مسیحیت

مسیحیت به‌خصوص گروه‌های تبشیری مسیحی همواره در تلاش‌اند تا با تبلیغ و ترویج باورهای خود، به جذب تعداد بیشتری از افراد در کشورهای مختلف بپردازند. امروزه این تلاش‌ها با استفاده از وسایل ارتباط جمعی، به‌ویژه شبکه‌های ماهواره‌ای، سایت‌ها، وبلاگ‌ها و… ابعاد گسترده‌تری پیدا کرده است. فعالیت‌های غیرقانونی گروه‌های مسیحیت تبشیری و کلیساهای خانگی روز به روز در کشورها گسترده‌تر می‌شود، خصوصاً اینکه با رویکردی صهیونیستی و ضدانسانی به نشر عقاید باطل و انحرافی خود می‌پردازند. تبلیغات شهری مسیحیت نیز شامل طیف وسیعی از اقدامات می‌شود؛ دیوار نویسی، ترسیم صلیب در اماکن عمومی و خصوصی، توزیع رایگان کتاب و سی دی‌های تبلیغاتی و… از جمله این فعالیت‌ها هستند.

با توجه به آنچه گفته شد، لزوم تحقیق درباره حقیقت باورها و عقایدی که از سوی این جریان‌ها تبلیغ می‌شود، در کنار پرداختن به چیستی آیین مسیحیت بیش از پیش احساس می‌شود. یکی از مشخصات عقاید مسیحیان کنونی، ابهام، تاریکی و پیچیدگی خاصی است که بر بسیاری از اصول معارف مذهبی آن‌ها سایه افکنده است. مخصوصا عقیده آن‌ها درباره خدا، عیسی مسیح (ع)، توحید و تثلیث بسیار گنگ و مبهم است. مطالعات گوناگون تاریخی نشان می‌دهد که سرچشمه و علت اساسی این موضوع دو چیز است:

الف) مسیحیت با گذشت زمان، دستخوش تغییر و تحولات فراوانی شده و این دگرگونی‌های فکری بیشتر به‌سوی غلو درباره حضرت عیسی (ع)، سیر کرده لذا به مرور زمان تناقضاتی میان افکار و اعتقادات ایشان پیدا شده که ناچار به جمع و تلفیق میان آن‌ها بوده‌اند.

ب) از آنجایی که بخشی از اعتقادات آن‌ها ظاهر قرون وسطایی و غیرمنطقی داشته و در عصر حاضر قابل‌قبول نیستند، ناچار باید به‌صورتی امروزی درآیند تا مورد پذیرش واقع شوند.

بدیهی است، جمع میان این تضادها از یک‌سو و صورت منطقی دادن به همه این عقاید گوناگون از سوی دیگر، جز از طریق تفسیرهای مبهم و دو پهلو امکان‌پذیر نبوده است؛ لذا چنان‌که خواهیم دید آن‌ها غالبا راه چاره را منحصر به این‌گونه تفاسیر دیده‌اند.

نمونه کامل این مطلب عقیده مسیحیان درباره خداست، اصل اساسی که امروز مورد قبول کلیسا و محافل کلیسایی است؛ همانا موضوع تثلیث است که گاهی از آن به ثالوث اقدس تعبیر می‌شود. مطابق این عقیده «طبیعت خدایی قصد از سه اقنوم مساوی‌الجوهر است یعنی خدای پدر، خدای پسر و خدای روح‌القدس. خدای پدر، خالق جمیع کائنات است، به‌واسطه پسر و پسر فادی و روح القدس پاک‌کننده می‌باشد لیکن باید دانست که این هر سه اقنوم را یک مرتبه و درجه و عمل است.» (قاموس مقدس، صص ٣۴۴ و ٣۴۵)

نویسنده قاموس مقدس چند سطر قبل از مطلب فوق، درباره خدا می‌نویسد:

«خدا یعنی از خود به‌وجود آمده و آن اسم خالق جمیع موجودات و حاکم کل کائنات می‌باشد و او روحی است، بی‌انتها و ازلی و در وجود و حکمت و قدرت و عدالت و کرامت، بی‌تغییر و تبدیل و به انواع مختلف و طرق متنوع خود را در موجودات ظاهر می‌فرماید، چنانکه در کتب مقدسه در شخص عیسی مسیح که منجی کل جهان بود تجلی فرمود.»

در دایره‌المعارف قرن ۱۹ فرانسه نیز درباره تثلیث چنین می‌خوانیم: «آن عبارت از اتحاد سه شخص متمایز است که خدای واحدی را تشکیل می‌دهد.»

چنانکه از دنباله گفتار دایره‌المعارف مزبور برمی‌آید، عقیده تثلیث و خدایان سه‌گانه منحصر به مسیحیان نیست، بلکه پیش از آن در میان هندوها نیز مطرح بوده که آن را تثلیث یا ثالوث هندی  می‌نامند.

مطالعات دیگر نشان می‌دهد که علاوه بر این دو، عقیده تثلیث در میان مصریان قدیم نیز وجود داشته که اکنون از بین رفته است ولی تثلیث هندی هنوز طرفداران بسیاری در میان براهمه دارد. طبق این عقیده، برهمایی‌ها معتقدند که خداوند ابتدا در برهما، سپس در فیشنو و بعد در سیفا ظهور کرد لذا مجسمه‌های آن‌ها را به‌صورت به‌هم چسبیده درست می‌کنند.

بی‌تردید عقیده به تثلیث، نخست در آیین مسیح نبوده و همه مطالعات تاریخی این معنی را تأیید می‌کنند و نشان می‌دهند که این موضوع بعدها به عقاید مسیحیان اضافه شده است. البته اینکه آیا پولس نخستین کسی بود که این عقیده را ابراز کرد یا بعد از او این عقیده اظهار شد، جای مطالعه و بررسی دارد.

دایره‌المعارف لاروس در این‌باره می‌نویسد: «اگرچه عقیده به تثلیث در کتب عهد جدید و اعمال رسولان و همچنین در میان شاگردان نزدیک آن‌ها نبوده ولی کلیسای کاتولیک و مذهب پروتستان از روی تقلید معتقدند که عقیده مزبور همیشه و در تمام زمان‌ها مورد قبول مسیحیان بوده است، این برخلاف مدارک تاریخی است که به ما نشان می‌دهد، چگونه این عقیده پیدا شد و نمو کرد و سپس در کلیسا وارد شد. تنها چیزی که در این قسمت دیده می‌شود، این است که هنگام انجام دادن مراسم غسل تعمید، نامی از اب، ابن، روح القدس می برند، ولی بعداً خواهیم گفت که معنای اصلی این کلمات با آنچه امروز مسیحیان از آن می‌‌فهمند تفاوت بسیار دارد.

مسلماً شاگردان نخستین مسیح که از نزدیک او را شناخته بودند و سخنان وی را شنیده بودند. بسیار از این عقیده که مسیح یکی از ارکان سه‌گانه تشکیل‌دهنده ذات آفریدگار است، دور بوده‌اند. مثلا پطرس حواری معروف، مسیح را جز مردی که از طرف خداوند به او وحی فرستاده می‌شد، نمی‌دانست ولی پولس با عقیده شاگردان نخستین مسیح مخالفت کرد و گفت: مسیح از انسان بالاتر است، او نمونه‌ای از انسان تازه یعنی “عقل عالی” است که از خداوند متولد شده و پیش از پیدایش این جهان بوده است و سپس در این جهان به‌صورت انسانی درآمد تا مردم را نجات بخشد ولی در عین حال او پیرو خدای پدر است…»

دایره‌المعارف مزبور سپس اضافه می‌کند: «ژوستن مارشیر که از تاریخ‌نویسان قرن دوم میلادی است، می‌گوید: در زمان او در کلیسا، کسانی بودند که عیسی مسیح را انسان خالص، منتها انسانی که از سایر مردم کامل‌تر بود می‌دانستند ولی بعداً هر قدر دایره مسیحیت توسعه یافت و افراد تازه‌ای از بت‌پرستان آیین مسیح را پذیرفتند، عقاید تازه‌ای به آن افزوده شد.»

نویسنده قاموس مقدس نیز به این حقیقت اعتراف کرده و می‌گوید: «ولی مسئله تثلیث در عهد عتیق و عهد جدید، مخفی و غیر واضح است.

منظور مسیحیت از اب، ابن و روح القدس چیست؟

چنانکه گفته شد، در کتب مقدس مسیحیان با اینکه تحریف شده‌اند ذکری از خدایان سه‌گانه نیست و موضوع تثلیث از مسائلی است که پس از دوران شاگردان مسیح، کلیسا آن را از مللی که به آیین مسیح گرویدند، گرفته است و چون مطابق طبع عامه بی‌سواد و کوته‌فکر آن زمان که قبول خدای مجسم را بر خدای نادیده ترجیح می‌دادند، بوده و با تمایلاتی که عوام در مورد غلو درباره پیشوایان خود دارند، کاملا سازش داشته به آن دامن زده شده و کلیسا آن را یکی از اصول اساسی خود قرار داده است.

تثلیث مسیحیت

ممکن است، کسانی تصور کنند الفاظ اب، ابن و روح‌القدس که در مراسم غسل تعمید برده می‌شود دلیل بر وجود ریشه تثلیث در کتب مقدس مسیحان است، چنانکه در انجیل متی وارد شده: «همه امت‌‌ها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب، ابن و روح‌القدس تعمید دهید.» ولی این موضوع اشتباه است؛ زیرا اب در کتب عهد قدیم و عهد جدید به معنی خالق و آفریننده استعمال می‌شود. چنانکه در سفر تثنیه تورات می‌خوانیم: «آیا او [=خدا] پدر و مالک تو نیست.» در رساله پولس به رومیان نیز آمده است: «زیرا همه کسانی که از روح خدا هدایت می‌شوند. ایشان پسران خدایند… همان روح شهادت می‌دهد که ما پسران خداییم.» در انجیل یوحنا هم از قول عیسی به مریم مجدلیه می‌خوانیم: «به ایشان به شاگردان من بگو: نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما می‌روم.»

با توجه به این معنی روشن می‌شود که اطلاق کلمه ابن نیز به معنی مخلوق و آفریده و یا مخلوق شریف خدا خواهد بود. اما روح‌القدس در کتب مقدس مسیحیان در معانی گوناگونی استعمال شده از جمله:

۱. روح پاک ایمان معنویت و سکینه خاطر چنانکه در انجیل لوقا می‌خوانیم: «فرشته در جواب وی (مریم) گفت: روح‌القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی خداوند بر تو سایه خواهد افکند.»

۲. گاهی به‌معنی فرشته‌ای که واسطه میان خدا و بندگان است، استعمال شده به‌طوری که در رساله پولس به قرنتیان می‌خوانیم: «اما خدا آن‌ها را [آنچه خدا برای دوستداران خود مهیا کرده است] به روح خود بر ما کشف نموده است؛ زیرا روح، همه‌چیز حتی عمق‌های خدا را نیز تفحص می‌کند.» ناگفته پیداست آن روحی که خداوند به‌وسیله آن حقایق را بر ما کشف می‌کند، فرشته وحی است.

۳. گاهی نیز به‌معنی تسلی‌دهنده و کسی که پس از عیسی خواهد آمد و همه‌چیز را به جهانیان تعلیم خواهد داد، اطلاق شده است. در انجیل یوحنا به صراحت بیان شده است: «لیکن تسلی‌دهنده یعنی روح‌القدس که پدر او را به اسم من می‌فرستد او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد.»

از مجموع آنچه ذکر شد، روشن می‌شود که کلمات اب، ابن و روح القدس، هیچ‌گونه ارتباطی با موضوع تثلیث خدایان ندارند؛ چراکه یکی از معانی کنایی اب؛ خالق، مالک و صاحب است. در مورد کلمه روح‌القدس نیز که در اصل لغت به معنی روح پاک است، اطلاق بر روح ایمان، سکینه خاطر، فرشته وحی و پیامبری که بعد از حضرت مسیح (ع) می‌آید، بسیار مناسب‌تر از اطلاق آن بر خداست.

خلاصه اینکه هم معنای اصلی این الفاظ و هم موارد استعمال فراوان آن‌ها در کتب عهد جدید و عهد قدیم، گواهی می‌دهد که منظور از آن‌ها به‌هیچ‌وجه خدایان سه‌گانه نیست.

با این حال، کلیسا که بدعتگذار مسئله تثلیث است، اصرار دارد که آن را با توحید تلفیق کند و این یکی از مهم‌ترین بن‌بست‌هایی است که با آن مواجه است؛ زیرا مساوی بودن یک با سه مسئله عجیبی است که عقل آن را نمی‌پذیرد.

آنان برای رهایی از این بن‌بست راه‌های مختلفی را به‌کار برده‌اند که هیچ یک نتیجه قابل ملاحظه‌ای در بر ندارد، از جمله:

۱. پروتستان‌ها و جمعی دیگر معتقدند که این مسئله از اسرار است و باید تعبداً آن را پذیرفت و گفتگو درباره این موضوع بی‌ثمر است. در واقع، آن‌ها به این وسیله خواسته‌اند، خود را از چنگال یک سلسله بحث‌های گیج‌کننده که مسلماً به جایی نمی‌رسد و نتیجه‌ای جز پیچیده‌تر ساختن موضوع ندارد، راحت کنند. غافل از اینکه تعبد در چنین موضوع غیرمنطقی مطلبی نیست که عقل به سادگی زیر بار آن برود؛ چراکه اعتقاد ما به حقانیت یک مذهب و اصول آن از استدلال‌های عقلی سرچشمه می گیرد.

به‌این ترتیب، چگونه می‌توان با استدلال‌های عقلی حقانیت مذهبی را اثبات کرد که در بردارنده اصول غیرعقلی است؟! اعتقاد به وحدت اقانیم ثلاثه، نوعی اعتقاد به اجتماع نقیضین است یا (اجتماع ضدین که به اجتماع نقیضین منتهی می‌شود) بطلان اجتماع نقیضین از بدیهیات است و مسئله‌ای است که تمام امور نظری و ضروری سرانجام به آن بازمی‌گردد و بدون اعتقاد به بطلان این موضوع هیچ مسئله ای اعم از ضروری و نظری قابل اثبات نیست.

۲. برخی دیگر می‌کوشند که با ارائه مثال‌های سفسطه‌آمیز، وحدت در تثلیث را موجه جلوه دهند. مثلا می‌گویند: رابطه سه اقنوم با یکدیگر مانند ارتباط جرم خورشید با حرارت و نور آن است یا اینکه رابطه این سه مانند جرم آتش و نور و حرارت آن است و یا رابطه آن‌ها مانند رابطه روح و فکر و کلمه است که به یک معنی سه و به یک معنی یکی هستند.

ناگفته پیداست اینگونه تشبیهات شاید برای عوام کمی قانع‌کننده به‌نظر برسد، اما از نظر علمی کمترین ارزشی ندارد؛ زیرا می‌دانیم جرم خورشید با نور و حرارت آن تفاوت بسیار دارد. جرم ماده است و حرارت، انرژی خاصی است. که از امواجی که تعداد آن در هر ثانیه مقدار معینی است، به‌وجود می‌‌آید. نور هم یک نوع انرژی دیگر است که از امواجی فوق‌العاده سریع‌تر تولید می‌شود و هیچ یک از این‌ها عین دیگری نیست بلکه رابطه آن‌ها با هم رابطه علت و معلول است. بنابراین با مثال‌هایی از این دست نیز مشکلی حل نخواهد شد.

۳. توجیه دیگری که برای مسئله وحدت در تثلیث ممکن است، گفته شود این است:

همان‌طور که جمعی از فلاسفه و عرفا معتقد به وحدت وجود بوده و ذات خدا را با موجودات از یک نظر متحد می‌دانسته‌اند؛ یعنی قائل به وحدت حقیقی و تعدد اعتباری بوده‌اند، می‌توان میان خدای پدر و خدای پسر و روح‌القدس نیز چنین اتحادی قائل شد و دوم و سوم را مظهر اول یا هر سه را مظهر یک ذات واحد دانست. این توجیه نیز از جهات متعددی غیرقابل‌قبول است؛ زیرا اولا برای وحدت وجود سه معنی گفته شده که دو معنای آن باطل است و یک معنی آن گرچه قابل‌قبول است، ارتباطی به محل بحث ما ندارد و آن، وحدت مفهوم وجود است؛ به این معنی که اگرچه در خارج وجودات متکثر داریم، وجود واجب که از هر جهت نامحدود است و وجودات امکانی که از هر جهت محدود هستند ولی حقیقت وجود و مفهوم آن در صفحه ذهن یک چیز بیشتر نیست، همان مفهومی که ضد عدم و نیستی و نقطه مقابل آن محسوب می‌شود.

این حقیقت واحد ذهنی، همچون حقیقت و مفهوم نور در خارج، دارای مراتب مختلفی است. گرچه این معنی از وحدت وجود وحدت مفهومی صحیح است ولی هیچ ربطی به موضوع وحدت در تثلیث و تثلیث در وحدت ندارد؛ زیرا ناگفته پیداست که این مربوط به ذهن است و آن مربوط به خارج و وحدت ذهنی ربطی به وحدت خارجی که منظور آنهاست، نخواهد داشت.

ثانیاً تفسیر تثلیث در وحدت به موضوع وحدت وجود، بر خلاف گفته صریح مسیحیان است؛ زیرا آن‌ها معتقدند: «این سه اقنوم متساوی الجوهر و دارای یک رتبه و درجه و عمل هستند.» نه اینکه خدای پدر که خالق اصلی جهان است، اصل باشد و بقیه مظاهر وجود و تطورات هستی او باشند. ثالثاً اگر این تفسیر صحیح باشد، اختصاص به اب، ابن، روح‌القدس و عناوین سه‌گانه ندارد و شامل همه موجودات عالم هستی می‌شود.

به‌طور کلی می‌توان گفت غالب مفاسدی که دامن‌گیر پیروان ادیان آسمانی شده از موضوع انحراف از اصل توحید سرچشمه می گیرد. به‌همین دلیل، پیامبران الهی نیز بیش از همه به تقویت این اصل و از بین بردن ریشه‌های شرک و بت‌پرستی در تمام اشکال خود می‌پرداخته‌اند، لذا همین مسئله تثلیث و مشتقات و لوازم آن چهره مسیحیت را به کلی دگرگون ساخت. دامنه این انحراف به تدریج از مسئله خداشناسی به نبوت نیز سرایت کرد و حضرت مسیح (ع) در چهره‌ای که به کلی با حقیقت ایشان به عنوان پیامبری الهی مباینت دارد، نشان داده شد. این تحریف‌ها کلیه مراسم عبودیت، مسائل اخلاقی و دستورهای مذهبی را هم آلوده ساخت و آن‌ها را کاملا مسخ و دگرگون کرد.

ابهام و تضادهایی که بر اصول عقاید مسیحیان سایه افکنده، شخصیت مسیح را نیز فرا گرفته و او را در هاله‌ای از ابهام قرار داده ولی آنچه نباید در آن تردید داشت، این است که مسیحیان عیسی (ع) را مانند ما مسلمانان به‌عنوان یک پیامبر بزرگ نمی‌شناسند بلکه او را مافوق پیامبر می‌دانند. حضرت عیسی (ع) در نظر آن‌ها، خدا، فرزند خدا و نجات‌دهنده بشریت از گناه است.

مستر هاکس امریکایی در کتاب خود درباره مسیح چنین می‌نویسد: «خداوند ما عیسی، به مسیح ملقب گشته است؛ زیرا از برای خدمت و فدا، معین و قرار داده شده است… مقصود از نسل زن همان وجود مبارک است… که شیطان و نسل مار را مغلوب خواهد کرد و قصد از گزیدن پاشنه مسیح این است که وی را زحمت دادند و اذیت رسانیدند و مقتول کردند لیکن حضرت بالاخره سر شیطان و نسل او را کوبید زیرا بر گناه و موت نصرت یافت.»

مسیحیان معتقدند: «قصد از بعثت انبیا این بود که مشبت حضرت الهی را اعلام کرده، شئون دینی را اصلاح کنند و مخصوصاً قصد عمده و کلی انبیا اخبار از آمدن مسیح و خلاصی عالم بوده است و ایشان آن قوه فعال و مؤثری بوده‌اند که قوم را به راه راست هدایت می‌کرده‌اند و مداخله عظیم در امور سیاسی داشته‌اند.» (قاموس مقدس، ص ٨٧۴)

اما نکته جالب اینکه بر خلاف عقیده مسیحیان، امروز از گوشه و کنار همین اناجیل کنونی به خوبی بر می‌آید که هدف از فرستادن عیسی همچون سایر انبیا، ارشاد و هدایت خلق، سوق دادن آن‌ها به سوی آفریدگار جهان و نجات مردم از گناهان از طریق موعظه و راهنمایی و نصیحت و توبه بوده است.

عیسی (ع) خود را رسول و پیامبر و فرستاده خداوند معرفی کرده و این برخلاف چیزی است که اولیای کلیسا بیان می‌کنند. به‌علاوه در اناجیل بارها عنوان پسر انسان بر مسیح اطلاق شده به‌طوری که نویسنده قاموس مقدس اظهار می‌دارد، در ۸۰ مورد، چنین عنوانی بر مسیح (ع) اطلاق شده است و این تعییر می‌رساند که عیسی اصرار داشته است او را به‌عنوان یک بشر بشناسند و از همه جالب تر اینکه مطابق بیان صریح انجیل متی، حضرت مسیح عبادت و بندگی را مختص خداوند دانسته، آنجا که می‌گوید: «پس ابلیس او (مسیح) را به کوهی بسیار بلند برد و همه ممالک جهان و جلال آن‌ها را بدو نشان داد به وی گفت: اگر افتاده مرا سجده کنی، همانا این همه را به تو بخشم. آنگاه عیسی وی را گفت: دور شو! ای شیطان زیرا که مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما.»

از این عبارت نیز برمی‌آید که مسیح، تنها دعوت به عبادت خدای یگانه کرده است و آنچه امروز از عبادت کردن مسیح با مریم در میان مسیحیان رایج است، بدعتی بیش نیست. اطلاق پسر خداوند بر عیسی در اناجیل تنها از جهت توجه خاص خداوند نسبت به او و ولادت غیر عادی او بوده است. در حالی که کلیسا اصرار بسیار زیادی دارد که تولد غیرعادی مسیح را دستاویزی برای اینکه او فرزند خداست، قرار دهد و در همه جا سخن از خدای پدر و خدای پسر به‌میان می‌آورد و تعییراتی را هم که در اناجیل به‌عنوان اَب و ابن وارد شده به عنوان شاهدی بر مدعای خود می‌داند.

قابل توجه اینکه بسیاری از آن‌ها تصریح می‌کنند که لقب ابن الله (پسر خدا) مخصوص عیسی است و به هیچ کس دیگری اطلاق نمی‌شود در حالی که این موضوع کاملاً مردود است؛ یعنی هم از نظر عقلی باطل است و هم از نظر مندرجات اناجیل زیرا اولا، کلیسا نتوانسته است این موضوع را روشن سازد که معنای خدا یا ابن الله چیست مسلماً منظور تولد جسمانی نیست، بنابراین باید منظور از تولد ولادت روحانی باشد، چنانکه گاه خود آن‌ها تصریح می کنند که جنبه ناسوتی مسیح از مریم و جنبه لاهوتی او از خداست.

در اینجا نیز این سؤال پیش می‌آید که آیا تولد روحانی می‌تواند معنایی جز این داشته باشد که مسیح، آفریده شایسته خدا و بنده خاص اوست و الفت شدیدی میان او و خداوند است؟

بدیهی است، به‌کار بردن کلمه ابن در این معنا جنبه مجازی دارد و همچنین می‌توان همین معنی را در مورد سایر بندگان و فرستادگان خاص خدا به‌کار برد. بنابراین به مسیح اختصاص ندارد.

از این‌ها گذشته عقیده آن‌‌ها به تثلیث و وحدت خدایان سه گانه به هیچ وجه با این مسئله سازگار نیست چه اینکه هر سه اقنوم از نظر آن‌ها دارای یک مقام و مرتبه‌اند و با این حال اختصاص یکی به عنوان اَب و دیگری به ابن به هر معنی که باشد صحیح نیست.

ثانیاً، شواهد فراوانی در کتاب‌های عهد قدیم و عهد جدید وجود دارد که ثابت می کند، کلمه ابن (پسر) مکررا به غیر از مسیح نیز اطلاق شده و در همه‌جا به‌معنای بنده خاص و آفریده ممتاز خدا آمده است، به‌گونه‌ای که در بعضی موارد به فرشتگان و گاهی به مؤمنان عنوان فرزندان خدا اطلاق شده است.

آنچه از نظر گذراندید، خلاصه‌ای بود از وضعیت مسیحیت در دنیای امروز البته بحث در این حوزه بسیار گسترده است که مطالعه و بررسی هر چه بیشتر آن می‌تواند راهگشا باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.