فرقه پژوهی، برداشت از سایت انجمن ضد فرقه
گفتگو با سید هادی سیدوکیلی، پژوهشگر تاریخ اندیشه
شناخت و تحلیل جوانب و تحولات جاری در جریان های معنوی نوپدید از ابعاد و زوایای مختلف و بر حسب شرایط روز، نقش مهمی در مطالعات جریان شناسانه اندیشه ای و مبانی نظری از یک سو و برنامه ریزی و اتخاذ راهکارهای عملی از سوی دیگر دارد. در مصاحبه پیش رو این موضوع، محور بحث و گفتگو با آقای سید هادی سیدوکیلی، پژوهشگر تاریخ اندیشه قرار گرفته و ضمن تشریح و بررسی وجوه تمایز و تشابه جریان های معنویت گرای سنتی و نوپدید، مسائلی همچون: ریشه ها و مبانی، بسترهای ظهور و بروز، آثار و تبعات، آسیب ها و در نهایت، نحوه مواجهه با این جریان ها، از منظر فرهنگی نیز بررسی و واکاوی شده است. با عنایت به اهمیت جایگاه و نقش فرهنگ در مقابله به جریان های معنویت گرا و فرقه ای، این تحلیل فرهنگ محور، حاوی نکاتی است قابل تأمل. در ادامه، مشروح این گفتگو تقدیم مخاطبان محترم می شود:
برای شروع، لطفاً معرفی مختصری از خود و سوابق علمی و اجرایی تان داشته باشید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من، سید هادی سیدوکیلی هستم. معمولاً سعی می کنم از عنوان پژوهشگر تاریخ اندیشه استفاده کنم. در واقع تخصص کاری خود را بیشتر، تاریخ اندیشه اسلامی و شیعی می دانم و تحولات اندیشه ای که در این تاریخ اتفاق افتاده. یکی از مسائل تحولات اندیشه، انحراف و جریان های آسیب زا در این حوزه است. این جریان ها تحت عنوان فرقه، کالت یا سکت در این رشته تخصصی در تمام جهان بررسی می شود و یک شاخه از شاخه های تاریخ اندیشه به حساب می آید. بنده، دکترای معارف اسلامی دارم و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال هستم. مدیریت پژوهش و فناوری دانشکده الهیات این دانشگاه را نیز بر عهده دارم .سابق بر این، مدتی مسئول نهاد نمایندگی رهبری در دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم. پیش از آن هم در دانشگاه قرآن و حدیث، مسئولیت راه اندازی پژوهشکده کلام اهل بیت را عهده دار شدم. در فضای حوزه هم استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم هستم، همچنین در جامعه المصطفی، جامعه الزهرا و حوزه علمیه خواهران مشغول فعالیتم. در نهایت، یک دوره عضو هیئت مدیره انجمن علمی کلام حوزه هم بوده ام که البته توفیق همکاری بیشتر با آن ها به شکل عضو هیئت مدیره را نداشتم، ولی همچنان عضو علمی آنجا هستم.
به عنوان مقدمه بحث، یک تعریف کلی از معنویت نوظهور بیان بفرمایید؟
پایه و اساس عرفان های کاذب یا جریان های معنویت گرای نوپدید، وضعیت زندگی مادی انسان است که بعد سطحی و روانی انسان منظور نظر آنهاست و نه ارضای ابعاد معرفتی – روحی انسان.
معمولاً گاهی از عنوان عرفان کاذب استفاده می کنند که ما آن را قبول نداریم؛ چون عرفان از «عَرَفَ» می آید و به معنی شناخت است. در حالی که این ها هیچ گونه مبنای شناختی به انسان نمی دهند، بلکه یکسری اَکت ها و رفتارهای سبک زندگی هستند، نه یک فضای معرفتی، فکری و شناختی که بخواهیم از عنوان عرفان برایشان استفاده کنیم. بعضی از عنوان جریان های معنویت گرای نوظهور نام می برند که شما هم همین عنوان را استفاده فرمودید. جریان معنویت، در واقع نشان می دهد که ما به فضای روحی بشر توجه می کنیم. وقتی ما از معنا بحث می کنیم، می خواهیم به نوعی آن را در مقابل فضای ماده قرار دهیم؛ فضایی که ما می بینیم و رؤیت می کنیم و در واقع آن چیزی که ورا و فرای ماده است را به منزله معنا تلقی می کنیم. خب پس این ها می خواهند یک مقدار از فضای ظاهری ماده، فراتر بروند. اما با چه هدف، بینش، انگیزه و رفتاری؟ آنجا با این ها مسئله داریم. چرا می گوییم نوظهور یا نوپدید؟ چرا این عنوان را برایشان استفاده می کنیم؟ به دلیل اینکه این جریان ها تقریباً نزدیک به ۲۵۰ – ۲۰۰ سال است که یک رشد جدی پیدا کرده اند و مربوط به دوره مدرنیته و پسامدرنیته اند و پیش از آن را در زمره جریان های معنویت گرای سنتی مورد بررسی قرارمی دهیم. مثلاً، جریان هایی مثل کابالا، مسیحیت عرفانی یا عرفان مسیحی، تصوف اسلامی و …، این ها همه جزء جریان های معنویت گرای سنتی هستند. البته بنده جریان هایی مانند اکنکار، پائولو کوئیلو، اوشو و بهائیت را هم به نوعی جزء این ها می شمارم. چون جریان بهائیت اگرچه به دروغ برای خود عنوان دینی طراحی کرده، اما در محتوا خیلی با همین جریان های معنویت گرای نوظهور، همخوان است. این ها جریان های معنویت گرایی هستند که وجوه مشترکی دارند و با جریان هایی مثل بودیسم، هندوئیسم، تصوف، عرفان مسیحی و یهودی، جینیسم یا چیزهای دیگری که تحت عنوان دین واره ها وجود دارند، یا عرفان ها و جریان های معنویت گرایی که در ذیل ادیان مطرح می شوند، با این ها یک تفاوت جدی و کلی دارند که در طرح مبانی و شیوه تبلیغی و معرفتی شان است. در سیستم سنتی، واقعاً یک اصالت معنا را می توانستیم درک کنیم؛ یعنی وقتی می گفت معنویت، ولو بودا، حتی جین و آیین هایی که از هندو استخراج شده اند، به معنا به معنی روح و درون انسان توجه جدی دارند، اما مبنا، پایه و اساس عرفان های کاذب یا جریان های معنویت گرای نوپدید، وضعیت زندگی مادی انسان است. اگر هم از معنا صحبت می کند، در واقع از آن جنبه حسی، وهمی و خیالی متناسب با جسم، وضعیت فعلی و زندگی روزمره انسان طرح بحث می کند. معنا را به معنی روح و درون انسان نمی گیرد، بلکه به معنای روان می گیرد .در واقع نباید بگوییم روح انسان، بلکه باید بگوییم روان انسان. مثل تفاوتی که بین علم روان شناسی با علوم غریبه وجود دارد .در علوم غریبه، مخاطب و وجهه کاری شما، روح فرد است، اما در روانشناسی به استرس، اضطراب، خشم و امور مرتبط با روان زندگی امروزی بشر، مواجه هستید. به نوعی شاید بتوانیم بگوییم که این جریان های معنویت گرای نوپدید، به جنبه های روان شناختی، بیشتر توجه دارند تا جریان های معناگرا و معنویت گرا.
ریشه و بنیان معنویت نوظهور در چه اندیشه ای است؟ ( منیت و انانیت نفسانی)
برخلاف جریان های سنتی که می توان خیلی راحت، ریشه ها را جستجو و پیگیری کرد و مورد بررسی قرار داد، ریشه های جریان های نوظهور، خیلی پراکنده، مبهم و غیرشفاف است و در زمینه مبانی معرفتی، شفافیت ندارد. اما اگر آن ها را به شکل مسئله محور، پیگیری و موردپژوهی کنیم، می توانیم مبانی مشترکی را در این جریان ها بیابیم. مبنای اصلی همه این ها اومانیسم یا انسان گرایی است .انسان، محور همه عالم طبیعت است. به همین دلیل، به خودشان اجازه می دهند که انسان به طبیعت تجاوز کند و حریم طبیعت را بشکند، چون طبیعت را از آن خود می داند و محور این طبیعت، خودش است. یک مثال عامیانه: به ملانصرالدین گفتند: مرکز زمین کجاست؟ گفت: جایی که من ایستاده ام. یک نفر از او پرسید: چرا؟ گفت: اگر نمی توانی، برو متر کن، اندازه بگیر. انسان امروز هم خود را محور قرار داده و می گوید همه چیز باید با من متر و اندازه شود. هر کس هم نقدی دارد، در واقع مشکل خودش است. چون من محور هستم و من اینجا مبنا قرار گرفته ام؛ منیت و انانیت. در حالی که در فرهنگ اسلامی حتی کسانی که گرایش به عرفان اسلامی پیدا کرده اند: « نردبان این جهان ما و منی ست عاقبت این نردبان افتادنی ست لاجرم آن کس که بالاتر نشست استخوانش خردتر خواهد شکست.» ما و منی در فرهنگ دینی و مذهبی، یک امر منفور است. نه فقط فرهنگ اسلامی، بلکه در فرهنگ مسیحیت، یهودیت و زرتشت نیز انسان در خدمت اجتماع، بشریت، طبیعت و خداست؛ «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست »، یعنی خدمت من به جامعه به خاطر آن است که همه این طبیعت را از او می بینم .به همین دلیل، انسان دیندار، مسئولیت پذیر است و نه تنها نسبت به بقیه بلکه در قبال طبیعت هم احساس مسئولیت می کند، چون همه این ها را زائیده و مخلوق قدرت باریتعالی می داند. البته ممکن است در بین این مخلوقات، خود را مخلوق برتر تلقی کند، چون عقل به او داده شده ولی به هر حال، یک تعادل میان خود و سایر مخلوقات برقرار می کند اما در تمام این جریان های نوظهور، محور اصلی، انسان و ما هو انسان است. بقیه موجودات، همه در خدمت انسان هستند. در فرهنگ اومانیستی، « من » ملاک است و انسان به ما هو انسان، ملاک نیست. به همین دلیل، مثلاً من باید این گونه زندگی کنم یا من نباید ظلم کنم، یا به من نباید ظلم شود. بر اساس حقوق « من » بحث می کند، حق من این است .هیچ وقت، از وظایف من بحث نمی کند .سخن از وظایف من، فرع بر حقوق و داشته های من است. بنابراین اومانیسم، محور و ریشه اصلی است که چند محور دیگر هم به آن اضافه شده. یکی، محور اقتصاد است؛ چون بحث انسان شد، بحث سود و منفعت انسان مطرح می شود و منفعت انسان به اقتصاد، گره می خورد. ما در دنیای مدرنیته می بینیم که تمام مباحث معنوی بالأخره گرایش به بازار پیدا می کند؛ یعنی بحث اقتصاد در آن مهم می شود. چون باید سودمحور و منفعت محور شود. حتی اگر از اخلاق بحث کند، باز هم از سودآوری و منافع آن سخن می گوید .اگر این اخلاق، منفعت نداشته باشد، برایش مهم نیست .مسئله بعد، سکولاریسم است؛ یعنی جدایی کامل فضای دینی و فرهنگی از مسائل اجتماعی و سیاسی. در سکولاریسم، گاهی یک اشتباه معنایی اتفاق می افتد. به این صورت که این مفهوم را جدایی دین از سیاست معنا می کنند و سیاست را هم به شکل حداقلی یعنی دولت و حکومت یا حاکمیت می شمارند .در حالی که شعار اصلی سکولاریسم، این نیست. شعار اصلی این ایدئولوژی، جدایی دین به عنوان یک امر فردی، از سیاست به معنای امور اجتماعی است؛ یعنی امر فردی نباید در امور اجتماعی دخالت کند .هر ارتباط اجتماعی باید در کانتکست خود تعریف شود. دین هم در کانتکست فردی شما تعریف می شود. بنابراین اصلاً این دو نباید با همدیگر هیچ تداخلی داشته باشند. شما در اجتماع، یک انسان مساوی با بقیه هستید و هیچ عقایدی نمی تواند در ارتباطات شما تأثیرگذار باشد. اصل معنای سکولاریسم، این است که ما آن را نقد می کنیم .مگر می توان تفکر دینی داشت و این تفکر دینی در ارتباطات اجتماعی، مؤثر نباشد؟ به همین دلیل است که باید به دنبال دین صحیح گشت. چون دین صحیح، نگرش، رفتارها و اَکت های اجتماعی فرد را تصحیح می کند. جریان های معنویت گرا، معنویت را به یک امر کاملاً فردی و سکولار، تقلیل می دهند و اصلاً در امور اجتماعی نمی بینند. بنابراین، سازمان و مدیریت معنوی در آن معنا پیدا نمی کند. پس مبانی و ریشه ها شامل: اومانیسم، مدرنیته و فرع بر مدرنیته، اقتصادی گرایی، منفعت طلبی و سودجویی و در نهایت، سکولاریسم است. این ها پایه هایی است که این جریان بر مبنای آن رشد پیدا کرده.
اثرگذاری جریان های معنوی نوپدید را در در ابعاد مختلف زندگی انسان، چطور تحلیل می کنید؟
مبنا و تفاوت اصلی جریان معنویت گرای نوظهور با معنویت گرای اصیل، این است که معنویت اصیل بر مبنای عقلانیت شکل می گیرد و به گسترش درون انسان می انجامد، اما معنویت گرای نوظهور، انسان را کمینه می کند و به «خود» و «من» تقلیل می دهد. مبنای چنین انسانی به جای عقلانیت، توهم می شود.
طبیعتاً چون به دنبال انسان گرایی، فردگرایی، سودگرایی و منفعت طلبی است، یک حس مسئولیت گریزی در فرد به وجود می آورد و او دیگر در اجتماع، مسئولیت پذیر نخواهد بود. فردگرا و تنها می شود؛ چیزی که امروز در جوامع بشری می بینیم، دقیقاً همین تأثیر است که نتیجه گسترش جریان های معنویت گراست. افراد، فردگرا و از هم جدا شده اند. ارتباطات، حداکثر به حلقه های خاص منحصر شده که در خود فرقه شکل می گیرد، آن هم در حد حداقلی. افراد به جای اینکه به مسئولیت اجتماعی خود بیشتر بپردازند، به نوعی ریاضت کشی های فردی، جدا شدن از اجتماع و رهبانیت منفی، گرایش پیدا می کنند. یکی دیگر از تأثیرات گسترش جریان های معنویت گرای نوظهور، متوهم ساختن افراد است؛ مبنا و تفاوت اصلی جریان معنویت گرای نوظهور با معنویت گرای اصیل، این است که معنویت اصیل بر مبنای عقلانیت شکل می گیرد و به گسترش درون انسان می انجامد، اما معنویت گرای نوظهور، انسان را کمینه می کند و به «خود » و «من »تقلیل می دهد. مبنای چنین انسانی به جای عقلانیت، توهم می شود. چنانچه می بینید، ناگهان فیلم و کتاب «هری پاتر» گسترش بسیاری پیدا می کند. در اینجا با یک توهم صرف، تخدیری و موقت سر و کار داریم که باعث یک آرامش فکری لحظه ای می شود. یکی دیگر از آثار جریان های نوظهور، ایجاد یک نارضایتی و ناکامی ماندگار است. چون بر مبنای توهم است، هیچ وقت این فرد به نتیجه نمی رسد و بنابراین کامروا نمی شود. چه اتفاقی برای این فرد می افتد؟ همیشه ناکام می ماند و متعاقباً زیاده خواه می شود. ببینید، ما جریان های معنویت گرای نوظهور را به نوعی، مشابه با مواد مخدر می دانیم. در مواد مخدر، فرد در درون خود، اقناع نمی شود و مدام، طلب مواد قوی تر و مصرف بیشتری می کند، چون بدنش نسبت به آنچه مصرف می کرده، دیگر واکنش قبلی را نشان نمی دهد. جا دارد در اینجا دو واژه را تفسیر و معنا کنم: شعار جریان معنویت گرای اصیل، این است که می خواهیم به شما شادی بدهیم و از غم، محنت و ناکامی نجات دهیم. در اینجا دو مفهوم مختلف وجود دارد؛ یکی شادی است. خداوند در قرآن از «فرح» یا «رشد» نام می برد. انسانی که رشد می کند، به فرح و شادی هم می رسد. این نوع شادی در او ماندگار می شود. این شادی در او پروریده می شود و زاینده است. در مقابل این شادی، جریان های معنویت گرا تحت نظام سلطه و مدرنیته، یک مفهوم غلط را از طریق رسانه ها جایگزین شادی می کنند و آن مفهوم، لذت است که ماندگار نیست. به همین خاطر است که اوشو برای شاد کردن به مباحث جنسی می پردازد.
آیا ملازم های میان معنویت گرایی نوظهور و دینداری وجود دارد و امکان دارد به واسطه این جریان های معنوی به دینداری رسید؟
نگاه یکی، خدامحوری است و دیگری، انسان محوری. اصلاً با همدیگر همخوانی ندارند
یکی از مغالطه هایی که افراد برای گسترش معنویت های نوظهور انجام می دهند، همین مسئله است. آن ها این مبانی را تحت مسائل دینی، گسترش و رواج می دهند. در حالی که مبنای دین، دو محور است: عقلانیت و فطرت؛ «ان لله علی الناس حجتین، حجه ظاهره و حجه باطنه.» خداوند دو حجت قرار داده: یک حجت درونی و یکی، بیرونی. حجت بیرونی، دین، انبیا و رسل اند. حجت درونی، عقل است. عقل و فطرت، درون ما با دین در بیرون، همزایی و هم افزایی می کنند. مبنای معنویت گرایی مدرن چیست؟ بصر، دیدن و رؤیت با چشم. دقیقاً نقطه مقابل با عقلانیت. عقلانیت، یک امر انتزاعی است، این یک امر بصری است. این دو اصلاً با یکدیگر هم آوردی، هم افزایی و همراهی نمی کنند. از دو جنس مختلفند. آن ها معنویت گرایی را از طریق سینما اشاعه می دهند. از مادی کردن مباحث معنوی صحبت می کنند؛ یعنی برایش یک مثال و وجهه مادی، جسمانی و بیرونی پیدا می کنند تا بتوانند آن معنا را تصور کنند. چون فرد تا نبیند اقناع نمی شود ولی ادیان به دنبال گسترش عقلانیت و فطرت هستند. پس این دو اصلاً با هم مبنای مشترک ندارند. اما از این فضا که بگذریم، این دو لزوماً نه تنها همراهی و هم افزایی با یکدیگر ندارند، بلکه تقابل هم دارند. به دلیل اینکه معنویت گرایی مدرن، اصلاً به دنبال انسان مدرن است که فقط منفعت امروز را می بیند. به این ترتیب، نگاه یکی، خدامحوری است و دیگری، انسان محوری. اصلاً با همدیگر همخوانی ندارند، اما مغالطه ای که اتفاق می افتد، این است که بعضی از شعارهای این طرف گرفته می شود و تحت یکسری دستورهای اجتماعی دین، به شکل گزینشی مطرح می شود. مثلاً، فرقه رام الله به روایات استناد می کند یا رهبر فرقه عرفان حلقه، گاهی روایت یا آیه ای را می خواند. اما وقتی نگاه می کنی، او در تفسیر، کاملاً گزینشی عمل نموده و آن آیه و روایت را از پس زمینه دین، خارج ساخته و در پیش فرض های خود معنا می کند. این، غلط است.
قدری بیشتر و تخصصی تر در خصوص دلایل رشد معنویت های نوظهور در جهان و ایران توضیح دهید و اشاره بفرمایید که میزان رشد آن چه اندازه است؟
فضای مدرنیته و صنعت محور، انسان را به سمت یک زندگی خشک اقتصادی برد و باعث شد جریان های معنویت گرا بتوانند گستره ای در جهان پیدا کنند. در ایران هم در بازه هایی که مشکلات اقتصادی، فشار زیادی به مردم آورده و آن ها را به سمت گذران امور برای مباحث اقتصادی کشانده، جریان های معنویت گرای نوظهور و انحرافی، خیلی سریع تر توانستند در بین مخاطبان جلو بروند؛ چون همیشه برای گسترش، از بسترهای مشکلات اجتماعی –اقتصادی و خلأهای روحی فرد استفاده می کنند. وقتی در فضای اقتصاد، کارگاه های تولیدی و ادارات، مبنای کار کاملاً اقتصادمحور و سودمحور شود، فرد نوعی احساس کمبود و خلأ می کند. چون بالأخره روح ما هم نیازهایی دارد و مسائل اقتصادی باعث ایجاد استرس و اضطراب می شود. خب، شعارجریان های معنویت گرای نوظهور نیز این است که این استرس و اضطراب را کم می کنیم، مثل مخدر هستند. این باعث می شود با سرعت بیشتری بتوانند گسترش یافته و مخاطب پیدا کنند، اما این را هم بگویم که الآن با توجه به شناختی که من در فضای دانشگاهی و در ارتباطات با دانشجوها دارم، شاید بتوانم مدعی شوم که دیگر دوره فعلی، این طور نیست که افراد، گرایش خاص به یک فرقه خاص داشته باشند، بلکه شعارها به شکل کاملاً ادغام و مخلوط شده در میان افراد، پخش و به شکل گزینشی از سوی جوانان انتخاب می شود. اغلب جوانان ما امروز در صحبت هایشان، ناخواسته از « کارما »، « نیروانا » و… نام می برند و به این ها استناد می کنند. در منطق، می گوییم مشهورات عامه .چیزی مشهور می شود و بعد بررسی می کنیم که این مشهورات عامه از کدام مبدأ و منبع به وجود آمده. ممکن است از عقلانیت باشد یا فطرت، ممکن است از مسلمات و مشهورات باشد یا تجربیات. ممکن است یک امر از نقاط گوناگونی در جامعه، مشهور شده باشد. یکی از بحث ها، مشهورات بدون اصل و نسب هستند؛ « مشهور لا اصل له ». ما با خیلی ها صحبت می کنیم، اصلاً نمی دانند این [مشهورات] وابسته به کدام جریان معنویت گراست. این طور نیست که فرد، عضو « تی .اس.ام » یا «اکنکار » شود، ولی کتاب اوشو یا پائولو کوئیلو را می خواند و از هر کدام، قسمتی را بر اساس نیاز خود و با هدف کاهش استرس و اضطراب یا کنترل خشم، استفاده می کند. یکی از مشکلات اصلی، جریان روانشناسی و مشاوره ماست؛ یعنی روانشناسان ما بدون اطلاع از پیشینه این حرف ها، گاهی اوقات به شکل گزینشی، یک نکته را می گیرند و در مشاوره هایشان به مخاطب القا می کنند. مخاطب نیز همان فضاها را پیگیری می کند، بی آنکه بداند از کدام فرقه خارج شده. گسترش فرقه های نوظهور هم لزوماً با اسم و رسم نیست که مشکل ما نیز از قضا همین بخش است.
چطور روند این اشاعه و گسترش، پایدار باقی می ماند؟ به عبارت دیگر، چه عواملی در پایداری فرقه های نوظهور مؤثر هستند؟
- هر چقدر این اضطراب، استرس، خشم و ناکامی های فرهنگی- اقتصادی و اجتماعی گسترش پیدا کند، فضا برای اشاعه جریان های معنویت گرای نوظهور نیز مهیا می شود.
- رمز تداوم این فرقه ها در بُریدن پیروان از منابع اصیل است.
چون این ها زالوهایی هستند که به زخم اضطراب و استرس چسبیده اند، هر چیزی که در جامعه، اضطراب و استرس را گسترش بدهد، مورد سوء استفاده جریان های مزبور قرار می گیرد. اگر بخواهیم جامعه را از این آسیب، حفظ کنیم، باید یک پاسخ مناسب برای آن بخش داشته باشیم که اتفاقاً دین این ظرفیت را دارد. دین با فضای رضا، توکل و مفاهیمی مثل خدمت رسانی به دیگران، محبت و چیزهایی که در فضای اخلاقی از آن نام می بریم، به دنبال کاهش این آسیب است، اما چون این درمان های اصولی را در جامعه در اختیار فرد نگذاشتیم، هر چقدر این اضطراب، استرس، خشم و ناکامی ها گسترش پیدا کند، فضا برای اشاعه جریان های معنویت گرای نوظهور نیز مهیا می شود. بشر نیازمند معنویت است، اگر شما معنویت حقیقی را در اختیارش نگذاری، ناخواسته، معنویت دروغین را جایگزین خواهد کرد و این معنویت دروغین با کمتر مطرح شدن معنویت های راستین، گسترش بیشتری پیدا می کند. در باب اینکه چطور در جامعه استمرار پیدا می کند، علت، آن است که هر قدر آن ها جلو آمدند و مطرح شدند، از این طرف عالمان و فضاهای دینی در یک حرکت منفعلانه، خود را عقب کشیدند. وقتی تلویزیون، پاندای کونگ فوکار یا سریال هایی مثل جومونگ و… را که بر مبنای تفکرات جریان های معنویت گرای دروغین -اعم از سنتی و مدرن – ساخته شده اند، پخش می کند، در واقع در یک حرکت انفعالی، عقب می نشینیم و فضا را برای آن ها خالی می گذاریم. خب، این زمینه گسترش بیشتر جریان های مذکور را فراهم می کند. دومین مسئله، بحث تخدیر است؛ چون در فرد ایجاد تخدیر می کند، او نیاز دارد مدام به آن مراجعه کند. استرسش کاهش پیدا کرده، اما روح، اقناع نشده. به همین خاطر، نیاز دارد که به شکل مستمر به آن ها مراجعه کند. خود آن ها در روش های تبلیغی شان به این مسئله توجه کرده اند؛ یعنی کاری می کنند فردی که گرفتار فرقه می شود، ناگزیر باشد که دائم به دنبالش بیاید. او را از خانواده جدا می کند. وقتی در تی اس ام، یک زن و شوهر به جای اینکه به هم عشق بوزرند، باید به فردی دیگر ابراز محبت کنند و بعد از اتمام جلسه، آن ابراز محبت تمام می شود، روابط این زوجین سرد می شود. خب این فرد نیاز دارد بیشتر مراجعه کند و بیشتر این تخدیر در او اتفاق بیفتد. این ویژگی تخدیری، باعث گسترش و تداومشان می شود و اتفاقاً این ها مراقبند که اعضای فرقه، این اقناع را از جای دیگری پیدا نکنند تا بتوانند مداومت داشته باشند. یعنی ارتباط را تداوم بدهند. رمز تداوم این فرقه ها در بُریدن پیروان از منابع اصیل است. منشأ آلودگی یک برکه، قطع شدن از منبع اصیل رودخانه است و هرجا این رودخانه وصل شود، این آلودگی کاهش پیدا می کند. اما تا وقتی آن ها بتوانند ارتباط پیروان فرقه با عالمان دینی، معنویت های اصیل و اتفاقاتی که باعث می شود معنویت به وجود بیاید را قطع کنند، آن آلودگی ها همچنان گسترش و تداوم پیدا می کند.
چنانچه مستحضر هستید، کشور ما از یک سابقه سنتی مذهبی برخوردار است که آن را با معنویت پیوند می دهد و از این نظر با سایر جوامع سکولار، تفاوت دارد. با توجه به این سابقه دینی، معنویت های کاذب، چطور با این جامعه معنوی ارتباط برقرار کرده و جایگزین معنویت سنتی می شوند؟
- بعد از پایان دفاع مقدس، در کشور یک ماراتن اقتصادی و رفاه طلبی شکل گرفت که به عناصر بسترساز معنویت های نوظهور یعنی استرس، اضطراب و خشم دامن می زند. این امر باعث بروز یک گسست میان نسل اصیل معنویت دار و جامعه جوان شد.
- راه برون رفت از آن چیست؟ بازتولید سنت گذشته به زبان و بیان امروز. باید دانش آموز دبیرستانی و دانشجویان بتواند بفهمند منبع معنویت کجاست؟ جوان امروز در واقع طعم شیرین معنویت اصیل را نچشیده و حسی نسبت به آن ندارد، بنابراین اصلاً دنبالش نمی رود. معنویت اصیل، معرفت زاست.
این سؤال دو بخش دارد؛ یک بخش به این طرف برمی گردد؛ یعنی کسانی که قرار بود آن سنت عمیق و اصیل اسلامی -ایرانی را برای نسل جدید بازخوانی و بازنگاری کنند. دقت داشته باشید که جامعه ما به شکل ناگهانی با تمدن و مدرنیته مواجه شد. در دوره پهلوی، جامعه به ناگاه از یک فضای سنتی در یک فضای مدرنیته تندرو قرار گرفت و حتی در برخی شاخص های مدرنیته مثل کشف حجاب و برهنگی فرهنگی، اصلاً از خیلی از کشورهای اروپایی، جلوتر رفت. فساد در سینمای ایران، خیلی جلوتر از امریکا به نمایش درآمد یا جشن هنر شیراز و… . در اینجا جامعه اصیل متوجه جدا شدن از ریشه ها شد و این دقیقاً دردی بود که مردم حس کردند و باعث شد انقلاب کنند و این انقلاب مبارک، جمهوری اسلامی ایران را به وجودآورد. ندای حضرت امام(ره)، ندای بازگشت به خویشتن بود. بازگشت به اصالت اصیل ایرانی – اسلامی که مردم، لبیک گفتند. این را حس کردند، اما بالأخره آسیب هایش در جامعه باقی ماند. یعنی ما با جامعه ای مواجه شدیم که به هر حال تا حدی از ریشه ها بریده شده بود. بعد، هشت سال جنگ و دفاع مقدس بود. در آن دوره، فضای جبهه های ما از معنویت اصیل پُر بود. حضرت امام (ره) می گویند: «این نوجوانان گاهی ره صدساله را یک شبه پیمودند.»، کاری که مثلاً یک عارف باید صد سال زحمت می کشید به این مقامات برسد، یک شبه در جبهه ها پیمودند. ولی چقدر آن فضای معنوی در جامعه گسترش پیدا می کرد؟ یک مقدار سرریزهایش می آمد و تأثیرات خود را داشت. حداقل، جامعه را محفوظ نگه داشته بود. در دوره بعد از قطعنامه، این منبع تولید معنویت در جامعه قطع شد. ریشه ها هم که پهلوی سعی کرده بود به نوعی قطع کند. سپس یک ماراتن اقتصادی و رفاه طلبی شکل گرفت که به عناصر بسترساز معنویت های نوظهور یعنی استرس، اضطراب و خشم دامن می زند. این امر باعث بروز یک گسست میان نسل اصیل معنویت دار و جامعه جوان شد.
جامعه جوان ما که به عنوان دهه شصتی ها می شناسیم، اکثریت جامعه ما را هم تشکیل می دهند؛ جوانانی که نه جبهه ها را درک کردند، نه با گذشته خودشان خیلی ارتباط دارند و دوره رشد فکریشان در همان ماراتن اقتصادی رخ داده، لذا هویت این افراد به نوعی دچار آسیب شد. عده ای خیلی سعی کردند که این هویت را بازسازی و بازیابی و این کمبود را جبران کنند اما به هر حال این آسیب در جامعه ما شکل گرفت و همینطور در دهه های ۷۰ ، ۸۰ ، و امروز در دهه ۹۰ می بینیم که این آسیب تأثیرات خود را می گذارد. راه برون رفت از آن چیست؟ بازتولید سنت گذشته به زبان و بیان امروز. دانش آموز دبیرستانی و دانشجویان باید بفهمند منبع معنویت کجاست؟ جوان امروز در واقع طعم شیرین معنویت اصیل را نچشیده و حسی نسبت به آن ندارد، بنابراین اصلاً دنبالش نمی رود. معنویت اصیل، معرفت زاست، به آن مبنای معرفت زا، یک روزنه ای با عنایت مقام معظم رهبری، باز شده است. مثل اربعین، شب های احیا، راهیان نور و اعتکاف. اتفاقاً مخاطب خودش را هم پیدا کرده است. پس چرا جاهای دیگر، پیدا نمی کند؟ چون روزنه باز نشده. اعتکاف امروز به بیان جوان امروز بازتولید شده است و جوان از آن استقبال می کند .اگر مفهوم زیارت، امامت، ولایت و مفاهیم دیگر را هم به همین شکل در جامعه بازتولید کنیم، قطعاً نسل جوان دیگر به دنبال جایگزین نخواهدرفت. جهاد فرهنگی، یعنی مثل جبهه ها باید معرفت زایی و معنویت زایی کرد تا آن معنویت، جامعه را تحت تأثیر قرار دهد. هنوز جهادگران فرهنگی ما چنین جبهه ای را درست نکرده اند و ما این دغدغه را در بیانات رهبری می بینیم. بارها ایشان به این مسئله تأکید کردند که جبهه فرهنگی را درست کنید. متأسفانه، [متولیان معنویت زایی] خودشان با یکدیگر دعوا دارند و این ها معنویت گریزی ایجاد می کند، نه معنویت زایی. اگر قرار بود جبهه غرب با جبهه جنوب درگیر باشند، دیگر پیشرفتی وجود داشت؟ معنویتی در جبهه ها به وجود می آمد؟ مشکل اصلی اینجاست که ما جبهه فرهنگی نساخته ایم، بازتولید و بازخوانی هم نکرده ایم و این ارتباط، قطع شده است.
مهمترین خطرات و آسیب های تهدیدکننده این جریان های معنویت گرا در جامعه چیست؟
کلیدی ترین مشکلی که فرقه ها و معنویت های نوظهور به اسم معنویت برای ما به وجود می آورند، اشاعه بی هویتی است.
یکی، گسترش فساد است؛ یعنی اصلاً یکی از جنبه های جذابیتشان، ارتباطات غیر صحیح و غیراصولی است. این بدان معنی نیست که ما بین دختر و پسر دیوار بکشیم، بلکه ارتباط ها در جامعه، بر اساس یک اصول تعریف شده است. وقتی ارتباطات غیراصولی و غیرمبنایی به وجود می آید، در کنارش فساد هم گسترش پیدا می کند. فساد، عفاف، عفت و حیا را در جامعه هدف قرار می دهد. آن ها به نفی حجاب اکتفا نمی کنند، بلکه در واقع به نوعی حیا و عفت را در جامعه هدف قرار داده و به آن ضربه و آسیب می زنند. آسیب دیگر، عدم جایگاه اجتماعی است که افراد، دیگر به جایگاه اجتماعی خود، بهایی نمی دهند و مسئولیت های اجتماعی شان را فدای منافع فردی خود می کنند و این را امروز در بعضی از دانشجویان می بینیم؛ یعنی فرد تحصیل در رشته های پزشکی یا مهندسی را نه برای خدمت به جامعه، بلکه برای کسب رفاه بیشتر خود گزینش می کند. امروز، این جریانات باعث شدند که شعارها عوض شود. سومین و مهم ترین آسیب، آن است که ارتباط ما را با ریشه های اصیل خودمان از بین می برند. ببینید اگر جامعه ایران که یک فرهنگ ایرانی ۲۵۰۰ ساله و یک فرهنگ اسلامی ۱۴۰۰ ساله به عنوان پیشینه خود دارد، از این پیشینه و هویت فرهنگی جدا شود، خیلی راحت قابل بازی دادن می شود. می شود به سادگی ، آن را استثمار و استعمار کرد؛ اتفاقی که در خیلی از کشورها افتاده، مثل هند و ژاپن. ارتباط آن ها را با پیشینه فرهنگی خود قطع کرده اند و یکسری موجودات بی هویت به وجود آمدند. کلیدی ترین مشکلی که فرقه ها و معنویت های نوظهور به اسم معنویت برای ما به وجود می آورند، همین اشاعه بی هویتی است. اگر از یک جوان بپرسید چقدر فردوسی را می شناسی یا شاهنامه را خوانده ای؟ نمی گویم قرآن یا روایات، می گویم ایران! چقدر ایران را می شناسی؟ چقدر تاریخ ایران را خوانده ای؟ چقدر با فرهنگ « بوستان » و « گلستان » سعدی آشنایی؟ متأسفانه، شناخت ها حداقلی است و این یعنی بی هویتی. این مسئله چه زمانی اتفاق می افتد؟ وقتی که جامعه از معنویت اصیل به سمت معنویت های نوظهور می رود. این ها به اسم معنویت، ما را بی هویت می کند.
نحوه مواجهه با این جریان ها چگونه باید باشد و عملکرد مدیریت کنونی در این زمینه را چطور ارزیابی می کنید؟
- ما باید با راهبردی که یک مؤلفه از قدرت دارد و یک مؤلفه از فرهنگ، فضا را به نوعی از محصولات آسیب زا پاک سازی کنیم. از این طرف هم باید تولید فرهنگی و جهت دهی فرهنگی داشته باشیم. این کار، وظیفه متولیان فرهنگ است
- فضاسازی فرهنگی نیز باید در دو جنبه صورت گیرد: یک، پاک سازی. دو، ایجاد خوراک مناسب.
به نظر من، مواجهه امنیتی، جواب نمی دهد. بله، با سرشاخه ها و کسانی که عامدانه و عالمانه، این جریان ها را در کشور گسترش می دهند باید مواجهه امنیتی کرد، اما در بدنه، واقعاً مواجهه امنیتی، پاسخگو نیست. چون این معضل، فرهنگی است، البته معضل فرهنگی ای که ممکن است ما را به یک آسیب امنیتی دچار کند. وقتی جامعه بی هویت شد، اگر مورد حمله دشمن هم واقع شود، بی تفاوت است. یکی از دلایل موفقیت و نفوذ مغولها – با اینکه از نظر عِده و عُده و تجهیزات، کمتر بودند – همین بی هویتی فرهنگی بود. یعنی افراد، بی تفاوت شده بودند. بی تفاوت با خود عدم دفاع از کیان کشور را به همراه می آورد. همه این ها ممکن است عامل امنیتی هم بشوند اما در وجهه کار ما، نباید بحث، امنیتی شود. ما به یک فضای قانونی نیاز داریم – نمی خواهم اسمش را امنیتی بگذارم اما بالأخره، قانونی و حکومتی است – ولی باید گرایش فرهنگی داشته باشد؛ یعنی از هر دو مؤلفه قدرت و فرهنگ برخوردار باشد. برای فضاسازی فرهنگی و بهینه کردن فضای فرهنگی کشور به این امر نیاز داریم. آن ها با ابزارها و محصولات مختلف مثل کتاب، فیلم، ادبیات، سینما و… در بدنه جامعه ما رسوخ پیدا می کنند. ما باید با راهبردی که یک مؤلفه از قدرت دارد و یک مؤلفه از فرهنگ، فضا را به نوعی از محصولات آسیب زا پاک سازی کنیم. از این طرف هم باید تولید فرهنگی و جهت دهی فرهنگی داشته باشیم. این کار، وظیفه متولیان فرهنگ است. متولیانی که مؤلفه قدرت را در اختیار دارند مثل، وزارت ارشاد، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه، وزارت علوم و دانشگاه ها. فضاسازی فرهنگی نیز باید در دو جنبه صورت گیرد: یک، پاک سازی. دو، ایجاد خوراک مناسب. در مسئله و لایه سوم در جامعه، فعالان فرهنگی هستند. منظورم سیاستگذاران فرهنگی و کسانی که مؤلفه قدرت دارند، نیست. فعالان فرهنگی، مؤلفه قدرت ندارند، مؤلفه دغدغه دارند و با فرهنگ، آشنا هستند. مثل همین نشریه ها، فعالان فضای مجازی و… . این ها باید روشنگری نسبت به جریان مخالف و بازتولید محتوای فرهنگی و معنوی داشته باشند. ببینید اینکه می گویم لایه میانی، یعنی مدیران فرهنگی، مهم اند، به این دلیل است که اگر مدیران فرهنگی به بهانه شیوع «کرونا»، فضاهای فرهنگی و معنوی ما را کلاً مسدود کنند، چه کاری از فعال فرهنگی برمی آید؟ البته پروتکل های بهداشتی باید رعایت شود، اما وقتی مساجد و حرم ها بسته است، همه فضاهای معنویت زا مسدود شده، فعال فرهنگی، چطور می تواند این معنویت را به جامعه تزریق کند؟ حتی خودش هم دیگر نمی تواند بهره ببرد. اشاعه فرهنگ دعا، یک جریان معنویت زاست. رهبری می گویند: بنشینید در خانه، من ممکن است نتوانم بروم در مسجد دعا کنم، اما آیا حلقه خانواده نمی توانند دورهم بنشینند و جلسه دعا برگزار کنند؟ فعالان فرهنگی تحت شرایط فعلی باید جهت دهی فرهنگی را شروع کنند، ایجاد و بازتولید فرهنگی داشته باشند و این، یکی از بهترین روشهای مواجهه است.