به روایت یکی از جداشدگان
ساهاجایوگا همچون سایر فرق نوظهور، در روند توسعه کمی و کیفی خود، گسترش تشکیلات فرقه را در دستور کار قرار داد تا با قدرت بیشتری بتواند از ظرفیت نیروهای جذبشده برای تحقق منویات و اهداف خویش بهره گیرد. با توجه به این مهم و نفوذ و فعالیت ساهاجایوگا در کشور ما، بررسی ساختار تشکیلاتی و سازوکار فعالیت این فرقه (بهویژه در داخل ایران)، میتواند درک عمیقتری نسبت به ماهیت آن بهدست دهد. آنچه در پی میآید، گزارشی است در همین زمینه به روایت یکی از اعضای جداشده از ساهاجایوگا. بیشک، اطلاعات، تجربیات و مشاهدات مستقیم وی از این فرقه، حاوی نکات جالبتوجه و بدیعی است که آگاهی از آن خالی از لطف نمیباشد.
تشکیلات و تحرکات در ایران
- مجوز فعالیت؛ پیش از هر چیز باید اشاره کرد که ساهاجایوگا هیچ مجوز یا ثبت قانونی از جایی (از جمله از انجمن یوگا) نداشت. برخی تصور میکردند که این فرقه از سازمان ملی جوانان مجوز دارد، درحالی که هیچ مجوز قابل ارائهای نداشتند.
- جمعیت و پراکندگی؛ این فرقه در ۱۲ استان و ۱۴ شهرستان کلاسهایی را بهصورت منسجم برگزار میکرد. البته در برخی از شهرهای دیگر هم فعالیت داشت که به این شکل، منسجم نبود. بر اساس تحقیقات صورتگرفته، چند ده هزار نفر بهصورت جدی با این فرقه آشنا شده بودند و عدهای هم به آن وارد شده و نیمهراه رها کرده بودند که با احتساب آنها، جمعیت آن به هزاران نفر میرسید. البته سند و مدرک محکمی در این زمینه وجود ندارد و آمارها بر اساس مشاهدات و بهصورت تقریبی میباشد.
- فرایند جذب و عضوگیری؛ فرایند پذیرش افراد در ساهاجایوگا که تحت عنوان دریافت «خودآگاهی» مطرح میباشد، خارج از کلاسها برگزار میشد. خودآگاهی، چیزی شبیه «تشرف» در فرقههای درویشی است که طی آن، شخص جذب و مطالب به او ارائه میشود. مسئول فرقه، دست روی پیشانی میگذارد و شروع میکند به خواندن یکسری اذکار و اوراد و به فرد چنین القا میکند که الآن احساس سرما و خنکی میکنی و به این ترتیب، جذب شدی و مادر، تو را پذیرفته است! البته افرادی که برای جذب به جلسات میآمدند، پیش از آن مدتی با فردی که در حال جذب کردن است، در ارتباط بودند و مطالب تا حدی بهآنها عرضه میشد، اما برای جلسه خودآگاهی (که نوعی جلسه آشنایی است) یک روز خاص در یک مکان مشخص تعیین میشد. همه اینها حسابشده بوده و فضا را طوری طراحی میکردند که جو، شخص را بگیرد و تصور کند که دارد به مکان مقدسی قدم میگذارد. در این جلسه، بحث خودآگاهی و ارتباطگیری مطرح و به عکس خانم ماتاجی، احترام گذاشته میشود. این، نقطه آغازی است برای شرکت در کلاسها.
شرایط عضویت
نگرانی بابت برخوردهای احتمالی باعث شده بود، آنها بیشتر دنبال کسی باشند که معرف داشتند و هر کسی نمیتوانست عضو شود و میبایست مدتی از حضور در فرقه سپری میشد. فرد درخواست عضویت خود را به شورا (داخل کشور) اعلام میکرد و شورا هم پس از بررسیهای لازم، فرمی به او میداد.
برخورد با فرقه
ساهاجایوگا حدود ۱۰ ـ ۱۵ سال در ایران فعالیت داشت. بر اساس برخی مستندات، در سال ۱۳۹۱ با این فرقه (در ۱۲ استان) برخورد قانونی صورت گرفته و شش نفر از اعضای شورای اصلی و مدرسان دستگیر شدند که اکثرشان با قرار وثیقه آزاد شده و تعهد دادند که دیگر به این فعالیت ادامه ندهند. البته شنیدهام برخی از این افراد هنوز هم بهشکل پنهان و محدود فعالیت دارند و کلاسها را در قالب مهمانی برگزار میکنند. تلاششان بر این است که با ترفندهای مختلف، بهویژه فعالیت در فضای مجازی همان اندک تعداد باقیمانده را حفظ کنند.
مرگ ماتاجی و اختلاف در فرقه
بعد از مرگ ماتاجی، حوزه داخل کشور همچنان به راه خود ادامه داد، اما در خارج از کشور، تغییراتی بهوجود آمد و درگیریهایی میان اعضای فرقه رخ داد. بعضی کمیتهها کمرنگ و ضعیف گردیده و یک بخش کوچکی از شورا باقی ماند. دختر و پسر خانم ماتاجی، مدعی جانشینی مادر شده و به این ترتیب، با شورا درگیر شدند. اکنون، خانواده خانم ماتاجی با شورا درگیر است، اینها یک ساز میزنند و شورا ساز دیگر. این اختلاف باعث شد، شورا خیلی ضعیف شود و از گروه شورا چند نفر بیشتر باقی نمانَد. از کمیتهها فقط برخی فعال ماندهاند، مثل کمیته ازدواج ، آن هم بهصورت کجدار و مریض. امروز، کمیته در برخی از قارهها تقریباً رو به اضمحلال است و حتی بعضی آنقدر ضعیف شدهاند که با قارههای دیگر ارتباط میگیرند. کمیته خاورمیانه نیز زیر نظر شورای مرکزی قرار دارد. گردانندگان داخلی ساهاجا از اینکه الآن در شورا چه میگذرد بیاطلاعاند. صرفاً در قالب تورهای مسافرتی به هند میروند و در مدرسه و آشرام آنجا جلساتی را برگزار میکنند و بازمیگردند و بیشتر با افرادی مثل اکبر ارتباط دارند و نمیدانند شورا چه وضعیتی پیدا کرده است. البته از وجود اختلافات میان شورا و خانواده ماتاجی مطلع هستند و تضعیف کمیتهها بر همگان آشکار است.
نفوذ در حوزه سیاسی ـ اجتماعی
در ساهاجایوگا تأکید بر عدم دخالت و ورود به حوزه سیاسی و اجتماعی است. اما در هنگام جذب، عملاً به سمت خانوادهها و افراد میروند که ضعفهایی مانند مشکلات مالی دارند. از طرفی، با توجه به حس همذاتپنداری و همخونی که با یوگا دارند، میکوشند در مراکز آموزش یوگا نفوذ پیدا کرده و خود را «یوگی» معرفی کنند، در حالی که فلسفه یوگا اینطور نیست.
بهعبارت دقیقتر، ساهاجا برنامهای برای ورود به حوزه اجتماعی ندارد اما دست به اقداماتی میزند که عملاً به معنای نفوذ به حوزه مذکور است. مثلاً، آنها در امور خیریه یا جمعآوری پول برای ایتام فعالیت میکنند که بیشتر با هدف جذب دست به این کار میزنند تا به اعضای جدید اینطور نشان دهند که انسانهای درستی هستند. افرادی که در گروه یواشکتی (جوانان) فعالیت داشتند، موظف بودند در محیط دانشگاه، به تبلیغ و جذب بپردازند. برگزاری برنامههای کوهپیمایی و اردوهای تفریحی نیز در دستور کار این فرقه قرار دارد، اما عموماً تحرکات اجتماعی گسترده بهشکل آشکار انجام نمیدهند. البته ارتباط سران این جریان با برخی سیاستمداران غربی، آشکار شده است که در مطبوعات خارجی نیز منعکس گردیده.
ساهاجایوگا و مسائل غیراخلاقی
با توجه به آموزههای فرقه و رقص خاصشان، جلسات مهمانی فرقه هم در راستای برنامههای ضداخلاقی بود. این مسئله حتی افراد فرهنگی یا با سبقه فرهنگی را هم دچار آسیبهای اخلاقی کرده بود و درگیریهای خانوادگی زیادی وجود داشت. افراد زیادی هم مجرد و تنها زندگی میکردند. خیلیها هم منتظر ازدواج کردن بودند. کمیته ازدواج انتخابهایش را به مادر نسبت میداد و مدعی بود اگر افراد آن را نپذیرند، فرزند مادر نیستند و با این ترفند، افراد را قانع میکرد.
چه بسیاری از دختران مجردی که برای ازدواج به خارج فرستاده شدند اما روی زمین ماندند و راه برگشتی نداشتند چون پلهای پشت سرشان را بهعلت مخالفت با خانواده و همراهی با غریبه خراب کرده و مجبور بودند هر طور شده زندگی را بههمان شکل ادامه دهند.
بهخاطر روابط خواهر و برادری، مسائل غیراخلاقی خیلی زیادی در فرقه رخ داد. شاید شورا که دغدغه فرقه را داشتند، درگیر این مسائل نبودند چون به هر حال سن و سالی از آنها گذشته بود اما در بین جوانان ارتباطات پنهانی و نادرستی ایجاد شده بود.
مصادیق از آسیب دیدگان
در پایان جا دارد به چند نمونه از آسیبدیدگان ساهاجایوگا و معضلات مختلفی که در زندگی فردی و اجتماعی بهخاطر عضویت در این فرقه متحمل شدند، اشاره شود:
مورد اول، آقایی بود که در حوزه شرق تهران بهعنوان مدرس فرقه مشغول فعالیت بود. وی در یک شرکت خصوصی کار میکرد و با خانم هندی، ازدواج تشکیلاتی داشت. او بهخاطر عضویت در ساهاجا با خانواده خود قطعارتباط کرده بود چون مذهبی بودند. همسر هندی وی، مشکلات زیادی از جمله بیماری سرطان داشت و بچهدار نمیشد. وضع مالی آنها نیز مناسب نبود و بهخاطر اشتغال به امور فرقه، قادر نبود در جای دولتی استخدام شود. از طرفی، شرکتی هم که در آن مشغول بود پر زدوبند و ناموفق بود. فرقه از ضعف او سوءاستفاده کرده و او را مجرای اقتصادی کارهای غیرقانونی و دفتردار خود قرار داد، تا جایی که از همهچیز مطلع بود. زندگی خانوادگی او بهسبب بیماری همسر و فرهنگ و زبان متفاوت آن دو، رو به اضمحلال بود.
مورد دوم، پسر جوانی بود که در شهرداری کار میکرد. او تحت تأثیر فرقه، قرآن و ادعیه را کاملاً کنار گذاشت و بههمین خاطر، از خانوادهاش طرد شده بود. او خانهای مجردی گرفت که مشکلات زیادی بهویژه از نظر اخلاقی برایش ایجاد کرد. ارتباط نامشروع با برخی اعضای فرقه (که تحت عنوان برادر و خواهر بودن مرسوم در ساهاجایوگا صورت میگرفت)، از آن جمله است.
مورد سوم، خانمی بود مدرس و عضو هئیت علمی که در شورا عضویت داشت. همسر وی هم معاون وزیر بود و عضو هئیت علمی که مجموعه کتابهای آن رشته را همسرش تألیف میکرد. این خانم با وجود مشغلههای کاری، تدریس مستمر و رسیدگی به دانشجویان، کارهای فرقه را هم از طریق موبایل پیگیری میکرد. بعد از ساعت کاری هم تا نیمهشب به کارهای فرقه میپرداخت تا جایی که به خانه و زندگی نمیرسید. بچههایش را هم در قسمت نوجوانان فرقه مشغول کرده بود. اما ناهار و شام این خانواده فلافل بود یعنی به هیچ کاری نمیرسید. منزل او بسیار کثیف و نامرتب بود. نهایتاً هم با همسرش مشکل پیدا کرد و چند مرتبه تا محضر و پای طلاق هم رفتند. خود این خانم میگفت من پنج سال است با همسرم هیچ ارتباطی ندارم و فقط در یک خانه زندگی میکنیم. آنها برای ارتباط با یکدیگر، سخنان خود را روی برگه مینوشتند و روی یخچال میچسپاندند یعنی حتی حرف هم نمیزدند! همین باعث شده بود همسرش با فرد دیگری ارتباط برقرار کند و خانم هم نمیتوانست حرفی بزند چون خودش باعث بروز چنین وضعی شده بود.
مورد آخر هم فردی است که با یک خانم فرانسوی ازدواج (تشکیلاتی) کرده و تفکرات فرقهای او را به جایی رساند که هیچ اعتقادی برایش باقی نمانده بود و خانمش بدون حجاب در بین همه میگشت و برای او هیچ اهمیتی نداشت. بهنوعی نسبت به همهچیز بیتفاوت شده بود.
اینها تنها نمونههای کوچکی از افراد آسیبدیده در این فرقه هستند که در صورت انجام تحقیقات دقیق، میتوان به موارد گسترده دیگر نیز دست یافت.