رهبران، در اکثر موارد، پایه گذاران اصلی فرقه ها هستند. آنها در ساخت تشکیلاتی فرقه در عالی ترین سطح قرار دارند. به گونه ای که قدرت و تصمیم گیری در شخص رهبر متمرکز شده است بنابراین برای شناخت ماهیت فرقه ای یک گروه و سیستم اعتقادی حاکم بر فرقه مهمترین و مؤثرترین روش شناخت ویژگیها و خصوصیات رهبران فرقه ها است که در ادامه این مقاله در چند بخش این ویژگی ها ارائه می گردد.
اول- رهبر همیشه درست می گوید.
اعضای فرقه ها رهبران خود را مبرا از اشتباه و خطا می دانند و به عقیده آنها سخنان رهبر همیشه صحیح است. جفری میسون[1] در این رابطه می گوید هبر ادعا می کند چیزی را می داند که شما با دانش خودتان و یا از طریق کانالهای معمولی نمی توانید آن را بدست بیاورید. تمام رهبران قول دسترسی به یک واقعیت مخفی را می دهند به شرطی که:
- شما از آموزش هایش تبعیت کنید.
- صلاحیت وی را بپذیرید.
- زندگی خود را در اختیار او قرار دهید.
در برخی فرقه ها حتی پس از مردن رهبر فرقه، قوانین و اصول او لازم الاجراء و مورد احترام است و آموزشهای او، همواره درست تلقی می شود. . بعد از مرگ رهبر نوشته هایش به متنهای مقدسی تبدیل می شود که غیر قابل خدشه است.
-حتی جانشینان رهبر نیز بدون اشتباه هستند.
نمونه حکم جانشینان عبدالبهاء بعد از مرگ او
بعد از مرگ عبدالبهاء، اعضای تشکیلات جانشینان اصلی او تلقی شدند. این اعضا، متشکل از نه نفر اعضای محفل بودند – که در اسرائیل مستقر بوده و در رأس همه قرار داشتند – و بعد نه نفر در پایتخت هر کشور و سپس نه نفر در هر شهر توسط بهائیان آن شهر و آن کشور انتخاب شده بودند که بعد از انقلاب به سه نفر تبدیل شد. این افراد را جانشین بهاء و در واقع، جانشین خدا و مصون از خطا میپنداشتیم. ( این نه نفر، ملهم به الهامات غیبی می شوند و دستوری که می دهند دستوری است که خدا به آنها الهام می کند. حکم آنان حکم خدا بود و ما می بایست بی چون و چرا به دستوراتشان عمل می کردیم و این دستور بهاء بود که احکام مرا بدون لِمَ و بِمَ؛ یعنی بدون چون و چرا باید بپذیرید. بعد از مرگش اعضای تشکیلات اداره امر را بر عهده داشتند و افراد بهائی را اسیر چنگ خود کرده بودند[2].
بر اساس این باور که «رهبر همیشه درست می گوید» تحقیق در رابطه با زندگی شخصی رهبر و خُلقیات او ممنوع است. هر شکی راجع به وی، نشانه بی ارزش بودن و ناشایستگی در شماست و یا اثر یک نیروی بد خارجی می باشد. به هر اندازه کار رهبر مبهم تر باشد پر ارزشتر و قابل احترام تر است. بر این اساس اعضاء باید شخصیت رهبر را تحسین کنند. او را بپرستند. از او طرفداری کنند. خود را در برابر رهبر کوچک ببینند؛ زیرا او برتر است.
دوم: شما همیشه اشتباه می کنید.
فرقه ها، اعضای شان را ضعیف نادان و گنهکار می شمارند. تحقیر، تمسخر، انتقاد و پایمال کردن کرامت انسانی اعضاء راهبرد اصلی فرقه ها است؛ زیرا آنها برای رسیدن به خواسته های خود به انسانهای وابسته و فاقد اعتماد به نفس و به طور خلاصه به برده نیاز دارند. قرآن کریم در این باره می فرماید «فَاسْتَخَفَّ قَومَهُ فَأَطَاعُوهُ ) زخرف ۵۴) (فرعون) ملت خود را تحقیر کرد؛ در نتیجه از او اطاعت کردند.
ثمره تلخ تحقیر و توهین، بردگی است از راههای مختلف به آنها گفته می شود که به اندازه کافی خوب نیستند.
نمونه القای گنهکار بودن به اعضاء
از پیمان فتاحی(رئیس فرقه رام الله) سؤال شد: چرا اسرار آمیز و پشت پرده حرف می زنید؟
پاسخ داد: ما در اسرار پیچیده شده ایم حتی اگر ندانیم. من هنوز پشت پرده ام حتی اگر ندانی
پرسشگر می پرسد: لطفا ساده حرف بزنید. او جواب می دهد: ای کاش ساده بودید تا ساده سخن می گفتم آنقدر مکر و پندار ذهنشان را در بر گرفته که برای آنکه اصل واقعیت را بیان کنم، می بایست سالها سخن بگویم و آنگاه شاید که بگویم[3]
این ویژگی فرقه گاهی اوقات با کودک جلوه دادن اعضای فرقه بیان می شود. آنها به رهبر فرقه «پدر» می گویند و وی به آنها «فرزندان من»، خطاب می کند.
به اعضای فرقه گفته می شود که به هیچ وجه صلاحیت قضاوت در رابطه با رهبر را ندارند. قانون ثابتی در همه فرقه ها وجود دارد و آن این است که:
«داشتن احساسات منفی نسبت به فرقا یا رهبر آن، یه یک نقص است که شما باید آن را برطرف کنید».
ویژگی جهانی تمامی فرقه ها، این است که از نظر رهبر و اعضای فرقه قدیمی تر، اعضای جدید نمی توانند:
- به درستی فکر کنند.
- آنها بسیار غیر معنوی هستند.
- با اندازه کافی عضو فرقه نبوده اند.
- به اندازه کافی مدیتیشن یا آواز خوانی انجام نداده اند.
- مدت زمان کافی از الکل و مواد مخدر دور نبوده اند.
- همواره موضوعی وجود دارد که اعضاء به خاطر آن به انتقاد از خود بپردازند و راجع به تمام اشتباهات و گناهانشان اعتراف کنند.
به اعضا آموزش داده می شود که به ذهن یا قضاوتهای خود اعتماد نکنند. زیرا:
- هر کاری که انجام می دهید فقط به خاطر خودتان است.
- شما خودخواه و مغرور هستید.
- همواره دوست دارید کار خودتان را انجام دهید.
- شما تنبل هستید.
- شما همواره تلاش میکنید تا کارها را آسان تر و از راههای ساده تر
- انگیزه های شما خوب نیستند.
- شما همواره به دنبال خوشحالی خودتان هستید.
- شما فقط میخواهید که الکل بنوشید.
- شما فقط میخواهید که شادمان باشید.
به اعضا آموزش داده می شود که احساسات خود را حس نکنند(به احساسات خود اعتماد نکنند)
استیون هاسان[4] این گونه می نویسد دکترین فرقه، همواره نیاز به این دارد که فرد به خود اعتماد نکند از این رو اعضا هیچ گاه حس نمی کنند که پاک شده اند. عضو فرقه هر بار که میخواهد بلند شود باید زمین زده شود این سیاست رهبر، منجر به عدم خروج اعضا از گروه می شود. الگوی رفتاری که در فرقه به عنوان یک تجربه آسیب زای مثبت به کار گرفته می شود، عملا یک مثال از الگوی کلاسیک بهره کشی به نام «بترینگ» است این الگویی است که برخی شوهران در رابطه با همسران خود استفاده می کنند. آنها وقتی همسر خود را کتک می زنند به آنها اطمینان می دهند که دیگر این اتفاق نمی افتد و از آنها عذر خواهی می کنند. زمانی که مجددا این عمل از سوی شوهران انجام شد، یکبار دیگر به همسر خود قول عدم تکرار می دهند نتیجه چنین کاری این است که همسران آنها احساس ترس و اضطراب می کنند. آنها دچار سردرگمی می شوند و نمی توانند بر پایه افکار خود تصمیم گیری کنند؛ زیرا نمی دانند چه اتفاقی قراراست برایشان بیفتد.
[1] –Jeffrey Masson
[2] – رئوفی، مهناز ،نیمه پنهان؛ سایه شوم خاطرات یک نجات یافته از بهاییت، ص۱۱.
[3] – . ا.م. رام الله، جریان هدایت الهی تعالیم حق جلد اول)، ص ۱۹۸.
[4] – Steven Hassan