هویت و فرقه‌ها

امروز مباحث فرقه‌شناسی و تحقیقات مرتبط با آن، وارد مسیرهای تازه‌ای شده و ضمن بهره‌گیری از مطالعات میان‌رشته‌ای می‌کوشد، این مقوله را از افق‌هایی نوین و بعضاً مغفول مورد واکاوی قرار دهد. مسئله هویت نیز یکی از همین افق‌های جدید و البته مهم و حساس است که شاید تاکنون آن‌طور که باید مورد عنایت و تحلیل واقع نشده است. حال آنکه هویت به‌مثابه سیبل فرقه‌ها بوده و برای اثرگذاری و جذب افراد در مرحله نخست و ساخت نیروهای کنشگر و تابع در مرحله بعد نقش محوری دارد. از این رو توجه به این حوزه در شرایط بحران هویتی برخاسته از بمباران اطلاعاتی عصر دیجیتال امری ضروری است.

حجت‌الاسلام و المسلمین علی محمدی هوشیار، محقق و نویسنده حوزه فرق و ادیان با تجربه سال‌ها مطالعه در این زمینه و نگارش آثار متعدد به تازگی پژوهشی در باب تأثیرگذاری فرقه‌ها بر هویت با محوریت بحث روایت‌گری هویتی و تبیین تفاوت عملکرد اسلام و فرقه‌ها در این فرایند از منظر تبلیغی انجام داده و به نتایج قابل توجه و بدیعی دست یافته‌اند. ایشان در گفتار حاضر به تبیین این موضوع و جنبه‌های مختلف پژوهش خود پرداخته و نکاتی قابل‌تأمل در این زمینه عرضه داشته‌اند که در ادامه تقدیم مخاطبان محترم می‌شود.

اهمیت هویت

یکی از مفاهیم کلیدی در تغییر نظامات فکری، مفهوم هویت است که تثبیت یا تغییر نظام اولویت‌ها و حساسیت‌های آن به تغییر کیش و آیین می‌انجامد. مبلغان معنویت‌های نوظهور با استفاده از بافتار و زمینه‌های مخاطبان خود، مفهوم هویت را به‌عنوان پیشران اصلی مورد توجه قرار داده و با توجه به حذف جامعه هدف یا سناریوی خود، یکی از ابعاد هویتی انسان را پررنگ نموده یا در اولویت اول قرار می‌دهند. اما روش مواجهه تبلیغ در اسلام متوازن‌سازی تمامی ابعاد هویتی انسان، اعم از هویت فردی – تمدنی، اجتماعی – خانوادگی و حتی هویت جنسی است و هیچ‌گاه برای نیل به اهداف خود در پی حذف یا کاریکاتوریزه‌سازی نیست.

یک مفهوم مرتبط با این موضوع، روش مواجهه اندیشه‌ای تبلیغ است که درباره چگونگی تبلیغ ادراکی و شناختی سخن به میان می‌آورد. این نوع از تبلیغ، ارتباطی مستقیم با شناخت و ادراک مخاطب برقرار می‌کند تا او را به یک کنشگر و سازنده تبدیل نماید، درست بر خلاف سایر روش‌های تبلیغی که مخاطب خود را با استفاده از جذابیت‌های ایجاد‌شده به یک مصرف‌گرا و مشتری دائمی مبدل می‌نماید.

چگونگی روش مواجهه اندیشه‌ای تبلیغ با تکیه بر مفهوم هویت در دستگاه تبلیغی معنویت‌های نوظهور و اسلام مسئله‌ای است که می‌باید مورد صداقه قرار گیرد. این هم‌سنجی، مطالعه تطبیقی شیوه تغییر نظامات فکری در مخاطب در مقام نوعی استراتژی است که هر کدام از معنویت‌های نوظهور و اسلام از آن به‌عنوان رمز نجات بهره‌مند شده که در نهایت به موضع‌گیری دگرگونه مبلغ در برابر سایر اندیشه‌ها خواهد انجامید. نقطه پرگار در این بررسی بر مفهوم هویت قرار گرفته و چگونگی تحریک یا خنثی‌سازی هویت مخاطب در فرایند تبلیغ را مورد مطالعه قرار می‌دهد.

چیستی هویت

تعاریف مختلفی درباره این مقوله مهم بیان شده است؛ هویت درباره «چه بودی» صحبت نمی‌کند بلکه درباره «کیستی» و «کجا هستی» سخن می‌گوید؛ یعنی وقتی انسان بتواند از خود تعریفی ارائه دهد، که کیستی و کجا هستی را در آن بیان کند، دارای هویت است. حال اینکه هویتش بر اساس گزاره‌های مثبت شکل گرفته یا منفی مهم نیست، مهم این است که این شخص از خود تعریف دارد و انسان‌هایی که از خود تعریف دارند، کم خطرتر از سایرین هستند.

شما امروزه می‌بینید، عده‌ای دست به شورش یا اغتشاشات در ایران می‌زنند، آن‌ها تعریفی از خود دارند و نمی‌شود به ایشان بی‌هویت اطلاق کرد؛ چرا که اقدام به عملی می‌کند که کنشگر شده است ولو منفی، اما کسانی را که هویت و تعریفی از خود ندارند، می‌توان به‌عنوان ابزا رهای مختلف مورد بهره‌برداری قرار داد. نکته بعدی آن است که در بحث هویت ما در پی آن نیستیم که همگرایی یا واگرایی هویتی را رد کنیم.

 هویت روایی

خب در بعضی موارد می‌گوییم، عرفان‌ها یا معنویت‌های نوظهور به‌دنبال همگرایی هویتی هستند، مثل وقتی که نمادها و اقلام فرهنگی معنویت‌های نوظهور در ایران با هدف همگرایی هویتی منتشر می‌شود. البته این در جای خود خطرناک است، اما بحث این گفتار روی این موضوع نیست بلکه می‌خواهیم درباره «روایت‌های هویتی» یا به عبارت دقیق‌تر «هویت روایی» صحبت کنیم.

هویت روایی چیست؟ فرایند داستانی که من از هویت خود معرفی می‌کنم؛ در فلان سال متولد شدم، در فلان شهر زندگی کردم، این درس را خواندم، با او دوست شدم و… روایتی که من در تعریف از خود می‌سازم هویت روایی مرا شکل می‌دهد. در اینجا معنویت نوظهور نمی‌خواهد مرا به یک همگرایی یا واگرایی هویتی سوق دهد، بلکه می‌خواهد در فرایند شکل‌گیری هویت روایی دچار نوسانات کند.

مواجهه اندیشه‌ای

حال موضوع بحث ما مواجهه اندیشه‌ای است؛ اینکه مواجهه اندیشه‌ای تبلیغ با مواجهه غیر اندیشه‌ای چه فرقی دارد و ارتباطش با بحث هویت چیست؟ در مواجهه غیر اندیشه‌ای یا مواجهه ابزاری، تبلیغ دشمن به من به‌عنوان یک مصرف‌کننده و تابع نیاز دارد، اما در مواجهه اندیشه‌ای یا ادراکی یا شناختی، تبلیغ دشمن می‌خواهد مرا به یک کنشگر تبدیل کند و یک مبلغ تربیت نماید. گاهی من به ‌عنوان مبلغ می‌خواهم شما را تابع اندیشه خود کنم و گاه می‌خواهم شما را یک پله بالاتر ببرم؛ هم تابع اندیشه من بشوید و هم یک مبلغ. این می‌شود، گامی بزرگتر و فراتر.

مواجهه اندیشه‌ای تبلیغ، درباره این گام فراتر بحث می‌کند و به‌دنبال مصرف‌کننده سازی و تابع‌سازی نیست بلکه می‌خواهد با استفاده از روش‌های ادراکی – شناختی و مواجهه اندیشه‌ای تبلیغ، فرد را به یک کنشگر در جامعه تبدیل و استفاده کند. در پی آن نیست که مرا به یک همگرایی با واگرایی هویتی برساند، بلکه می‌خواهد در روایت‌های هویتی‌ام دستکاری کند.

روایت‌های هویتی من ابعاد و مؤلفه‌های مختلفی دارد، از جمله: جنبه فردی، دینی، تمدنی، اجتماعی، سیاسی و جنسیتی که به آن هویت تمدنی، هویت سیاسی، هویت دینی یا هویت جنسیتی می‌گویند. فرقه می‌خواهد روی این دستگاه‌ها یعنی روایت‌های هویتی یا همان هویت روایی من کار کند، لذا این میزان‌ها را بالا و پایین کرده و به نتیجه مدنظر خود می‌رسد.

در اینجا شکل کاریکاتوریستی نمود پیدا می کند. چنانکه در کاریکاتور، اجزای صورت و بدن را بزرگ و کوچک می‌کنند، فرقه‌ها هم وقتی می‌خواهند روی هویت روایی کار کنند، یکی از ابعاد هویتی را کوچک یا بزرگ می‌نمایند تا آن بعد بر دیگر ابعاد مستولی شود.

برای مثال، دوست دارد، مرا ضد اسلام کند، پس لازم است که هویت ملی‌گرایانه، ایرانی و فارس‌زبان بودن را تقویت کند که در نهایت همه هویت‌های دیگرم را فراموش خواهم کرد یا مثلاً می‌خواهد جوانان را در مبارزه با انقلاب اسلامی تحریک کند، همه هویت‌های آن‌ها را به باد فراموشی می‌سپارد و بعد هویت سیاسی‌شان را تحریک و متورم می‌سازد؛ یعنی متورم‌سازی یکی از ابعاد هویتی در نهایت از دل این سازمان مجاهدین خلق رشد می کند.

گاهی برعکس، فرقه‌ها می‌خواهند بعد هویت دینی من را نسبت به سایر ابعاد هویتی‌ام متورم کنند، لذا «انجمن حجتیه» از دل آن بیرون می‌آید. وقتی بُعد دینی هویت را متورم کرد، من یک عنصر فعال و کنشگر برای انجمن حجتیه می‌شوم و هنگامی که بعد سیاسی من را تحریک و ترغیب کرد، عنصری فعال و کنشگر برای سازمان مجاهدین خلق می‌گردم.

پس فرقه‌ها در آن بعدی که می‌خواهند مرا به یک کنشگر مبلغ تفکر و اندیشه خود تبدیل می‌کنند. نمی‌خواهند مرا به یک همگرایی با واگرایی هویتی برسانند. حتی نمی‌خواهند از من هویت‌زدایی کنند. هویت‌سازی هم نمی‌کنند، اصلاً به این‌ها کاری ندارند. فرقه‌ها می‌خواهند یک کاریکاتور هویتی برای من بکشند، اما اینکه کدام بعد مطلوبشان است تا آن بخش تصویر را بزرگ‌تر یا کوچک‌تر کنند، بسته به اهدافشان، متفاوت می‌باشد.

تغییر نظام اولویت و حساسیت‌های هویتی

در این فرآیند اثرگذاری بر هویت روایی، دو کار عمده صورت می‌گیرد:

یکی، تغییر نظام اولویت‌های هویتی

و دیگری، تغییر نظام حساسیت‌های هویتی.

این دو مقوله در این ساختار بسته اهمیت زیادی دارند. در مورد اول شما اولویت دینی یا اقتصادی ندارید و فقط اولویت‌های سیاسی دارید، اما در مورد دوم روی نظام و حساسیت‌های من کار می‌کند و درمی‌یابد، در نظام حساسیت‌های هویتی من، فرضاً یک آدم دین‌گرا و شریعت‌گرا هستم و روی بعد حلال و حرام بسیار حساسم. خب در همین‌جا تغییر نظام حساسیت‌ها را شکل می‌دهد.

در این رابطه خاطره‌ای ذکر می‌کنم تا قدری ملموس‌تر شود؛ با نوجوانی در مشهد مقدس آشنا شدم که از یکی از فرقه‌های نوظهور جدا شده بود. یکی از باورهای جریان مزبور این بود که توسل و زیارت قبور اهل بیت (ع) حرام است. جالب آنکه کسی که این فرد را تبلیغ می‌کرده با زیرکی توانسته بود، نظام حساسیت‌های هویتی او را بشناسد و روی آن کار کند.

آن شخص تعریف می‌کرد، معلمم گفت بیا به حرم حضرت رضا (ع) برویم. وارد حرم که شدیم، صحن اول را باید مستقیم می‌رفتیم اما او گفت از اینجا نه بیا دور بزنیم. گفتم: استاد چرا؟ گفت: اینجا خانه یک پیرزن بدبخت بود که برای توسعه حرم غصب کردند، با شنیدن این حرف یک لحظه چیزی در دلم افتاد و خیلی عجیب نسبت به امام رضا (ع) مکدر شدم.

چند قدم دیگر رفتیم و وارد صحن دوم شدیم و دوباره گفت: بیا از این طرف برویم. گفتم: چرا؟ گفت: در طرح توسعه حرم در مرحله اول اینجا مغازه حاجی جبار بود و حرم مطهر رضوی اینجا را غصب کرد و آن فرد بدبخت و بیچاره شد. همین که این را گفت: من کاملاً از امام رضا (ع) فروریختم. گفتم: مگر ‌می‌شود، حرم امام رضا غصبی باشد؟ گفت: ای بابا، رب رضوی مال فلانی بوده، کره رضوی مال فلانی بوده و… . بعد از این داستان من مثل یک جنازه بی‌روح به زیارت رفتم و برگشتم و با خود عهد کردم که دیگر پایم را به حرم امام رضا (ع) نگذارم.

حال سؤال این است که اگر این فرد درباره توسل و اینگونه مسائل با این جوان به‌صورت مستقیم صحبت می‌کرد، آیا تا این حد در تغییر حساسیت‌های هویتی موفق می‌شد؟ او نظام حساسیت‌های هویتی این فرد را در یک بخش جزئی شناخته بود که بسیار مقید به حلال و حرام است، می‌خواهد این اندیشه را به او القا کند، پس در یک عملیات میدانی او را به محل می‌برد و از زیارت، توسل و همه باورهایی که سال‌ها در هویت دینی او شکل گرفته بود، منصرف می‌کند.

پس این دو مقوله بسیار مهم است. در بحث معنویت‌های نوظهور می‌بینیم، گاهی دوست دارند ما را به‌سمت لذت‌پرستی ببرند. پس اقدام به متورم‌سازی بعد جنسی – غریزی انسان می‌کنند یا گاهی مدعیان معنویت‌های کاذب و نوظهور می‌خواهند، مقوله آزادی و رهاشدگی را به مخاطبان القا کنند. در هر صورت روی دستگاه‌های هویتی یا بعد روایی کار می‌کنند. گاهی می‌خواهند حق‌گرایی و حقیقت‌جویی را القا کنند.

پس هویت فردی را متورم می‌سازند یا ده‌ها مورد دیگر که می‌خواهند با تغییر نظامات، سنت‌گریزی، سنت‌گرایی، خرافه‌گرایی، رقص، شادی، آرامش و… را القا کنند. در معنویت‌های نوظهور اینها اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه هویت روایی انسان را متورم‌سازی، کوچک‌سازی یا بزرگ‌سازی کنند. همان شکل کاریکاتوری که پیش‌تر اشاره شد.

مکانیسم اثرگذاری

همان‌طور که اشاره شد، هر انسانی از خود تعریفی دارد که من چه هستم؟ کیستم؟ و کجا هستم؟ سرکرده فرقه نمی‌خواهد چیز جدیدی را در فرد بسازد، بلکه می‌کوشد یکی از ابعاد هویتی را در نظر او خیلی مهم جلوه دهد و طوری القا می‌کند که شخص بیندیشد؛ هویت من یعنی همین.

ممکن است، در ظاهر چنین به‌نظر بیاید که آن سرکرده و مبلغ، هویتی برای فرد تأسیس می‌کند اما این‌گونه نیست. او هویت و تعریف از خود را دارد. سرکرده یکی از قطعات پازل را بر می‌دارد، به شخص نشان می‌دهد و می‌گوید تو این هستی. هویت فردی، اجتماعی، سیاسی، ملی، تمدنی این‌ها تو را شکل داده‌اند.

چنین القا می‌کند که تو قبلاً به این بعد هستی خود زیاد توجه نمی‌کردی، اما الآن باید بدانی که تو این هستی. مثلا اگر قبلا از تو می‌خواستند تا خودت را معرفی کنی، می‌گفتی من فلانی هستم و ایرانی هم هستم، اما آن مبلغ و سرکرده به‌طوری تو را باورمند می‌کند که وقتی خواستی خودت را معرفی کنی، خواهی گفت من یک ایرانی هستم و مهم فقط ایرانی بودن است و چیزهای دیگر برایت مهم نیست.

کنشگرسازی

باید توجه داشت، این دست اقدامات هویتی در نهایت باید یک کنشگر و مبلغ بسازد. به مصرف‌کننده تابع و همگرا. مثلاً «کریسلام»، یک جریان جدید بین مسیحیت و اسلام است که طی آن بعضی کشیش‌ها تلاش می‌کنند، همگرایی هویتی را به‌عنوان «کریسلام» ایجاد نمایند.

می‌بینیم کشیشی به قم و زیارت حرم حضرت معصومه (ع) می‌رود و اتفاقاً در نماز جماعت یک عالم شیعی و راهپیمایی اربعین شرکت می‌کند، می‌گوییم عجب این‌ها هم امام حسین (ع) ما را شناخته‌اند؛ خیر این‌ها دنبال یک جریان جدید و همگرایی هویتی هستند. این جریان برای خنثی‌سازی و کمرنگ نمودن مسائل هویتی ما تحرکاتی انجام می‌دهد یا اینکه نقش اقلام و نمادهای عرفان‌های کاذب مانند کاسه تبتی یا رودراکشا یا ذن گاردن یا دریم کچر و… در خانه یک مسلمان، نتیجه‌ای جز همگرایی هویتی ندارد. اما موضوع گفتار حاضر این‌ها نیست.

بحث این گفتار متمرکز بر این است که چگونه معنویت نوظهور از من یک کنشگر می‌سازد؟ آن‌ها بخشی از ابعاد هویت روایی مرا متورم، کمرنگ، خاموش و زنده می‌کنند و من تازه متوجه می‌شوم که این بوده‌ام؛ یک ملی‌گرا بودم و خبر نداشتم یا یک مسلمان به‌شدت توحیدی بودم مثل «داعش» و مانند. آن جان کلام همین کنشگرسازی است؛ چرا که چنان‌که گذشت تمرکز بحث روی مواجهه اندیشه‌ای تبلیغ است، نه مواجهه ابزاری قالبی، شکلی و جاذبه‌ای.

اگر تبلیغ صرفاً متمرکز بر ابزار و شکل باشد، یک عده را به‌عنوان مصرف‌گرا دنبال خود راه می‌اندازد که ممکن است، همگرا باشند یا واگرا و یا هر چیز دیگری، حال آنکه در اینجا با استفاده از تبلیغ شناختی و ادراکی، چیز جدیدی شکل می‌گیرد. یک مبلغ کنشگر.

جنگ شناختی و ادراکی که الآن مطرح است، از مخاطبان یک کنشگر سیاسی اجتماعی می‌سازد. شخصی را علیه حاکمیت بر می‌انگیزاند به‌طوری که در مقابل آن، چوب، شمشیر و تفنگ به دست می‌گیرد. این شخص تابع صرف نیست، بله، اگرچه دشمن تابع صرف هم نیاز دارد، تابعی که در خانه‌اش نشسته و بی آنکه چوب، شمشیر یا تفنگی داشته باشد، فقط بحث سیاسی می‌کند، مقصود ما شق دوم است که یک فرد به یک مبلغ و کنشگر تبدیل می‌شود.

روش‌های تغییر هویت در فرقه‌های مختلف

روش تولید یک کنشگر در فرقه‌های گوناگون همین است. اینکه مرا متمرکز بر هویت فردی یا تمدنی یا سیاسی یا جنسیتی و… کند و من با یکی از این مؤلفه‌ها تعریف می‌شوم. معنویت‌های نوظهور یا فرقه‌ها از این، «من هستم»ها یکی را برمی‌گزیند و می‌گوید: نه تو همه آن‌ها نیستی، تو فقط این یکی هستی. مثلاً، تو اهل ایران هستی و بعد ملی‌گرایانه من را متورم می‌کند. لذا همه فرقه‌ها از این روش بهره‌مند هستند.

قهرمان و ضدقهرمان

یک نکته دیگر که باید در این بحث مورد اشاره قرار داد، موضوع قهرمان یا ضدقهرمان است. گاهی معنویت‌های نوظهور برای من، قهرمان‌سازی می‌کنند و البته گاه پروژه ضدقهرمان‌سازی را آغاز می‌نمایند. ممکن است، من در زندگی قهرمانی نداشته باشم، لذا هویتم شکل کنش‌گری به خود نگیرد. چه چیزی اینجا ناقص است؟ یک قهرمان! آن‌ها این کمبود را اضافه می‌کنند. مثلاً، «کوروش» یا «بتمن» قهرمان هویت من می‌شود و یک هویت کنشگر پیدا می‌کنم. به تعبیر دیگر هویت من ذیل این شخصیت‌ها شکل کنشگر پیدا می‌کند.

من این شخصیت‌ها را در پازل درونی خود داشتم اما شکل کنشگر نداشت، این قطعه از قهرمان را نداشت. گاهی قهرمان من شهید «قاسم سلیمانی» است. این نیاز به یک ضد قهرمان دارد. در اینجا فرقه‌ها برای دستکاری در ابعاد هویتی من با مانع مواجه می‌شوند؛ چون یک قهرمان دارم که محافظ هویت من است. لذا ناچار مفهوم ضدقهرمان را تولید می‌کنند. این ضدقهرمان به حذف این قهرمان هویتی کمک می‌کند تا راحت بتواند روی هویت‌های من کار کند.

قهرمان ذهنی/ قهرمان‌سازی از مفاهیم

در این زمینه باید توجه داشت که قهرمان هویت‌ساز من همیشه وجود خارجی ندارد و قهرمان را هم همواره نباید در اندام یک انسان دنبال کنیم و گاهی در قامت یک فرد شکل نمی‌گیرد. گاه مفاهیم، قهرمانان ما هستند و سرکرده‌ای که «قهرمان خودت باش.» را ساخته، مفاهیم را به‌عنوان قهرمانان ذهنی شخص عرضه می‌دارد. اما چه مفاهیمی می‌توانند قهرمان باشند؟

مثلاً مفهوم آزادی، آزادی آرمان همه انسان‌هاست و از قدیم‌الایام، رؤیا و قهرمان بشریت بوده حتی کسانی که شکل خارجی پیدا کردند و لیدرهای بیرونی شدند، نیز مستخدم آن مفهوم آزادی هستند؛ یعنی قهرمان، مفهوم آزادی بوده است. مثلاً، ابو مسلم خراسانی در استخدام مفهوم آزادی بوده یعنی قهرمان مفهوم بوده است.

در اغتشاشات اخیر بعضی می‌گفتند، چون این جریان لیدری ندارند، پس موفق نمی‌شوند. لازم نیست، لیدر حتماً فرد باشد؛ شعار «زن، زندگی، آزادی» به‌عنوان یک مفهوم لیدر عده‌ای شد که کف کوچه و خیابان اغتشاش کردند.

آیا این مفهوم آزادی برای من ساخته شد یا یکی از ابعاد هویتی من بود؟ من می‌گویم نه، مفهوم آزادی یکی از ابعاد هویتی من بود. این‌ها را در درون خود داشتم اما متوجه نبودم که آزادی خیلی مهم است. دشمن آمد، این مفهوم را طوری برای من به‌عنوان قهرمان معرفی کرد که تمامی ابعاد هویتی، دینی، سیاسی و فرهنگی خود را فراموش کردم. پس من این مفهوم را در ابعاد هویتی خود داشتم که به قهرمانی برایم تبدیل شد و مرا از مقام یک «فرد» به یک «سازمان» مبدل کرد؛ یعنی من فرد یک سازمان هستم چون من به تنهایی قهرمان خودم هستم؛ چرا که آزادی را قهرمان خودم کردم.

لازم نیست دنبال X و Y بیفتم، در واقع، خودم پیرو خویشتن هستم. خودم لیدر خویشتن هستم؛ چون از یک مفهوم تبعیت می‌کنم و قهرمان من در وجود خود من شکل گرفته و آن مفهومی است، به نام آزادی پس در قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها حتما دنبال مصداق بیرونی نباشیم. ممکن است، قهرمان و ضدقهرمان یک مفهوم انتزاعی باشد.

«بی.تی.اس»، «اکسو»، «بلک‌پینک»

برای درک بهتر مسئله فوق باید به یک نمونه اشاره کرد؛ قهرمان گاهی ممکن است، در قالب شخصیت‌های ذهنی باشد که کیلومترها از آن‌ها دور هستیم و با امواج موسیقی به ما رسیده است. مثل «کی پاپ» در گروه «بی.تی.اس» یا گروه «اکسو» یا گروه «بلک‌پینک».

این گروه‌های موسیقی کره‌ای توانسته‌اند، قهرمان ذهنی خیلی از فرزندان ایرانی باشند. دخترانی هستند که روزانه ۱۶ ساعت به موسیقی‌های «کی پاپ» گوش می‌دهند و آن‌ها را قهرمان خود می‌دانند. هویتی را که آن‌ها دستکاری کردند، پذیرفته‌اند. در ذهن خودشان برای آن‌ها جشن تولد می‌گیرند؛ همسرشان می‌شوند؛ اگر اعلام کنند، مریض هستیم برایشان گریه می‌کنند؛ اگر خدمت سربازی بروند، برایشان غصه می‌خورند و متأثر از این گروه به کنشگری برای تبلیغ همجنس‌گرایی، اعمال خشونت و هنجارشکنی تبدیل می‌شوند؛ چون یکی از مفاهیم عمده‌ای که بی. تی. اس ترویج می‌دهد، هنجارشکنی است.

در واقع، همجنس‌گرایی، خودکشی و خشونت مورد تبلیغ ایشان، نوعی هنجارشکنی است، پس یک قهرمان در آن سوی مرزها با امواج موسیقی برای من به‌وجود می‌آید، روی هویت من کار می‌کند و هنجار‌شکنی را برمی‌گزیند. مفهومی که انسان را بیچاره می‌کند.

تفاوت تغییر نظامات فکری در معنویت‌های نوظهور و اسلام در مواجهه تبلیغی

اگر در یک جمله بخواهیم تفاوت بین تغییر در نظامات فکری در معنویت‌های نوظهور را با اسلام بیان کنیم، باید بگوییم معنویت‌های نوظهور با این تغییرات، هویت نفسانی را رقم می‌زنند، اما اسلام هویت عقلانی را می‌سازد.

اسلام در پی متوازن‌سازی هویت است، نه کاریکاتورسازی هویت انسان که بخواهد بخشی را متورم و بخشی را کوچک‌سازی کند؛ بلکه همه ابعاد هویتی انسان را شکل می‌دهد. به تعبیر بهتر، روش مواجهه اندیشه‌ای هویت‌محور اسلام در مقایسه با معنویت‌های نوظهور روشی متمایز است که با متوازن‌سازی تمام ابعاد هویتی انسان او را متوجه حقیقت انسانیت نموده و در نهایت وی را به انسان متعالی تبدیل کرده است. اما آنچه در معنویت‌های نوظهور دنبال می‌شود، تک قطبی‌سازی هویت انسان بر اساس اهداف از پیش تعیین‌شده در دستگاه تبلیغی مدیران جریان‌های مورد نظر است.

کدام فرقه‌ها در بحث هویت خطرناک‌ترند؟

همه فرقه‌ها از این حربه استفاده می‌کنند و نمی‌توان به سادگی تعیین کرد که کدام خطرناک‌تر است. اما می‌توان گفت، خروجی کدام فرقه به‌لحاظ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و یا امنیتی، خطرناک‌تر است. مثلاً به‌لحاظ امنیتی، «داعش» را به راحتی می‌توان مثال زد؛ به‌لحاظ وابستگی‌های اعتقادی جریان «احمد الحسن» و به‌لحاظ سیاسی می‌شود، «سازمان منافقین» یا «کوموله» را به‌عنوان یک فرقه مورد اشاره قرار داد.

داستان آینده

یکی از موضوعات دیگر در بحث هویت روایی، داستانی است که فرقه‌ها برای آینده می‌سازند. در این داستان قرار است، فرد یک «مصلح» باشد. درست است که ادبیات معنویت در این روایت‌های هویتی فردگرایانه است و هر کس رویایی برای ساختن زندگی بهتر دارد، اما این هدف در نهایت در آن الگوی جمعی برای آینده تعمیم می‌یابد.

به‌همین خاطر، نیوایجی‌ها وعده می‌دهند، در عصر مورد نظرشان در آینده رفاهی رقم بخورد و این اگر هم اتفاق بیفتد، در آگاهی جمعی است و این آگاه و بیدار کردن انسان‌ها در حال رخ دادن است. من در اینجا در حال انجام کار در مقام یک کنشگر هستم. این نگاه حتی آشوب‌ها را هم توجیه کند.

در همین اغتشاشات اخیر، جریان‌های معنوی امثال «دیپاک چوپرا»، «عرفان حلقه» و خیلی‌های دیگر موضع گرفتند و حتی جریان‌هایی مثل یوگا که به صلح و سر به زیری توصیه می‌کنند، نیز رویکردهای حماسی و قهرمانانه را تشویق می‌کردند. برای چه چیزی؟ برای همان هویت روایی که آینده‌ای را برای این فرد می‌سازد. چیز جدیدی از آسمان نمی‌آید، همان هویت حماسی را که در وجود ما بوده، تحریک می‌کنند. پس نگاهی بلند مدت در این فرایند وجود دارد.

راهکار

اما در برابر این فرآیند روایت‌گری هویتی چه باید کرد؟ گام نخست، ایجاد شناخت از طریق متوازن‌سازی ابعاد هویتی برای فرد است. امری که اسلام روی آن کار کرده. باید روی سنجه‌ها کار کنیم و با پژوهش‌ها نشان دهیم، به چه دلیلی ما مدعی راستین هستیم بر این موضوع و آن‌ها مدعیان غیر راستین.

روایات مختلف مخصوصاً حکمت‌های پایانی نهج‌البلاغه نیز بر ابعاد مختلف هویت انسان تأکید می‌کند. مثلاً، انسان مؤمن پنج شاخصه و شخص غیر مؤمن چهار شاخصه دارد. مجموع این‌ها می شود همان متوازن‌سازی که اسلام طی آن مرا به خود معرفی می‌کند.

در روایت‌ها بسیار روی هویت جنسیتی فردی و دینی صحبت و تأکید شده است. این قاموس یک هندسه به دست ما می‌دهد که همان هندسه هویتی اسلامی است و از آن می‌توانیم مطالب هدایتی را به دست بیاوریم.

*برگرفته از سخنان حجت الاسلام علی محمدی هوشیار، ذیل «دومین نشست از سلسله نشست‌های همایش معنویت‌های نوظهور و معنویت اسلامی» با عنوان «هم‌سنجی روش مواجهه اندیشه‌ای تبلیغ در معنویت‌های نوظهور با اسلام، با تکیه بر مفهوم هویت مورخه ۲۰ دی ماه ۱۴۰۱.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.