میثم حسنی| استیون حسن از نخستین نویسندگانی است که در ایران نامش با مطالعات فرقهشناسانه پیوند خورده و شاید بتوان کتاب گسستن بندها را جزء معروفترین و کاربردیترین آثاری دانست که در ابتدای راه این حوزه مورد استفاده محققان و علاقهمندان قرار گرفت.
آنچه آثار حسن را از دیگر نویسندگان متمایز میسازد، تجربه عملی حضورش در یک فرقه (مونیسم)، درک ملموس شرایط قربانیان و بهویژه دغدغهاش برای خروج است که همواره در کتابها و تحقیقاتش بر آن تأکید دارد. بدین لحاظ کتابهای این نویسنده از جنبه صرف تحقیقاتی علمی فراتر بوده و میتواند دستکم اطلاعات خوبی در ارتباط با تکنیکهای خروج از فرقه، بازسازی و روشهای پیشگیری از جذب ارائه دهد.
نکته دیگر در ارتباط با آثار حسن محوریت جنبه روانشناختی است؛ او همواره بنا به تخصص خود، در بررسیهایش از دانش روانشناسی بهره گرفته و ابعاد مختلف مسئله را با رویکردهای روانشناسانه تبیین میکند. چنانچه امروز نیز این علم هر چه بیشتر جای خود را در مطالعات فرقهشناسانه باز کرده و الگوهای خاصی برای آن تدوین شده است.
اما حسن در تازهترین اثر خود بر موضوعی جالبتوجه دست گذاشته و با ترکیب سیاست و فرقه مسئلهای خاص را مورد بررسی قرار داده است؛ «فرقه ترامپ» چنانچه از عنوانش پیداست، مسئله فرقهگرایی را در ابعادی وسیعتر از تصورات پیشین در باب فرقه ها به چالش کشیده و نگاهی تازه در این زمینه به مخاطب ارائه میدهد. در نوشتار حاضر گذری داریم بر این کتاب.
فرقه ترامپ از زبان استیون حسن
شاید بهتر باشد، انگیزههای نگارش کتاب «فرقه ترامپ» را از زبان خود نویسنده جویا شویم که گویاتر از هر توضیحی است. وی در ابتدای این کتاب مینویسد:
«۱۹ سالم بود که وارد دانشکده «کوئین» شدم. همان زمان با فریب فرقهای خطرناک و کنترلکننده ذهن، جذب فرقه «کلیسای وحدت سان میونگمون» شدم. زمان حضور در این گروه تغییر شخصیتی اساسی تجربه کردم. بهطوری که با شور و حرارت به اصول فرقه باور داشتم. کاملاً احساس میکردم، ذهن و افکارم کنترل میشود، چیزی که اکنون با اطمینان میگویم یک اتفاق نبود.
شانس و تا حدی ترفند هوشمندانه خانوادهام باعث شد، از آنجا رهایی یابم. فقط دو سال و نیم عضو فرقه بودم. من یکی از خوش شانس ها هستم. از آن زمان به بعد، متخصص بهداشت روان شدهام و زندگی خود را وقف کمک به مردم برای رهایی از چنگال فرقههای ویرانگر کردهام یعنی به آنان درسهایی میآموزم که در دورانی که تحت شستشوی مغزی بودم، فرا گرفتم. چهل سال است، صدها گروه خطرناک را از نزدیک بررسی میکنم و دقیقاً میدانم چه چیز باعث میشود، آنها مخرب و فرقهای باشند.
درباره فرقهها سخنرانی کردهام و با واکنشهای شدید و فراوانی از سوی تشکلهای وحشتناک و قدرتمند روبهرو شدهام با دعواها، تهدید به مرگ، تهمت و افترا به شخصیتم مواجه شدهام. هنوز هم احساس میکنم، کاری که انجام میدهم از امتیازی ویژه برخوردار است. با افراد بسیاری سخن گفتهام، برخی از آنها با من مخالفت کردهاند و این موضوع بهلحاظ شخصی و حرفهای برایم اهمیت دارد که تا جای ممکن بیغرض و قابل اعتماد باشم…. .
همیشه خواستهام این است که بیطرف باشم و سیاست را از کارم جدا کنم اما گرایشهای استبدادی «دونالد ترامپ» و جنبههای شبه فرقهای ریاست جمهوریاش آشکارا مورد چشم پوشی قرار گرفته است. میدانم که عنوان این کتاب (فرقه ترامپ) و استدلال اصلیاش که رئیسجمهور ایالات متحده ممکن است به دیده رهبر فرقه نگریسته شود اگر نگویم ظالمانه، ممکن است ناخوشایند و ناراحت کننده باشد. امیدوارم تجربهام که حاصل دههها کار و تلاش است، شما را ترغیب کند تا با ذهنی باز ادامه دهید.
هدف من نوشتن کتابی سیاسی درباره ترامپ نیست بلکه میخواهم از منظر روانشناسی بهخصوص روانشناسی کاربردی و نفوذ ذهن، به ریاستجمهوری ترامپ نگریسته شود.
اعتقاد دارم حربه نهایی علیه کنترل ذهن دانش و آگاهی است. این همان چیزی است که در این کتاب سعی میکنم در اختیار شما قرار دهم… . این کتاب درباره قلمرویی از رفتار انسان به نگارش درآمده که من آن را به جنگلی تاریک تشبیه میکنم و بهعنوان عضو سابق فرقه بهشخصه درختانی را مشاهده کردهام، همانند میلیونها نفری که از گروههای مخرب رهایی یافته و راه آزادیشان را پیدا کردهاند… امیدوارم این کتاب بتواند راهی باشد، برای خروج از این جنگل تاریک استبداد.»[1]
آنگاه به موضوع اصلی کتاب اشاره و ابراز میدارد:
«من در این کتاب نشان خواهم داد که چگونه ترامپ بسیاری از تکنیکها و شگردها را مانند سرکردگان برجسته بهکار میبرد و بسیاری از همان ویژگیهای شخصیتی را بهنمایش میگذارد.
او میلیونها نفر را ترغیب کرده بهحمایت از وی بپردازند، باورش داشته باشند و حتی مورد پرستش قرار دهند و این کارها را با اعمال کنترل بر چهار منطقه مشترک انجام میدهد رفتار، اطلاعات، فکر و عاطفه. من توضیح خواهم داد چگونه سرکردگان فرقه بر هر یک از این مناطق اعمال کنترل دارند و چگونه ترامپ و هوادارانش از آن برای اهدافشان بهرهبرداری کردهاند.»[2]
چنانچه پیشتر بیان شد، این کتاب از جنبهای کلان به مسئله فرقه و فرقهگرایی مینگرد و بهنوعی با فرا رفتن از کلیشههای رایج در این زمینه میکوشد نگاهی تازه و افقی نو در مطالعات فرقهشناسانه عرضه دارد.
حسن در این زمینه مینویسد:
«شاید از نظر برخی نسبت دادن عنوان فرقه به ترامپ، هوادارانش و حتی اعضای دولتش عجیب و نادرست باشد. درست است که «فرقه ترامپ» با رفتار کلیشهای مریدان مذهبی که ظاهر خاصی دارند و لباسهایی ویژه میپوشند، تناسب ندارد اما باید بدانیم این فرقهها استثنا هستند.
اکثر افرادی که در فرقههای مخرب و ویرانگر نقش دارند، همانند من و شما لباس میپوشند و کارهایشان عادی و متداول مینماید. حتی لزوماً مذهبی نیستند. مثل فرقههای سیاسی، رواندرمانی، بازرگانی و نیز شخصیتی که گروهها را در قالب فرقه توصیف و تعریف میکنند بلکه روشی آنها را به فرقه تبدیل میکند که این گروهها فریبکارانه برای جذب، تلقین و سرانجام کنترل زندگی اعضایشان به کار میگیرند.
شاید سخت باشد که از این جنبه به یک چهره منتخب یعنی رئیسجمهور ایالات متحده نگریسته شود اما در این کتاب خواهیم دید چگونه نشانههای فرقهای را در افراد و گروههای بهظاهر ساده و عادی اجتماعی تشخیص دهیم و در دام حقههایشان گرفتار نشویم.»[3]
استیون حسن با این دغدغهها، موضوع مورد نظر و البته جسورانه خود را ذیل ۱۰ فصل مورد تبیین قرار داده است که در ادامه مروری داریم بر آن.
مروری بر فصول کتاب فرقه ترامپ
برای شروع و بهعنوان پایه بحث، حسن در ابتدا ماهیت فرقه را دستمایه بررسی قرار داده تا مخاطب با تعریف وی از فرقه آشنا شده و ذیل این چارچوب مسائل مطرح در کتاب را ادراک کند. بنابراین فصل اول با عنوان «فرقه چیست؟»، ضمن تعریف و تبیین فرقه، تاریخچه مدلهای مطالعاتی و انواع فرقهها را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
وی در تعریف فرقه مینویسد:
«فرقه گروهی نسبتا کوچک از افراد است که اعمال و باورهای مذهبیشان بهگونهای است که دیگران آن را بهعنوان چیزی عجیب، غریب یا منحرف میدانند.
برخی نیز تعریف آن را فرای مذهب و دین دانسته و میگویند، محفلی کوچک یا محدود از افراد است که با از خودگذشتگی یا وفاداری برای برنامهای هنری، روشنفکری، گرایش یا تفکر، متحد شدهاند… .
به نظر میرسد، سرکردگان فرقه اغلب شیفته و حتی مظهر مذهب و ایدئولوژیای هستند که گروه به آن عمل میکند و با سه چیز تحریک میشوند: قدرت، پول و احساسات جنسی.»[4]
یکی از نکات قابل اشاره در این کتاب، مقایسه تطبیقی فرقه سان میونگمون -بر پایه تجربیات عملی حسن- با ترامپ و کابینهاش است تا ادراکی هر چه بهتر را حاصل سازد. این مسئله در سراسر اثر از فصل اول تا پایان ادامه دارد و میتوانند نگرشی ملموستر از جنبههای فرقهای ترامپ و هوادارانش به دست دهد.
پس از آشنایی با مفهوم فرقه و عوامل بسترساز بروز فرقهها و رفتارهای فرقهگرایانه در ایالات متحده، حسن در فصل دوم با عنوان «ساختن یک سرکرده فرقه» نشان میدهد، چگونه ترامپ خصوصیات شخصیتی ویژهای یافته که او را به سرکردگان فرقه شبیه میسازد:
«فهم این موضوع که چگونه او با چنین شخصیتی آمده، نیازمند آن است که به سرگذشت شخصیاش نظری افکنیم. جالب است، اگرچه داستان ترامپ از بسیاری جهات با دیگر سرکردگان فرقه تفاوت دارد، تشخیص یک الگو امکانپذیر است. مادری سرد و غایب، پدر و دیگر وابستگان مستبد، کودکی مملو از رفتارهای تهاجمی، در برخی موارد قرار گرفتن در معرض یک محیط نظامی، وقت گذراندن با کلیسا یا مجموعهای از آموزهها، ملحق شدن به چهرههای مستبد و در برخی موارد همراه شدن با دیگر سرکردگان فرقه.»[5]
با کسب جزئیاتی جالبتوجه و البته همراه با تحلیلهای روانشناختی از زندگی شخصی دونالد ترامپ، این موضوع در فصل بعدی با نام «نمایی از سرکرده فرقه» بهنحوی علمیتر و عمیقتر موشکافی میشود:
«شاهدی وجود دارد که سرکردگان فرقه و دیکتاتورها ممکن است، وابستگی نامطمئن و نابسامان را در دو سال اول زندگیشان بهخاطر فقدان تربیت یا تربیت اقتدارگر، تجربه کرده باشند. چنین فرزندپروری میتواند روند به وجود آمدن رشتههای الفت و محبت را قطع کنند و فرزند جوان را از احساس امنیت محبوب بودن و در نهایت از حس سلامت محروم سازد.
هنگامی که بچهها بزرگ میشوند، ممکن است فقدان حس سالم از نفسشان را در جستجوی تحسین و ستایش از سوی هواداران در جهان خارج جبران کنند.
ترامپ با داشتن مادری خونسرد و غیرصمیمی و در حقیقت غایب و پدری سختگیر و اقتدارگرا بهنظر میرسد، دارای الگوی فوق الذکر باشد.
عامل دیگر آن است که او خیلی زود در معرض تعلیمات نورمن وینسنت پیل و ویژگیهای وی قرار گرفت. مانند اینکه برای رسیدن به اهدافت سرسخت باش، جهان محل به دستآوردن فرصتهاست، شک و تردید به دل راه نده»[6]
این موضوع ذیل تیترهایی همچون «اختلال شخصیتی خودشیفته»، «بزرگنمایی (غلو) در استعدادها و دستاوردها، توهم موفقیت، قدرت و جذابیت تحسین بیش از حد، حس استحقاق، فقدان همدلی، حسادت، خشونت، جنون بدگمانی» و… از رهگذر اشاره تطبیقی این ویژگیها در سان میونگمون و ترامپ مورد تبیین قرار میگیرد.
«آمریکا کشوری که برای سلطهجویی ساخته شده»، عنوان فصل چهارم است که مضمونش از نام آن پیداست. حسن در این فصل نشان میدهد چه عواملی آمریکا را مستعد بروز فرقهگرایی در ابعادی کلان میسازد.
تاکید وی بر رسانه، شبکههای اجتماعی و سبک زندگی آمریکایی است. از این فصل به بعد، رویکرد روانشناسانه حسن هرچه بیشتر نمود میباید. نخستین جلوه این امر در فصل پنجم با عنوان «متقاعدسازی ترامپ» رخ مینماید. حسن در این بخش از کتاب بر یکی از مهمترین شاخصههای شباهتساز ترامپ به سرکردگان فرقهها یعنی بهرهبرداری از تکنیک اقناع اشاره میکنند:
«…متقاعدسازی، ابزار و تکنیکی برای تغییر ذهن مردم است، با واقعیت و دلیل یا بدون آن. وقتی ترامپ ادعا کرد، مهاجران مکزیکی تجاوزگر جنسی هستند، ممکن است با تنفر به آن واکنش نشان دهیم، اما آن را یادآوری و دربارهاش صحبت میکنیم… ترامپ از اغراق استفاده میکرد، تاکتیکی که باعث ایجاد بحث و جدل میشود و توجه و احساسات مردم را جلب میکند…
به گفته آدامز [نویسنده کتاب متقاعدسازی در جهانی که واقعیتها اهمیتی ندارند]، ترامپ حتی در خشنترین حالت خود استراتژی دارد که نباید آن را دستکم گرفت، او استاد سوءاستفاده از رسانهها و ذهن مردم است.»[7]
هیپنوتیزم و بررسی مصداقی انواع شگردهای اقناع از جمله مباحث مطرح در این فصل هستند.
مسئله رسانه و نقش انکارناپذیر آن در شکل گیری آنچه حسن، فرقه ترامپ میخواند بهقدری اهمیت دارد که در فصلی مجزا با عنوان «سوءاستفاده از رسانهها» بدان میپردازد.
وی در فصل ششم با مروری جزئی و مصداقی بر عملکرد برخی رسانههای خاص و مطرح آمریکایی این نقشآفرینی و جنبههای بهرهبرداری ترامپ از رسانهها را به بررسی مینشیند و از بدهبستانهای شبکههای مطرح تلویزیونی همچون «فاکسنیوز» با جمهوریخواهان و یک قدم فراتر تبدیل شدن به شبکه تبلیغاتی ترامپ پرده برمیدارد:
«اما رسانهها تنها کسانی نیستند که درگیر نوعی بدهبستان با ترامپ شدهاند. ترامپ بهعنوان نامزد و رئیسجمهور، مورد پشتیبانی و حمایت مجموعهای از تشکیلات مذهبی قرار گرفته است که خطر آنها حتی بیشتر است و به چیزی کمتر از تبدیل شدن کشور ما [امریکا] به کشوری که توسط مسیحیان و بهنفع آنها اداره میشود، راضی نمیشوند. این از نظر آنها یعنی سلطنت آسمان بر زمین.»[8]
این مسئله در فصل هفتم با عنوان «نفوذ کنندگان» تبیین میشود:
«سرکردگان فرقه خود را آراسته، تحریف، اغراق و جعل میکنند تا در دیدگان خویش و پیروانشان بزرگ جلوه کنند. هنگامی که ترامپ سهم خود از اسطورهسازی را انجام میدهد، هیچ گروهی بیشتر از راستگرایان مسیحی نمیتواند در این رابطه افسانهسازی کند.
آنها داستان ترامپ را با چربزبانی و خیالپردازیهای خود، برای رسیدن به اهدافشان، تصاحب، بازنویسی و سوءاستفاده کردهاند.
بهگفته بسیاری از رهبران راست مسیحی، ترامپ از سوی خدا برای هدایت آمریکا انتخاب شد. او ممکن است، گناهکار باشد اما خداوند وی را پرورش داده تا آمریکا را به ملتی مسیحی تبدیل کند…
به ترامپ نیز همانند کوروش بهعنوان چهره رستگاری… نگریسته میشود که رهایی را نه فقط برای راستگرایان مسیحی، بلکه به راستگرایان یهودی بخشیده است… نخست وزیر اسرائیل «بنیامین ناتانیاهو» با تشکر از ترامپ برای انتقال سفارت آمریکا به اورشلیم او را با «کوروش کبیر» مقایسه کرد.»[9]
تاریخچه کانالها و چگونگی نفود راست افراطی مسیحی (جریان مسیحیت بنیادگرا یا صهیونیستی) در بدنه دولت ترامپ در این بخش تبیین شده و نشان میدهد، این نفوذ در دیگر فرقهها مانند مونیسم نیز مسبوق به سابقه است.
بیتردید قدرت سرکرده به پیروانش است و هواداران هستند که دایره این قدرت و نفوذ را تعیین میکنند. با توجه به اهمیت این امر فصل هشتم به بررسی پیروان ترامپ اختصاص یافته و بر اساس یک هرم، آنها را از راس تا ذیل مورد تحلیل قرار می دهد تا نقش و تأثیر هر گروه از پیروان و تمایز هواخواهان عادی از پیروان فرقه ای آشکار شود.
«حلقه داخلی ترامپ (رأس هرم)، راستگرایان مسیحی (پایگاه ترامپ)، کلیساهای اصلاحات جدید حواری NAR (پرشورترین و پرانرژیترین معتقدان ترامپ)، طبقه کارگر (هواداران ناخودآگاه)، حزب جمهوریخواه (حزب ترامپ)، راستگرایان یهودی، گروه برتری سفیدپوستان (راستگرایی جایگزین بهعنوان خطرناکترین جناح)، جنبش کیوانان (QAnon) و صاحبان اسلحه» مجموعه طیفهای طبقاتی پیروان ترامپ هستند که در این فصل مورد بررسی قرار گرفتهاند.
پس از آشنایی با ریشههای شکلگیری، شگردها و نهایتاً مشخصههای پیروان فرقه ترامپ، نویسنده دو فصل پایانی کتاب را به دغدغه همیشگیاش یعنی راههای نجات و رهایی از بند فرقهها اختصاص داده است. به این ترتیب فصل نهم با عنوان «چگونه کنترل ذهن را خنثی کنیم؟»، و فصل دهم با نام «آینده» در بردارنده مجموعه راهکارهایی علمی و عملیاتی برای این مهم است.
حسن در فصل نهم از فرمولی پنج مرحلهای برای بیداری سخن میگوید:
«من از این فرمول پنج مرحلهای برای یکی از حامیان ترامپ استفاده کردم، اما هر کس میتواند فارغ از وابستگی سیاسی با دخالت گروهیاش از آن بهره ببرد:
اولین گام این است که از وضعیت خود فاصله بگیرید… این بهمعنای خاموش کردن لپتاپ، قطع ارتباط با شبکههای اجتماعی، تلویزیون و رادیوست… هدف این است که با بودن در وجود خویش و ارتباط با جایگاه درونی کنترل، با اصل خودتان در تماس باشید.
۲. به خودتان بیاموزید… درباره روانشناسی اجتماعی، مخصوصاً کنترل ذهن و مدلهای رابرت جی لیفتون، مارگارت سینگر و BITE مطالعه کنید.
۳. به سخنان منتقدان و معتقدان پیشین گوش دهید… اگر ترامپ ادعا میکند، در رابطه با موضوعی از هر کس دیگری بیشتر اطلاع دارد، اظهارات او را بررسی کنید.
۴. خوداندیشی به گذشته برگردید؛ یعنی پیش از اینکه نظام فکری فعلی را اتخاذ کنید، اولین باری که نام ترامپ را شنیدید چه زمانی بود؟… آیا تحت تأثیر شخصیت مذهبی مورد احترام خود قرار گرفتهاید که به شما میگفت خدا میخواهد ترامپ رئیس جمهور شود؟… آنگاه با دیدگاه بیطرفانه و عینیتر گام به گام چگونگی دستیابی به نقطه نظر فعلی را بررسی کنید.
۵. سؤال بپرسید آیا شما از قدرت خود برای انتخاب کسی دست میکشید و کورکورانه از کسی پیروی میکنید که به وضوح در یک روز بسیار دروغ میگوید؟ آیا بهخاطر تنفر از هیلاری کلینتون از ترامپ حمایت کردید؟… .»[10]
حسن در این فصل ضمن تشریح شرایط و دشواریهای خروج، توضیحات مبسوطی در باب راه حلهای مواجهه با این موانع و رفع آنها -هم در ارتباط با شخص و هم خانواده و اطرافیان- بیان میدارد که جنبه کاربردی دارد.
در پایان این فصل، نویسنده بر نکتهای مهم تاکید کرده و آن استفاده از تجربیات نجات یافتگان و گوش سپردن به داستانهای نجات بخششان است. نگاه حسن اما به سطوح فردی منحصر نیست و کتابش را با نوعی «آیندهنگری» به پایان میبرد.
در فصل آخر ضمن اشاره به آسیبهای ناشی از حکومت فرقه ترامپ، مجموعه راهکارهایی را برای از بین بردن آنها و مصونسازی جامعه از بروز مجدد این مسئله ارائه میدهد. این راهکارها در حوزههای متنوعی بیان میشود:
«از جمله بهداشت روانی ریاستجمهوری، سیستم حقوقی، آزادی دینی (وجود مجموعه قوانینی برای حفاظت از عقاید، افکار و باورهای مردم)، حرفه بهداشت روانی (DSM-V؛ در خصوص افرادی که در معرض متقاعدسازی شدید و اجباری مثل کنترل ذهنی، عضوگیری از سوی احزاب و فرقهها، شستشوی مغزی و… قرار گرفتهاند)، آموزش متخصصان بهداشت تحقیقات بهداشت روان و بهداشت عمومی رسانهها، اینترنت، فناوری و جامعه.»
***
فرقه ترامپ را میتوان جزء نخستین آثاری دانست که به مسئله فرقهگرایی با دیدی کلنگر مینگرد. تلاش حسن آن است که نشان دهد، شاخصهای فرقهگرایی میتواند از آنچه تصور میکنیم، خطرناکتر باشد و بهصورت ظریف و پنهانی به سراسر جامعه نفوذ کند. او مصداق جسورانهای (سبک حکومت ترامپ) را برای اثبات این مهم بهکار گرفته که البته با توجه بهویژگیهای خاص خود میتواند مثال خوبی برای درک این مسئله باشد.
مطالعه این کتاب ضمن ارائه این دیدگاه تازه، حاوی نکات مفیدی در باب شاخصهای فرقهای، تحلیلهای روانشناختی و در نهایت راهکارهای خروج و نجات قربانیان است. فرقه ترامپ به همت انتشارات «نگاه»، چاپ و روانه بازار نشر شده و علاقهمندان میتوانند برای تهیه این اثر با شماره تلفن ۶۶۹۷۵۷۱۱۰۰-۰۲۱ تماس حاصل فرمایند.
ارتباط با ما: ferghepajoohi@gmail.com
منبع: روشنا، ۹۴ و ۹۳، تابستان و پاییز ۱۴۰۱
[1]. حسن، استیون. فرقه ترامپ، ترجمه علیاصغر امدادی و حمیده قلیپور، تهران: انتشارات نگاه، چ اول ۱۴۰۰، صص ۱۱-۸.
[2]. همان، ص ۲۴
[3]. توضیحات پشت جلد کتاب
[4]. حسن استیون همان، صص ۳۱-۳۰
[5]. همان، صص ۶۱-۶۰
[6]. همان، صص ۱۳۲-۱۳۱
[7]. همان، صص ۱۷۴-۱۷۳
[8]. همان، صص ۲۵۸-۲۵۷
[9]. همان، صص ۲۷۸-۲۷۷
[10]. همان، صص ۳۶۶-۳۶۴