آنچه را مطالعه تاریخ صدر اسلام به خواننده پیشکش می کند، حقایقی است که نه فقط حوادث تاریخ را بدون دستکاری دیگران آن طور که بوده تعریف می کند، مثلاً در مورد علل شکل گیری گروه های عقیده ای مانند غالیان اشاره های شفاف کننده ای را ارائه می دهد که در گفتن یا نوشتن پیرامون آنها بسیار مفید و سرنوشت ساز بوده و هست.
تحولات بعد از حضرت رسول خدا(ص)، نه تنها مسأله رهبری اسلامی را به مرجعیت دینی و رهبری سیاسی تقسیم کرد، که آغازی برای فتنه جداسازی دین از سیاست بود و متأسفانه تا به امروز ادامه یافته، مقدمه ای برای خلافت غیر امام معصوم، در زمان امام معصوم(ع) او در دوره بعد تبدیل حکومت اسلامی به امپراتوری شبه ایران و رم بود. این حادثه در روزهای نخست به لحاظ زمینه سازی هایی که «حسبُنا کتابَ الله» فراهم آورده بود با حمایت اکثریتی در مقابل اقلیتی از شخصیت های بلند پایه مورد توجه و اعتماد حضرت ختمی مرتبت که همه فضائل و سجایای انسانی تاریخند تحقق یافت. علی بن ابیطالب – سلامُ اللهِ عَلَیْهِمَا – برگزیده غدیر به بهانه این که چون با مردم به عدالت و رضایت خدا و پیامبر اسلام و وظیفه مسلمانی برخورد نموده دارای دشمن های زیادی است، از طرفی جوان می باشد و کهنسالان از او تبعیت نمی کنند، کنار گذاشته شدند. آن حضرت نیز با اطلاع کافی که نسبت به این کودتا علیه خود و نافرمانی از خدا و رسول بزرگوارش داشتند، اقدام نکردن به مبارزه مسلحانه را بهترین موضع سیاسی تشخیص دادند، حتی به لحاظ بقای اسلام جوان ۲۳ ساله از هرگونه حق طلبی صرف نظر کرده به هنگام واماندگی کارگردانان در مقابل مسائل مهم ،عقیدتی سیاسی و جنگی به فریاد اسلام و جامعه اسلامی می رسیدند.
این تغییر در سیستمی که رسول خدا صلی الله علیه آله بنابر اراده الهی به صورت های مختلف و تعابیر گوناگون در جابه جای عمر شریف اسلام به آن اشاره ها کرده بودند چند صباحی توانست با تهدید مخالفان و ارعاب پشیمان شدگان روزگار بگذراند. البته قابل تذکر است که وفاداران به رسول خدا و غدیر، علاوه بر مخالفت هایی که جهت ابطال آنچه پیش آمده بود می کردند و به تبعید، زندان و حتی شهادت می انجامید، با نقل احادیث فضائل علی ولی وصی (علیه السلام) نیز افضلیت و اعلمیت آن حضرت را اثبات می کردند که برخورد حاکم با این دو گروه بیانگر تأثیر روش فدائیان جان برکف مدافعان فرمان الهی و رسول خدا درباره رهبری اسلام و جانشینی پیامبراکرم(ص) می باشد.
دست اندرکاران نظامی که بعد از به رفیق اعلی پیوستن رسول خدا(ص) شکل گرفته بود، متوجه شدند نقل فضائلی که پیامبراکرم(ص) در اثبات خلافت و امامت و وصایت و تعریف شخصیت استثنائی على بن ابیطالب (ع) بیان فرموده اند مردم خفته را از خواب بیدار نموده و می نماید و چه بسا اگر ادامه یابد به شکست سقیفه، در واقع حکومتی که بدون پشتوانه است می انجامد؛ آن وقت کاری از هیچ کس ساخته نیست. این توجه به سرنوشتی که اگر فکری برای آن نشود، خطر براندازی نظام به وجود آمده را همراه خواهد داشت، زمینه را برای صدور بخشنامه منع نقل احادیث چه به طریق گفتن یا نوشتن ضروری و لازم نمود و لذا بخشنامه عمومی کردند نقل احادیث نبوی، بدون نظارت مسئولانی که از ناحیه کارگردانان دستگاه حاکم معین و مشخص شده است[1] قدغن می باشد. و دیده نشد جز کمپانی های حدیث که از وابستگان حکومت بودند – کسی حدیثی نقل کند. چون قانون نقل احادیث با نظارت مسئولان حکومتی عملی نشد، دستور ممنوعیت کامل را به تصویب رساندند؛ و برای متخلفین نیز مجازات قائل شدند و عجیب در این است که بسیاری از اخبار و راهبان با اجازه رسمی از خلیفه آزادانه اندیشه های انحرافی خود را منتشر می ساختند[2] چنانکه علامه سید مرتضی عسکری نیز اشاره دارد: مسلماً از همان زمانی که مکتب خلفا باب نقل حدیث از پیامبر را مسدود کرد، باب نقل روایات اسرائیلی را به طور کامل برروی آنان گشود. و این امر بدین شکل صورت گرفت که به افرادی مانند تمیم داری نصرانی و کعب الاحبار یهودی اجازه داده شد تا احادیث اسرائیلی را به میل خود در میان مسلمانان گسترش دهند.[3]»
آیه الله سبحانی نیز در این زمینه می نویسند: «اسلام و مسلمانان در اثر منع نگارش حدیث و نشر آن خسارت بزرگی را متحمل شدند که با آمار و ارقام قابل شمارش نیست؛ چگونه قابل شمارش باشد درحالی که این امر موجب پیدایش هرج و مرج در اعتقادات، اعمال اخلاق، آداب و جوهره و کنه دین و اصول آن گردیده است! خلأ حاصل از این عمل، زمینه مناسبی را برای پیدایش بدعت های یهودی و یاوه های مسیحی و افسانه های زردشتی به ویژه از سوی دانشمندان یهود و نصارا، به وجود آورد تا احادیث فراوانی را جعل کنند و آنها را به پیامبران الهی نسبت دهند همچنان که افسانه هایی را ساختند و به پیامبر اکرم(ص) یه نسبت دادند[4]».
ولی مهم ترین لطمه ای که تحولات بعد از رحلت پیامبراکرم(ص) بر اسلام جوان و امت اسلامی وارد آورد به فرموده آیه الله سید ابراهیم میلانی مسأله دور کردن آنان از اهل بیت پیامبراکرم(ص) بود[5]. مهم تر سرپوش نهادن بر فضائل آنان [6]که به گفته استاد ابوریه: «جریان جعل حدیث بدون هیچ قانون و ضابطه ای رونق و گسترش یافت و تا بخش زیادی از قرن دوم ادامه یافت[7].
اقدام دوم: اقدامات ضد علی علیه السلام به منع احادیث فضائل آن حضرت خلاصه نشد. ترس استدلال کردن به احادیث نبوی برای اثبات خلافت علی بن ابیطالب – سلامُ اللهِ عَلَیْهِمَا – یگانه امیر المؤمنین عالم اسلام- شبی چنان ابوبکر را از خواب بیدار کرد که دستور داد پانصد حدیث نبوی را که جمع آوری نموده بود بسوزانند[8]. در جمع که آمد، برای جمع آوری و آتش زدن احادیث نبوی، دلیل آورد چون احادیث بین امت اسلامی تولید اختلاف می کند، بهتر است از نقل احادیث رسول الله(ص) بپرهیزید؛ حاکم بین خودتان قرآن را قرار داده حلالش را حلال شمارید و حرامش را حرام بدانید[9]. این جداسازی قرآن و عترت دو ثقل مقدس و شریف حدیث ثقلین همان حسبنا کتاب الله بود که به کنار زدن حضرت علی صلوات اله علیه و آله از رهبری جهان اسلام انجامید و اختلافات زیادی به وجود آورد.
قاسم بن محمد بن ابوبکر می گوید در زمان عمر بن خطاب دستور جمع آوری احادیث مناقب و فضائل داده شد، سپس حکم به آتش زدن آنها را دادند[10]. بعد به سراسر کشور اسلامی بخشنامه کردند هر کس نوشته ای در زمینه حدیث دارد محو کند[11]. برای رسمیت شرعی دادن به این کار دو اقدام را در دستور کار حکومت خود قرار دادند[12]:
نخست این که در ارتباط محو حدیث ابوهریره حدیثی از قول رسول خدا(ص) جعل کرد. دیگر تکرار «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» به صورت بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُم کِتَابُ اللهِ بود که احادیث را بی اعتبار نمود.
اقدام دوم: منع نقل حدیث که از مرسومات روزگار بعد از رسول خدا0ص) بود، خلالی به وجود آورد که کنترل آن غیر ممکن می نمود؛ به همین اعتبار مسأله داستان سرائی در اسلام که منبع اصلی آن در تورات و نقل های شفاهی رایج در میان عالمان یهودی و نصرانی بود. و در زمان پیامبر و ابوبکر، حتى عمر منع شده بود[13]، توسط عبدالله بن رواحه، یا بنابر قولی تمیم داری و یا عبید بن عمیر[14] آغاز شد. رفع منع داستان سرائی و قصه گونی در زمان منع حدیث کارساز و آرام کننده فرد و جامعه بود؛ که عمر به تمیم اجازه داد قبل از خطبه های نماز جمعه قصه بگوید[15] تا جایی که قصه گوئی به صورت یکی از مناصب حکومتی آن روزگار درآمد[16] و اختیار عزل و نصب آنان به عهده خلیفه بود[17].
این فتنه ادامه داشت تا این که علی مرتضی صلوات الله علیه به اصرار امت اسلامی خلافت را بدون قید و شرطی که مردمان گذاشته باشند پذیرفت. از جمله اقدامات اولیه اخراج قصه گویان از مسجد بود[18]. چون با ایستادگی و مقاومت داستان سرایان مواجه شدند، در مقابل آنها ایستادند. وضعیت کعب الاحبار را برملا ساختند[19] در دوره بعد امام سجاد(علیه صلوات و سلام) حسن بصری رئیس روسای فرقه صوفیه را از قصه خوانی نهی کردند[20].
اقدام چهارم: آنچه که از گزارشات تاریخ به دست می آید، جعل حدیث در زمان رسول خدا(ص) در گوشه و کنار جهان اسلام آغازشده بود. زیرا حضرتشان به این حقیقت تلخ و شوم تصریح فرموده اند[21]. که البته عمل زشت نسبت دروغ دادن در زمان حیات پیامبراکرم(ص) به آن بزرگوار از جمله برنامه های یهود و نصارا بود که با شناسایی افراد مستعد این شیطنت را به طور غیر مستقیم به آنان انتقال دادند؛ چنان که عالمان یهود و نصارا گرفتار این عمل قبیح و زشت بودند. ولی بیش ترین روایات ساختگی که شروعش بعد از رحلت پیامبراکرم(ص) بود در دوران معاویه با حکم ریختن خون و مصادره اموال محدثان فضائل على(ع) و خاندان او ساخته شد. دانشمند محقق ابوریه هم اشاره می کند که موج حدیث سازی در دوران معاویه بالا گرفت و وی از نفوذ و ثروت خود در این راه استفاده کرد تا به آنچه در پی رحلت پیامبراکرم(ص) تحقق یافت مشروعیت بدهد، زمینه را برای به سلطنت رسیدن خود آماده سازد.[22]
چنان که علامه مجاهد مرحوم شیخ عبدالحسین امینی – قدس الله روحه العزیز – می نویسد: «معاویه نخستین کسی بود که برای جعل حدیث و تحریف کتاب خدا، اموالی را هزینه کرد[23]. جناب ایشان به زمانی دیگر در الغدیر میراث جاوید خود می نویسند: «مهمترین موضوعی که دستهای هوی و هوس با آن بازی کرد و خواهشهای گمراه گر آن را به بازیچه گرفت، همانا موضوع خلافت در سنت و حدیث است که گروهی روایات دروغین را ساختند و به خدا و پیامبر پاک او نسبت دادند[24].
اقدام پنجم: بررسی حوادث آن روزگار تلخ است که بدترین ناسپاسی عده ای از زحمات ۲۳ ساله توام با رنج روحی و عذاب جسمی پیامبر عزیز اسلام بود نه فقط انسان را غمگین می سازد، بل عصبیت چنان انسان را پر می کند که می خواهد بدون توجه به مصلحت ضروری روزگارمان، چنان چوبی از اعمال و رفتار مدعیان مسلمانی که در صدر اسلام زمام امور را به زور دست گرفتند ساخته بر پیکر جعلیات آنها وارد آورد که ……
ولی افسوس سفارشهای دلسوزانه رهبری که خویش را وقف سعادت مسلمانان جهان نموده مانع شکستن مرزهای سکوت قرنها مظلومیت است. زیرا باید به تبعیت از ولی امر مسلمین که هوشیارانه باکید و تزویر اسکتبار جهانی برخورد نموده، دستور وحدت می دهند از آنچه موجب شکاف و تفرقه می گردد خودداری کرد. چون جناب ایشان جان برکف، نه فقط از انقلاب اسلامی ایران، بل بیداری جهان اسلام در مقابل قلدران سکولار به ظاهر مسلمان حمایت نموده، در به کار گرفتن راهنمائیهای حکیمانه که به صورت سخنرانی عمومی بخش می شود سعی داشته اند.
به هر روی سود بخشیدن اقداماتی نظیر منع احادیث فضائل با انواع مجازات برای متخلفین زمینه را جهت اقدامی دیگر آماده می کرد که تصمیم گرفته شد جاعلان حدیث، روایاتی در بی اعتبار سازی موقعیت علی امیرالمؤمنین(ع) ای که بازگشتش به مساله رهبری جهان اسلام بود از قول پیامبراکرم(ص) جعل نمایند. حدیث سازان در این زمینه از هیچ دشمنی در حق علی(ع) که خدا ع فرموده بودند عین نظیر و نفس من است کوتاهی نکردند[25]. برای نمونه عروه بن زبیر از خاله اش عایشه نقل می کرد که او گفته است: روزی نزد رسول خدا نشسته بودم که علی(ع) و عباس می آمدند تا به حضور رسند پیامبر به من فرمودند ای عایشه، این دو نفر برغیر ملت ( یا دین) من خواهند مرد.[26]
کار ساخت و ساز این نوع احادیث به جایی کشید سمره بن جندب که پیامبراکرم(ص) او را جهنمی می دانستند[27] به دستور معاویه مدعی شد: آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُعجِبُکَ قَوْلُهُ[28]» درباره علی امیر المؤمنین صلوت الله علیه و آله نازل شده و آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی[29]» درباره پسر ملعون ملجم مرادی.
اقدام ششم دیری نپایید که دست اندرکاران مشروعیت سازی آنچه در سقیفه شکل گرفته بود متوجه شدند فضیلت سوزی علی امیر المؤمنین کوچکترین تأثیری نداشت، بلکه عده ای را بر آن داشت تا علت حساسیت جناح مخالف على ولى وصى نسبت به آن بزرگوار را به دست آورند و بدانند چه خطری سکوت داماد و پسرعم و وصی پیامبراکرم(ص) برای حکومت سقیفه دارد که بخشنامه در پی بخشنامه صادر می کنند. آزاد زیستن را که حق یک انسان با دین و آئینی نیز هست نسبت به یاران حضرتشان جایز نمی دانند. این گروه درصدد بودند به دست آورند چرا باید نقل احادیث پیامبراکرم(ص) جرم محسوب شود. مگر مخالفان علی امیرالمؤمنین(ع) مسلمان نیستند؟! مگر تبعیت و اطاعت پیامبراکرم را اطاعت خداوند نمی دانند؟!
آری، کارگردانان حکومتی که بعد از رحلت پیامبراکرم(ص) شکل گرفت، متوجه این واقعیت شده بودند فضیلت سوزی علی امیر المؤمنین الله بدون فضیلت سازی برای دست اندرکاران تحولات بعد از رسول خدا تأثیری نخواهد داشت؛ و لذا در بخشنامه ای خصوصی مقرر کردند جاعلان حدیث برای سرشناسان مخالفان برگزیده غدیر، فضیلت سازی کنند؛ که کردند ما به لحاظ تکرار نکردن احادیث جعلی، از آوردن آنها خودداری می کنیم؛ لکن تاکید داریم کتاب «غلو در فضائل تألیف آقای محمد حسن شفیعی شاهرودی، برگرفته از کتاب شریف الغدیر را حتماً مطالعه نمائید[30].
به هر روی فضیلت سازی برای مخالفان بر اساس تأمین مقاصدی بود که فضیلت سوزی علی امیرالمؤمنین علیه السلام به همان جهت صورت می گرفت. برای نمونه حضرت رسول اکرم(ص) در کلماتی نظیر: «أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بابها[31]» من شهر علم هستم و على درب آن است. «أَنَا دَارُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بابها[32]» من خانه علم هستم و على درب آن است، «عَلِیٌّ وَعَاءُ عِلْمِی[33] » على ظرف دانش من است «عَلِی خَازِنُ عِلْمِی[34] » على خزانه دار دانش من است، «عَلِیُّ عَیْبَهُ عِلْمِی[35]» على صندوقچه علم من است «أنا میزان الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ کِفَتَاهُ[36]» من ترازوی علم هستم و علی دوکفه آن است.
حتی مروری گذرا در متون روانی اهل سنت، اسناد قوی برای این فضائل على بن ابیطالب الله(صلوات اله علیه) یافت می شود. در مقابل فضیلت سوزی های علی امیرالمؤمنین که جرم نه، بل گناه کفر آور است برای دشمنان و غاصبان فضیلت سازی نمودند که پیامبر فرموده اند: «ما صَبُّ اللَّهُ فِی صَدْرِی شَیْئاً إِلَّا وَ صَبَبْتُهُ فِی صَدْرِ أَبُو بَکْرٍ یعنی خداوند چیزی را در سینه من نریخته است مگر اینکه همان را در سینه ابوبکر ریختم[37]» همین نشانه برای ساختگی بودن کلام فوق کفایت می کند؛ چرا که در احادیثی ، پیامبر اکرم ، على(ع) را باب، خازن، وعاء علوم خود معرفی کرده نسبت آن را به علم خود داده اند. علاوه این غلو که برخلاف کلام مبارک: «إِنَّ عَلِیَّاً لأَوَّلُ أَصْحَابِی إِسْلَاماً وَ أَکْثَرُهُم علماً[38]» می باشد تائید می کند علی نخستین کسی است که در میان اصحاب رسول خدا(ص) اسلام آورد و دانش او از همه آنها بیشتر است. برای این است که روایت کردن فضائل على امیر المؤمنین الی قدغن می شود و هر کس تخلف ورزید مجازات شد، حدیث ساختند: «علم کُلُّ ذِی حَظٍّ مِنَ الْعِلْمِ أَنَّ الَّذِی کَانَ عِنْدَ أَبِی بَکْرٍ مِنَ الْعِلْمِ أَضْعَافَ مَا کَانَ عِنْدَ عَلى مِنْهُ[39]» یعنی: «هر کس بهره ای از علم دارد می داند علمی که ابوبکر داشته، چندین برابر علم علی بوده است. ما موضع گیری در مقابل این حدیث ساختگی نمیکنیم فقط به تذکراتی اکتفا می نمائیم:
۱ – اینان مسلمان نبودند که به پیامبر اکرم(ص) نسبت دروغ می دادند، یا مسلمان بودند لکن پیامبراکرم(ص) را خرج شخصیت سازی خود می کردند؟ یادم از مطلبی آمد که حاکم نیشابوری و دیگر شیوخ محدثین نقل کرده اند: «فردی از زهاد در فضیلت قرآن و سوره های آن حدیث جعل می کرد. به او گفتند: چرا چنین می کنی؟ گفت: مردم از قرآن کناره گرفته اند و من دوست دارم به وسیله این احادیثی که می سازم به قرآن علاقمند بشوند. به او گفتند: پیامبر فرموده: کسی از قول من دروغ بگوید، جایگاهش در آتش است. آن فرد زاهد پاسخ داد: دروغ های من علیه پیامبر نیست، بلکه به نفع اوست.[40]
۲ بد نیست یادآور شویم ابن حزم که حدیث جعلی علم ابوبکر چندین برابر علی است را نقل کرده از جمله دشمنان سرسخت شیعه است که از هیچ ناسزا و نسبت ناروائی کوتاهی نکرده؛ برای نمونه می نویسد: «حسن بن علی (ع)حق کشتن ابن ملجم را نداشت، به دلیل این که ابن ملجم اجتهاد کرده بود که باید علی را کشت. سپس می گوید: اگر ابن ملجم در اجتهاد خود اشتباه کرده باشد نزد خدا یک اجر داد و اگر اشتباه نکرده باشد دو اجر[41]».
پس معلوم میشود ناقلان احادیث جعلی، خود نیز از دشمنان بودند.
3- ما می گوئیم اگر حدیث ساختگی «هرکس بهره ای از علم دارد می داند علمی که ابوبکر داشته از علی چندین برابر بیشتر بوده را بپذیریم، با کلام عایشه چه کنیم که گفته است: «علی اعلـم مـردم به سنت پیامبر است و این که معاویه با شنیدن شهادت علی امیر المؤمنین اله می گوید: «با مرگ پسر ابو طالب فقه و علم نیز رخت پریست»[42]
منبع: عفیفی، فرچ الله، غلو پژوهی ابزار شیعه ستیزی، نشر راه نیکان، چاپ اول 1391، صص 64-78
[1] – به این معنا که احادیث نبوی کتابت شود و نقل احادیث به استناد آن مجموعه که در دسترس قرار می گیرد باشد،که عمر بن خطاب بعد از دو ماه فرصت خواستن برای جواب و تصمیم با ثبت احادیث به بهانه مهجور شدن قرآن، مخالفت نمود و گفت: … به خدا سوگند! من چیزی را با کتاب خدا در نمی آمیزم.» ( تنقید العلم / ابوبکر احمد بن علی خطیب بغدادی: ۵۰)
[2] – تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان: ح ۲ + تاریخ خلفاء سیوطی: ۹۷
[3] – معالم المدرستین: ۲/57
[4] – ابحاث الملل و النحل: ۶۵/۱
[5] – ولایت نامه / آیه الله حاج سید ابراهیم میلانی ۲۰۱
[6] – تقید العلم: ۵۴ به نقل از تدوین السنه الشریفه: ۴۸۸
[7] – اضواء عالى السنه المحمدیه: ۱۱۸
[8] – طبقات کبیر محمد بن سعد به تحقیق علی محمد عمر: ۱۸۷/۷ ح ۱۵۶۲
[9] – بیننا و بینکم کتاب الله فاستحلوا وحرموا حرامه، تذکره الحفاظ، ذهبی:۳-۲/۱، این کلام با «حسبنا کتاب الله» فرقی ندارد.
[10] – طبقات کبیر: ۱۸۷/۷ ح ۱۵۶۲
[11] – همان مأخذ: ۵/۷ + کنز العمال: ۲۹۲/۱۰ ج ۲۹۴۷۶
[12] – تقید العلم: ۳/۴
[13] – تاریخ سیاسی اسلام: ح ۲ + تاریخ خلفاء : ۹۸
[14] – القصاص والمذکرین: ۲۰ و ۲۱
[15] – المصنف، عبد الرزاق: ۲۱۹/۳
[16] – القصاص و المذکرین، ابن جوزی ۲۵
[17] – النهایه فی غریب الحدیث و الأثر؛ ابن اثیر: ۴/70
[18] – الکافی: ۲۶۳/۷ + تفصیل وسائل الشیعه، حر عاملی: ۵۱۵/۳ + الصحیح من سیره النبی الاعظم، مرتضی عاملی :۱/190
[19] – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ۷۷/۴ + اضواء على السنه المحمدیه: ۱۶۵ ۲- وفیات الاعیان: ۷۰/۱
[20] – الکافی : 1/50 باب اختلاف الحدیث + نهج البلاغه تصحیح صبحی صالح: ۲۱۰ + شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ۴۲/۱۱ و ۴۴ و ۴۵ –
[21] – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ۴۴/۱۱
[22] – اضواء على السنه المحمدیه:126
[23] – الغدیر:11/72
[24] – همان:5/333
[25] – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ۷۰/۴ + صحیح مسلم: ۱۴۱/۷ ۲
[26] – همان مأخذ: ۶۴/۴
[27] – اصابه ۲/79 ش ۳۴۷۵
[28] – سوره بقره: ۲۰۴-۲۰۵
[29] – سوره بقره: ۲۰۷
-[30]از انتشارات میراث نبوت قم
[31] – صحیفه الرضا: ۵۸، ۱۰۰، ۱۰۴ + معانى الأخبار: ۵۸ + المزار الکبیر : ۵۷۶ + ذکرى الشیعه: ۵۹/۱ + احتجاج: ۷۸/۱ علامه امینی در جلد ششم الغدیر نام ۱۴۳ نفر از علمایی که این حدیث را روایت کرده اند آورده است.
[32] – پیام پیامبر: ۷۳۲ باب دهم + فضائل الخمسه من الصحاح السنه: ۲۵۱/۲
[33] – بحار الانوار: ۳۳۷/۳۷ – بشاره المصطفى: ۱۴۷ + الیقین: ۳۸۳
[34] – الاجتهاد و التقلید: ۳۳ + تاریخ الفقه: ۳۳ + بحار: ۹۹/225
[35] – الاجتهاد و التقلید: ۳۲ و ۳۴۵ + مدارک العروه: ۱۰۵/۱ + بحار: ۱۴۹/۲۰ +الصراط المستقیم: ٢/10
[36] – الدر النجفیه: ۳۵۲/۳ + الاعتصام بالکتاب و السنه: ۱۳3
[37] – سفر السعاده / فیروزآبادی: ۲۱۱/۲
[38] – العدد القویه : ۲۴۷ + موسوعه الفقه: ۱۵۰/۱ + مجله فقه اهل البیت 38/135
[39] – الفصل / ابن حزم: 4/134
[40] – صحیح مسلم: ۱۳/۱ + تاریخ بغداد:۲/98
[41] – المحلی / ابن حزم: ۴۸۴/۱۰ – الفصل / ابن حزم: ۱۶۱/
[42] – الغدیر: ۹۵/۴ تا ۱۰۱