فرقه پژوهی برداشت از بهائیت در ایران
ملّا عبدالخالق، فرزند عبدالرّحیم یزدی به سال 1206 ق در یزد به دنیا آمد. « اصلاً یهودی و از علمای تورات بود و قبول دین اسلام نموده و در علوم و معارف اسلامیّه به مقامات رفیعیّه رسید » ( شرح رجال ایران 1 : 382) از اوایل زندگی وی اطّلاعی در دست نیست، در منابع آمده وی پیرو طریقت شیخ احمد احسائی گردید و مدّت هفت سال شیخ احمد در خانۀ وی در یزد اقامت داشت و به دلیل ارادتی که به شیخ داشت، بسیار جور و جفا کشید، ملّا عبدالخالق عنوان «مشاهیر تلامذه» شیخ احمد را داراست. وی پس از تحصیل نزد احسائی راهی کربلا شد و در آنجا نزد شریف العلماء و غیره تحصیل کرده و دارای اجازات متعدّد از علمای ایران و عراق بوده است. سپس به یزد آمد و در مسجد ملّاعبدالخالق که گویا خود بنا کرده بود پیش نمازی کرد. وی پس از توقّفی چند ساله راهی مشهد شد و در توحید خانۀ مبارکه که وابسته به حرم مطهّر رضوی بود، تدریس می کرد (ظاهراً در سال 1248 ق) و در صحن حضرت رضا، امام جماعت و منبر وعظ برقرار نمود و با علمای آن دیار مباحثاتی طولانی داشت. وی به هنگام اقامت در مشهد مسافرت هایی به عتبات و قم داشته است.
ملاعبدالخالق یزدی به عنوان یک یهودی مخفی، در سیمای عالمی شیعی وارد شد و در مدت هفت سال هم نشینی سعی کرد بر تفکرات شیخ احمد احسایی تأثیر بگذارد. اما آیا نظرات نادری که شیخ احسایی به واسطه آن ها میان شیعه شکاف پدید آورد، موجبات تکفیر خود را فراهم و راه ظهور بابیت و بهائیت را هموار کرد، از تأثیرات ملاعبدالخالق یهودی بوده است؟!
در پیگیری نقش یهودیان مخفی یا همان آنوسی ها در جریان بابیت و بهائیت به حضور ریشه ای آنان در مسلک شیخیه می رسیم. برای بررسی نقش آفرینی یهودیان مخفی در جریان و تفکرات شیخیه لازم است تا علت را در ارتباط شیخ احمد احسائی با ملاعبدالخالق یزدی جستجو کرد.
پیش از آن لازم است بدانیم که مسلک بابیت و بهائیت، وام دار جریان شیخیه بوده اند. شیخیه با تفکراتی ابداعی نظیر وجود رکن رابع یا همان نائب خاص در عصر غیبت کبری، انکار جسم عنصری و امکان حلول امام زمان به بدن های این دنیا، تفسیرهای ناصحیح از معاد جسمانی و…، برای ایجاد جریان انحرافی بابیت و بهائیت زمینه سازی کرده است.(1)
اما ملاعبدالخالق یزدی (1200-1268 ق) از علمای دین یهود بود که به ظاهر مسلمان شد و حتی در ردیف روحانیون شیعه در آمد. او در شهرهای مختلف از جمله یزد سکونت داشت و سپس مهاجرت کرد و از مدرسین مشهور مشهد شد.
عبدالخالق به عنوان یک یهودی مخفی و در سیمای عالمی شیعی، در توحیدخانه حرم مطهر رضوی تدریس و در صحن امام رضا (علیه السلام) نماز جماعت، منبر و بساط موعظه برقرار می کرد. او تا جایی در تظاهر به اسلام و نفوذ موفق بود که مورخانی نظیر مهدی بامداد او را از علمای طراز اول مشهد برشمرده اند!(2)
نقل است که شیخ احمد احسایی به عنوان پیشوای مسلک شیخیه در سفری که به ایران داشت، به هر شهری که می رسید با احترام و استقبال گرم رو به رو می شد.(3) در این بین، با ورود شیخ احسایی به شهر یزد، علمای این شهر به استقبالش رفته و هر کدام خواهان سکونت او در منزلشان بودند؛ اما پیشوای شیخیه سکونت در منزل ملاعبدالخالق یهودی را برگزید و هفت سال نزد او، بساط درس را برپا کرد.(4)
لذا چگونه باورپذیر است که هم نشینی پیشوای شیخیه با یک یهودی نفوذی اتفاقی باشد؟! چگونه شیخ احسایی که با نظراتش میان شیعه اختلاف پدید آورد و کار را تا تکفیر خود پیش برد(5) می بایست هم نشین خود را یهودی بالا رتبه ای برگزیند که با هدف ضربه زدن به اسلام داعیه مسلمانی کرده و بعدها به بابیت و در نهایت به کیش یهود خود بازگشت؟!
پینوشت:
1- ر.ک: شیخ احمد احسایی، شرح زیارت جامعهی کبیر، بیروت: دارالمفید، 1424 ق، ج 3، ص 158؛ مجموعه رسائل شیخ احسایی، جوامع الکلم (رساله رشتیه)، نسخهی چاپ سنگی، ص 103؛ شیخ احمد احسایی، شرح الزیاره الجامعه الکبیره، کرمان: به کوشش عبدالرضا ابراهیمی، 1355 ش، ج 3، ص 92.
2-مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12، 13، 14 هجری، تهران: زوّار، 1378 ش، ج 1، ص 382.
3- میرزامحمد تنکابنی، قصص العلماء، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1364 ق، ص 42.
4- عبدالله شهبازی، یهودیان و گسترش بابی گری و بهایی گری، مجله موعود، شماره 93.
5- جهت مطالعه بیشتر، بنگرید به مقاله: تکفیر کنندگان شیخ احمد احسایی