فرقه پژوهی
چکیده
در قرن اخیر بیش از هر زمان دیگر انسان به دنبال کسب آرامش است یکی از مواردی که افراد برای کسب آرامش به دنبال آن می روند یوگا می باشد.غافل از اینکه شاید آن ها به آرامشی بدوی در سایه ی یوگا برسند، لیک در طی انجام مراحل آن با عقایدی متفاوت با ادیان الهی روبرو شده و رفته رفته این عقاید جایگزین عقایدشان می شود و در نهایت ضلالت و تباهی را برای آن ها به ارمغان خواهد آورد، زیرا در این سبک و آیین خلأهایی از جمله خلا در معاد باوری، ویژگی هایی مخالف با طبع انسان، فرد محوری و… وجود دارد که این ویژگی ها به مرور باعث افسردگی و رکود انسان خواهد شد؛ چراکه این آموزه قابلیت رفع نیازمندیهای روحی انسان را ندارد، در صورتی که طبق براهین بسیار روشن عقلی، این بعد روحی انسان است که آدم را هدایت و مدیریت[1] می نماید و عدم پاسخگویی متعادل و صحیح نیازمندیها و ضروریات روحی، بحرانهای روحی و اخلاقی را به دنبال دارد.
موارد ذیل درباره یوگا قابل تأمل است:
۱) ریشه یوگا کجاست!
ریشه یوگا نامعلوم است و مبدا آن روشن نیست. معلوم نیست چه کسی و بر چه اساسی آن را پی ریزی نموده است.
برخی ریشه آن را در ریگ ودا دانسته و برخی دیگر در عناصر شمنیسم یافته اند.
در اساطیر و افسانهها این تعلیمات را به خدایان هندی (مظاهر احدیت) نسبت میدهند. پاتانجلی نیز خود را بنیانگذار آن نمی داند. از این رو شاید بتوان گفت مفاهیمی چون بدن ها، نادیها و چاکراها معلوم نیست چرا مطرح شده اند.
آیا نوعی تشریح رازگونه بدن انسان بوده یا چیزی دیگر! گویا حضور این عناصر در افسانهها و اساطیر، نوعی تقدس به آنها داده و اقوام بعدی که آمده اند بر اینها تاکید نموده و در پی جستجوی حقیقت آنها برنیامده اند.
تاکنون هم مفاهیم مطرح در یوگا توسط علم پزشکی تایید نشده است.
۲) بن بست روش شناسی
به طور کلی برای اثبات هر ادعا به یکی از سه شیوه میتوان تمسک جست: عقلی، تجربی و وحیانی. اگر گزاره ای از سنخ عقلانی بود، برای اثبات آن میتوان از استدلالهای منطقی و براهین عقلی بهره گرفت. اگر گزاره ای تجربی یا حسی بود، میتوان براساس شیوههای علمی و تجربی به اثبات آن پرداخت و نیز اگر با گزاره تعبدی مواجه شدیم، راه اثبات آن وحی آسمانی است. پرسش مهمی که در این جا قابل ذکر است این که یوگیستها که اصول خود را تقریباً قبل از میلاد مسیح مطرح کرده اند، بر اساس کدام روش به اثبات آن اصول میپردازند؟ گزارههایی مثل این که انسان هفت کالبد دارد، مراکز انرژی بدن هفت چاکرا است و انسان دارای نادیهای بی شمار یا سه نادی اصلی است، همراه بیان دهها ویژگی در این باره، این گزارهها با کدام یک از سه روش پیش گفته قابل اثبات است؟ و پیروان یوگا برای اثبات اصول و مبانی خود چه روشی ارائه کرده اند؟
بدون شک راه اثبات این گونه گزارهها و ادعاها وحی آسمانی نیست و معتقدان به یوگا هم به هیچ جمله ای از کتابهای مقدس استناد نکرده اند. از سوی دیگر روش استدلال و برهان هم در این جا چاره ساز نیست. چنان که پیروان مکتب یوگا هم به ارائه استدلالهای منطقی و براهین عقلی متوسل نشده اند. تنها راه چاره ساز، استفاده از روش تجربی است. آنها میتوانند بگویند سخنان بزرگان یوگا، نظیر پاتانجلی، نتیجه تجربیات درونی است. حال جای این پرسش مهم است که آیا تجربه شخصی یک یا چند انسان در صدها سال گذشته میتواند راهی برای بشریت و انسان معاصر برای رسیدن به حقایق باشد؟ اگر یک انسان بر اساس یافتههای درونی خود به اموری دست یافت، آیا این یافتهها در آن حد و اندازه است که منجی بشر باشد؟ راهی که پشتوانه وحی الهی ندارد و نیز از سوی استدلالهای عقلی حمایت و تأیید نمی شود، آیا میتواند دستگیر انسانها باشد و بشریت را به سرمنزل مقصود برساند؟ آیا بهتر نیست برای به فعلیت رساندن نیروها و استعدادهای درونی، ازراهی که خالق هستی و انسان گفته است برویم؟ و اصولاً این پرسش اساسی و حیاتی پیش روی ماست که راه نجات بشر، راهی است که خدا نشان دهد یا بشر؟
۳) خلأ خداشناسی و معاد باوری
بر اساس نوشتههای معتقدان به یوگا در آیین یوگا، بدن و دنیا معبد تلقی میشود و تمام تلاش آنها و اعمال آنها بر این امر نهادینه شده است که بدن انسان را از رنج در آورده و به آرامش برساند و آن هم آرامش دنیوی؛ اما باید گفت که در باب نسبت دنیا و آخرت سه دیدگاه وجود دارد:
اول این که انسان دنیا پرست باشد و آخرت را نفی کند.
دوم این که انسان آخرت گرای افراطی شده، دنیا را نفی کند که این همان رهبانیت است.
سوم این که انسان آخرت گرای دنیا طلب شود. یعنی به قدری از دنیا برگزیند و به گونه ای برگزیند که در راستای آخرت او باشد.
تنها فرض مقبول از نظر قرآن، فرض اخیر است.
*وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا* (قصص:77)
مبنای عرفان اسلامی اصالت دادن به آخرت است و دنیا تا آن هنگام که در مسیر اصلاح آخرت و زندگی ابدی انسان باشد مطلوب است.
در یوگا اساساً اعتقاد به معاد مطرح نیست. آموزه تناسخ در یوگا بیانگر بازگشت متوالی انسان به دنیاست و این چرخه تا بی نهایت ادامه خواهد یافت مگر وقتی که انسان به پایان یوگا یعنی خاموشی ذهن و رسیدن به آگاهی مورد نظر یوگا دست یابد ولی به هر حال در یوگا، سخنی از زندگی اخروی نیست. چنانکه در یوگا مانند سایر مکاتب هندی، سخنی از خدا نیست؛ آن خدایی که مبدا و منتهای هستی است؛
*هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیم* (حدید:3)
او راه نجات بشر را از طریق نمایندگان خود به انسانها نشان داده است.
بنا بر این آرمان یوگا به زندگی دنیوی انسان، منحصر میشود و چنین چشم اندازی برای زندگی انسان، با دلایلی که بر ضرورت معاد گفته شده ناسازگار است.
۴) ویژگیهای ناسازگارانه یوگا با طبع انسان
خداوند در قرآن کریم به صراحت بیان میدارد:
*فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ* (روم:30)
امام باقر (علیه السلام) میفرماید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر مولودی با معرفت و خداشناسی به جهان پا میگذارد و عقیده دارد که خداوند خالق او میباشد و این است معنی آیه شریفه:
*وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ… *(زمر:38)
از نظر برخی پژوهشگران در زمینه ادیان و مکاتب فلسفی هند راه یوگا از همان اول پیدایش، روشی معکوس در مقابل جریان طبیعی حیات بوده است.
هدف غایی یوگا انهدام کامل شخصیت ذهنی و روانی انسان است و برای نیل به این مقصود یوگا آداب و فنون چندی ابداع کرده است که خاصیت غیر انسانی و حتی میتوان گفت ضد انسانی دارد. انسان، پرورده اجتماع است، یوگا دستور عکس میدهد و میخواهد آدمی، خود را از هیاهوی اجتماع بر کنار زند و از لذایذ حواس، امساک نماید. انسان متحرک است، نفس میکشد مینوشد، میخورد و میخوابد، انس میورزد و دل به این و آن میبندد، یوگا برای حرکت فطری انسان، سکون مطلق تجویز میکند و در برابر جریان طبیعی حیات و نفس کشیدن و دم فرو بردن، حبس دم را میآموزد. آدمی در بند پیچ و خم اندیشهها و گردابهای نفسی سرگردان است و اندیشه خود را هر دم به شی ای معطوف میسازد و زندگی روانی انسان متشکل از استمرار لحظات متوالی شناختهای گوناگون است، یوگا بدین جریان طبیعی فعالیت ذهنی، قرار و ثبات تزلزل ناپذیری میبخشد و میخواهد اندیشه و ذهن را از سرگردانی بر حذر بدارد و آن را به نکته ای واحد متوجه بسازد تا بدین نحو امواج ذهنی فرونشیند و منشا صور نفسانی خاموش گردد و تموجات ذهنی و نفسانی پایان یابد. کلیه فنون یوگا متوجه همین نکته است یعنی انجام دادن عکس آنچه که آدمی بدان خوی گرفته است در واقع واژگونی کلیه ارزشهای انسانی هدف واقعی یوگاست.
۵) فرار به سوی یوگا
مردی نزد امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده عرض کرد: ای امیر المؤمنین مرا آگاه فرما از خدای تعالی آنگاه که پرستش کرده آیا او را دیده ای؟ فرمود: چنین نبودهام که پرستش کنم کسی را که ندیده باشم! عرض کرد [آنگاه که او را دیدی] چگونه او را دیدی؟ فرمود: وای بر تو، چشمها او را با دیده آشکار نبیند، ولی دلها بوسیله حقیقت های ایمان او را ببینند، بوسیله دلیلها و راهنماها شناخته شده و به سبب نشانهها وصف شده، به مردمان قیاس نشود و حواس (بشری) او را درک نکنند! آن مرد بازگشت و میگفت: خدا میداند در چه جایی رسالت خود را فرود آورد (و چه خانه ای را بارانداز رسالتش قرار دهد) و این حدیث دلیل است بر اینکه آن حضرت دیدن چشمها را از خدای عز و جل دور ساخته (و میرساند که با چشم نمی توان خدا را دید). (الکافی: ج ۱ ص ۱۳۸ ح ۴، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۵، ص ۲۰۴.)
ریشه پایه گذاری یوگا رهایی از رنج و فعالیتهای ذهنی بوده است؛ اما امروزه یوگا بعد از رواج در غرب، چنان گسترش یافته که به هدف رفع انواع مشکلات روحی، روانی و جسمی برآمده از وضعیت زندگی بشر امروزی به کار میرود. این گسترش نشان میدهد انسان معاصر که بار زندگی مدرن را بر دوش میکشد دچار سرگردانی و سردرگمی شده و دنبال راه چاره ای برای درمان و در پی مرحمی برای زخمهای جان خود میگردد. این جاست که طبیبان راه گمکرده ای، راهنمای سرگشتگان میشوند و هر راهی که اندک فایده درمانی برای بیمار و سودهای مادی برای درمان گر در پی دارد به آنان نشان میدهند اما آیا مشکل اصلی بشر حل خواهد شد یا همانطور، زندگی با ابهامات پیرامون خود بر رنج بشر خواهد افزود ….
۶) رفتار سلبی
همت اصلی یوگا و هدف نهایی آن، خاموش نمودن ذهن و زدودن رنج از زندگی انسان و رساندن او به ساحل آرامش است.
این یک رویکرد سلبی است؛ زیرا از نگاه قرآن، این دنیا برای انسان، قرین رنج است و ریشه کن نمودن رنج و رهایی از آن ممکن نیست؛
*َلقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ* (بلد:۴)
رنج را از زندگی انسان نمی توان زدود بلکه باید آن را مدیریت نمود. باز در جای دیگر از کتاب آسمانی آمده است:
*… لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً*(طلاق:7)
تنها راه مدیریت رنج، پیروی از دستورات و برنامههای عملی اسلام است که با بینشی درست درباره خدا، هستی و انسان و برنامههایی جامع، زندگی او را به سوی سعادت ابدی راهنمایی میکند.
در اسلام، زندگی در زندگی دنیوی خلاصه نمی شود بلکه بخش اصلی زندگی انسان، پس از دنیاست و در دنیا چند سالی معدود زندگی خواهد نمود. در آموزههای اسلامی، توجه انسانها به یکدیگر، رعایت حقوق انسان ها، انفاق، گذشت، بخشش و انس و محبت مطرح است.
اسلام برنامههای فراوانی برای مدیریت اجتماع انسانی دارد و با برنامههای اجتماعی و نیز برنامههای فردی، مفهوم عبادت و معنویت را گسترش داده و به تمام ابعاد و فرازهای زندگی انسان سرایت داده است.
در اسلام نسبت به زندگی با رویکرد فعال برخورد میشود نه رویکرد منفعلانه؛ از انزوا و گوشه نشینی و فردگرایی که به معنای فرار از زندگی است پرهیز داده میشود و به رفتارهای فعالانه توصیه میشود در حالی که یوگا فقط به فرد و زدودن اندیشههای مزاحم و فعالیتهای ذهن او میاندیشد.
البته چنین تلاشی گذشته از باورهای ناصواب درباره زندگی، برای زدودن رنج از زندگی انسان نتیجه ای به بار نمی آورد.
۷) فرد محوری
انسان موجودی اجتماعی است. کثرت نیازهای جسمی و روحی انسان باعث میشود گرایش به اجتماع با فطرت او سازگارتر باشد.
ایجاد اجتماع، گذشته از زدودن نیازهای انسان، بستری برای رشد و تعالی او فراهم میآورد تا از این راه به رشد معنوی دست یابد. دین اسلام بیشتر از هر آیینی به جامعه توجه نموده و با این حال از توجه به فرد هم دور نمانده است.
اهمیت اجتماعی بودن تا جاییست که حتی در فردی ترین مقررات از قبل نماز و روزه، توجه به اجتماعی بودن، وجود دارد اما در یوگا فرد انسان محوریت دارد و همه تلاشها در راستای نجات فرد هزینه میشود و به جنبه اجتماع که ابزاری کارساز برای زدون رنج انسانی است توجهی نمی شود.
۸) فقدان زیبایی شناسی
جمال و زیبایی از ویژگیهای عالم هستی و نظام احسن است. در این میان انسان از بهره جمال بیشتری نسبت به سایر موجودات برخوردار است.
چنان که خدای متعال وقتی انسان را آفرید و از روح خود در او دمید خود را با صفت زیبای «احسن الخالقین» ستود. بنا بر این دیدن زیباییهای آفرینش انسان، برخوردی منصفانه با پدیدههای خلقت است.
از سوی دیگر یکی از ابعاد وجوی انسان، علاقه به جمال و زیبایی است؛ انسان در همه شیون زندگی، زیبایی را دخالت میدهد؛ لباس میپوشد برای جلوگیری از سرما و گرما؛ اما زیبایی لباس را هم در نظر دارد، برای سیر شدن غذا میخورد و در زیباسازی غذا و سفره دقت میکند خانه میسازد برای سکونت و استراحت اما به زیبایی آن هم توجه میکند برای تفریح، سعی میکند از زیباییهای مناظر، پرندگان، درختان، کوهستان، آبشارها و سایر زیباییهای هستی لذت ببرد و خلاصه آن که زیبایی را برای خود و اطراف خود و آنچه به او مربوط میشود دوست دارد و دنبال آن میرود اما یوگا که به رنج آمیز بودن زندگی انسان اعتقاد دارد زندگی را جز رنج و تیرگی نمی داند؛
یوگا بینشی حقیقی به هستی ندارد. رنج گر چه همواره در زندگی انسان هست اما تنها بخشی از زندگی اوست و نه همه. در خلقت انسان زیباییهای بی شماری وجود دارد که برای کشف آنها و رسیدن به آنها باید تلاش کرد نه آن که تمام تلاش را برای رهایی از رنج صرف نمود. در جای جای قرآن کریم دو دسته از زیباییها مورد توجه قرار گرفته است:
یک دسته از زیباییها در وجود خود انسان است. آن گاه که انسان به خود توجه میکند در اعضای خود حکمت آفریننده را به نظاره مینشیند و در روح خود، قدرت و دانش او را متجلی میبیند. این دسته از آیات «آیات انفسی» شمرده شده اند و دسته دیگر زیباییهای موجود در پیرامون انسان است؛ چه انسان آنگاه که به بیرون از خود مینگرد شگفتیهای آفرینش در آسمان و زمین، اوصاف الهی را برای او متجلی ساخته و زیباییهای هستی را در منظر او به نمایش میگذارد. به این دسته از آیات «آیات آفاقی» گفته میشود.
۹) یوگا را با عرفان چه کار؟
بر فرض اگر تمام اصول و راهکارهای یوگا درست باشد، در این صورت آنچه ما در اختیار داریم یک سلسله تکنیکهای پیچیده و بعضاً بسیار سخت و دشوار است. این تکنیکها و تمرینها را در کتابهای مختلف میتوان یافت. در این زمینه به زبان فارسی صدها صفحه مطلب وجود دارد که البته میان آنها تفاوتها و گاه تناقضهایی هم به چشم میخورد. این تکنیکها و تمرینها که امروز در کلاسهای مختلف یوگا آموزش داده می شود، به دنبال اهداف و منافعی است که قبلاً اشاره شد. پرسش مهمی که در این جا به ذهن میرسد این است که یوگا را با عرفان چه کار؟ فواید و آثاری که عمدتاً برای یوگا مطرح میشود، فواید جسمی، عصبی و حداکثر ذهنی است. امروزه بسیاری از یوگیستها از یوگا توقعی جز داشتن اندامی متناسب، درمان بعضی بیماری ها، کاهش اختلالات روحی روانی، رهایی از خشم، کاهش افسردگی، کاهش دردهای زایمان، لاغر شدن و داشتن صورتی زیبا ندارند. اگر فرض کنیم این توقعات و انتظارات از ورزشهای یوگا دست یافتنی باشد، پرسش این است که این امور با عرفان چه ارتباطی دارد؟ عرفان مؤلفههای خاصی دارد. مؤلفههایی از قبیل تقرب به خدا، یک سو نگری، یکسان زیستن، رهایی از دنیا، زمان و مکان، یافتن راهی برای دریافت مستقیم حقیقت به نام مکاشفه، توجه به باطن و درون جهان و انسان، استفاده از ریاضتی که بر اساس شریعت باشد و در نهایت یافتن آرامشی که با اعتماد به قدرت و علم بی پایان الهی حاصل شود.
حال اگر این عناصر در مکتبی وجود داشت، آن مکتب عرفانی است؛ در حالی که یوگا از بسیاری از این مؤلفهها خالی است؛ بنابراین باید حد آن را دانست و آن را با عرفان خلط ننمود. یوگا یا نوعی ورزش ذهنی است یا روشی برای تعادل ذهن و جسم یا راهکاری برای دستیابی به آرامش جسمی و ذهنی. هیچ یک از این تعاریف، عرفان نیست. عرفان تقرب به خداست و یوگا راهی برای تقرب به خدا نیست. راه خدا با یوگا به دست نمی آید؛ راه خدا با تکنیکها و تمرینهایی که محور آن آثار و فواید جسمی و ذهنی است حاصل نمی شود؛ پل ارتباط با خدا از یوگا نمی گذرد. یوگا و عرفان به معنای واقعی و راستین از جمله امور متناقض هستند.
یکی از مهم ترین اهداف و فواید یوگا، طبق ادعای یوگیست ها، آرامش است. اگر این پرسش را که «راه حصول آرامش چیست؟ » به قرآن عرضه کنیم، پاسخی که دریافت میکنیم این است که: آرامش از هیچ راهی جز یاد خدا، اعتماد به او و تکیه بر علم و قدرتش حاصل نمی شود.
*ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئنُّ القلوبُ* (رعد:28)
اگر انسان برای مشکل اداری به رییس اداره ای مراجعه میکند، علتش آن است که از قدرت او استفاده کند؛ اگر انسان برای حل بحران مالی به رییس بانک تقاضا میدهد، علتش آن است که برای او قدرتی برای حل مشکل خود قائل است؛ اگر انسان مبتلا به مشکل قضایی شود، به کارشناس امور قضایی مراجعه میکند تا از اطلاعات و علم او در این راه بهره برد. تمام موارد پیش گفته در این جهت مشترکند که انسان معمولاً برای حل مشکلات خود به قدرت و علم پناه میبرد و پس از کسب قدرت و علم، به آرامش نسبی دست مییابد. اما آرامش نهایی، واقعی و ماندگار زمانی حاصل میشود که انسان به قدرت و علم مطلق پناه ببرد و خدا تنها موجودی است که تمام کمالات را با هم و به صورت نامحدود در اختیار دارد. پس فقط و فقط با اعتماد به او و اتکا به علم، قدرت و رحمت او بشریت حلاوت آرامش را در کام خود می چشد.
نتیجه گیری
آن چه در این تحقیق میتوان به آن رسید این است که یوگا اگر چه یک نوع ورزش است اما در کنار آن اهدافی بر آن مترتب است که باعث تزلزل اعتقادی در انسان میشود. ادعای یوگیستها براین است که فردی که یوگا کار میکند میتواند با انجام این اعمال به نهایت عرفان برسد. اما با نگاهی به نظر اسلام بر این مقوله، در مییابیم که نه تنها این ورزش برای سلامتی بدن نیز مضر میباشد و به همین دلیل از سوی مراجع نیز مورد تأیید نمی باشد، بلکه مراحل هشت گانه آن نیز چیزی جز توهم و تلقین معنویت کاذب در انسان نیست.
کتاب نامه
* قرآن مجید، ترجمه ناصر مکارم شیرازی.
۱. بی ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، نهم، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷.
۲. ساتیاندا، سوامی، یوگا سوترههای پتنجلی، ترجمه جلال موسوی نسب، تهران، فرا روان، ۱۳۸۰.
۳. شارما، پی دی، یوگای پیشرفته، ترجمه رضا رامز، تهران، ثالث، ۱۳۸۳.
۴. شایگان، داریوش، ادیان و مکتبهای فلسفی هند، هشتم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۹.
۵. شیواندا، سوامی، جاپا یوگا، ترجمه پروین بیات، تهران، عصر روشن بینی، ۱۳۸۱.
۶. _________، دم گستری در یوگا، ترجمه فرهاد خالصی مقدم، تهران، میترا، ۱۳۸۰.
۷. فعالی، محمدتقی، لطفاً فریب نخورید، تهران، دارالصادقین، ۱۳۹۰.
۸. کنت، هوارد، راهنمای کامل مصور برای آموزش یوگا، ترجمه حمیدرضا بلوچ، تهران، البرز، ۱۳۸۴.
۹. مکارم شیرازی، ناصر و جعفر سبحانی، پاسخ به پرسشهای مذهبی، دوم، قم، نینوا، ۱۳۸۷.
۱۰. نیرانجاندا، سوامی، یوگا و تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان، دوم، تهران، فرا روان، ۱۳۸۰.
۱۱. هویت، جیمز، یوگا، ترجمه امیر اقتداری، تهران، ققنوس، بی تا.———-
[1] – حسن زاده آملی، حسن، معرفت نفس، ناشر: الف.لام.میم ، سال چاپ 1399