فرقه پژوهی برداشت از رهپویان هدایت:
تفکر نوین نام جریانی است که ابتدا بر نیروی ذهن و توانایی های آن تاکید می کرد ولی به تدریج در قرن بیستم به مسائلی همچون؛ تاثیر نیروی ذهن بر موفقیت مالی، بهبود روابط، شاد زیستن و… بیشتر توجه نمود.
این جریان که اکنون رویکردی معنوی به خود گرفته از همین طریق توانایی هم زیستی با افراد و جوامع مختلف فرهنگی و دینی را به خود گرفته است و امروزه با نام «معنویت بدون دین» شناخته میشود.
بحث مهم دیگر در تفکر نوین توجه به ندای درون است؛ تفکر نوین مبنایش رسیدن به بهشت دنیایی است. این جنبش خدای خارج از وجود انسان را قبول ندارد بلکه تصریح می کند که در زمان های گذشته، بشر قدرت هایی که برای درون و ذهن انسان بود را به موجودی خارجی به نام خداوند نسبت می داد ولی الان که به بلوغ فکری رسیده است؛ قدرت های درون خود را به خود نسبت می دهد. «توجه به طبیعت درون و پیروی از آن به عنوان خدا یا الهه از شایع ترین آموزه هایی است که جنبش های معنوی نوظهور بر آن تاکید می کنند.» (1)
این آموزه کم کم باعث می شود مخاطب، رفتار خود را بر اساس خواست درون انجام دهد. «هر آنچه دلت می خواهد انجام بده» این جمله تمام قانون در موضوع ندای درون و تفکر نوین است.
زمانی که خداوند نفی شود قطع به یقین دیگر پیامبری و راهبری برای انسان وجود ندارد و این مسئله تمام ادیان الهی رابه چالش می کشد و در نگاه اسلامی و شیعی نیز امام معصوم دیگر جایگاهی نخواهد داشت! پس دین و شریعتی معنوی وجود ندارد و انسان خودش برای خودش در مسائل فردی و اجتماعی تصمیم سازی می کند! اولین سوالی که اینجا مطرح می شود این است که برای زندگی چه روش و سبکی داشته باشیم، در مقابل تضادها چگونه برخورد کنیم، اخلاقیات را چگونه بنگریم و…
قانون مهمی که در این جریان خیلی بارز است این مطلب است: «هر آن چه دوست داری انجام بده، این تمام قانون است.» این قانون، همان قانون بیان شده «آلیستر کرولی» شیطان پرست و جادوگر مشهور انگلیسی است.
دل انسان به عنوان ابزار معرفت کاربرد دارد تا بتواند از بیرون، کسب علم و معرفت کند. بدین بیان که واقعیتی خارجی وجود دارد که با ابزار عقل، وحی و وجدان به آن پی می بریم ولی انحرافی که شکل گرفته است این است که این حس خوب و حس بد است که ملاک سنجش و انتخاب است ولو واقعیت خارجی نداشته باشد.
در تفکر نوین واقعیت خارجی مهم نیست؛ بلکه آنچه مهم است احساس و عاطفه درونی شماست؛ اگر به چیزی رغبت دارید دنبالش بروید ولو در جامعه قبیح باشد و دیگران هم همینطور هستند و اگر به چیزی علاقه داشتند و در تضاد با دیدگاه افراد دیگر بود باید به ندای درونشان توجه کنند! اگر از چیزی نفرت دارید از آن احتراز کنید؛ ملاک خیر و شر و باید و نبایدها، در درون شما است.
این درون نگری که ما اصطلاحاً هوا و هوس مینامیم باعث می شود میل حقیقت طلبی از بین برود. گمراهی پشت گمراهی ایجاد شود و کم کم قوه حقیقت جویی و حق پذیری از بین برود؛ در آن نقطه شخص از لحاظ معرفتی مرده ای در میان زندگان است. هر چند زندگی مادی و زیستی داشته باشد. خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ(بقره/66) آنان از شنیدن حق، کر و از گفتن حق، لال و گنگ اند و از دیدن حق، کور هستند؛ پس به سوی حق باز نمی گردند.»
پی نوشت:
- حمید رضا مظاهری سیف، آسیب شناسی شبه جنبش های معنوی ، 1395، ص179.