادرس داده شده است مراجعه نمایید[7].
منبع
شهبازنژاد، امید، فرقه های نوظهور و رهبران، انتشارات معجزه، چاپ آفاق شرق- ثامن، چاپ اول، 1390
[1] – David Berg’s.
[2] – A.Orange – the cult test
[3] – مهناز رئوفی، نیمه پنهان ؛ سایه شوم خاطرات یک نجات یافته از بهاییت، ص۱۱
[4]– Xenu.
[5] – New یک شعبه از مسیحیت است که مرکز آن واقع در The way international Knoxville Ohio است و طرفداران آن در آمریکا و سی کشور دیگر، وجود دارند. این گروه، توسط ویکتور پانل ویر ویل در ١٩۴٢ به عنوان یک برنامه رادیویی پایه گذاری شد. از در می ۱۹۸۵ از دنیا رفت. افراد در مرکز دی وی پس از طی کردن یک دوره چهار ساله مدرکی در خداشناسی دریافت میکنند. کسانی که از برنامه وی کورس، فارغ التحصیل شوند، می توانند به کشورهای دیگر بروند و به عضو گیری بپردازند.
[6] – محمد حسین طباطبایی تفسیر المیزان، ج ۱۵، ص ٣٧۴
[7] – محمد تقی مصباح یزدی، پرسش ها و پاسخ ها، ص69