تاریخچه و آسیبشناسی مبانی اعتقادی فرقه ساهاجایوگا
در بازار گرم اشاعه یوگا در سراسر جهان و اقبال عمومی به این جریان، ساهاجایوگا نیز همچون برخی جریانهای برآمده از یوگا توانست تحت پوشش بُعد ورزشی یوگا، به برخی نقاط جهان، از جمله کشور ایران نفوذ یافته و طرفدارانی جذب نماید. به منظور آشنایی بیشتر با نحوه شکلگیری این فرقه و اصول و مبانی اعتقادی آن، با یکی از کارشناسان جریانهای نوظهور به گفتگو نشستهایم. آقای «مصطفی ملائیان» در این مصاحبه به آسیبشناسی فرقه ساهاجایوگا پرداختهاند.
س ـ علل گسترش «یوگا» در ایران به عنوان کشوری اسلامی چیست؟ با توجه به اینکه بعضی از کشورهای اسلامی (مثل مالزی) یوگا را منع کرده و با آن مبارزه میکنند؟
یوگا خاستگاه فلسفی و عرفانی دارد. یعنی خود آنها مدعی این موضوع هستند. بنابراین، نمیتوان آن را ورزش صرف، قلمداد نمود. یوگا یک بُعد ورزشی دارد که به اعتقاد برخی ورودش به کشور ما نیز بهواسطه همان است. در ابتدا، برخی افراد به بررسی یوگا پرداختند. آنها دیدند انجام مدیتیشن باعث ایجاد نوعی تمرکز میشود. در واقع، بعضی از حرکاتی که هنگام مدیتیشن انجام میگیرد، ذهن را خالی میکند و احساس خستگی در فرد از بین میرود و نوعی حس آرامش به انسان دست میدهد. بنابراین، در ابتدا صرفاً بهعنوان یک مدل ورزش جدید در کشور ما مطرح بود، فارغ از اینکه خاستگاهش چیست و پشت این ماجرا چه چیزی است. اما نکته قابلتأمل آن است که یوگا از فلسفه و مباحت عرفانی که مدعی آن است، جدا نیست و این جدایی اساساً امکانپذیر نمیباشد. فرد با نگاه ورزشی وارد ماجرا میشود اما هر چه جلوتر میرود، مجبور میشود، خود را به یکی از «یوگی»ها وصل کند. از اینجاست که مباحث جذب مطرح میشود که طی آن بعضی از فدراسیونهای یوگا، اقدام به جذب برخی از افرادی میکردند که در کلاسهای مختلف حاضر میشدند و فرایند جذب در آنجا، خیلی بیشتر از بیرون یا حتی از طریق دوست و آشنا بود. همین که فرد علاقهای به یوگا داشت، به راحتی جذب میشد. به این ترتیب، یکی از تورهایی که پهن میکردند، همین فدراسیونها و باشگاههای مربوط به یوگا بود.
تلاش زیادی صورت گرفت تا این مسئله شفافسازی شود که یوگا هم یک «جریان فرقهای» است و تفکر و مبانی اعتقادی خاصی پشت آن وجو دارد که به زیربنای اعتقادی مسلمانان آسیب میرساند اما بهدلیل برخی جذابیتهای ظاهری تا به امروز، موفقیت چندانی در این زمینه بهدست نیامده است. همین مسئله باعث حضور و فعالیت چند فرقه با زیربنای یوگا در کشور ما شد که آسیبهایی را نیز بهدنبال داشت.
س ـ یکی از این فرقههایی که با نام یوگا در کشور ما ورود پیدا کرده و توانست عدهای را جذب نماید، فرقه موسوم به «ساهاجایوگا» است؛ لطفاً در خصوص تاریخچه، ریشهها و نحوه تأسیس و موسسان این جریان توضیح بفرمایید.
این فرقه از حدود بیست سال پیش وارد ایران شد. اما تقریباً ۱۵ سال است که در نیمی از استانهای کشور فعالیت جدی و منسجمی دارد. عناصر این فرقه مدعیاند که در ۳۰ کشور دنیا جذب نیرو داشته و شورا تشکیل دادهاند. نحوه اداره این فرقه (از لحاظ ساختار و تشکیلات) در خارج از کشور با داخل متفاوت است. در خارج کشور، بعد از مرگ «شری ماتاجی» (سرکرده فرقه)، شورایی به نام «شورای ملی» تشکیل شد، چون مرگ شری ماتاجی باعث شد، کشورهای دیگر بتوانند امور فرقه را رتق و فتق کنند (که در ادامه، جزئیات بیشتری درباره این تشکیلات بیان خواهد شد). اما «ماتاجی» کیست؟ نام کامل وی «شری ماتاجی نیرمالا دوی» است که از اسم بعضی خدایان هند گرفته شده است. او ۲۱ مارس سال ۱۹۲۳میلادی در روستایی به نام «چینهوارا» (واقع در هند) در خانوادهای مسیحی متولد و سالهای کودکی را در «ناگپور» سپری نمود.
وی در آشرام ماهاتما گاندی، به تحصیل اولیه پرداخت و مدعی است که تحصیلات آکادمیک خود را در رشته داروشناسی ادامه داده است که البته هیچ مدرک متقنی در این زمینه وجود ندارد.
پدر وی «راول پراسادسالو» فردی سیاسی بوده و این منش به ماتاجی نیز منتقل گردید. بهگونهای که در سال ۱۹۴۲ میلادی، رهبری نهضت دانشجویی را به عهده گرفت و چندبار به زندان افتاد. پس از استقلال هند، در ۷ آوریل ۱۹۴۷ با «چاندریکا پراساد شری واستاوا» ازدواج کرد که از اعضای کابینه هند بود. نقش همسر این خانم (با توجه به وابستگیاش به انگلیس) در شکلگیری این جریان، قابلتأمل است و شاید بتوان جایی هم برای سرویس اطلاعاتی انگلیس، در این ماجرا در نظر گرفت. همسر این خانم در انگلیس بهعنوان دیپلمات فعالیت داشته و از ملکه انگلیس، نشان خوشخدمتی گرفته است. این نشان را به هر کسی نمیدهند و باید خدمت ویژهای به آن کشور کرده باشد.
شری ماتاجی در سالهای حضور در انگلیس شروع به پایهگذاری ساهاجایوگا در منزلش میکند و بهتدریج آن را در همان کشور توسعه میدهد. وی از همینجا و با کمک همسرش شروع به صادر کردن ساهاجایوگا میکند. این امر، با توجه به جایگاه همسرش (بهعنوان یک دیپلمات) اندکی جای تأمل دارد. از طرفی، اخذ نشان خوشخدمتی همسر وی نیز در همین سالها صورت میگیرد. بنابراین بهنظر میرسد، کمکهای انگلیس در این امر بیتأثیر نبوده باشد. در همین راستا وی سال ۱۹۸۰ با استفاده از منابع مالی جذبشده که منشأ آن نامشخص است، اولین تلاش خود را برای توسعه ساهاجایوگا بهعمل آورد و در سال ۱۹۸۹ (پس از سقوط دیوار برلین) ساهاجایوگا در آلمان نیز فعال شد. هر چند این فرقه، مدعی فعالیت رسمی در ۶۷ کشور دنیاست اما حقیقت، خلاف این ادعاست و تورها و گردهماییهای فرقه بهخوبی نشاندهنده مراکز فعالیت آن (متمرکز در چند کشور محدود) میباشد.
س ـ نحوه شکلگیری و مهمترین مبانی اعتقادی آنها چه بود؟ لفظ «مادر» را از کجا آوردند؟
همانطور که اشاره شد، درباره شکلگیری و پایهگذاری این فرقه (که در انگیس ایجاد شد)، حدس و گمانهای زیادی وجود دارد. با توجه به اینکه خانم شری ماتاجی با رهبران و مؤسسان چند فرقه، بهویژه «اشو» ارتباط داشت، نمیتوان به ضرس قاطع گفت که آموزههای اشو را گرفته است ولی مسئله یقینی، اینکه وی با چهار یا پنج نفر (بنا به اقوالی با هفت نفر) این فرقه را در منزلش (واقع در لندن) پایهگذاری کرده است.[i] او به این افراد درس میداد و بهتدریج، این جریان شکل گرفت. همانگونه که اشاره شد، ماتاجی در هند زندگی کرده و مسیحی بود، او آموزههای برخی از فرق هندی را دیده و دریافته بود که میتواند با تغییر و تلفیق آموزههای برخی از آنها، یک جریان جدید درست کند.
به هر حال، با همان پنج یا هفت نفر، ساهاجایوگا را پایهگذاری کرد و ماجرای آن آغاز شد. این زمینه شکلگیری ساهاجا بود. اما اگر بخواهیم به حوزه مبانی اعتقادی ورود کنیم، پیش از هر چیز باید بگوییم که او خود را «آدیشاکتی» مینامید، یعنی «مادر روی زمین». در سال ۱۹۷۹ ماتاجی خود را تجسم کامل و ازلی شاکتی (الهه بزرگ مادر در آیین هندو) معرفی کرد و کمی بعد خود را تجلی «روحالقدس» در مسیحیت دانست! آنها معتقد بودند برای هر چیزی خدایی وجود دارد، مثل خدای جهان، خدای زیبایی، خدای پلیدی و… و شری ماتاجی، مادر همه این خدایان است. وی مدعی بود که هم ازلی است و هم ابدی و از ابتدای بهوجود آمدن عالم، هر پیامبری که مدعی پیامبری بوده، فرزند اوست حتی ـنعوذبالله حضرت عیسی علیه السلام، و پیامبر اکرم ـصلی الله علیه و آله را هم فرزندان خود میدانست و برای هر کدام یکسری مطالبی را بیان کرده است. وی در جایی گفته: «امروز، روزی است که اعلام میکنم من آدیشاکتی، مادر تمام مادران و کهنمادر هستم. من شاکتی [قدرت] خدا هستم که در این زمین تجسم یافتهام تا به این خلقت و انسان معنا بخشم… من کسی هستم که بارها متولد شده است اما در حال حاضر، در شکل کاملم و با قدرت تمامم تجلی کردهام.»
او مدعی بود ۱۲ هزار سال از بهوجود آمدن این کره زمین میگذرد و او در این مدت برای هدایت بشر و دستگیری از فرزندانش در هزار جسم حضور پیدا کرده است. وی حتی مدتی قبل از مرگ ادعا کرد که در آینده در یک جسم دیگر بازخواهد گشت. در واقع، هدف او این بود که تشکلات فرقه همچنان باقی بماند. این تجسم خداگونه، منحصر به ماتاجی نیست و اغلب سرکردگان فِرَق در پی آن هستند که به نوعی خود را اینگونه معرفی کنند تا شخصیت کاریزماتیکشان و جریان پرستش توسط پیروان شکل بگیرد. ماتاجی همچون سایر مدعیان، این کار را انجام داد، البته بهگونهای متفاوت. اگر او خودش را پیامبر معرفی میکرد، شاید وجههای نداشت و جالب اینجاست که این حقیقت را درک کرده و اذعان میدارد که پیامبر خاتم، آخرین پیامبر است و مدعی است که بعد از ایشان، من فرزند دیگری ندارم که بخواهد پیامبر باشد که احتمال دارد برای جذب مسلمانها این سخن را گفته باشد، چراکه به خوبی میدانست در کشورهای آسیایی و بهویژه مسلمان، مورد پذیرش نخواهد بود.
نکته قابلتأمل آنکه در بودا، به مبلغان توصیه میشود به هر منطقهای که میروند، بسنجند و ببینند که در منطقه، مردم به چه چیزی اعتقاد دارند و بر حسب آن عمل نمایند. ماتاجی هم همینطور است. مثلاً، در بین مسلمانان، خودش را به نوعی معرفی میکند و در میان مسیحیان بهگونهای دیگر. او حضرت عیسی را طوری معرفی میکند که انگار بعد از ایشان هیچ پیامبر دیگری، وجههای ندارد و همه پیرو او هستند و قبلیها هم زمینهساز ایشان میباشند. به این صورت، حرفهایش را بیان میکند و با همین ترفندها هم موفق میشود افرادی را جذب کند. او حتی بعضی از دانشمندان معروف و مقبول مثل «سقراط» را هم پیامبر و فرزند خود مینامد. حتی میکوشد کسانی را که مسلمان نیستند و فقط در فلسفه و حکمت دستی دارند نیز جذب کند.
او میگوید: من خداوند و خالق همهچیز روی زمین هستم و مدعی است که افراد باید بر وی سجده کنند و این کار را عامل ارتقای مرتبه آنها بیان میکند. معتقد است، وقتی پیشانی آنها (که محل قرار گرفتن چاکرا است) بر روی زمین قرار داده میشود، باعث میشود مرتبهشان بالاتر رود.
یکی از مسائلی که ماتاجی بهشدت روی آن تأکید داشت، این بود که نباید هیچ نشانی از مناسک و مظاهر در خانه فرد باشد. مثلاً، فرض کنید شما مسلمان هستید، قرآن نباید در منزلتان باشد، یا اگر تصویری از شخص محبوبی دارید، نباید در منزل و یا نزدیک شما باشد. توجیهش هم این است که این نمادها باعث میشوند انرژیهای منفی به سمت شما بیایند. از طرفی، مناسک مذهبی مثل نماز خواندن یا مثلاً کلیسا رفتن را هم بهصورت مستقیم نمیکوبد بلکه میگوید مناسک و شعائر مذهبی گذشته شما روند پیشرفتتان را در ساهاجایوگا کُند میکند. همین مسئله باعث میشود، افراد بهتدریج مناسک مذهبیشان را کنار بگذارند.
موضوع دیگری که ماتاجی خیلی بر آن تأکید میکند، بحث ازدواج تشکیلاتی است. چون قبل از طرح این بحث عنوان کرد که افراد با هم خواهر و برادرند و هر کس که «ساهاجا» را بپذیرد و خودآگاهی را بگیرد، با همه افراد، خواهر و برادر است. این مسئله در برخی کشورها مثل کشور ما که با فرهنگمان ناسازگار است، اتفاقات ناخوشایندی را رقم زد و یکسری از ارتباطات نامشروع برقرار گردید که به فروپاشی بسیاری از خانوادهها منجر شد. او به دنبال این بود که فضای ساهاجا را با محبتی که میان افراد ایجاد میکند، انسجام داده و حفظ کند. بدین منظور، بحث خواهر و برادری را مطرح کرد، بهتدریج که در این بخش جواب گرفت، بحث ازدواج تشکیلاتی را پیش کشید. بدین معنا که یک فرد در ساهاجایوگا نمیتواند با فردی خارج از ساهاجایوگا ازداوج کند، مگر اینکه او را جذب نماید. یعنی شما میتوانی با فردی خارج از ساهاجایوگا ازدواج کنی، اما با این نیت که روزی او را به ساهاج برسانی و خودآگاهی بگیرد. جالب اینکه، او فهمیده بود که خانواده، یکی از رأسهای مهمی است که میتواند فرقه را از بین ببرد و اجازه ندهد افراد به سمت فرقه سوق پیدا کنند. به همین خاطر، تلاش داشت تا با ترفندهای مختلف، افراد را از خانوادههایشان دور سازد. در همین راستا، به یکی از سازوکارهای تشکیلاتی فرقه موسوم به «کمیته ازدواج» دستور داده بود، برای هر فردی که میخواهد ازدواج کند، یک فرد از کشور دیگری تعیین نمایند. مگر اینکه فرد اعلام کند من شرایطش را ندارم و میخواهم در کشور خودم، با فردی همزبان باشم. در این صورت، کمیته موظف بود طرف مقابل را از شهر دیگری در همان کشور انتخاب کند.
خوب حالا این ازدواج به چه شکلی صورت میگرفت؟ این طور بود که این فرد فرم مربوط به ازدواج را پر میکرد و به کمیته تحویل میداد (به صورت ایمیلی). سالی چند بار این فرمها از افراد جمعآوری میشد. کمیته مدعی بود، ارتعاشات را از این افراد دریافت میکند. یعنی اعلام میکرد مثلاً، آقای ایکس از فلان کشور قصد ازدواج دارد. آنها میگفتند ما مینشینیم، دستهایمان را بالا میگیریم و به این صورت، ارتعاشات افراد را دریافت میکنیم، اگر خنکی احساس کردیم، یعنی اینکه این دو نفر به هم میخورند و آنها را به ازدواج هم درمیآوردند. البته این را هم عرض کنم که کمیته اینجا زرنگی میکرد و سن و سال افراد را هم در نظر میگرفت. البته مدعی بود که همهچیز بهواسطه ارتعاشات دریافت و تعیین میشود اما حقیقت آن بود که سن و سال و بعضی مسائل را هم در نظر میگرفت. ازدواجهای زیادی با این روش در ایران انجام شد که در بسیاری موارد، طرف مقابل، یک فرد هندی، فرانسوی و… بوده است. در این زمینه باید به این نکته هم اشاره کنم که افراد متأهل نیز وقتی خودآگاهی پیدا میکردند، بایستی بر اساس مدل ازدواج ساهاجایی، دو مرتبه مراسم ازدواج برایشان برگزار میشد.
مسئله دیگری که ماتاجی مطرح کرد ضدیت با مقوله چند همسری است. او ازدواج با بیش از یک فرد را کاری ضد خدا میدانست. در ساهاجا، ازدواج خواهر با برادر نیز اشکالی ندارد و میگفتند اگر بعضی ادیان مدعی شدهاند که خواهر و برادر نمیتوانند ازدواج کنند، مسئلهای شخصی بوده و طبق هوا و هوس خودشان حرفی زدهاند (که در این رابطه، گاه به حضرت محمد صلی الله علیه و آلهـ نیز اشاره کردهاند).
دیگر اینکه، آب پای مادر را مقدس میدانستند و معتقد بودند که اگر کسی آن را بخورد برکت دارد و یکسری از بیماریها و مشکلات را برطرف میکند. حتی وقتی ماتاجی فوت کرد، عکس پای مادر را میگذاشتند و طی مراسمی خاص، آب آن را به اصطلاح متبرک میکردند. فرض کنید، استاد فلان دانشگاه که دکترای ژنتیک از خارج از کشور داشت، آرزو میکرد این مراسم برگزار شود! زمانی که او زنده بود، این آب را از هند میآوردند اما وقتی فوت کرد، به این صورت بود که آب را روی عکس میریختند و داخل تشتی جمع میکردند و این آب، مقدس میشد! همراه آن، مراسم خاصی برگزار میشد و مدعی بودند اگر کسی بخواهد به مادر تبرک پیدا کند، باید هدایایی به مادر بدهد. این، سوای آن پولها و هدایایی است که برای آشرام به خارج از کشور فرستاده میشد. در بعضی از مراسمها عکس مادر را میگذاشتند و جلوی آن میوه و شیرینی و چیزهایی بهعنوان هدیه قرار میدادند و از مادر میخواستند که آنها را تبرک کرده و خودش هم از اینها استفاده کند!
مدعی بودند، علاوه بر مادر، خدایان دیگری در این دنیا هستند که از انسان محافظت میکنند و همه آنها فرزند این مادر هستند و به اختیار او فعالیت میکنند و اینکه هر اتفاقی در این دنیا میافتد به دست این خدایان ولی به اختیار این مادر انجام میگیرد و همه فرزندان این مادر (ماتاجی) هستند.
بهطور کلی، مذهبگرایی و متشرع بودن به هر مذهبی، در ساجاها ممنوع است. یعنی اگر شما اعتقادی هم داری و نمیتوانی آن را رها کنی، باید آن را درون خود نگه داری و نباید بروز دهی یا در مورد آن صحبت کنی. آنها چاکرای پیشانی («سحسرارا») را ملکوت خدا میدانند و معتقدند این چاکرا زمانی قوت پیدا میکند که جلوی شری ماتاجی سجده کنند. این سجده کردن باعث میشود که چاکرای سحسرارا قوت پیدا کند و پاک شود. مدعیاند اولین کسی که این چاکرا را شناسایی و باز کرد، خانم شری ماتاجی بوده که البته سخنی گزاف است. این مسله از قبل هم بوده و بعضی از یوگیها به آن اعتقاد داشتهاند. به ادعای آنها فرد هر قدر تسلیم خانم شری ماتاجی باشد، چه در حضور وی و چه در غیاب، به همان اندازه میتواند به معنویت نزدیک شود.
خانم ماتاجی مدعی است که مسلمانها از حضرت محمد «صلی الله علیه و آله» پیروی نکردند و راه او را نرفتهاند. جنگی هم که در زمان حضرت رسول در گرفته، کار پیروان ایشان بوده و نعوذبالله پیامبر اکرم فرزند و پیرو شر ماتاجی است و شری ماتاجی مدعی است که ما پیرو جنگ نبوده و نیستیم.
او میگوید حتی اگر در کشوری هستید که پیروان ساهاجا حضور ندارند، میتوانید از عکس من هم معنویت را بگیرد و با این کار، قصد دارد زمینه را برای تداوم فرقه بعد از مرگ خود فراهم سازد. وقتی هم که ماتاجی به هند رفت و این سازوکار و تشکیلات شکل گرفت، برخی از مسئولان هند با او ارتباط برقرار کردند چون رشد پرسرعتی در هند داشت. در خارج از هم رشد خوبی داشت و هنگام سفر به بعضی کشورهای خارجی، برخی از مسئولان دولتی به استقبال او میآمدند. نکته قابلتأمل دیگر در مورد ماتاجی آن است که او در هر کشور با توجه به مذهب آن کشور، مطلب ارائه میکند؛ امری که ریشه در بودا دارد و ماتاجی از آن بهره گرفته است. بحث درد و رنج و تحمل آن هم که مطرح میکند، باز ریشه در بودا دارد.
مطلب دیگر اینکه او خیلی تأکید میکرد که کسی نباید در سیاست ورود پیدا کند. هر چند، اقدامات آنها در عمل، ناقض این ادعا بود و در موارد بسیاری، با اقدامات خود بهصورت غیرمستقیم در حوزه سیاست و امور اجتماعی نفوذ کرده و تأثیر گذاشتهاند. همانطور که میدانید، پایه اصلی اعتقادات آنها، بحث «کندالینی» و بیدار کردن آن است که ماتاجی، این موضوع را از یوگا گرفته است. یکی از محوریترین مبانی اعتقادی اشو، بحث سکس است که در ساهاجا نیز وجود دارد، اما این را بهطور مستقیم، سکس عنوان نمیکنند و بهجای آن، بحث کندالینی و چاکراها را مطرح کرده و میگویند باید آن را بیدار کرد. آنها بیدار شدن کندالینی را بهصورت رقص، عینی ساخته بودند که فیلمی نیز در اینباره وجود دارد. عموم فِرق برای اینکه افراد را جذب کنند، یکسری محدودیتها را از بین میبرند و با توجه به طبع مادیگرا و لذتخواه انسان و گرایش او به یکسری مسائل مادی مثل رقص، سکس و…، بر این امور تمرکز میکنند. حال، اسلام و دیگر ادیان برای برخی از این امیال، راه حلی دادهاند مثل ازدواج، آنها محدودیتها را برداشته و هیچ حد و مرزی برای این امور قائل نمیشوند تا هرچه بیشتر زمینههای جذب افراد را فراهم سازند. به این ترتیب، وقتی شخص وارد فرقه شده و هیچ مانع و محدودیتی در مقابل خود نمیبیند، فرقه در نظرش تقدس مییابد و دیگر احساس گناهی هم نمیکند.
همانگونه که مشاهده میشود، بیش از ۹۰ درصد آموزههای ساجاها، از ادیان و فرق دیگر گرفته شده ولی خوب به خاطر عدم آگاهی افراد، شری ماتاجی اینها را بهنام خودش کرده است. اساساً خانم ماتاجی، فرد محققی نبوده، اگر زندگینامهاش را بخوانید، او نه محقق بوده و نه سابقهای در این زمینه داشته است. به ناچار با همسرش به انگلیس رفته و در آنجا ساکن شده است. او با اینکه مسیحی بود ولی چون در هند یکسری مسائل را دیده بود، خیلی نمیتوانست با فرهنگ غرب ارتباط برقرار کند، لذا بهتدریج منزوی شد و طی همین گوشهنشینیها، ساهاجایوگا را با توجه به یافتههایش از مدیتیشن و برخی فرق و ادیان شرقی از خانه خود شروع کرد. او برخی اصول و مبانی آنها را با هم تلفیق نموده و با مختصر تغییراتی، ساهاجایوگا را بهعنوان روشی تازه ترویج داد.
پایان بخش اول
[i]. هسته اولیه ساهاجایوگا در منزل ماتاجی و از طریق ارتباط با افرادی که بهواسطه همسرش به خانه آنها میآمدند، شکل گرفت. بنا به نقلقول یکی از سایتهای وابسته به فرقه، این افراد شامل: «تعداد کمی انگلیسی، یک قبرسی، یک فرانسوی، یک مرد سوئیسی، یک زن امریکایی، (چند سال بعد) یک استرالیایی و یک الجزایری میشدند. بیشتر آنها دانشجو بوده و ۲۰ تا ۳۰ سال داشتند که عجلهای برای داشتن شغل یا منصبی نداشتند. آنها جستجوی زیادی برای یافتن معنی برای زندگیشان انجام داده بودند و چیزی جز تخریب یک بخش از وجودشان نیافته بودند… اصلاح این اشتباهات، آن را به خانه شری ماتاجی کشاند…». (حقیقت روح، humanline.wordpress.com)