ظهور گرایشهای معنوی در دنیای مدرن، صرفنظر از حوزه جغرافیایی این پدیده، نشاندهنده نوعی بازگشت بشر به درون خود و نارضایتی از جهان مادی زده است. تاکنون پژوهشهای زیادی در باب ریشهیابی ظهور و بروز این پدیده و علل گرایش به آن صورت پذیرفته و این مقوله از زوایای مختلف جامعهشناختی، فرهنگی و روانشناسی بررسی و تحلیل شده است لیکن شاید برخی ابعاد و حوزهها مغفول باقی مانده و آن طور که باید مورد مداقه قرار نگرفته است. یکی از این موارد، اتخاذ رویکردی منظومهای و توجه به سرمنشا سیاسی جریانهای معنوی نوپدید است.
بهمنظور بررسی این مسئله، گفتگویی با حجتالاسلام «حسین عرب» پژوهشگر حوزه فرق و عضو پژوهشکده ادیان و فرق پژوهشگاه بینالمللی المصطفی ترتیب دادهایم که مشروح آن تقدیم مخاطبان محترم میگردد.
- روش تعریف شما از جنبشهای معنوی نوپدید چیست و چه شاخصها و فصل مشترکی میتوان برای این جریانها برشمرد؟
بحث عرفانهای کاذب، پدیده مبسوط و نوظهوری است و همین مسئله رسیدن به تعریفی جامع در این باب را دشوار میسازد. محققان حوزههای مختلف به این مبحث ورود پیدا کردهاند. در غرب بیشتر با نگاهی جامعهشناختی به این مقوله پرداخته شده و در کشور ما ضمن نگاه جامعه شناسانه از زاویه الهی و ادیانی نیز مورد توجه گرفته است.
یکی از ابتداییترین ضروریات این است که اساساً باید به عرفانهای کاذب و نوظهور چه عنوانی بدهیم؟ جنبشهای نوپدید دینی، جنبشهای معنوی، ادیان جدید یا ادیان جایگزین و اصطلاحاتی که گاهی در محافل آکادمیک غربی نیز به آنها داده میشود. این بحث مبسوطی است که پرداختن به آن در این مجال نمیگنجد.
در یک تعریف کلی میتوان هر جریانی را که با ارائه آموزههایی میکوشد نگاهی معنوی ارائه دهد در زمره این گونه معنویتهای نوظهور بهشمار آورد. این جریانها عمدتاً در مواجهه با مدرنیته شکل گرفتهاند در واقع در مقابل مدرنیته که با نگاه اومانیستی به جهان مادی دعوت میکند، جریانهایی اینچنین و گرایشهایی پست مدرن یا انسانی مدعی نجات بشر از این منجلاب هستند.
- چه نسبتی میان جریانهای معنوی نوظهور با ادیان سنتی وجود دارد؟
مواجهه نگاههای معنوی با مدرنیته باعث شکلگیری این جریانهاست. بعضاً متناسب با این نگاهها قرائتی از ادیان سنتی و اصیل وجود دارد، مثل جریانهای معنوی نوظهوری که در دل دین مسیحیت شکل میگیرد. البته برخی از این جریانها فارغ از ادیان بوده و خود را پایبند به هیچ دینی نمیدانند. آنها قرائتی مبتنی بر معنویت صرف ارائه میدهند و تأکید دارند که انسان پیرو دینی نباشد.
امروز پدیده بزرگی موسوم به «اس بی آن آر» (SBNR) در دنیا در حال شکلگیری است. منظور طیفی از معنویتها بهنام معنویتهای عصر جدید است که اهانتی به ادیان سنتی نمیکنند و معتقدند اهدافشان با ادیان سنتی، یکسان بوده و بشر نباید خود را در دینی خاص محدود کند و ما باید به هسته و گوهر ادیان برسیم؛ لذا هیچ تفاوتی میان مسیحیت، بودیسم، هندوئیسم، اسلام، آیینهای شمنی و مذهب فلان قوم خاص در استرالیا یا آمازون قائل نبوده و همه موارد برای آنها قابل احترام است.
اکنون این پدیده از سوی دانشمندان مختلفی در دنیا مورد مطالعه قرار گرفته تا مشخص شود که بشر چگونه به این سمت حرکت میکند و «اس بی ان آر» چه آسیبهایی میتواند داشته باشد.
- ساختار و ماهیت جنبشهای معنوی مشمول پدیده «اس بی ان آر» چگونه است و چه تفاوتی با جریانهای مشابه و سنتی دارند؟
این موضوع را با پیشفرض آسیبشناسی آنها در ایران میتوان به این صورت مورد بررسی قرار داد؛ ما در طول تاریخ با فرقههای مختلف با سرمنشاهای متفاوت مواجه بودهایم که ساختار تمام آنها فرقهای است و معمولا از شاخصهای مشابهی چون رهبر، سلسلهمراتب و بعضاً محتوای مشخص و مناسک و پدیده هایی مثل شستشوی مغزی برای باقی نگاهداشتن اعضا در فرقه نیز برخوردارند.
البته تنها طیفی از عرفانهای کاذب چنین ساختاری داشته و شامل این موضوع میشوند و آن دسته از معنویتهای نوظهور که توفیقاتی جهانی دارند، بیشتر ساختاری فرهنگی داشته و از ماهیت فرقهای خارج شدهاند.
اگر بخواهیم شاخصی برای نوع فرقهای و نوع فرهنگی بیان کنیم، میتوان گفت، جریانهای فرقهای از جامعهای که در آن هستند، متمایز میشوند، اما جریانهای سیال و معنویتهای نوظهور فرهنگی با جامعه هدف آمیخته هستند؛ یعنی انجام مناسک و داشتن عقیده جازم لازم نیست. عرفان حلقه مصداقی از نوع فرقهای و جریان معنوی یوگا که قرائت مدرنی از معنویت هندوئیسم دارد، نمونه ای از مدل فرهنگی است.
جریانهای فرهنگی در روندی تدریجی و بهصورت نامحسوس بنیانهای فرهنگی و عقیدتی را با قرائتی دیگر به افراد باز میگردانند. این استحاله پنهان، اهمیت زیادی دارد و مسئولین امر و بهخصوص روحانیون باید به این مسئله توجه کنند؛ چراکه فرقهها را میتوان با اقدامات امنیتی و قضایی تا حدی محدود کرد اما شما در اینجا با جریانی فرهنگی مواجه شدهاید و باید در مقابله با آن به رویکرد فرهنگی اولویت بدهید.
وقتی مردم حرکتی را ورزش میدانند، متولیان باید توضیح دهند که این پدیده، فرهنگی نیست. لباس فرهنگی آن را بکَنند و باطن انحرافی اش را آشکار سازند. بهویژه آنکه مخاطبان طیف دوم یعنی جریانهای فرهنگی بسیار گسترده هستند و حتی گاه مذهبیون متدین نیز درگیر میشوند؛ چون اصلا احساس خطر نمیکنند. علت آن است که عرفانهای کاذب در قالب فرهنگی، با پارادایمهای فرهنگی تثبیت شده در اندیشه افراد با آنها صحبت میکنند.
- علل پیدایش و رشد و تثبیت معنویتهای کاذب با رویکرد فرهنگی را چگونه تحلیل میکنید؟
در این زمینه یک علت کلان و استراتژیک در کنار دیگر علل، وجود دارد. خلا معنوی تمدن مدرن، وجود افراد منحرفی که بهخاطر هوا و هوس یا شهوتِ مقام و قدرت و ثروت دست به ایجاد انحرافاتی زدهاند، یا شبهاتی که در شماری از انسانها بهوجود میآیند، از جمله عواملی است که همواره در طول تاریخ وجود داشته است.
این پدیدهها کف روی آب هستند که میآیند و میروند و میتوان با آنها مقابله کرد اما وقتی از نظرگاههای گوناگون مورد مطالعه و جریانشناسی قرار گیرند، در علل پیدایش آنها به عامل مهمتری میرسیم و آن موتور محرکه هوشمندی با رنگ و بوی سیاسی است که پشت شکلگیری این جریانها قرار دارد، یعنی نهادهای سیاسی سلطهطلب از ابزار معنویت برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند.
- با این دیدگاه این جریانها پیشینهای سیاسی دارند و زاییده سیاست هستند یا اینکه بعد از شکلگیری و ایجاد، کمکم سیاست سوار بر آنها شده و از این پتانسیل در جهت اهداف سیاسی استفاده کرده است؟
هر دو فرض را میتوان در بررسی این جریانها لحاظ کرد. نظام سلطه برای سلطهطلبی خود از خلا معنویت سوءاستفاده میکند. اینکه چه راهبردی اتخاذ کرده و به چه شیوهایی ورود کند، متفاوت است؛ گاه از مسیر تربیت افرادی است که چنین فرقههایی را ایجاد کنند و زمانی از رهگذر گسترش یک خط فکری خاص در جامعه تا بعدها جریانهایی بر اساس آن شکل بگیرد و آنها بر این جریانها سوار شوند. همه این مدلها در طول تاریخ وجود داشته است.
با نگاهی کلان به سیر تاریخی، شاید در ابتدای امر این گونه بود که افرادی را تربیت نموده و بهطور مستقیم روی آنها کار کنند تا فرقهای تأسیس شود که آموزههای نظام سلطه را تبلیغ کند اما در دوران معاصر با بهرهگیری از ابزار رسانهها این رابطه دو طرفه است. این به معنای عدم وجود فرقههایی که مستقیماً از طرف نظام سلطه اداره شوند نیست اما بهطور عمومی امروزه بیشتر، گفتمانی در جامعه حاکم میشود و سپس افرادی این اهداف را دنبال میکنند یعنی مسئله قدری پیچیدهتر شده است.
به هر حال، برای شناخت دقیقتر عامل سیاسی باید تحلیلی تاریخی انجام دهیم و ببینیم در طول تاریخ چه موارد و مقیاسهایی وجود داشته است.
- نظام سلطه کلیشهای است که برخی با شنیدن آن به سرعت جا میخورند. نیت تسلط، مثال خوبی است؛ چون سلطهگر برای تسلط، به ابزارهایی نیاز دارد و معنویت یکی از آن هاست. منظور شما از نظام سلطه چیست؟
برای توضیح باید اجمالاً به تاریخچه استعمار اشاره کنیم. استعمار توسط چند کشور اروپایی (پرتغال، اسپانیا، هلند، آلمان و انگلستان) آغاز شد که بعدها انگلستان از همه پیشی گرفت در حدود سال ۱۶۰۰م بریتانیا با تشکیل کمپانی هند شرقی وارد عرصه رقابت استعماری شد.
صد سال تجربه دیگر استعمارگران بریتانیا را متوجه ساخت که با جنگ به هدفش نخواهد رسید، لذا به اسم تجارت و بهصورت یک شرکت کمپانی وارد منطقه بنگال میشود. یکی از عوامل بسیار مهم در موفقیت انگلستان، ایجاد شبکهای از بومیان مجلسی آنجا بود که بهعنوان دلالان کمپانی فعالیت میکردند.
به هر حال استعمار آغاز میشود اما مهمترین مانع بر سر استعمار انگلیس و دیگر استعمارگران حاکمیت مرکزی مسلمانان و دین اسلام بود. لذا انگلستان شروع به تأسیس مراکز مختلف شرقشناسی در هند میکند، نه به منظور مطالعه اسلام بلکه با هدف مطالعه هندوئیسم. کالج «قلعه ویلیام» و «انجمن مطالعات آسیایی»، از مهمترین قطبهای هندوئیسمشناسی دنیا در همان دوره بهوجود آمدند که تا به امروز نیز فعال هستند. به این ترتیب، بهتدریج به آیین هندو سر و شکل دادند.
هدف انگلستان این بود که در مقابل اسلام به هندوئیسم، قد و قامتی دهد تا به هندیها چنین القا نماید که شما هندو هستید نه مسلمان و باید با مسلمانان که سرزمین شما را اشغال کردهاند بجنگید.
با این رویکرد، آموزههای هندوئیسم را با همکاری دلالان محلی که ارتباط زیادی با جوامع میسیونری مسیحی داشتند، بزک کرده و جلوهای خوب و جالب و لطیف از آن ابتدا به مردم هند و سپس کل دنیا ارائه دادند. این قرائتهای نوین از هندوئیسم تحت عناوین و جریانهایی چون «برهموساماج»، «راما کریشنا ویجی کاناندا» و «یوگاناندا» مطرح شده و برخی از آنها مانند یوگاناندا علاوه بر هند در دل غرب نیز نفوذ پیدا کرد.
- نظام سلطه چطور اهداف خود را با تقویت هندوئیسم دنبال کرد و بر چه مباحثی تاکید داشت؟
یکی از مباحث فرقههای برخاسته از هندوئیسم وحدت ادیان است که گوهر ادیان را «معنویت» میداند. هدف آنها این بود که همین رویه شکلپذیری و تحریف آموزههای یک دین را به سایر ادیان نیز سرایت دهند و تا حدی موفق هم شدند.
در دین اسلام مجموعه آموزههای پایهای وجود دارد؛ شامل آموزههای احکام بهعنوان مناسک، آموزههای عقیدتی و تعالیم مربوط به حوزه اخلاق و معنویت. حال اگر بخواهیم به دینی شکل داده و تفسیری جدید از آن ارائه دهیم، مطلقاً نمیتوانیم به حوزه مناسک و عقاید ورود پیدا کنیم، نمیتوان گفت نماز نباشد و به جای آن به استخر برویم یا اعتقاد به خدای واحد را نمیتوان تغییر داد و طبیعت را بهجای خدا جایگزین نمود. اما این کار در حوزه اخلاق و معنویت قابل انجام است.
اگر اخلاق را از حوزه اعتقادی جدا کنیم، پدیدهای مثل هندوئیسم ایجاد میشود. با این نگاه، دست شما باز است و اسلام لیبرالی بهوجود میآید.
در این اسلام «الله» همان یهوه است. یهوه همان مسیح، مسیح، همان برهما است. نماز با مدیتیشن فرقی ندارد و هدف صرفا رسیدن به آرامش میباشد. وقتی اخلاق را اصل قرار داده و اعتقادات را به مرتبه فرع، تنزل دهیم، دست باز میشود تا همین بازی هندوئیسم در اسلام و یهودیت و هر دینی وارد شود.
هر دینی که با قرائت و پیشفرضی اینچنین مطالعه شود به چیزی بیفرم و شکل مبدل میگردد که دست برای تحریف آن باز است. رهاورد این تفسیر از دین همان معنویتی است که بنمایه جنبشهای معنوی نوین را شکل میدهد. بنابراین، هندوئیسم مدرن و جریانهای معنوی برآمده از آن، بهمثابه الگو و مبنایی برای شکلگیری جریانهای معنوی نوپدید شد.
- برای ترویج این قرائتهای نوین از ادیان و معنویتهای برآمده از آن از چه ابزارهایی استفاده شده است؟
گذشته از حمایتهای تبلیغاتی و شانتاژهای خبری صورت گرفته در این راستا یکی از استراتژیهای اتخاذشده، پوششی بود که به این مفاهیم داده شد.
برای مثال در همان مقوله هندوئیسم، غربی ها این آیین را بیشتر در قالب یوگا و تحت پوشش ورزش مطرح کردند که در همان زمان با واکنش تند کلیسای واتیکان مواجه شد و همین امروز هم با جریان یوگا و هندوئیسم مخالفت دارد.
این ابزاری بود تا با نام یوگا و ورزش به غرب ورود کرده، گارد مسیحیان را بشکنند و آن را با ادبیاتی مدرن ارائه دهند. آنگاه آرام آرام چالش معنویت خواهی مد نظر خود را با این جنس معنویتگرایی ترویج نمودند که هیچ انقلاب و اعتراضی از دل آن بیرون نمیآید؛ چون در این آیین حتی پذیرش ظلم هم مورد تشویق قرار گرفته است.
- اگر بخواهیم این مسئله را در جامعه ایران بررسی کنیم، چه عواملی را باید در بروز و ظهور این جنس معنویتگرایی دخیل دانست؟
میتوان به علل پیدایش و زمینههای مفصلی اشاره کرد که مجال بررسی آنها وجود ندارد. مردم ما در فضای مدرنیته نفس میکشند، فشار و اضطرابهای موجود در این فضا یکی از علل گرایش است. البته نباید نقش آن قوه هوشمند پشت کار نهادهای سیاسی را نادیده گرفت. این مسئله در تولد جریانهای معنوی نویدید در ایران قابل مشاهده است.
تولد هندوئیسم مدرن که با یوگا و بهعنوان ورزش وارد ایران شد، در سال ۱۳۴۵ با تأسیس اولین باشگاه یوگا بهنام «باشگاه مهر» رخ داد. مؤسس این باشگاه فردی به نام مجید موقر بود که سابقه عضویت در جریان فراماسونری و روابطی نزدیک با دربار پهلوی و انگلیس داشت. او ابتدا سردبیر مجله «مهر» بود که در آن به انتشار مطالبی درباره شرق اسرارآمیز، هندوئیسم و… میپرداخت.
در این مجله نام افرادی که در باشگاه یوگا ثبت نام کرده بودند نیز منتشر شد؛ افراد مطرحی چون «شریف امامی»، «هویدا» برخی ارتشبدان، رؤسای دانشگاه و… در این لیست به چشم میخورد. همین بعد تبلیغاتی زمینهای میشود، برای اقبال افکار عمومی به یوگا بهعنوان یک ورزش. به این ترتیب جوی عمومی برای معرفی یوگا به مردم شکل میگیرد.
«ژاله نمازی»، خواهر «محمدباقر نمازی» که چند سال قبل به جرم جاسوسی دستگیر شد، اولین بار در سال ۱۳۵۵، یوگا را در تلویزیون ملی آموزش میدهد و تا هشت سال به همین صورت کار میشود. در ادامه نیز کتب و مقالات مرتبط با آن در کشور ترجمه و چاپ میگردد. بنابراین این چرخش در جامعه ما به یکباره شروع میشود و در پی آن دیگر قرائتهای مدرن هندی نیز در قالبها و اشکال مختلف طی روندی تدریجی وارد ایران میشوند.
- تحلیل شما این است که ورود هندوئیسم مدرن به ایران نیز منطبق با اهداف سیاسی بوده است؟
شاید بتوان از این زاویه هم به این مسئله نگریست؛ چون شواهدی دال بر آن وجود دارد. پدیده انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۴۲ با سخنرانی امام خمینی (ره) کلید خورد. ایشان به دستگاه پهلوی التیماتوم میدهند و مبارزهای عدالتخواهانه با مرجعیت اسلام شروع میشود.
در سیر ۱۵ ساله شکلگیری انقلاب، پدیدههای دفعی مختلفی صورت میگیرد و دستگاههایی که ایران را بهعنوان جزیره ثبات میشناختند، از این جریان تهدیدآمیز غافل نبودند، قیامی به رهبری مرجعیت که بسیار خطرناک بود و نمیشد با آن مذاکره کرد. به نظر بنده نظام غرب بهدنبال این بوده و هست که جایگزینی برای این معنویت اسلامی قرار دهد و محوریت مرجعیت را با تقابل یک آلترناتیو، خنثی نماید. بر همین اساس، آنها باشگاه یوگا را تأسیس میکنند و عمومیسازی آن را در دستور کار قرار میدهند. با پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت آنها هم شدت میگیرد.
در این زمینه میتوان به اعترافات آقای رامین جهانبگلو اشاره کرد. وی بعد از دستگیری در حوادث سال ۸۸ در سخنان خود به اهدافشان برای معرفی «دالایی لاما» بهعنوان قطب معنوی در ایران اشاره میکند. مجموعه مصاحبههای وی با دالایی لاما که در روزنامه «شرق» به چاپ رسیده در همین راستا صورت پذیرفته بود.
این نشان میدهد، اندیشکدههای غربی میدانند در ابتدا باید قطبی معنوی دستوپا کنند تا نیاز مردم با یک جایگزین تازه رفع شود. آنگاه در ادامه، ارزشها و مبانی اعتقادی را در روندی تدریجی کمرنگ میسازند تا هدف اصلی یعنی در هم شکستن هیمنه مرجعیت محقق گردد.
وقتی تاریخ را ورق میزنیم، خیلی موارد شبیه به هم هستند. یوگا در اوایل انقلاب بهدلیل بینظم بودن فضای کشور آینده مشخصی نداشت، لذا علاقهمندان آن به هندوستان و دیگر کشورهای همجوار نقل مکان میکنند. با بهتر شدن فضا در دوران اصلاحات این افراد به ایران باز میگردند و نخستینبار یوگا در سال ۱۳۷۸ مقارن با برهه مورد اشاره آقای جهانبگلو آغاز به کار کرده و در وزارت ورزش و جوانان ثبت میشود. امروز یوگا در فدراسیون ورزشهای جمعی پذیرفته شده و در کشور انجمن دارد.
بسیاری از ورزشهای مکتبی که در دنباله این روند وارد ایران شدند، مثل سبکهای مختلف «کنگفو» یا «کنگفو تو آ» نیز فرقهای بودند و چند سال بههمین خاطر، ممنوع اعلام شدند. در ادامه همزمان با دورهای که تسامح فرهنگی شکل میگیرد، بسیاری از مکاتب و ورزشهای شرقی از رهگذر ترجمه و نشر کتب و مقالات در داخل ایران گل میکنند و میتوان گفت، قطب و جریان فرهنگی معارضی در حال شکل گرفتن بود. بنابراین از نقش شرایط سیاسی و جبهه پشتپرده نباید غافل بود.
- در مقام جمعبندی به نظر شما راهکار مقابله با جریانهای معنوی نوپدید چیست؟
ببینید طرفداران این مکاتب روشها و تکنیکهای معرفیشده توسط آنها مانند مدیتیشن را دارای کارکرد و اثربخش میدانند. توجیهشان هم این است که شما دو دقیقه بنشینید و تفکر و تنفس کنید. بلافاصله آرام میشوید اما اگر صد رکعت نماز بخوانید آیا آرام میشوید؟ نکته مهم این است که ما باید به تمام این پدیدهها و معنویتهای نوظهور نگاهی منظومهای و سیستمی داشته باشیم. همین الآن هر فردی در دنیا با هر دین و آیینی – بنشیند و کمی اندیشه و تنفس کند، آرام میشود اما این به معنی بر حق بودن کل سیستم نیست.
یک آموزه، یک بخش و یک جزء را نمیتوان بهعنوان کارکرد مثبت و سازنده کل سیستم قلمداد کرد. در یوگا هم دقیقاً به همین شکل است. طرفداران یوگا آن را بهعنوان یک ورزش مطرح میکنند اما زمانی که بهصورت منظومهای به این پدیده مینگریم درمییابیم که یوگا هشت بخش دقیق دارد و فقط ورزش نیست بلکه باید در کنار آن به مفاهیم دیگری چون «آهیمسا» و «یامایوگا » نیز معتقد شد.
این در حالی است که مربیان این مفاهیم را با تعاریف سلطهپذیر آن به شما ارائه نمیکنند و صرفا بر مسائل زیبا و دهان پرکنی نظیر صلح، ترک خشونت و آرامش تأکید دارند. به این ترتیب، شما را با نمایش ویترینی جذاب وارد یوگا میکنند و هر کس که در این مفاهیم عمیقتر شود، جلو می رود.
در کنار این مسئله اعمال خارقالعادهای که در این جریانها شکل میگیرد، نیز اهمیت دارد و یکی از دلایل جذب است. این مسئله در قرآن کریم نیز مورد اشاره قرار گرفته است و خداوند تأکید میکند در کنار سنتهای الهی، نیروهای غیبی شیطانی و قدرتهای نفس و بدن نیز وجود دارد. یکی از علل گرایش مردم به جریانهای معنوی نوپدید همین وجه خارقالعاده آنهاست که بر اساس نص قرآن و روایات این اعمال لزوماً دارای منشأ الهی نبوده و چهبسا از سوی شیاطین و نفس و یا حتی برآمده از قدرتهای روحی فرد باشند. لذا ملاک درستی عقاید و مسیر آنها نیست.
بنابراین، مقابله مؤثر از رهگذر اتخاذ نگاهی جامعتر و انتقادی نسبت به این جریانها و تلاش برای شفافسازی اهداف، ماهیت و ریشهها و سرشاخههایشان امکانپذیر بوده و میتواند تا حد زیادی جنبه بازدارنده داشته باشد که در این راستا نقش نهادهای متولی امر در حوزههای فرهنگی و دینی پررنگتر است.
ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com