استثمار کامل فکری و جسمی پیروان، از ویژگیهای اصلی درون فرقه ای تشکیلات سرقت طینت بهائیت می باشد.
جامعه بهائی به گونه ای سازمان یافته که سرکردگان فرقه با استفاده از انواع روش ها و تکنیک های کنترلی افراد بهائی را رصد نموده و فعالیت های آنها را تحت کنترل دارند. اساس فرقه ضاله بهائیت همچون دیگر فرقه ها سرکرده فرقه است که فرد بهائی باید تابع محض او بوده و بدون هیچ گونه تفکر، سوال و درخواستی آنچه را که وی می گوید و می خواهد و اراده می کند کور کورانه اطاعت کرده و انجام دهد.
نظام حاکم بر بهائیت تشکیلات و سازمانی پیچیده و بزرگ می باشد و سعی شده تا تمام افراد جذب شده فرقه در لایه های تو در تو و رده های طراحی شده مشغول و سرگرم شوند تا زمان فراقتی برای اندیشه و تفکر نداشته باشند؛ این کار باعث می شود که از راس تا پائین ترین سطح تشکیلات مطیع و تحت امر این ساختار باشند تا آنجا که تخطی از دستورات آن را گناه بزرگ و نابخشودنی بدانند.
تشکیلات گرا و تمامیت خواه
فرقه در ساختار تشکیلاتی خود بسیار خودکامه و تمامیت خواه است. رهبران آن فقط به تبعیت محض افراد از ابعاد مختلف می اندیشند بنابراین لم و بم یا چون و چرا در بهائیت وجود نداشته و هرگونه سوال، شبهه، درخواست و اما و اگری از سوی سران تشکیلات با شدیدترین مجازات همراه خواهد بود.
در فرقه ضاله بهائیت، یک بهائی مؤمن و خوب کسی است که دستورات تشکیلات را شنیده و بدون کوچکترین تردیدی به بهترین وجه انجام دهد.
تکنیک ترس و ارعاب در بهائیت
جامعه بهائی به گونه ای سازمان یافته که سرکردگان فرقه با استفاده از انواع روش ها و تکنیک های کنترلی افراد بهائی را رصد نموده و فعالیت های آنها را تحت کنترل دارند و حتی از کارهای شخصی و خصوصی پیروان اطلاع کسب نموده در راستای نگهداری و حفظ آنان درفرقه مورد سوء استفاده قرار می دهند.
به کارگیری این تکنیک ها باعث گردیده است اعضاء فرقه دائما در ترس و هراس بوده و زندگی خود را براساس خواست سران بهائیت تنظیم نمایند تا دچار آسیب های ناشی از مخالفت با تشکیلات نشوند.
جان ریکاردو آی[1]. «ئوآن» کول که خود مدتی بهائی بوده اما بعد ازشناخت کامل این فرقه و حقیقت باطل آن از بهائیت جدا شده است با ملاحظه عملکرد کنترلی و پلیسی مشاورین و معاونین در جامعه بهائی، بهائیان را به زندانیان گرفتار در زندان طراحی شده توسط جرمی بنتام[2] تشبیه می کند که مقامات کنترل گر و صیانتی بهائی آنها را به شکل آزار دهنده، و همچون مجرمان، تحت نظر گرفته اند تا ازهرگونه احتمال حرکت آنها، در مسیری مغایر با خواست و برنامه تشکیلات بهائی ممانعت کنند. این یکی از وحشتناک ترین ویژگی های فرقه بهائیت بوده و روح و جسم و هستی فرد را در کنترل دائم قرار داده و انسانیت را از فرد بهائی گرفته وی را برده تشکیلات می سازد.
بهائیت و تکنیک فریب
«مارگارت تالر سینگر» در مقدمه کتاب “فرقهها در میان ما[3]”مینویسد: بسیاری گروههای فرقهای به طور فعال اقدام به عضوگیری، گسترش و کسب پول و قدرت در سراسر جهان مینمایند. این گروهها اعضا یا هواداران خود را توسط کارهای برنامهریزیشده ذهنی یا روند بازسازی فکری، استثمار کرده و تحت نفوذ و کنترل کامل درمیآورند. سوءاستفاده ذهنی میتواند به روشهای متعددی انجام شود.
سیستم «کنترل ذهن» تمامی فرقهها، چهار عامل رفتار، اطلاعات، افکار و عواطف فرد را تحت کنترل درمیآورد تا او را مهار کند. اگر این چهارعنصر در طول زمان کنترل شوند، نهایتاً هویت فرد بهطور سیستماتیک مانیپوله[4] میشود و تغییر مییابد. کنترل ذهن مخرب، عنان اختیار را از دست فرد خارج میکند و به دست غیر میدهد. فرد قربانی بهصورت سیستماتیک با فریب و دروغ در خصوص اعتقادات و عملکرد آن شخص یا آن گروه کنترلکننده و با استفاده از تکنیکهای روانی، مانیپوله ذهن میشود؛ بهنحویکه دیگر قادر به انتخاب و تصمیمگیری مستقل نیست و در تمامی شئون زندگی خود و هرگونه قضاوت و تصمیمش بهطور کامل وابسته میشود.
مهناز رئوفی[5] (بهائی مسلمان شده) با تاکید بر اینکه فرقه بهائیت از تمام تکنیکهای فرقههای دیگر در جذب افراد کوشا است، ابراز داشت: «اولین تکنیک جذب بهائیت مبتنی بر «فریب» است که با استفاده از عنصر فریب، افراد را به سوی خود جذب میکنند، در واقع آنها گرگهایی در لباس میش هستند، به طوری که ظاهری در لباس حق و باطنی در باطل دارند و از همین ظاهر و افعال زیبا در صدد جذب افراد استفاده می نمایند » او می افزاید: « شناسایی افراد ساده اندیش و رفتن به روستاهای دور و انگشت گذاشتن بر روی افرادی که سواد و آگاهی کامل ندارند، در گام ابتدایی آنان قرار دارد».
مراجعه به خاطرات افراد جدا شده از فرقه بهائیت این مطلب را آشکار می سازد که این فرقه برای تک تک افراد چنان برنامه ای دارد که شخص را از هرگونه فکر و اندیشه ای جدا از بهائیت، باز می دارد و با انواع دروغ ها، نیرنگ ها، فریب ها ذهن فرد را چنان مشغول خود می سازد که کلامی غیر از آنچه تشکیلات بهائی به او تزریق می کند برایش قابل فهم و پذیرش نیست و این همان چیزی است که سران فرقه می خواهند؛ پیروانی چشم و گوش بسته که فکر و ذهنشان برای هرگونه بازسازی از سوی آنها آماده و مهیا است.
اختفای اعتقادات اصلی
فردی که به تازگی به جمع آنها پیوسته نسبت به آنچه که در جریان است تا تسلط کامل بر تمام شخصیت وی ناآگاه نگه داشته می شوند ، به منظور تغییر واستحاله گام به گام و انجام فعالیتهای هماهنگ روانی ، اجتماعی و…، فرد اغفال شده کاملا نا آگاه می ماند
از آنجا که در فرقه ها اساس برافکار نادرست و باطل است و سران فرقه خود این امر را میدانند تمام تلاش خویش را در مخفی نگه داشتن این حقیقت از پیروان خود، خصوصا افراد تازه وارد می نمایند و در این راه از شیوه های مختلف استفاده می کنند.
فرقه ضاله بهائیت نیز که اساس و پایه عقیدتی درستی ندارد برای مخفی نمودن اندیشه باطل خود و فریب و نگه داشتن افراد تازه وارد در منجلاب بهائیت همواره سعی می کند با مشغول نمودن آنها به کارهای تشکیلاتی قدرت فکر و اندیشه را از ایشان گرفته؛ واقعیت را از آنها مخفی نماید.
این تا زمانی است که شخص به طور کامل در گرداب فرقه سقوط نکرده و روح و فکر خویش را به آن واگذار ننموده است.
به اعتراف کسانی که توانسته اند از منجلاب بهائیت رهائی یابند تا زمانی که فرقه بتواند شخص را مطیع کامل خود نموده و او را استحاله نماید؛ اجازه دسترسی وی را به منابع اصلی خود نمی دهد و از طریق مبلغان و عوامل خویش به شدت مراقب هست تا شخص تازه وارد با سرگرم شدن به امور فرقه ای و تشکیلاتی فرصتی را برای تفکر نداشته باشت تا آنکه از لحاظ فکری، اجتماعی، سیاسی و….. محیطی برای وی درست می نماید که بیرون آمدن و جدا شدن از آن برایش غیر ممکن جلوه نموده؛ حتی فکربریدن از فرقه نیز در ذهنش خطور نمیکند حتی اگر حقیقت باطل آن برای او آشکار شود.
[1] – متولد ۲۳ اکتبر ۱۹۵۲ یکی از اندیشمندان و مورخان آمریکایی معاصر در حوزهٔ خاورمیانه و جنوب آسیاست. او که از خانوادهای مسیحی بود، در سال ۱۹۷۲ به بهائیت روی آورد، ولی در سال ۱۹۹۶، در پی اختلاف شدید با تشکیلات بهایی، از آن خارج شد. این اتفاق به خصوص بعد از تهدید او و درخواست سانسور کردن نوشتههایش از طرف تشکیلات بهائی، صورت گرفت.
[2] – جرمی بنتام (۱۸۳۲ – ۱۷۴۸) فیلسوف و جامعه شناس اصلاحگرای انگلیسی ،ایده ای را در خصوص تربیت و اصلاح مجرمان پرخلاف و بدسابقه، که جامعه از اصلاح آنها ناامید میباشد مطرح کرد ، مبنی بر بازداشت و تحت نظر کامل و دائمی آنان، به گونه ای که کمترین فرصتی برای ارتکاب خلاف نیابند،تا به تدریج فکر انجام جرم و جنایت از فکر و ذهن انان زائل شود.
[3] – کتاب فرقه ها در میان ما ، نویسنده مارگارت تالرسینگر، مترجم ابراهیم خدابنده ، انتشارات ماهریس، 1401
[4] – به معنی دستکاری افکار عمومی فرقه ای
[5] – نویسنده کتابهای “سایه شوم”، “فریب”، “مسلخ عشق”، “نامه ای به برادرم”، “چرا مسلمان شدم”، “خشونت ابزار بهاییت”، که همه این کتاب ها افشاگریهای ایشان علیه این فرقه سرقت طینت و باطله است.