صهیونیسم سیاسی؛ مروری بر شکل‌گیری «دولت یهود»

سیامک هدایتی | بار دیگر شهر غزه شاهد تهاجم و جنایات غیر انسانی رژیم صهیونیستی علیه مردم فلسطین بود؛ جنگی مداوم و ریشه‌دار که هر بار به بهانه‌ای کشتار مسلمانان و پاک‌سازی مناطق مسلمان‌نشین را دستمایه برنامه‌ها و نقشه‌های دولت نامشروع اسرائیل می‌سازد.

پرواضح است که این رویارویی و تهاجم امری نه در اتصال مستقیم به مسائل و رخدادهای روز که برخاسته از بنیان‌های فکری و ایدئولوژی محوری اندیشه «صهیونیسم سیاسی» است؛ اندیشه‌ای که با دگردیسی صهیونیسم مذهبی در سده نوزدهم و تکیه بر استدلال‌های تاریخی سیاسی و علمی نسبت به تشکیل دولت یهود به‌واسطه ابزار و شیوه سیاسی شکل گرفت.

از دیدگاه این ایدئولوژی هدف وسیله را توجیه می‌کند و در راه تحقق آرمان صهیونیسم، تشکیل دولت و حکومت یهود و تحقق آنچه «وعده الهی» خوانده می‌شود، هر اقدامی ممکن و توجیه پذیر است.

بر همین مبناست که جنگ‌ها و جنایات دهه‌های اخیر تا به امروز نزد صهیونیست‌ها امری موجه و چه‌بسا مذهب‌بنیان تلقی شده و برای تحقق آن تلاش می‌کنند. این مسئله به اندازه‌ای ریشه‌دار، دارای چارچوب فکری و نظام‌مند است که همراه با کلیه جزئیات و به‌صورت گام به گام، ذیل مجموعه طرح‌ها و کتاب‌هایی از سوی بانیان و شکل‌دهندگان به اندیشه مزبور، بازنمایی، تألیف، تعلیم و در میان یهودیان صهیونیسم درونی‌سازی شده و منابع آن قابل مطالعه و بررسی است.

بخش عمده و محوری این مقوله در کتابی موسوم به «دولت یهود» نوشته «تئودور هرتصل» از (بنیان‌گذاران اصلی صهیونیسم سیاسی) گردآوری شده که در واقع می‌توان و باید آن را مقدمه و منشأ شکل‌گیری رسمی جنبش مزبور دانست.

دولت-یهود

 

جایگاه هرتصل در بنیان‌گذاری رژیم صهیونیستی به درجه‌ای است که در اعلامیه استقلال به تاریخ ۱۴ می ۱۹۴۸، از سوی «بن گورین» با عنوان پدر معنوی دولت یهودی از وی یاد شد و اسکناس‌های اسرائیل منقش به تصویری از نامبرده هستند.

ضمن اینکه پارلمان رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۰۴ قانونی به نام «قانون هرتصل» تصویب کرد که هدف آن توجه دادن نسل جوان، به آرمان‌های هرتصل است. آرمانی که صهیونیسم را از یک «اندیشه» صرف به یک «جریان» و «سازمان» مبدل ساخت. از این رو مروری بر مفروضات و نقشه راه وی در مسیر شکل‌گیری دولت یهود منعکس شده در کتابش با همین عنوان می‌تواند تا حد زیادی ریشه‌های بروز رفتارهای غیرانسانی و جنایات ددمنشانه رژیم صهیونیستی در فلسطین را عیان سازد که در ادامه بدان پرداخته می‌شود.

مسئله یهود بر مبنای آنتی‌سمیتیسم

نخستین مبنای مطرح‌شده در کتاب دولت یهود، طرح مسئله یهود به‌مثابه مسئله‌ای «ملی» است، آن هم برآمده از دشمنی سایر ملل با یهودیان. هرتصل در این باب می‌نویسد: «مسئله یهود بیش از آنکه موضوعی مذهبی یا اجتماعی باشد، مسئله‌ای ملی است. ما یهودیان یک ملت هستیم. دشمنان بدون اینکه بخواهیم ما را متحد ساخته‌اند.

همان گونه که بارها در تاریخ اتفاق افتاده است، عذاب و ناراحتی ناشی از آنتی سمیتیسم مدرن (ضدسامی‌گری و با تسامح، ضد یهودی‌گری)، ما را با هم یکی کرده که قادر خواهیم بود، یک دولت تشکیل دهیم.»

آنگاه راه حل این مسئله در قالب یک پروژه و دستور‌العمل لازم برای کسب ابزارهای تحقق آن با ذکر جرئیات ارائه می‌شود که دو نهاد «جامعه یهود» و «شرکت یهود» به ترتیب پیشبرد امور مقدماتی در حوزه دانش و سیاست و اجرای عملی آن را در عرصه تجارت و اقتصاد عهده‌دار هستند.

هرتصل در خصوص محوریت «ملت» در اندیشه صهیونیسم سیاسی می‌نویسد: «من شخصیت فردی قوی و راسخ را در دولتمردان، مخترعان، هنرمندان، فیلسوفان و رهبران و همین طور هویت جمعی را در گروه‌های تاریخی انسان‌ها ستایش می‌کنم که همان ملت است.

اگرچه هویت را ستایش می‌کنم، از نابودی آن متأسف نیستم. هر شخصی که بتواند، بخواهد و باید نابود شود. بگذارید بشود اما ملیت متمایز یهودیان نه می‌تواند، نه می‌خواهد و نه باید نابود شود؛ چون دشمنان خارجی موجب اتحاد آن شده‌اند.»[1]

بی‌شک چنین نگره‌ای که هویت‌های فردی خود یهودیان را در راستای هدف اصلی محکوم به نابودی می‌خواند، برای هویت، فردیت و انسانیت غیر یهود و مردم فلسطین، هیچ ارزش و مقامی قائل نخواهد بود که نمودش را در جنایات امروز و سال‌های قبل شاهد هستیم.

به هر روی، با رویکرد فوق‌الذکر، مسئله یهود، یک مسئله سیاسی – بین‌المللی تلقی شد که می‌بایست در عرصه بین‌المللی و توسط کشورهای متمدن دنیا به‌صورت مشترک حل شود.

به نوشته هرتصل: «یهودیان موافق با طرح دولت جدید با مهاجرت به سرزمینی بی‌طرف، به جامعه‌ای خواهند پیوست که در ارتباط با حکومت‌ها به‌عنوان قدرتی خالق دولت مورد پذیرش قرار خواهد گرفت که در عمل، دولت را ایجاد خواهد کرد.»[2]

اما در کدام نقطه؟ گویا ابتدا دو منطقه برای گزینش و بررسی مدنظر بوده است: «بدین منظور دو سرزمین فلسطین و آرژانتین مدنظر است.»[3] آنگاه تأکید می‌کند که باید از روش نفوذ تدریجی پرهیز کرد.

چراکه «محکوم به پایان است و این عمل تا زمانی ادامه می‌یابد که جمعیت بومی خود را مورد تهدید حس کند و دولتمردان را به توقف سرازیر شدن یهودیان وادار نماید. در نتیجه مهاجرت، بی‌فایده است، مگر اینکه حق کامل را برای ادامه مهاجرت به‌دست آوریم.

جامعه یهود با صاحبان کنونی این سرزمین‌ها معامله خواهد کرد و خود را تحت حمایت قدرت‌های اروپایی قرار خواهد داد.»[4]

سپس در باب مزیت گزینش فلسطین می‌نویسد: «فلسطین، خانه تاریخی همیشه به یادماندنی ماست… ما باید بخشی از حفاظ اروپا را در برابر آسیا ایجاد کنیم که پایگاه تمدن در برابر بربریت باشد. باید به عنوان دولت بی‌طرف با اروپا در تماس باشیم.» [5]

تصاحب محرمانه سرزمین توسط یهود

قدم بعدی در کتاب دولت یهود تصاحب سرزمین مشخص شده است که به نوشته هرتصل «باید جامعه یهود، زمین را به‌صورت محرمانه به‌دست آورد و توسط حقوق‌بین الملل تضمین شده باشد… شرکت یهود برای حصول اهداف مالی درباره موضوع عظیم تملک سرزمین، آنجا بدون پرداخت بهای خیلی زیاد وارد مذاکره خواهد شد.»[6]

البته این همان پیشنهاد و طرحی است که از «بدون پرداخت زیاد» به «غصب و چپاول» به هر قیمت و شیوه غیرانسانی ممکن، مبدل شده است.

همچنین تأکید می‌شود: «در آمریکا تصرف قلمروهای خالی جدید به شیوه‌ای ابتدایی انجام می‌گیرد. ساکنان در کرانه جمع می‌شوند و در زمان مقرر به‌صورت وحشیانه و همزمان برای سهم خود هجوم می‌آورند اما ما نباید در سرزمین جدید یهودیان، چنین اقداماتی انجام دهیم. در شهرها و ایالت‌‌ها، سهم‌ها از طریق حراج نه به ازای پول بلکه به ازای کار، فروخته خواهند شد… مردم ما با تمام این موضوعات آشنا خواهند شد. نباید سایرین را ناآگاه یا گمراه تلقی کنیم… همه امور باید از قبل و به‌صورت نظام‌مند انجام گیرد.

همچنین باید از هر اختراع ارزشمندی استفاده شود. با استفاده از این روش‌ها و با احتمال دستیابی به چنینی موفقیت‌هایی می‌توان به شیوه‌ای که تا به حال در تاریخ سابقه نداشته است. کشوری را تصرف و دولتی را پایه‌گذاری کرد.» انصافا که این بند، یعنی «بی‌سابقه» بودن نوع تصرف و تجاوز به سرزمین فلسطین را هر چه بی‌رحمانه‌تر پیاده‌سازی کرده‌اند.

مهاجران از خاخام‌های یهودی تا مجرمان یهودی

پس از تشریح جزئیات عملکرد و سودآوری شرکت و جامعه یهود مسائل مربوط به کیفیت مهاجرت و دسته‌بندی‌های مهاجران ذیل گروه‌های محلی مهاجرت گروهی خاخام‌ها، نمایندگان گروه‌های محلی، طبقات متوسط و مردم عجیب مورد تبیین قرار می‌گیرد. تئودور هرتصل در این باب چنین می‌نگارد:

«مردم باید به‌صورت گروه‌های متشکل از خانواده و دوستان مهاجرت کنند… شرایط سفر بر اساس طبقه افراد تنظیم می‌شود که برای همه یکسان است… هر گروهی خاخام خود را خواهند داشت که انرژی‌شان را صرف خدمت به طرح ما خواهند کرد و با موعظه بر سر منبرها به جمعیت عبادت کننده روحیه خواهند داد. باید این کار انجام گیرد؛ زیرا پیوند تاریخی ما از طریق دین اجدادمان است.

گروه‌های محلی برای حل و فصل امور محل، کمیته‌های کوچکی مرکب از نمایندگان مرد، تحت ریاست خاخام تعیین خواهند کرد. طبقات متوسط به طور غیرارادی به مهاجرت سوق می‌یابند؛ چرا که پسران آن‌ها از مقامات جامعه یهود یا کارمندان شرکت یهود در آنجا خواهند بود… اعضای این تمدن جدید در سنین پایین ازدواج می‌کنند، این امر باعث تقویت اصول اخلاق عمومی و تضمین استحکام نسل جدید خواهد شد…

اما مردم عجیب، فقیرترین اقشار ما به‌تنهایی برای برپایی یک دولت کفایت ‌می کنند. آنها مستحکم‌ترین نیروی انسانی برای کسب سرزمین هستند؛ زیرا ذره‌ای ناامیدی برای تکوین تعهد بزرگ ضروری است و اما تهبکاران حرفه‌ای ما هم ارزش زمین را با حضور خود و کار روی آن افزایش می‌دهند.»[7]

وی ادامه می‌دهد: «باید مجرمان یهودی را سریع‌تر از آنچه سایر دولت‌ها انجام می‌دهند تحویل دهیم… پس یک دوره گذار وجود خواهد داشت که طی آن مجرمان را پس از تحمل مجازات جرایم، تحویل خواهیم گرفت، اما پس از اصلاح خویش آن‌ها بدون هیچ محدودیتی هر آنچه بخواهند، دریافت خواهند کرد؛ زیرا باید به زندگی جدید وارد شوند… و شاید این تغییر را بتوان رستگاری افراد گمراه معنا کرد.»[8]

چنان‌که ملاحظه می‌شود، طرح دولت یهود حتی برای به کار گرفتن از ظرفیت یا به تعبیر دیگر، بهینه‌سازی و بهره‌مندی از پتانسیل نهفته در مجرمین و تبهکاران یهودی هم برنامه‌ریزی کرده است.

سرکوب معترضان

در این کتاب، همچنین ضمن پیشنهاد یک پادشاهی دموکراتیک و جمهوری آریستوکراتیک به‌عنوان بهترین اشکال دولت، تأکید شده: «این نوع حاکمیت موجب ارضای روح‌ جاه‌طلبانه ما می‌شود که اکنون به خودکم‌اهمیت‌بینی تنزل یافته.» سپس برخلاف این تأکید که «سیاست باید در لایه‌های بالایی شکل بگیرد و رو به پایین انجام شود، اما هیچ یک از شهروندان دولت یهود سرکوب نخواهند شد و می‌توانند و خواهند توانست در آن پیشرفت کنند.»

در ادامه اظهار می‌دارد: «مردم ما… با کمال میل قانون اساسی عرضه‌شده را خواهند پذیرفت. هرگونه اعتراضی که بروز کند، توسط جامعه یهود سرکوب خواهد شد. جامعه یهود نمی‌تواند اجازه تفسیر عملکرد خود را به افراد کوته‌بین یا بدخواه بدهد.» این تناقض از نکات جالب‌توجه کتاب دولت یهود است.

در همین راستا و ضمن اشاره به «حکومت الهی» ابراز شد: «باید روحانیون را در محدوده معابد نگه‌داریم. ارتش و روحانیت نباید در اداره دولتی دخالت کنند که به آن‌ها امتیازاتی اعطا کرده است. در غیر این صورت در همه‌جا مشکلات ایجاد خواهند کرد.»[9] البته این مدعا را هم می‌توان دچار تناقض مبنایی دانست؛ چرا که کل شاکله و ماهیت ایده تشکیل دولت یهود با برسازی دینی، مطرح نموده‌اند و یهودیت افراطی با دیدگاه آخرالزمانی تحت حمایت ایدئولوژی مسیحیت صهیونیستی، پایه‌های دولتهای نامشروع اسرائیل از زمان شکل‌گیری تا امروز را شکل داده است و شاید تنها مظاهر و شعائر دینی در نمودینگی روحانیت یهود از صهیونیسم سیاسی و حاکمیت آن مجزا شده‌اند.

شاهد دیگر این درهم‌آمیختگی را می‌توان در پرچم پیشنهادی مشاهده کرد: «من پرچمی با رنگ سفید با هفت ستاره طلایی را پیشنهاد می‌کنم. زمینه سفید، مظهر زندگی نوین ماست و ستاره‌های طلایی هم نماد هفت ساعت طلایی کار روزانه هستند. به همین منظور با حمل نماد غرور و افتخار خود به سرزمین موعود قدم خواهیم گذاشت.

مرور نکات یادشده از محوری‌ترین سند مرتبط با شکل‌گیری اندیشه صهیونیسم سیاسی می‌تواند تا حد زیادی نمایانگر این واقعیت باشد که یهودیت افراطی با دیدگاه موعودگرایی، سیاست را با مبانی دینی خود درآمیخته و حول محور اساس اندیشه یهودیان صهیون یعنی برتری قوم یهود بر تمامی ابنای بشر با تصرف (غصب) سرزمین فلسطین و توسعه قدرت خود می‌کوشد، رویای حاکمیت قوم برتر بر جهان را محقق سازد.

همچنانکه هر‌تصل در انتهای کتاب خویش در خصوص مخالفان اندیشه دولت یهود می‌آورد: «ایده یک سرزمین مادری شکوفا خواهد ماند تا زمانی که گرد استخوان‌های آن‌ها [مخالفان] بدون باقی گذاشتن هیچ نشانی از خود محو شود.

اخوت جهانی، رویایی زیبا نیست. مخالفت و تضاد برای تلاش‌های بزرگ انسان ضروری است. اما یهودیان که روزی در کشور خود مستقر خواهند شد. احتمالاً دشمنان دیگری نخواهند داشت. آن‌ها همگی به زودی از بین خواهند رفت…

سرگردانی قوم یهود نمی‌تواند دوباره شکل بگیرد، مگر اینکه تمدن کل زمین فروپاشیده شود که چنین نقطه اوجی فقط برای نادانان بیم ایجاد می‌کند. تمدن کنونی ما برای دفاع از خود دارای سلاح‌های پیشرفته‌ای است.»[10]

سلاح‌هایی که تحت حمایت دول غربی و جریان مسیحیت صهیونیستی برای سرکوب ملت مسلمان فلسطین و تهدید اسلام و مسلمین در سایر نقاط جهان همواره به‌کار گرفته شده است و نقطه اوج خود برتربینی و اندیشه زعامت جهانی صهیونیسم را باید در آخرین جمله هرتصل مشاهده کرد آنجا که می‌نویسد: «جهان با آزادی ما آزاد و با ثروت ما ثروتمند و مجذوب عظمت ما خواهد شد. هر آنچه برای رفاه خود انجام می‌دهیم، بی‌اندازه و به نحوی مفید به نفع بشریت اثر خواهد داشت.»[11]

[1]. هرتصل تئودور ترجمه ناصر پورحسن تهران: مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، چ اول ۱۳۹۴، ص ۷۱.

[2]. همان، ص ۸۷.

[3]. البته هرتصل این کتاب را در سال ۱۸۸۶ به رشته تحریر درآورد و در سال‌های بعد که طرح پیشنهادی او در دولت یهود جنبه عملیاتی یافت، برای تحقق محوری‌ترین مبنای اندیشه صهیونیسم سیاسی؛ یعنی شکل‌گیری حاکمیت و دولت یهود در سرزمینی مجزا، به‌جای کشور آرژانتین، گزینه اوگاندا مطرح گردید. در واقع، وقتی هرتصل با نمایندگان بریتانیا یعنی گرینبرگ و چمبرلین در ۲۰ می ۱۹۰۳ برای طرح سکونت یهودیان، جزیره قبرس را برجسته کرد. چمبرلین پیشنهاد سکونت در اوگاندا را داد. ولی هرتصل آن را نپذیرفت. لیکن شرایط اروپای شرقی وی را مصمم کرد تا ضمن از سرگیری مذاکرات با دولت بریتانیا حتی طرح اوگاندا را مدنظر داشته باشد.

معرفی اوگاندا از سوی برخی دولتمردان بریتانیا از آن رو بود که در سال‌های پایانی قرن ۱۹، آفریقا یکپارچه تحت استعمار دولت‌های اروپایی بود و معدود کشورهای مستقل در آن نیز تحت نفوذ کامل قرار داشتند. هرتصل معتقد بود، ایجاد ارتباط عمیق بین سازمان صهیونیستی و دولت بریتانیا ضمن اینکه به قوم یهود رسمیت می‌بخشد، بر فهم اهداف صهیونیستی نیز تأثیر می‌گذارد. به علاوه طرح اوگاندا ممکن است، دولت ترکیه را تحت فشار قرار دهد و از این حیث امتیاز بیشتری عاید یهودیان شود.

در نهایت، هرتصل طرح اوگاندا را به کنگره ششم صهیونیستی برد و بیان کرد، طرح اوگاندا هدف اصلی صهیونیسم نیست بلکه هدف اصلی احیای سرزمین اسرائیل است. این نکته باعث تحریک نمایندگان به‌ویژه روس‌ها گشته و در آن کنگره تصمیم گرفته شد تا هیأتی به منطقه آفریقای شرقی برود. هرتصل، ضمن طرح پیشنهادهای جدید به دولت عثمانی نسبت به مذاکرات، با دولت بریتانیا نیز تأکید می‌کرد که در این مسیر مخالفانی داشت.

جریان مخالفان تا آنجا پیش رفتند که طی یک نشست در نوامبر ۱۹۰۳، نماینده‌ای را نزد هرتصل فرستادند و از او درخواست کردند تا طرح اوگاندا ملغا اعلام شود و فقط فلسطین مورد توجه قرار بگیرد که مورد پذیرش وی واقع شد.

این انتخاب اولاً به رویکرد استعماری بریتانیا و برنامه درازمدت این دولت استعماری در منطقه خاورمیانه و ثانیاً به دیدگاه‌های افراطی و افسانه‌وار صهیونیستها درباره این سرزمین مقدس مربوط می‌شد.

[4]. همان، ص ۸۸.

[5]. همان، ص ۸۹.

[6]. همان، ص ۹۳.

[7]. همان، صص ۱۲۸-۱۲۵.

[8]. همان، ص ۱۴۶.

[9]. همان، ص ۱۴۳.

[10]. همان، ص ۱۵۰.

[11]. همان، ص ۱۵۴.

 

ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.